اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ- وَ التَّعْدَادِ الْكَثِيرِ- إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَيْرُ مَرْجُوٍّ- اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِي فِيمَا لَا أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَكَ- وَ لَا أُثْنِي بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاكَ- وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّيبَةِ- وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِي عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِيِّينَ- وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الْمَخْلُوقِينَ- اللَّهُمَّ وَ لِكُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ- أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ- وَ قَدْ رَجَوْتُكَ دَلِيلًا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ- وَ كُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ- اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَكَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَكَ- وَ لَمْ يَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ الْمَحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَيْرَكَ- وَ بِي فَاقَةٌ إِلَيْكَ لَا يَجْبُرُ مَسْكَنَتَهَا إِلَّا فَضْلُكَ- وَ لَا يَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلَّا مَنُّكَ وَ جُودُكَ- فَهَبْ لَنَا فِي هَذَا الْمَقَامِ رِضَاكَ- وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الْأَيْدِي إِلَى سِوَاكَ- إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ
لغات
عارفة: معروف شيئى شناخته شده خلّة: فقر و بى چيزى انعشه: او را از بى چيزى و لغزش نجات داد
ترجمه
بار خدايا تو شايسته صفات نيكو و در خور شمارش نعمتهاى فراوان و بى شمارى، خداوندا اگر آرزو به تو بسته شود، تو بهترين كسى هستى كه به او آرزو بسته مى شود، و اگر به تو اميد برده شود، بهترين كسى هستى كه اميد به او بسته مى شود.
بار خدايا، تو چنان بساطى از نعمت براى من گستردى، كه قادر نيستم جز تو كسى را بستايم و غير از تو كسى را ثنا گويم. (بنا بر اين) ستايش خود را به سوى جايگاههاى حرمان و نوميدى و شك و شبهه توجّه نخواهم داد (هر كس مدح غير از تو گويد جز خسران و زيان نصيبى نخواهد داشت) (خدايا سزاست كه تو را سپاسگزار باشم زيرا) تو خود زبان مرا از ستايش و مدح آدميان و تربيت يافتگان خويش باز داشتى.
بار خداوندا هر ستايشگر را در نزد هر ستوده شده اى اجر و مزد و پاداشى است (من كه جز تو را ستايشگر نبوده ام) اميدوارى ام از تو اين است كه مرا بر ذخيره هاى رحمت، و گنجهاى مغفرتت رهنمون باشى.
بار خدايا اين (ثناگويى و چشم اميد به رحمت تو داشتن) مقام كسى است كه تنهايى و يگانگى را مختّص ذات تو مى داند و جز تو ديگرى را سزاوار اين مدحت و ستايشها نمى داند.
خداى من، مرا به سوى تو نيازمنديى است كه جز فضل تو آن نيازمندى و بيچارگى را جبران نمى كند و دشوارى آن را جز كرم وجود تو برطرف نمى سازد. پس اى خداى كريم و بخشنده بنده نواز، در اين مقام، خوشنودى و رضاى خودت را بما ارزانى دار. و ما را از اين كه دست به سوى غيرت دراز كنيم، بى نياز گردان زيرا تو بر هر كارى كه بخواهى توانا هستى.».
فصل چهارم در ستايش و تمجيد خداوند متعال آمده، زيرا كه خداوند انسان را براى شكرگزارى و نياز تضرّع بدرگاهش مورد خطاب قرار داده، تا به عنوان خطبه 91 نهج البلاغه بخش 15 پاداش ثناهاى گذشته و اوصاف نيكوى بى شمارش، در صورت انجام وظيفه از وى راضى شود و او را از توسل به غير بى نياز گرداند.
در اين فصل كلام امام (ع) اشاراتى است بشرح زير: 1- قوله عليه السلام: أنت اهل الوصف الجميل و التّعداد الكثير: اين سخن امام (ع) اشاره به اين است كه خداوند متعال به دليل اين كه داراى شريفترين صفات دو طرف نقيض است (به لحاظ ذات يگانه و به لحاظ نعمتهاى فراوان متعدد) مستحق توصيف، و شايسته صفات نيك مى باشد چه در داشتن صفات نيك و جميل يگانه است و به اعتبار، بى شمارى ثنا و حمدش در رابطه هر جزئى از جزئيات نعمتهايش او صاحب نعمتهاى زيادى است.
2- قوله عليه السلام: و قد بسطت لى فيما لا أمدح به غيرك و لا أثنى به على احد سواك عبارت امام (ع) اشاره به اين است كه خداوند به او اجازه شكرگزارى و ثناگويى اوصاف نيكى كه در حقيقت جز حق تعالى كسى دارنده آن اوصاف نيست داده است. و هيچ كس سزاوار نيست كه اين اوصاف بر او اطلاق شود.
معناى اذن و اجازه خداوند بر انجام شكر، ممكن است اين باشد، كه پروردگار شكر نيكو و ستايش خود را الهام كرده باشد. زيرا در حقيقت نعمت دهنده اى جز او نيست، پس هيچ كس جز او سزاوار ستايش مطلق نمى باشد.
مخاطب قرار گرفتن انسان بر اداى شكر از آيه شريفه استفاده مى شود كه فرمود: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ«» و در باره فرمان به تسبيح و تنزيه مى فرمايد: فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ«». و باز مى فرمايد: وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا«» قوله عليه السلام: و لا اوجّهه الى معادن الخيبة لفظ «معادن» را امام (ع) در عبارت فوق استعاره از مخلوقات آورده است وجه شباهت ميان معدن و آفريده ها اين است كه معادن بر حسب ظنّ و گمان خواست انسان را برآورده مى سازند (در صورتى كه ممكن است انسان در رابطه با معادن به مطلوب خود نرسد) همچنين دارندگان نعمتهاى از بين رونده و فانى ممكن است جوينده نعمت از نزد آنها مأيوس شود و جاى شك و ترديد نيز هست كه از دادن نعمت بخل ورزند.
به همين دليل است كه امام (ع) به دنبال اين مطلب و به منظور تفسير و توضيح مى فرمايد: «خداوندا زبانم را از ستايش آدميان و ثناى آنان بدور دار.» 3- قوله عليه السلام: دليلا كلمه دليلا يا بعنوان خطبه 91 نهج البلاغه بخش 15 حال و يا مفعول در جمله منصوب آمده است. مقصود از اين كه اميدوارى به خداوند، راهنمايى است بر گنجينه هاى رحمت و بخشندگى پروردگار اين است كه حق تعالى با هدايت و ارشادات خود، ما را به سوى استعدادهايى مى برد كه به رحمتش منتهى شود و به ما آن آمادگى را مى دهد كه با توجّه به ذات حق تعالى از توجّه بديگران باز مانيم، زيرا عدم توجّه به خداوند و پرداختن بخلق از كسى مثل امام (ع) اگر تحقّق پذيرد گناه شمرده مى شود.
لفظ «ذخيره و كنوز» براى جود خداوند استعاره به كار رفته است.
4- قوله عليه السلام: هذا مقام من افردك بالتوحيد: اين سخن امام (ع) اشاره به مقامى است كه آن حضرت فرا روى خداوند متعال در خطبه اش به اين ذكر و توحيد دارد. در حقيقت اين عبارت زمينه اى است كه مطلوبش را ياد و رحمت حق را بر خود نازل كند. چنين است كه به دنبال اين كلام عرضه مى دارد: «اى خدا من به تو نياز دارم.» بيان حاجتمندى و استحقاق آن حضرت به لحاظ جود و بخشندگى خداوند است كه در آغاز اظهار نياز مى كند و سپس كفايت اين نياز و بيچارگى را مؤكول به فضل حق تعالى مى نمايد.
زيرا نياز امام (ع) نياز مادى و دنيوى نيست كه مردم بتوانند برآورده كنند، پس از اعلام نياز و بيچارگى مطلوبش را كه رضاى خدا و بى نياز ساختن آن بزرگوار از ديگران است مطرح مى كند. روشن است كه به دست آمدن رضاى حق و بى نيازى از غير خدا در صورتى ميسّر است كه اميد به پروردگار دليل راه رسيدن به ذخيره هاى رحمت و گنجهاى غفران و مغفرت باشد. (ورنه كسى بدون راهنمايى خداوند راه بجائى نمى برد)
|