دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دین، تکنولوژی، رویدادگی

این مقاله درصدد است تا با تامل بر پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی و پاره ای از مقدمات و نیز لوازم و پیامدهای نظری و مفهومی این پرسش
دین، تکنولوژی، رویدادگی
دین، تکنولوژی، رویدادگی
نویسنده: بیژن عبدالکریمی

این مقاله درصدد است تا با تامل بر پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی و پاره ای از مقدمات و نیز لوازم و پیامدهای نظری و مفهومی این پرسش، به فهم تازه هایدگر از «حقیقت»، به منزله «رویدادگی» نزدیک شود، فهمی که متفاوت از فهم متافیزیکی حقیقت، به منزله مطابقت ذهن با عین، یا مطابقت گزاره با امر واقع است، که در بسط تاریخی خود به تفسیری سوبژکتیویستی از حقیقت، یعنی سازگاری پاره‌ای از آگاهی‌های سوبژه با پاره‌ای دیگر از آگاهی‌های وی، تنزل یافته و حقیقت، امری بشری و سوبژه محور گشته و همین تلقی از حقیقت، چارچوب تفکر و پژوهش‌های ما را در بسیاری از امور تعیین کرده و می‌کند. همچنین این مقاله در صدد است تا به واسطه نزدیک‌تر شدن به فهم هایدگر از حقیقت، به منزله رویدادگی، افق و چارچوب تازه ای را برای تفکر و پژوهش در مورد بسیاری از پرسش هایمان، از جمله نسبت ما با مدرنیته و عقلانیت جدید و نیز در مورد خود پرسش از نسبت دین و تکنولوژی بیابد؛ افق و چارچوبی که در آن بتوانیم از سطحی بالاتر، یعنی از سطحی وجودشناسانه (و نه از سطحی سیاسی، جامعه شناختی، ایدئولوژیک، تئولوژیک، یا اخلاقی) درباره نسبت میان دین و تکنولوژی بیندیشیم.
مساله‌ای که اینجا در پیش روی ما نهاده شده است، «پرسش از نسبت دین و تکنولوژی» است اما پیش از آنکه به تامل در این پرسش و در نسبت میان «دین» و «تکنولوژی» بپردازیم، می‌توانیم به چرایی طرح این پرسش بپردازیم، یعنی بپرسیم چرا اساسا برای ما «نسبت میان دین و تکنولوژی» مساله شده است و معنا و مفهوم این پرسش چیست؟ چرا نسبت میان بسیاری از امور با یکدیگر برای ما مساله نیست و در نسبت داشتن میان آنها تردیدی روا نمی داریم، اما در مقابل، گاه در نسبت میان دو یا چند امر تردید کرده، وجود یا عدم وجود رابطه یا اساسا امکان یا عدم امکان وجود رابطه میان آنها را مورد تامل و پرسش قرار می‌دهیم؟ برای مثال، چرا ما هیچ گاه، یا لااقل کمتر، نسبت میان شعر، ادبیات، نقاشی و تئاتر را با دین مورد پرسش قرار می‌دهیم اما پرسش از نسبت میان «دین» و «سینما» و بحث از «سینمای دینی» و امکان یا عدم امکان آن به یکی از مسایل نظری ما تبدیل شده است؟ مگر برای مثال، فرق هنر تئاتر و هنر سینما در کجاست که نسبت دین با اولی به نحو جدی موضوع پرسش گری ما قرار نمی گیرد یا به آن شدت و حدتی که نسبت دین و سینما، مورد پرسش ماست، مساله ما نیست؟

شاید پاسخ داده شود که از دیر باز و از زمان‌های بسیار کهن، همواره میان هنر به طور کلی و میان شعر و ادبیات و هنرهای نمایشی با دین رابطه نزدیکی وجود داشته است. ما در طول تاریخ همواره شاهد ظهور دعاهای دینی با زبان شعر یا انجام مراسم دینی به همراه هنرهای نمایشی بوده ایم اما سینما پدیده «نوظهور»ی است که در دوران‌های گذشته نبوده و مجالست و همنشینی آن را با احساس‌ها و احوالات دینی و مذهبی تجربه نکرده‌ایم.

پس می‌توان این «نوظهور بودن» ــ که بهتر است برای نزدیک‌تر شدن به مفاد این مقاله از نحوه نگارش «نو ـ ظهور» استفاده کرد ــ همان چیزی است که سبب می‌شود نسبت پدیداری چون سینما با «دین» ــ دینی که ظهوری دیرینه داشته است ــ مورد پرسش ما واقع شود لیکن نسبت پدیداری چون شعر و تئاتر با دین، که هر دو، در قیاس با سینما، ظهوری قدیمی‌تر دارند، مورد پرسش واقع نمی‌شود.

ممکن است گفته شود اما ما می‌توانیم از نسبت میان «شعر و دین» یا «هنر و دین» نیز پرسش کنیم. آری! اما در اینجا باید توجه داشته باشیم که مفاد پرسش ما چیز دیگری است: سوال ما در اینجا، یعنی در پرسش از نسبت میان «شعر و دین» یا «هنر و دین» پرسشی تاریخی است. یعنی سوال ما این است در طول تاریخ «دین و شعر» یا «دین و هنر» چه نسبتی داشته اند. در این پرسش ما خواهان آنیم که بده بستان‌های شعر و دین یا هنر و دین را مورد کاوش و کنکاش قرار دهیم. اما در «پرسش از نسبت دین و تکنولوژی» ما نه از «تاریخ این نسبت» بلکه اساسا امکان ذاتی و ماهوی خود این نسبت را مورد تردید و پرسش گری قرار داده ایم. یعنی سوال ما این است آیا اساسا رابطه میان دین و تکنولوژی امکان پذیر است؟

در پرسش‌های تاریخی پیشین، فرضا در پرسش از نسبت «دین و شعر» یا «دین و هنر»، امکان ذاتی و ماهوی وجود این نسبت، به نحوی مفروض گرفته شده است اما در مورد نسبت دین و تکنولوژی چنین نیست.

البته ممکن است گفته شود این امر نیز امکان پذیر است که ما خود امکان ذاتی و ماهوی نسبت بسیاری از امور تاریخی را که در طول تاریخ با یکدیگر مقارن و همنشین بوده اند، مورد پرسش قرار دهیم؛ فرضا از امکان ذاتی وجود یا عدم وجود نسبت ماهوی میان «دین و شعر» یا «دین و هنر» بپرسیم. یعنی بپرسیم: آیا دین اساسا می‌تواند با هنر نسبت برقرار کند؟ چرا که ممکن است متفکری چون نیچه در وجود یک چنین رابطه ای و فرض وجود یک چنین رابطه ای، از اساس تردید کند. پس به این اعتبار فرقی میان این پرسش‌ها با «پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی» نیست.

اما در اینجا نیز باید به نکته بسیار ظریفی توجه داشت: پرسش از نسبت میان اموری چون دین و هنر، پرسش روزگار ماست نه پرسش گذشتگان. یعنی در گذشته و در جوامع پیشین، مرزی میان فعالیت هنری و امر دینی و مرزی میان امر قدسی و امر زیبایی شناسانه وجود نداشت (چه در آیین‌های بدوی و چه فرضا در هنر اسلامی یا هنر مسیحی در طول قرون وسطی). اما اگر ما به طرح پرسش از امکان ذاتی میان «دین و شعر» یا «دین و هنر» می‌پردازیم، این پرسش روزگار ماست و نه پرسش رایج خود گذشتگان. اما «پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی» پرسش روزگار ماست. ما در روزگار خود در «نسبت میان دین و تکنولوژی» تردید کرده، آن را مورد پرسش گری قرار داده‌ایم، یا لااقل احساس کرده ایم که فرض ایجابی وجود این نسبت نیاز به اثبات دارد. اما چرا؟ تفاوت «تکنولوژی» با اموری چون هنر و شعر چیست؟

از رهگذر این پرسش و عطف نظر به مفهوم «نو ـ ظهور بودن» تکنولوژی خواهانم به مفاهیم متعارض «کهنه و نو»، «قدیم و جدید» توجه پیدا کنیم و از رهگذر این مفاهیم به امر تاریخیت یا حیث تاریخی حیات بشر توجه پیدا کنیم. به بیان ساده تر، آنچه سبب می‌شود ما از امکان ذاتی و ماهوی «نسبت میان دین و تکنولوژی» سوال کنیم این امر است که «تکنولوژی» در قیاس با دین، امر تازه و نوظهوری است و هر یک از این دو مفهوم در یک شبکه مفهومی و افق معنایی خاصی قرار می‌گیرند که به نظر می‌رسد وحدت و این همانی شبکه مفهومی و افق معنایی آنها با یکدیگر مورد پرسش و محل تردید است.

اجازه دهید از منظر و رهگذر دیگری نیز «پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی» را مورد تامل قرار دهیم. سوال خود را، لیکن این بار از منظر دیگری تکرار می‌کنیم به راستی چرا «نسبت میان دین و تکنولوژی» برای ما مساله شده است؟

اگر کسی بگوید که اساسا «پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی» بی وجه است، چرا که بشر از آغاز حیاتش، یعنی از همان لحظه ای که سنگی را به عنوان ابزاری برای شکستن یک شی سخت یا به عنوان ابزاری برای دفاع از خود یا حمله به یک حیوان و شکار آن در دست گرفت، دارای استعداد و قدرت «ابزارسازی» بوده است تا آنجا که آدمی را می‌توان «حیوانی ابزار ساز» تعریف کرد. اگر چنین است، پس همین توانایی ابزارسازی وی همواره قرین وی و زندگی او بوده، بنابراین نمی‌توان «تکنولوژی‌های جدید» را امری مطلقا «نوظهور» تلقی کرد. همان گونه که در گذشته تعارضی میان «قدرت ابزارسازی بشر» با دین و دینداری وجود نداشته است، امروز نیز میان دین و «تکنولوژی» تعارضی وجود نداشته و اساسا «طرح پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی» امری بلادلیل و بی وجه است.

اما به نظر می‌رسد در این استدلال، چیزی وجود دارد که ما را ناآرام می‌سازد، چیزی که احتمالاخود را در این پاسخ آشکار خواهد کرد: «تکنولوژی جدید»، صرف همان «قدرت ابزارسازی بشر» نیست، بلکه چیزی بیش از آن است اما سوال اصلی این مقاله دقیقا همین است مگر «تکنولوژی جدید» چه چیزی بیش از «قدرت ابزارسازی بشر» دارد که نسبت دین و تکنولوژی را برای ما به مساله تبدیل کرده و طرح پرسش از این نسبت را ضروری کرده است؟

احتمالابه این پرسش چنین پاسخ خواهیم داد اما «تکنولوژی جدید» متفاوت از «قدرت ابزارسازی بشر» است و تمام نکته اینجاست که این تفاوت را کجا باید جست وجو کرد؟

مقاله

نویسنده بیژن عبدالکریمی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

نحوه تشکیل جو زمین از دیدگاه مولا علی (ع) در نهج البلاغه

و آبهای ساکن را به مواج سرکش برگردانید تا آنجا که آبها روی هم قرار گرفتند و چون قله های بلند کوهها بالا آمدند امواج تند کف های برآمده از آبها را در هوای باز و فضای گسترده بالا بردند تا جایی که از آن هفت آسمان پدید آمد.آسمان پایین را چون موج مهار شده و آسمان بالا را مانند سقف استوار قرار داد.
مباني فكري، انساني و اجتماعي در نهج البلاغه

مباني فكري، انساني و اجتماعي در نهج البلاغه

به عكس در جوامعي كه انسجام و هستي آنها را بايد پيوند دروني، بدون ارتباط با مبداء و مركز خارجي، تامين و تضمين كند، اولويت با نظام است . تازه آن نظام است كه جا و مكان و موقعيت فرد و جمع را در چهارچوب خود و در قلمرو خود مشخص مي كند . نظام حاكم بر فرد و جمع است و كيفيت و نوع حاكميت نظام بر فرد و بر جمع است كه سرنوشت مساله سابق الذكر، يعني اصالت فرد يا اصالت جمع را مشخص مي كند .
انسان شناسی

انسان شناسی

آنگاه از روحی که آفرید در آن دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد، دارای نیروی اندیشه، که وی را به تلاش اندازد، و دارای افکاری که در دیگر موجودات، تصرّف نماید. به انسان اعضاء و جوار حی بخشید، که در خدمت او باشند، و ابزاری عطا فرمود، که آنها را در زندگی بکار گیرد،
انسان شناسی از منظر نهج البلاغه

انسان شناسی از منظر نهج البلاغه

نهج البلاغه یک شاهکار ادبی در تعلیمات اسلامی است که در آن توجه به عزّت و کرامت انسان و سلامت عقل و روان از اهمیت بسزایی برخوردار است. سخنان حکمت آمیز این کتاب که با عقل و اندیشه آدمی سروکار دارند حقایق بسیار متعالی و معانی بسیار ژرفی را در مورد شناخت خدا، انسان، و جهان با فصاحت و بلاغت تمام بیان می کنند و آگاهی های ارزشمندی را در هریک از این زمینه ها ارائه می دهند. خطابه ها احساسات راکد انسان را در جهت ستیز با فساد و تباهی و بی عدالتی بر میانگیزند، و موعظه ها انسان را از خواب غفلت بیدار و خطراتی را که می توانند دل و روان آدمی را ضعیف و بیمار کنند یادآور می شوند.

پر بازدیدترین ها

اشاره حضرت علی(ع) به معلق بودن زمین در فضا

اشاره حضرت علی(ع) به معلق بودن زمین در فضا

امام على عليه السلام : [خداوند] زمين را ايجاد كرد و آن را نگه داشت، بى آن كه وى را مشغول سازد. و آن را بر جايى بدون قرار استوار كرد و بى هيچ پايه اى بر پايش داشت و بى هيچ ستونى برافراشتش و آن را از كجى و انحراف نگاه داشت و از افتادن و شكافتن آن جلوگيرى كرد .
مباني فكري، انساني و اجتماعي در نهج البلاغه

مباني فكري، انساني و اجتماعي در نهج البلاغه

به عكس در جوامعي كه انسجام و هستي آنها را بايد پيوند دروني، بدون ارتباط با مبداء و مركز خارجي، تامين و تضمين كند، اولويت با نظام است . تازه آن نظام است كه جا و مكان و موقعيت فرد و جمع را در چهارچوب خود و در قلمرو خود مشخص مي كند . نظام حاكم بر فرد و جمع است و كيفيت و نوع حاكميت نظام بر فرد و بر جمع است كه سرنوشت مساله سابق الذكر، يعني اصالت فرد يا اصالت جمع را مشخص مي كند .
انسان شناسی

انسان شناسی

آنگاه از روحی که آفرید در آن دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد، دارای نیروی اندیشه، که وی را به تلاش اندازد، و دارای افکاری که در دیگر موجودات، تصرّف نماید. به انسان اعضاء و جوار حی بخشید، که در خدمت او باشند، و ابزاری عطا فرمود، که آنها را در زندگی بکار گیرد،
No image

نحوه تشکیل جو زمین از دیدگاه مولا علی (ع) در نهج البلاغه

و آبهای ساکن را به مواج سرکش برگردانید تا آنجا که آبها روی هم قرار گرفتند و چون قله های بلند کوهها بالا آمدند امواج تند کف های برآمده از آبها را در هوای باز و فضای گسترده بالا بردند تا جایی که از آن هفت آسمان پدید آمد.آسمان پایین را چون موج مهار شده و آسمان بالا را مانند سقف استوار قرار داد.
Powered by TayaCMS