2 اسفند 1393, 16:31
موضوع خطبه 153 نهج البلاغه بخش 1
متن خطبه 153 نهج البلاغه بخش 1
ترجمه مرحوم فیض
ترجمه مرحوم شهیدی
ترجمه مرحوم خویی
شرح ابن میثم
ترجمه شرح ابن میثم
شرح مرحوم مغنیه
شرح منهاج البراعة خویی
شرح لاهیجی
شرح ابن ابی الحدید
شرح نهج البلاغه منظوم
1 وصف گمراهان و غفلت زدگان
صفة الضال
وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ بِلَا سَبِيلٍ قَاصِدٍ وَ لَا إِمَامٍ قَائِدٍ صفات الغافلين
منها
حَتَّى إِذَا كَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِيبِ غَفْلَتِهِمُ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَكُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ وَ نَفْسِي هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ
قسمتى سوم از اين خطبه است (در وصف كسيكه در راه ضلالت و گمراهى سر گردان است):
و آن كس گمراه را خداوند مهلت داده اجلش را بتأخير انداخته در راه غفلت داران (كه عذاب الهىّ را در نظر ندارند) قدم مى نهد و با گناهكاران شب را بصبح مى رساند بدون (آنكه سير كند در) راهى كه او را بمقصود رساند، و بى (آنكه پيروى نمايد از) پيشوايى كه او را به سعادت كشاند.
قسمتى چهارم از اين خطبه است (در باره گناهكاران و اندرز به شنوندگان):
(گناهكاران كه در راه ضلالت و گمراهى قدم نهاده اند از هيچ گونه نافرمانى پروا ندارند) تا اينكه خداوند كيفر گمراهيشان را بآنها نمايان ساخته بخواهد آنان را از پشت پرده هاى غفلت و نافرمانيشان بيرون آورد (مرگ ايشان را دريابد، آنگاه) رو آورند بآخرت كه بآنها پشت كرده (عذاب و بد بختى را بهره آنان قرار داده) و پشت كنند بدنيا كه بايشان رو آورده (خوشى و شادى ظاهرى را نصيبشان نموده بود) پس از آنچه مى خواستند (لذّت و خوشى دنيا) و بدست آورده بودند، سود نبردند (زيرا نتوانستند همراه بياورند) و از هوا و آرزوشان (خواهش نفس امّاره) كه بآن رسيده بودند، بهره مند نگرديدند (زيرا با رفتن آنها آرزوها همه بر باد رفته است) و من شما و خودم را از اين پيشآمد (گرفتارى و سرگردانى و عذاب و بيچارگى) بر حذر مى نمايم (تا از خواب غفلت بيدار شده بلذّتها و خوشيهاى ناپايدار دنيا دل نبنديد. و اينكه امام عليه السّلام خود را در اين رديف قرار داده براى اهميّت دادن بموضوع خطبه 153 نهج البلاغه بخش 1 است تا مردم بدانند چنين بزرگوارى كه معصوم و منزّه از هر خطاء است از دل بستن بدنيا نگران است، پس ديگران سزاوارترند كه بيشتر مراقب باشند كه دنيا آنها را نفريبد)
و او- گمراهى است- كه خدايش مهلت داده، تا در پى هواى بيخبران افتاده. روز را با گناهكاران گزارد، نه راهى راست در پيش و نه امامى راهبر دارد.
از اين خطبه است
تا چون كيفر نافرمانى شان را بر ايشان آشكار كرد، و از پرده هاى غفلتشان بيرون آورد، رو به چيزى نهادند كه بدان پشت كرده بودند، و پشت به چيزى كردند كه روى بدان نهاده بودند. پس نه از آنچه مى خواستند و بدان رسيدند، سودى بردند، و نه از آنچه حاجت خويش بدان روا كردند، برى خوردند. - من از اين غفلت نگرانم- و شما و خود را از آن مى ترسانم.
بعض ديگر از آن خطبه شريفه در صفت بعض أهل ضلالست مى فرمايد: و آن شخص معصيت كار در مهلت است از پروردگار فرو مى افتد با غافلان، و صباح مى كند با گنه كاران، بدون راه راست و بدون پيشوائى كه كشنده خلايق است بطرف حضرت ربّ العزّة و بعض ديگر از اين خطبه متضمّن نصيحت و موعظه است مر مخاطبين را مى فرمايد: تا آنكه چون كشف كند خداى تعالى از جزاء معصيت ايشان، و خارج ميكند ايشان را از لباسهاى غفلت ايشان استقبال مى كنند بچيزى كه ادبار كرده بود و غايب بود از ايشان كه عبارتست از عقوبات آخرت، و استدبار مى كنند بچيزى كه حاضر بود ايشان را كه عبارتست از لذايذ دنيا، پس نفع نبردند از آنچه دريافتند از مطلوب خودشان، و نه به آنچه كه رسيدند از حاجت خود، و بدرستى كه من مى ترسانم شما را و نفس خود مرا از اين حالت غفلت
القسم الأول
وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ بِلَا سَبِيلٍ قَاصِدٍ وَ لَا إِمَامٍ قَائِدٍ
أقول: هذا الفصل يشتمل على صفة مطلق الضالّ و أشار بالمهلة إلى مدّة عمره المضروبة له من اللّه تعالى، و يهويه مع الغافلين إلى سقوطه و انخراطه في سلكهم بسبب جهله و غفلته عمّا يراد به، و استعار لفظ الهوى لذلك الانخراط و تلك المتابعة، و وجه المشابهة أنّ المنهمك في مجارى الغفلة و مسالك الجهل ينحطّ بها عن درجة أهل السلامة، و يهوى في مهابط الهلاك و هي الرذائل المبعّدة عن اللّه تعالى كما أنّ الهاوى من علوّ كذلك، و يغدو مع المذنبين موافقته لهم فيما هم فيه، و مسارعته إلى المعاصى من غير أن يسلك سبيلا قاصدا للحقّ و يتّبع إماما يقوده إليه من استاد مرشد أو كتاب أو سنّة، و باللّه التوفيق.
القسم الثاني منها
اللغة
أقول: الجلباب: الملحفة. و الوطر: الحاجة.
و صدر هذا الفصل صفة غاية الغافلين عن أحوال الآخرة المشمّرين في طلب الدنيا
و فاعل كشف ضمير يعود إلى اسم اللّه تعالى فيما سبق من الكلام، و قد علمت أنّ النفس ذا جهتين: جهة تدبير أحوالها البدنيّة بما لها من القوّة العمليّة، و جهة استكمالها بقوّتهما النظريّة الّتي تتلقّى بها من العاليات كمالها، و علمت أنّ بقدر خروجها عن حدّ العدل في استكمال قوّتها العمليّة تنقطع عن الجهة الاخرى، و تكشفها الهيئات البدنيّة فتكون في أغطية منها و جلابيب من الغفلة عن الجهة الاخرى بالانصباب إلى ما يقتنيه ممّا يعدّ خيرا في الدنيا، و بحسب انصبابها في هذه الجهة، و تمكّن تلك الهيئات البدنيّة منها يكون بعدها عن بارئها و نزولها في دركات الجحيم عن درجات النعيم، و بالعكس كما قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: الدنيا و الآخرة ضرّتان بقدر ما تقرب من إحداهما تبعد من الاخرى، و ظاهر أنّ بالموت تنقطع تلك الغفلة و تنكشف تلك الحجب فيومئذ يتذكّر الإنسان و أنّى له الذكرى، و يكون ما اثيبه يومئذ من تعلّق تلك الهيئات بنفسه و حطّها له عن درجات الكمال و ما شاهده من السلاسل و الأغلال هو جزاء معصيتهم المنكشف لهم، و لفظ الجلابيب استعارة لفظ المحسوس للمعقول، و وجه المشابهة حجب الغفلة لا غير يصائرهم عن التنوّر بأنوار اللّه كحجب الوجه بالجلباب، و المدبر الّذي استقبلوه هو العذاب الاخروىّ، و الأهوال الّتي كانت غائبة عنهم، و المقبل الّذي استدبروه هو ما كانوا فيه من مأمولاتهم و أحوالهم الدنيويّة، و ظاهر أنّهم لم ينفعوا إذن بما أدركوا من طلباتهم الدنيويّة، و لا بما قضوا من أوطارهم و حاجاتهم الحاضرة فيها. ثمّ عاد إلى التحذير من هذه المنزلة: أى الحالة الّتي هؤلاء الموصوفون عليها من الغفلة فإنّها مقام صعب و مزلّة قدم، و شرك نفسه في التحذير لأنّه أدخل في جذب نفوس السامعين إلى طاعته.
بخش اول
ترجمه
«او ايّام مهلتى را كه خداوند به وى داده با غافلان و بى خبران مى گذراند، و با گنهكاران شب را به صبح مى آورد، بى آن كه به راهى رود كه او را به مقصود رساند، و يا پيشوايى برگزيند كه او را به سعادت كشاند.»
شرح
اين بخش از خطبه مشتمل بر مطلق احوال كسى است كه در وادى گمراهى در افتاده است، مقصود از مهلت، مدّت عمرى است كه خداوند براى او مقدّر ساخته است، يهوى مع الغافلين اشاره به اين است كه بر اثر نادانى و غفلت از تكاليف خود، در جرگه بى خبران در آمده و در اين وادى سقوط كرده است، امام (ع) واژه هوى (در افتاد) را براى در آمدن او در زمره غافلان و پيروى وى از خواهشهاى نفس استعاره آورده است، وجه مشابهت اين است: كسى كه در گرداب غفلت فرو رفته، و در وادى نادانى و بى خبرى سرگردان گشته، از جرگه اهل سلامت بيرون رفته، و در پرتگاه نابودى كه همان صفات زشتى است كه انسان را از خداوند دور مى گرداند افتاده است، و به مانند چيزى كه از بالا به پايين فرو افتد سقوط كرده است، مقصود از يغدوا مع المذنبين موافقت و همراهى اين گمراه با گنهكاران و مبادرت او به ارتكاب معاصى است بى آن كه در راهى گام بردارد كه او را به حقّ برساند، و از امام يا استاد راهنمايى كه او را به سوى حقّ بكشاند متابعت، يا از كتاب و سنّتى پيروى كند. و توفيق از خداوند است.
از اين خطبه است:
لغات
جلباب: ملحفه پيراهن فراخ جدد: راه روشن وطر: نياز
«... تا اين كه خداوند كيفر گناهانشان را به آنها بنماياند، و آنان را از پشت پرده هاى غفلت بيرون آورد، در اين هنگام به آنچه پشت كرده بودند رو مى آورند، و به آنچه رو آورده بودند پشت مى كنند، از خواستهاى خود كه به آنها رسيدند سودى نبرند، و به آرزوهايى كه بر آنها دست يافتند بهره مند نشوند. من شما و خود را از اين موقعيّت بر حذر مى دارم
آغاز اين خطبه در بيان فرجام كار غافلان از آخرت و تلاش كنندگان در طلب دنياست، فاعل فعل كشف ضميرى است كه به اللّه در خطبه پيش بر مى گردد.
مى دانيم كه نفس انسانى را دو هدف است، يكى تدبير امور بدن، به وسيله قواى عملى، و ديگرى كامل گردانيدن خويش از طريق قواى نظرى، يعنى نيروهايى كه نفس به وسيله آنها كمالات را از مبادى عاليه مى گيرد، و نيز مى دانيم كه نفس به همان اندازه كه در تكميل قواى عملى از حدّ اعتدال بيرون مى رود، همان مقدار از جنبه قواى نظرى منقطع مى شود، تا جايى كه نفس تنها در قالب حالات بدنى و شهوانى ظهور مى كند، و از نظر قواى فكرى بكلّى محجوب مى گردد، پس از آن با شتافتن به تحصيل و گردآورى آنچه در دنيا خير خود مى پندارد، پرده هاى غفلت او را فرو مى گيرد، و وى را از توجّه به جنبه نظرى نفس و تفكّر در امورى غير از اين، باز مى دارد، و به اندازه رو آوردن و سرازير شدن در اين سو، و چيره شدن قواى نفسانى و سلطه خواهشهاى حيوانى بر او از خداوند دور مى گردد، و از درجات نعيم، به دركات جحيم سقوط مى كند. عكس آن كه اهتمام به جنبه نظرى نفس است نيز به همين منوال است. چنان كه فرموده است (ص): دنيا و آخرت هووى يكديگرند، به اندازه اى كه به يكى از آنها نزديك شوى از ديگرى دور مى افتى«».
ظاهرا مرگ به اين بى توجّهى و غفلت پايان مى دهد، و اين پرده ها را از ميان بر مى دارد، و در آن هنگام انسان، گذشته خود را به ياد مى آورد، امّا چه جاى يادآورى است (و أنّى له الذّكرى)، زيرا آنچه در اين روز بر اثر فرو رفتن در گرداب غفلت، و آلودگى و تيرگى نفس، و سقوط از درجات كمال، و ديدن سلاسل و اغلال دامنگير او مى شود، كيفر گناهان اوست كه اكنون پرده از روى آنها برداشته شده و در پيش روى او قرار گرفته است، واژه جلابيب استعاره محسوس است براى معقول، وجه مناسبت اين است كه همان گونه كه جلباب چهره را مى پوشاند، پرده غفلت نيز چشم بصيرت انسان را از روشن شدن به انوار إلهى محجوب و محروم مى دارد، مراد از مدبر نوع كسانى است كه به آخرت پشت كرده، و اكنون به عذاب آخرت و اهوال قيامت، كه از آنها پنهان بود رو مى آورند، و منظور از مقبل نوع كسانى است كه دنيا به ايشان رو آورده و آرزوهاى آنها را بر آورده ساخته و اكنون بدآنها پشت مى كنند، پيداست كه در اين هنگام از آنچه در دنيا به آن دست يافته و به آرزوهايى كه رسيده، و بى نيازى كه پيدا كرده بودند سودى نمى برند.
امام (ع) پس از اين سخنان شنوندگان را از اين كه در چنين موقعيّت و منزلتى باشند بيم مى دهد، منظور از منزلت در اين جا، داشتن روش ارباب غفلت است كه احوال آنها را بيان فرمود، زيرا غفلت و عدم توجّه، حالتى دشوار و منشأ لغزش و گناه مى باشد، سرّ اين كه امام (ع) در اين تحذير خود را نيز شريك ساخته و به خود نيز بيم مى دهد اين است كه در توجّه دادن شنوندگان به طاعت و فرمانبردارى خويش مؤثّرتر است
و هو في مهلة من اللّه يهوي مع الغافلين، و يغدو مع المذنبين. بلا سبيل قاصد، و لا إمام قائد. حتّى إذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم. و استخرجهم من جلابيب غفلتهم، استقبلوا مدبرا، و استدبروا مقبلا. فلم ينتفعوا بما أدركوا من طلبتهم، و لا بما قضوا من وطرهم. إنّي أحذّركم و نفسي هذه المنزلة.
اللغة:
جلابيب: جمع جلباب، و هو الثوب و الستر. و الوطر: الحاجة.
الإعراب:
و نفسي مفعول لأحذركم، و كما الكاف بمعنى مثل صفة لمفعول مطلق محذوف، و «ما» مصدرية، و في الكلام تقديم و تأخير أي: تدان أنت إدانة مثل الإدانة التي فعلتها بغيرك، و الحذر نصب على المصدر أي احذر، و مثله الجد أي جد و اجتهد.
المعنى:
(و هو في مهلة- الى- إمام قائد). ضمير «هو» يعود الى كل ضال، و السبيل القاصد طريق الأمان التي تنتهي بصاحبها الى ما يريده لنفسه من الخير، و المعنى من غفل عن سبيل الهدى و سلك سبيل الضلال فقد باء بغضب من اللّه، و مأواه جهنم و بئس المصير. (حتى اذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم) أي كشف اللّه للعصاة عن جزاء أعمالهم (و استخرجهم من جلابيب غفلتهم). كانوا يلهون و يلعبون غافلين عن الموت الذي لا يغفل عنهم حتى اذا رأوا دلائله و علاماته انتبهوا من سباتهم، و تملكهم الذعر (و استقبلوا مدبرا) أي رأوا أهوالا كانوا عنها غافلين مدبرين (و استدبروا مقبلا) فارقوا الأموال و الأولاد (فلم ينتفعوا بما أدركوا من طلبتهم، و لا بما قضوا من وطرهم). نالوا الكثير من الدنيا و زينتها، و تمتعوا بنعيمها و حلاوتها، و حين جاءت ساعة الحق ما أغنى عنهم ما كانوا يكسبون و به يتمتعون، بل كان عليهم وبالا و عذابا. (اني أحذركم و نفسي هذه المنزلة) أي الغفلة عن العواقب، و أشرك نفسه معهم في التحذير ليحرك شعورهم، و يؤثر كلامه في قلوبهم، و من قبله قال الرسول الأعظم (ص) للمشركين: قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ- 24 سبأ».
و هو في مهلة من اللَّه يهوي مع الغافلين، و يغدو مع المذنبين، بلا سبيل قاصد، و لا إمام قائد. الفصل الرابع منها حتّى إذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم، و استخرجهم من جلابيب غفلتهم، استقبلوا مدبرا، و استدبروا مقبلا، فلم ينتفعوا بما أدركوا من طلبتهم، و لا بما قضوا من وطرهم، و إنّي أحذّركم و نفسي هذه المنزلة
(هوى) يهوي من باب ضرب هويا بالضمّ و الفتح و هواء بالمدّ سقط من أعلى إلى أسفل و (الجلباب) ما يغطى به من ثوب و غيره و قيل ثوب أوسع من الخمار و دون الرّداء و (الطلبة) بالكسر اسم كالطّلب محرّكة
الاعراب
جملة يهوى حال من فاعل الظّرف، و قوله: بتعسّف، متعلّق بقوله يعين، و قوله: الحذر الحذر و الجدّ الجدّ، منصوبات على الاغراء
المعنى
اعلم أنّ هذا الفصل من كلامه عليه السّلام متضمّن لفصلين اما الفصل الاول فقد قال الشّارح المعتزلي و غيره: انّه يصف فيه انسانا من أهل الضّلال غير معيّن كقوله عليه السّلام: رحم اللَّه امرء اتّقى ربّه و خاف ذنبه أقول: و هو إنّما يتمّ لو علم بعدم سبق ذكر مرجع للضّمير الآتى أعنى قوله: هو، في كلامه عليه السّلام حذفه السيّد على ديدنه في الكتاب، و أمّا على تقدير سبقه و حذفه كما هو الأظهر في النّسخ الّتي فيها عنوان خطبه 153 نهج البلاغه بخش 1 هذا الفصل بقوله (منها) بل الظّاهر أيضا في نسخة الشّارح المعتزلي الّتي عنوان خطبه 153 نهج البلاغه بخش 1ه فيها بمن خطبة له عليه السّلام فلا و كيف كان فقوله (و هو في مهلة من اللَّه يهوى مع الغافلين) أراد أنّ اللَّه سبحانه أمدّ في عمره و أمهله و أخّر أجله و كان ذلك سببا لغفلته فهو يسقط و يتردّى من درجة الكمال و السّلامة في مهابط الهلاك و مهوات الغفلة و ينخرط في سلك ساير الجهّال و الغافلين (و يغدو مع المذنبين) أى يصبح معهم و هو كناية عن موافقته لهم و ملازمته إيّاهم في ارتكاب المعاصي و انهماك الآثام و الذّنوب (بلا سبيل قاصد و لا إمام قائد) أى من دون أن يسلك سبيلا مستقيما يوصله إلى المطلوب و يتّبع إماما عادلا يقوده إلى الصّواب و أما الفصل الثاني متضمّن للنّصح و الموعظة و تذكير المخاطبين بالموت و تنبيههم من نوم الغفلة و هو قوله (حتّى إذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم و استخرجهم من جلابيب غفلتهم) قال الشّارح البحراني: النفس ذو جهتين جهة تدبير أحوالها البدنيّة بما لها من القوّة العملية، و جهة استكمالها بقوّتها النظرية التي تتلقّى بها من العاليات كمالها، و بقدر خروجها عن حدّ العدل في استكمال قوّتها العملية تنقطع عن الجهة الأخرى و تكتنفها الهيآت البدنيّة فتكون في أغطية منها و جلابيب من الغفلة عن الجهة الاخرى بالانصباب إلى ما يقتنيه مما يعدّ خيرا في الدّنيا و بسبب انصبابها في هذه الجهة و تمكن تلك الهيآت البدنية منها يكون بعدها عن بارئها و نزولها في دركات الجحيم عن درجات النعيم و بالعكس كما قال صلّى اللَّه عليه و آله و: الدّنيا و الآخرة ضرّتان بقدر ما تقرب من إحداهما تبعد من الأخرى، و ظاهر إنّ بالموت تنقطع تلك الغفلة، و تنكشف تلك الحجب، فيؤمئذ يتذكر الانسان و أنى له الذّكرى، و يكون ما أثبته له يومئذ من تعلّق تلك الهيئات بنفسه و حطها له عن درجات الكمال من السلاسل و الأغلال هو جزاء معصيتهم المنكشف لهم، انتهى، هذا و تشبيه الغفلة بالجلباب من باب تشبيه المعقول بالمحسوس، و وجه الشّبه إحاطتها بهم و ملازمتها لهم إحاطة الثوب بالبدن و لزومه له و قوله (استقبلوا مدبرا و استدبروا مقبلا) أراد بالمدبر الّذي استقبلوه ما كان غائبا عنهم من الشقاء و النكال و النقم، و بالمقبل الّذي استدبروه ما كان حاضرا لهم من الآلاء و الأموال و النعم (فلم ينتفعوا بما أدركوا من طلبتهم) أى اللّذات الدّنيوية التي كانت أعظم طلباتهم، لأنّهم تركوها وراء ظهورهم (و لا بما قضوا من وطرهم) أى الشهوات النفسانية الّتي كانت أهمّ حاجاتهم، لأنها قد زالت عنهم (و انّي أحذّركم و نفسي هذه المنزلة) أراد بها الحالة التي كان الموصوفون عليها من الغفلة و الجهالة، و تشريك نفسه عليه السّلام معهم في التحذير لتطييب قلوب السامعين و تسكين نفوسهم ليكونوا إلى الانقياد و الطاعة أقرب، و عن الآباء و النفرة أبعد، و في بغض النسخ بدل المنزلة المزلّة، فالمراد بها الدّنيا الّتي هي محلّ الزّيغ و الزّلل و الخطاء و الخطل و لمّا نبّههم بعدم الانتفاع بالمطالب و المآرب الدّنيوية أردف ذلك بالتنبيه على ما نفعه أعمّ، و صرف الهمّة إليه أهمّ
و من خطبة له (علیه السلام) يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است و هو فى مهلة من اللّه يهوى مع الغافلين و يغدو مع المذنبين بلا سبيل قاصد و لا امام قائد يعنى و آن شخص گمراه عاصى در زمان مهلت و مداراست از عمر خود از جانب خدا مى افتد از بلندى هدايت به پستى ضلالت يا بى خبران از عقاب خدا و داخل صبح مى شود با گناهكاران بدون راه راست رساننده بمقصدى و بدون پيشوا كشاننده بيجائى منها يعنى بعضى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است حتّى اذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم و استخرجهم من جلابيب غفلتهم استقبلوا مدبرا و استدبروا مقبلا فلم ينتفعوا بما ادركوا من طلبتهم و لا بما قضوا من وطرهم و انّى احذّركم و نفسى هذه المنزلة يعنى تا آن زمانى كه خداى (متعال) برداشت پرده حجاب را از جزاء معصيت ايشان بسبب موت و بيرون اورد ايشان را از پيراهن هاى غفلت بسبب مرگ رو آوردند بعقوبات اخرت در حالتى كه پشت باو كرده بودند در دنيا و پشت كنند بمال و دولت و حطام دنيا در حالتى كه در دنيا روى بان اورده بودند پس منتفع و برخوردار نشوند بآن چيزى كه دريافتند از مطلوب خود در دنيا و نه بان چيزى كه آوردند از جانب خود در دنيا و بتحقيق كه مى ترسانم شما را و نفس خودم را از اين منزلت و حالت
وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ بِلَا سَبِيلٍ قَاصِدٍ وَ لَا إِمَامٍ قَائِدٍ يصف إنسانا من أهل الضلال غير معين بل كما تقول رحم الله امرأ اتقى ربه و خاف ذنبه و بئس الرجل رجل قل حياؤه و عدم وفاؤه و لست تعني رجلا بعينه و يهوي يسقط و السبيل القاصد الطريق المؤدية إلى المطلوب و الإمام إما الخليفة و إما الأستاذ أو الدين أو الكتاب على كل من هؤلاء تطلق هذه اللفظة:
مِنْهَا حَتَّى إِذَا كَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِيبِ غَفْلَتِهِمْ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَكُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ وَ إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ وَ نَفْسِي هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ
فاعل كشف هو الله تعالى و قد كان سبق ذكره في الكلام و إنما كشف لهم عن جزاء معصيتهم بما أراهم حال الموت من دلائل الشقوة و العذاب فقد ورد في الخبر الصحيح أنه لا يموت ميت حتى يرى مقره من جنة أو نار و لما انفتحت أعين أبصارهم عند مفارقة الدنيا سمى ذلك ع استخراجا لهم من جلابيب غفلتهم كأنهم كانوا من الغفلة و الذهول في لباس نزع عنهم قال استقبلوا مدبرا أي استقبلوا أمرا كان في ظنهم و اعتقادهم مدبرا عنهم و هو الشقاء و العذاب و استدبروا مقبلا تركوا وراء ظهورهم ما كانوا خولوه من الأولاد و الأموال و النعم و في قوة هذا الكلام أن يقول عرفوا ما أنكروه و أنكروا ما عرفوه و روي أحذركم و نفسي هذه المزلة مفعلة من الزلل و في قوله و نفسي لطافة رشيقة و ذلك لأنه طيب قلوبهم بأن جعل نفسه شريكة لهم في هذا التحذير ليكونوا إلى الانقياد أقرب و عن الإباء و النفرة أبعد
(منها) و هو فى مهلة من اللّه يهوى مع الغافلين، و يغدو مع المذنبين، بلا سبيل قاصد، وّ لا إمام قائد
قسمتى از اين خطبه است (در باره شخص گمراه) خداوند آن شخص گمراه را مهلت داده است، و او با كسانى كه غفلت مى ورزند (و از سختى كيفر الهى در قيامت بيخبرند) در راه (و گرداب غوايت) فرو مى رود، و شب را با گنهكاران بصبح مياورد، نه رونده راهى است كه او را به مقصد رساند، نه پيرو پيشوائى است كه او را بسوى نيكبختى سوق دهد (همواره براه باطل سير ميكند تا دارد بر خدا، و بعذاب آخرت دچار شود.
نظم
القسم الرابع
منها حتّى إذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم، و استخرجهم من جلابيب غفلتهم، استقبلوا مدبرا، وّ استدبروا مقبلا، فلم ينتفعوا بما أدركوا من طلبتهم، و لا بما قضوا من وّ طرهم و إنّى أحذّركم و نفسى هذه المنزلة
قسمتى از اين خطبه است در وصف گنهكاران و پند بشنوندگان گنهكاران از عصيان و نافرمانى خويش نكاهند تا اين كه كيفر گنهكاريشان را بايشان نمايان ساخته، و از پشت پرده هاى غفلت بيرونشان آوردند مرگشان فرا رسد پس بآخرت كه به آنها پشت كرده بود رو آوردند، و بدنيائى كه بآنان رو آورده بود پشت كنند، در حالى كه نه از آنچه در طلب آن كوشيدند نفع برده و نه از آنچه از آرزويشان كه بآن رسيدند بهره دريافتند با دست تهى و بار سنگين گناه بر خدا وارد شوند و من شما و خودم را از اين پيش آمديم دهنده ام تا از خواب غفلت بيدار شويد، و براى آخرت توشه گرد آوريد
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان