30 اردیبهشت 1397, 12:47
مکاتب بشری و عجز از معنای زندگی: وقتی به مکاتب مختلف و نظراتی که از سوی متفکران غربی درباره معنای زندگی ارائه شده مراجعه میگردد با سکوتی معنادار مواجه خواهیم شد که حاکی از فقدان آرای منسجم و نظریه پردازیهای دقیق و ریشه ای در زمینه معنای زندگی و نظریاتی که دستکم پاسخگوی سئوالات کلیدی در این باره باشد. متفکران مادی بیش از آنکه به مباحث شناخت معنا و حقیقت زندگی دقت کنند از ورود به چنین مباحثی پرهیز کردهاند.
ایدئالها و معنای زندگی: تامل در ایدئالها و اهداف مکاتب مختلف نشان میدهد که آنها در حقیقت برای بیان محتوای زندگی انسان به کار گرفته شدهاند. به این معنی که مسئله زندگی و حقیقت آن به قدری ریشه دار است که مکاتب بشری به محض آنکه از آرمانها و ایدئالهای خود سخن میگویند، به نوعی با نظرات آنان درباره حقیقت زندگی و ابعاد آن درگیر میشوند. آنان ناچارند برای بیان ایدئالهای خود، رازها و رمزها و ناگفتههای پیدا و پنهان خود را آشکار سازند.
برای بررسی ایدئالهای مکاتب و نظرات آنان درباره موضوع مورد بحث لازم است تقسیمی فراگیر و جامع ارائه شود. تقسیمی که بتواند دستکم تعداد معتنابهی از مکاتب را تحت پوشش قرار دهد. تقسیم مورد نظر این گونه تبیین میگردد: مکاتب موجود در دنیا در یک تقسیم جامع به دو قسم الهی و مادی تقسیم میگردند. درمکاتب مادی برخی اساس معناداری را مخدوش میدانند و برخی معنای زندگی را تنها در لذات دنیوی محض جلوهگر میدانند. برخی دیگر نیز فراتر از لذات محض، به اخلاق و ایدئالهای اخلاقی معتقدند اما در عین حال از حوزه این مادیت خود خارج نشدهاند.
1- مکاتب میل محور: امیال و لذایذ طبیعی بشر همیشه نقش بسیار مهمی در زندگی مردم داشته و مکاتب بشری نیز نسبت به این خواسته توجه داشته اند. امروزه ظهور و بروز متنوع این دیدگاه و فراگیر شدن آن در مکاتب غربی و به طور کلی در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی جهان امروز به خوبی قابل تشخیص است. برای بررسی روند گسترش این تفکر و چگونگی تفوق آن در جهان ابتدا برای ریشه شناسی به مکتب لذت گرایی و سپس به مکاتب رایج مانند اومانیسم به عنوان محوری ترین مکتبی که شاخههای آن در قالب مکاتب معاصر غرب را تشکیل می دهند، مراجعه می شود.
در این مراجعات و بررسیها مهم است دانسته شود که نگرش محوریت امیال علاوه بر شیوع آن در بین تئوریها و مکاتب فکری، تا چه حد می تواند زندگی مردم جهان را نشان دهد و اگر این تمایل در بین مردم هست چرا مردم جهان از بین انگیزههای مختلف این انگیزه را برای زندگی خود برگزیده اند و آن را بر دیگر نظرات تفوق دادهاند.
بعد از همه مباحث باید دید آیا زندگی بشر به امیدهای انسان درباره نیل به امیال و لذت جوییها و درنتیجه معنایی که به این وسیله از جهان می کنند، چه پاسخی می دهد. آیا امیال می توانند ارزش انگیزشی داشته باشند یا رویکرد انسان بدین نگرش تنها به علت فقدان دیگر امور قابل تکیه صورت گرفته است؟
1-الف) لذت گرایی (Hedonism): اصالت بخشیدن به لذت و امیالی که مبتنی به احساسات مادی است، محور اساسی این مکتب را تشکیل می دهد. آریستی پوس به عنوان بنیانگذار این مکتب و نحله کورنائیان معتقد بودند احساسهای شخصی را باید پایه و اساس رفتار عملی دانست. لذا اگر احساسهای فردی معیار رفتار عملی را تشکیل میدهد پس طبیعتا غایت رفتار همان به دست آوردن احساسهای لذت بخش است اما او در عین حال برخلاف آنچه در بدو امر به نظر میرسد با رفتارهایی که به گونهای ابتدایی دارای لذت زودگذر است و موجبات حسرت و پشیمانی آدمی را فراهم می آورد، مخالف بوده و لذتی را ارزشمند میدانست که سبب اندوه و تاثر بعدی نگردد. نظرات آریستی پورس، بر اپیکورس و مکتب اپیکوریان تاثیر بسزایی داشتند و بر همین اساس نظرات خود را پیریزی نمودند. البته آنها برخلاف آریستی پوس که لذت آنی، حاضر و مثبت را محور مکتب خویش قرار داده بود، به لذت منفی (عدم درد) و لذات نفسانی معتقد بودند و برای آن اهمیت ویژهای قائل بودند.
2-الف) انسان گرایی: مبدا پیدایش مکتب اومانیسم که جهان امروز به تئوریهای آن وابسته است و گستره آن، افکار موجود غرب را فراگرفته، به قرن چهاردهم میلادی برمیگردد. قرنی که جهان غرب با تحولات و دگرگونیهای بسیاری در حوزههای مختلف فکری و ادبی مواجه گردید.
دگرگونیهایی که به نام نهضت رنسانس شهرت یافت و بر اساس سلطه کلیسا به کلی کنار گذاشته شد. گرچه اومانیسم در قرن نوزدهم توسط اندیشمند آلمانی به نام ندامر نام گرفت اما همنوایی و هماهنگی آن با مقوله رنسانس در تاریخ فلسفه غرب امری مسلم است. به طوری که اغلب این دو را در یک مسیر و یک روند واحد تعریف و تبیین میکنند. به عبارت دیگر نهضت رنسانس با گرایشهای اومانیستی روی کار آمد و با این گرایش الان نیز تغذیه میشود.
همان گونه که رنسانس منشا فکری دنیای فکر و اندیشه غرب را رقم میزند، اومانیسم نیز چگونگی شکل گیری و روند بسیاری از گرایشات و افکار غربی را تعیین میکند. از این رو هیچ کس نیست که بخواهد غرب و افکار رایج در آن را بشناسد اما بینیاز از شناخت اومانیسم باشد. اومانیسم صرفنظر از دیدگاهها و دیدگاههای مختلفی که در آن وجود دارد، یک امر اساسی و بنیادین، محور این مکتب را تشکیل میدهد و آن خواست انسان(human interest) است. انسان در این مکتب برخلاف آنچه در قرون وسطا شاهد آن بودیم، «محور همه امور» و تصمیمگیریها قرار میگیرد و خواستههای او بر همه امور تفوق مییابد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان