2 مهر 1397, 0:0
عرفان یکی از مفاهیم و مسائل مهم مورد بحث در فلسفه اسلامی میباشد که ذهن و فکر بسیاری از فلاسفه مسلمان را به خود معطوف داشته است. عرفان در تاریخ فرهنگ اسلامی، فراز و نشیبهای زیادی داشته است، متفکران جهان اسلام در باب اصول و مراحل عرفان نظریات و عقاید قابل توجهی را بیان ساخته اند. عرفان از آنجایی که مسیر نیل به حق تعالی و شرایط و موانع این سیر و سلوک را نشان میدهد، در خور اهمیت میباشد.
عرفان به معنای علم و شناخت و از ریشه عرف به معنای سکون و آرامش میباشد. در اصطلاح فلسفی شکل خاصی از دانش میباشد که نوعی آرامش روحی را به دنبال دارد. تصوف نیز علمی است که موضوع آن شناخت خداوند و اوصاف اوست که از راه مکاشفات قلبی انجام میگیرد. همچنین فعل muo در زبان یونانی که از واژه mysticism یا عرفان از آن اشتقاق یافته اند، در اصل به معنای سکوت و بستن لبهاست.
عرفان به عنوان یک نظام فرهنگی به دو بخش عملی و نظری تقسیم میشود. بخش عملی عرفان به تصفیه قلب از رذایل و اتصاف روح به فضایل و نیز به روابط انسان با خود و خداوند میپردازد. اصول و قواعدی که در عرفان عملی توضیح داده شده به وصول انسان به خداوند و مسیر آغاز و مراحل آن مربوط میباشد، یعنی شخص برای نیل به خداوند از کجا شروع نماید و چه مراحلی را میباید طی کند و در این طریق، چه موانع و مشکلاتی وجود دارد و چه حقایقی بر قلب او وارد میشود.
عرفا اعتقاد دارند که این مراحل باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل که قبلاً این مسیر را طی کرده و به سختی راه آگاه میباشد، صورت گیرد که از آن به طایر قدس یا خضر تعبیر میشود. این مرحله از عرفان، سیر و سلوک نامیده میشود. باید در مسیر عرفان الهی معرفت پیدا کرد تا بتوان به مقام قرب الهی نایل گشت. بزرگان و عارفان و فیلسوفان در راه عرفان و شناخت خدا ریاضت ها و سختیهای فراوانی کشیدهاند تا به این درجه و مقام رسیدهاند.
بخش دیگر، عرفان نظری است که در آن درباره شناخت خداوند و حقایق عالم و چگونگی رجوع آنها به حقیقت الهی بحث میشود. عرفان نظری یعنی جهان بینی عرفانی که چیزی شبیه به فلسفه است و بینش خاصی در مورد هستی و انسان دارد. یعنی آن نظری که عارف و عرفان درباره جهان و هستی دارد. اندیشه عرفان و تصوف در میان فیلسوفان جهان اسلام تاثیرات زیادی داشته است.
جلوههای عرفان نه تنها در زندگی شخصی فلاسفه اسلامی بلکه در اندیشه و آثار و نوشتههای آنان مشهود میباشد. چنان که در تصنیفات فارابی نشانههایی از خداشناسی و بیقراری دیده میشود. این دلبستگی به عرفان در ابن سینا نیز قابل شهود است، علاقه وی به خداشناسی در کتاب حکمت مشرقیه که سرشار از مفاهیم عرفانی است، کاملاً آشکار است.
جلوههای عرفان در مکتب شیخ اشراق به اوج خود میرسد و دیدگاه فلسفی جدیدی را پایه گذاری میکند که مبتنی بر معرفت اشراقی و پیوند میان استدلال عقلی و تزکیه باطنی است. در مکتب اصفهان که در دوره صفویه به وجود آمد، رابطه میان فلسفه و عرفان، صورتی منطقی و عینی به خود پیدا کرد. میرداماد و ملاصدرا نیز در این مشرب سرآمد بودند. ملاصدرا سالهای طولانی از حیاتش را در منطقهای دور افتاده به تصفیه باطنی پرداخت و موفق به نگارش کتاب حکمت متعالیه شد که بر اشراق باطنی و استدلال تکیه دارد. ارتباط فلسفه و عرفان در آثار و حیات بسیاری از متفکران جهان اسلام دیده میشود. در عصر حاضر نیز بسیاری از فلاسفه حکیم و عارف در مسیر معنویت موفق به شناخت عرفان نظری و عملی شدهاند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان