لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص- فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ- لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً- وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً- يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ- وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ- كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى- مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ- إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ- حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ- وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ- خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ
لغات
لبد الطائر: پرنده به زمين چسبيد.
ترجمه
من اصحاب محمّد (ص) را ديده ام، هيچ يك از شما بدانها شباهت نداريد آنها با هيئت ژوليده مويى و گردآلودگى، صبح مى كردند، زيرا شب را بسجده و قيام سپرى كرده بودند. ميان رخسار و پيشانى خود نوبت نهاده بودند، گاهى در پيشگاه خدا رخسار بر خاك مى گذاشتند و گاهى به عبوديّت پيشانى بر زمين مى ساييدند. چنان در سوز گداز روز معاد خود بودند، كه گويا بر سر آتش پا نهاده باشند. ميان دو چشمشان (سجده گاه) بر اثر سجده هاى طولانى همچون زانوى بزها پينه بسته بود. هنگامى كه نام خداوند سبحان به ميان مى آمد، از سوز عشق و درد فراق، چنان اشك از ديدگانشان سيلان مى كرد. كه دامان و گريبانشان تر مى شد. از ترس كيفر خداوند، و اميدوارى بثواب او مانند درختى كه از وزش باد تند بلرزد بر خود مى لرزيدند. (ياران رسول خدا چنين بودند)»
شرح
قوله عليه السلام: و لقد رأيت اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الى آخره.
اين فراز از كلام امام (ع) در ستايش و مدح صحابه مخصوص (پيامبر) و بيان منزلت و مقام آنها در خائف بودن از خدا و دين اوست. و ترغيبى بر كسب چنان فضايل براى ديگران مى باشد. و با اين بيان «كه احدى را نديده ام مانند آنها باشد» شنوندگان را بر سر غيرت مى آورد تا مگر براى به دست آوردن فضيلتهاى عبادى اخلاقى كه اصحاب خاص رسول گرامى اسلام داشتند، و اينان ندارند تلاش كنند. آن گاه حضرت اوصافى را به شرح زير براى صحابى خاص پيامبر حق، مى آورند.
1- موى سرشان پريشان و صورتشان خاك آورد است. اين كلام حضرت اشاره به لاغرى پوست بدن اصحاب و ترك زينت و لذّتهاى دنيوى آنها دارد.
2- شب را با قيام و سجده زنده مى دارند: اين جمله امام (ع) اشاره به اين است كه شب را بنماز صبح مى كنند، چنان كه خداوند متعال در اين باره مى فرمايد: وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً«».
3- ميان پيشانى و صورتشان از جهت استراحت نوبت بندى كرده اند.
يعنى هرگاه يكى از آنها بر اثر سجده طولانى پيشانى اش خسته شود، براى رفع خستگى آن، صورت بر خاك مى نهد.
4- از ياد معاد همچون كسى هستند كه پا بر آتش سوزان گذاشته باشد. اين كلام اشاره به بيتابى و اضطرابى است كه از ياد معاد و ترس قيامت به آنها دست مى دهد، چنان كه شخص پا بر آتش نهاده از حرارت آن تاب نمى آورد اينان نيز ناراحتند و بيتابى مى كنند.
5- ميان دو چشمشان «پيشانى» همچون زانوى بز، بدليل سجده هاى طولانى پينه بسته است. وجه شباهت اين است كه جايگاه سجده در چهره آنها بتدريج كبود و پس از مدّتى پوستش مى ميرد و سخت و سفت مى شود. چنان كه زانوى بز «بعلّت خوابيدن بر زانو» روى زمينهاى خشك و خشن پينه مى بندد.
6- هنگامى كه در نزد آنها ياد خدا آورده شود، چنان چشمهايشان پر از اشك مى شود، كه گريبان و دامنشان را تر مى كند.
بعضى از روات نهج البلاغه كلمه «جيوبهم» را «جباههم» كه بمعنى صورت است، قرائت كرده اند. مطابق اين روايت تر شدن صورت از اشك چشم، در حال سجده ممكن است«».
چنان كه درخت از باد تند مى لرزد، آنها از خوف عذاب پروردگار و يا محروم ماندن از رحمت الهى ترس دارند و بر خود مى لرزند.
گاهى ترس و اضطراب بدليل ترس از كيفر خداوند است و گاهى بدليل شوق و علاقه وافرى كه به ثواب خداست و انسان مى ترسد كه از آن محروم شود.
اين سخن امام (ع) مطابق كلام حق تعالى است كه مى فرمايد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ»«».
|