كلمات كليدي : محمد بن ابي بكر، اسماء، حضرت علي (عليه السّلام)، ناكثين
نویسنده : سيد حامد شريعت مداري
تولد و تربيت:
محمد بن ابوبکر (عبد الله) از قبيله بني تميم قريش، ملقب به «عابد قريش»[1] در بيست و پنجم ذيالقعده سال دهم هجرت در مسير كاروان حجهالوداع پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله) از مدينه به مكه در مكاني به نام «بيدا»[2] چشم به جهان گشود. حضرتش چندي قبل از تولد، نويد ولادتش را به عايشه داده بود[3] و پس از تولد، بر وي نام نهاد.[4]
پدر محمد ابوبكر، صحابه پيامبر و نخستين خليفه، هنگامي درگذشت كه محمد دو سال و چند ماه بيشتر نداشت. مادرش اسماء بنت عميس از زنان بزرگ صدر اسلام است. وي ابتدا همسر جعفربن ابيطالب و پس از شهادت جعفر، با ابوبكر ازدواج كرد. اسماء پس از مرگ ابوبكر به ازدواج حضرت علي (عليهالسّلام) درآمد.[5]
بدين سبب محمد بن ابيبكر در خانه حضرت علي (عليهالسّلام) رشد و پرورش يافت. فقه و معارف و انديشههايش برگرفته از تعاليم ناب امام علي (عليهالسّلام) بود و براي هيچ كس – از جمله ابوبكر – فضيلت علي (عليهالسّلام) را قائل نبود.[6] بلكه در هنگام بيعت با آن بزرگوار عرض كرد:
«گواهي ميدهم كه تو امامي هستي كه اطاعت تو واجب است ».[7]
حضرت علي (عليهالسّلام) نيز او را دوست ميداشت و وي را «فرزند خود از صلب ابيبكر» شمرد. در نهجالبلاغه به نقل از آن حضرت آمده است:
«او [محمد] دوست من بود و چون فرزندم او را پرورش داده بودم».[8]
فضايل و عقايد:
بيشتر منابع تاريخ صدر اسلام به صداقت، ديانت و نجابت محمدبن ابيبكر اعتراف دارند. او يكي از پنج نفر خواص حضرت علي (عليهالسّلام) بود.[9]
احاديثي در منزلت محمد بن ابيبكر از ائمهاطهار (عليهمالسّلام) نقل شده است؛ از جمله:
«عمار ياسر و محمدبن ابيبكر هرگز به گناه كردن و عصيان در پيشگاه پروردگار راضي نميشدند».
«محمد بن ابيبكر در مقابل بيزاري جستن از پدرش ابوبكر با امام علي (عليهالسّلام) بيعت كرد» «[محمد] اگر چه از اهل بيت (عليهمالسّلام) نبود، ولي به مانند آنها نجيب بود و ميان خانواده خويش از همه پاكتر و نجيبتر بود».[10]
محمد انساني با ايمان و وظيفهشناس بود كه حضرت علي (عليهالسّلام) پس از شهادت او در مصر فرمود:
«خدا محمد را بيامرزد كه هر چه توانست كوشيد و تكليف خويش را انجام داد».[11]
محمد بن ابيبكر خيرخواه مردم بود كه تنها بر خدا توكل ميكرد. او شخصي انتقادپذير بود و به مردم سفارش ميكرد چنانچه عملي خلاف از وي سر زند به وي تذكر دهند.[12] او درباره خلفاي سهگانه معتقد بود كه حق امام علي (عليهالسّلام) را در احراز حكومت زيرپا گذاشتهاند و درباره خصوص عثمان معتقد بود وي از احكام خدا و سنت پيامبر اكرم عدول كرده است.[13]
فعاليتهاي سياسي:
آغاز حضور محمد بن ابيبكر در صحنه فعاليتهاي سياسي و نظامي در عَهد خلافت عثمان بود، اما برخي نويسندگان غربي از جمله مادلونگ، [14] محمدبن ابيبكر را از توطئهگران عليه قتل عمر، خليفه دوم آوردهاند. كه اين سخن به اندك توجهي مردود است: زيرا وي در دوره عمر، نوجواني سيزده ساله بيش نبود و منابع نخستين صدر اسلام چنين مطلبي را ندارند و احتمال چنين تصرفي در تاريخ با توجه به عداوت ايشان نسبت به حضرت علي و تابعان حضرتش كه محمد هم از جملۀ آنان است، بسيار ميباشد. خصوصاً كه خود مادلونگ اين قتل را به حضرت علي (عليهالسّلام) هم نسبت داده است.
محمد بن ابيبكر پس از طي دوره نوجواني و رسيدن به سن بلوغ، به عنوان رزمنده در جنگهاي دوره عثمان عليه غير مسلمانان شركت ميكرد و يكي از مخالفتهاي او با عثمان در جنگ «صواري»[15] بود كه عثمان عبدالله بن سعدبن ابيسرح را به فرماندهي دريايي مسلمانان منصوب كرد در حاليكه وي به حكم قرآن كافر بود.[16] و پيامبر اكرم خون او را مباح شمرد. اما وي به دلايل روشني مخالف حكومت عثمان بود:
أ) عمل نكردن به كتاب خدا[17]
ب) عمل نكردن به حق[18] و رعايت نكردن عدالت در ميان صحابه؛ زيرا عثمان بسياري از اقوام خويش چون مروانبن حكم را بر مسند امور مهم قرار داده و صحابه بزرگ پيامبر را به كار نگرفته بود.
ج) كنار نهادن سنن پيامبر (صلياللهعليهوآله) و بيتفاوتي نسبت به امرايي كه در نقاط مختلف قلمرو اسلامي به دلخواه خود عمل ميكردند.[19]
محمد در مدت چهل روز محاصره عثمان – كه از هفتم ذيالقعده تا هجدهم ذيالحجه سي و پنجم هجري به طول انجاميد[20]- از نزديك امور را زير نظر داشت و بر عقيده خود مبني بر مخالفت با عثمان اصرار ميورزيد. حتي خواهرش عايشه كه به قصد حج از مدينه خارج ميشد، از محمد خواست كه او را در سفر مكه همراهي كند، ولي وي از اين كار سر باز زد. همچنين او به درخواست (خالهاش) ليلي بنت عميس مبني بر همراهي نكردن با محاصره كنندگان نيز پاسخ رد داد.[21] البته اين مخالفت باعث نشد وي را بكشد بلكه فقط كنارهگيري عثمان را ميخواست اما بعضي قتل عثمان را به او نسبت دادهاند. مثلاً گفتهاند: او با چند نفر ديگر بر عثمان وارد شد و نخستين ضربه را وي بر عثمان وارد آورد.[22] و پس از آن «سوران بن حمران» و «عمرو بن حمق» ضربات نهايي را زده، وي را كشتند. يا او همراه سيزده نفر ديگر بر عثمان وارد شد و پس از آن اعتراض بر حكمراني كه بر مناطق مختلف گماشته بود، به يكي از آن سيزده نفر اشاره كرد تا به عثمان حمله كند.[23]
امّا نظريه حق اينست كه اگرچه محمد بن ابيبكر در تحريك مردم عليه عثمان نقش داشته، در جريان محاصره نيز به صورت فعال حاضر بود، ولي قاتل عثمان نيست، بلكه پس از بيرون رفتن محمد از نزد عثمان، قاتلان بر عثمان وارد شده، وي را به قتل رساندند. و بر اين نظر دلايل متعددي وجود دارد اول اينكه: سخن غلام اُمحبيبه – همسر عثمان – كه اظهار كرده بود: عثمان پس از خروج محمّد بن ابيبكر از نزد وي كشته شد، سپس در حالي كه محمد از موضوع آگاهي نداشت، از آن غلام پرسيد كه چه اتفاقي افتاده است.[24]
و سخن عثمان مبني بر رفتار مناسب محمد با وي به هنگام محاصره؛ ظاهراً هنگامي كه عثمان در خانه خود محبوس بود، شورشيان و از جمله طلحه اجازه خروج از خانه را به وي نميدادند، ولي محمد دستور داد كه وي را آزاد بهگذارند.[25]
سوم قانعشدن حضرت علي (عليهالسّلام) پس از سؤال حضرت در خصوص گفتههاي همسر عثمان مبني بر دستداشتن محمد در قتل عثمان و پاسخ محمد كه گفت: «بر عثمان وارد شدم، او برايم از پدرم گفت من با او برخاستم به خدا سوگند من او را نكشتم و به او چنگ نزدم».[26] خصوصاً كه حضرتش مخالف قتل عثمان بود و محمد از ايشان تبعيت ميشود.
4) تأكيد مورخان مختلف، چه از اهل سنت و چه شيعه، بر اين نكته كه محمد بن ابيبكر، عثمان را نكشت، بلكه در اثر سخناني كه بين آنها رد و بدل شد محمد شرمگين شده از خانه عثمان بيرون رفت.[27]
محمد و ناكثين جمل:
محمد بن ابيبكر ناكثين را سودجوياني ميدانست كه به بهانه خونخواهي عثمان اهداف خويش را دنبال ميكنند و در خصوص آنها ميگفت:
«به خدا سوگند كسي جز آنان قاتل عثمان نيست».[28]
پس از غارت بصره از سوي اصحاب جمل، حضرت علي (عليهالسّلام) به جنگ با آنان مصمم شد و از مدينه به سمت عراق حركت كرد حضرت از «ربذه» - منزلي بين راه مكه تا كوفه – هاشم بن عتبه را نزد ابوموسي اشعري والي كوفه فرستاد تا كوفيان را براي جنگ با ناكثين بسيج كند، ولي هنگامي كه ابوموسي از اين كار سرباز زد و ايشان را تهديد نمود، محمد بن ابيبكر و عبدالله بن عباس را به كوفه فرستاد و طي نامهاي ابوموسي را از حكمت كوفه عزل كرد.[29]
حضرت علي (عليهالسّلام) پس از اينكه خبر موثقي درباره موفقيت يا عدم موفقيت محمد بن ابيبكر و ابنعباس در جلب حمايت مردم كوفه دريافت نكرد، از «ذي قار» امام حسن (عليهالسّلام) و عمارياسر را به كوفه گسيل كرد كه اينان سرانجام موفق شدند مردم را بسيج كرده به كمك آن حضرت بفرستند.[30]
در آستانه جنگ جمل كه نيروهاي دو طرف آماده نبرد ميشدند، امام علي (عليهالسّلام) محمد بن ابيبكر را به فرماندهي نيروي پياده نظام انتخاب كرد. او در طول جنگ رشادتهاي فراواني از خود نشان داد و ثور بن عدي يكي از فرماندهان سپاه جمل را از پاي درآورد.[31] وي به دستور آن حضرت عايشه را با احترام فراوان همراه جمل زن ديگر از زنان بصره به مكه و از آنجا به مدينه برد.[32]
محمد و امارت مصر:
مهمترين منصبي كه به محمد واگذار شد، حكومت مصر از جانب اميرمؤمنان بود. او در اول رمضان سال 36 هجري به حكومت مصر برگزيده شد.[33] حكومت مصر در ابتداي خلافت امام علي (عليهالسّلام) به قيس بن سعد بن عباده و پس از وي به محمد بن ابيبكر رسيد و هنگامي كه كار مصر بر محمد مشكل شد و عزلتنشينان عثماني بر وي شوريدند، حضرت بر آن شد كه مالك اشتر را بر مصر بگمارد. خلوص نيت، دليري، پارسايي و نجابت محمد عاملي در انتصاب وي بود، به طوري كه حضرت علي (عليهالسّلام) درباره او فرمود:
«او را فرزندي خيرخواه و كارگزاري كوشا و شمشيري برنده و ستوني بازدارنده ميشماريم».[34]
از ديگر عوامل انتخاب وي تمايل مصريان به محمد بود. به طوري كه آنان نسبت به وي كمال محبت را داشته، ولايت او را بر خود از هر كس ديگري بهتر ميدانستد. آنان در سال سي و پنج هجري، هنگامي كه عثمان را محاصره كرده بودند، از عثمان خواستند محمد را به جاي عبدالله بن ابيسرح بر مصر بگمارد.[35] ويژگيهاي پسنديده اخلاقي، مردمداري و انتقادپذيري محمد عامل ديگر انتصاب وي بود، چنان كه در سخنراني خود براي مردم مصر به آنان حق داد كه از وي انتقاد كنند و عيبش را به او اظهار دارند.
محمد و جنگ صفين:
محمد بن ابيبكر در جنگ صفين كه اندكي پس از انتصاب وي، مصر صورت گرفت.[36] در سپاه امام علي عليه معاويه جنگيد. او در جريان جنگ همراه حسنين (عليهماالسّلام) در ركاب حضرت علي (عليهالسّلام) قرار داشته و آن حضرت وي را فرمانده پياده نظام، و به نقلي، فرمانده ميسره سپاه خويش قرار داده بود.[37] وجود محمد در سپاه امام علي (عليهالسّلام) نقطه قوتي به شمار ميآمد و سپاه امام علي (عليهالسّلام) در اشعار خود عليه شاميان اين شعر را ميسرودند:
«هان پاك، پسر پاك محمد بن ابيبكر همراه ماست».[38]
شهادت محمد:
با توجه به وعدهاي كه معاويه عمروعاص براي حكومت مصر در قبال كمك وي در جنگ صفين داده بود پس از پايان جنگ صفين و با قصد انتقام، خصوصاً با مشكلاتي كه محمد به علت شورشهاي پراكنده در مصر با آنها مواجه بود، معاويه تصميم گرفت تا مصر را به چنگ آورد و در پي اين تصميم با همكاري عدهاي شورشي از جمله معاوية بن حديج به او حمله كرد . براي اين كار عمروعاص را با شش هزار مرد جنگي در شمال مصر متوقف نمود و نامهاي به محمد نوشت و او را متهم به قتل عثمان و تهديد به مرگ كرد.
محمد هم نامهاي براي حضرت علي (عليهالسّلام) فرستاد و از حضرت دستور مقاومت گرفت و براي معاويه هم جوابي در خود نگاشت. حضرت هم تلاش نمود تا سپاهي گرد آورد و در پي آن مالكاشتر را كه بسيار خبره و قويتر از محمد در امور جنگ بود براي حكومت معرفي فرستاد كه وي هم به شهادت رسيد. و در جنگي نابرابر ميان لشكر 6000 نفري معاويه و 2000 نفري محمد به فرماندهي کنانه بن بشر در منطقه «المسناة» سپاه محمد شكست را تجربه نمود و فرمانده را رایت از دست داد.
بيشتر منابع بر اين عقيدهاند كه پس از شكست سپاه محمد در مقابل شاميان، اطرافيانش او را تنها گذاشته، متواري شدند و محمد به تنهايي به خرابهاي پناه برد و در آن پناهگاه توسط معاوية بن حديج به شهادت رسيده سوزانده شد.[39]
همچنين گفته شده كه او پس از متواري شدن اطرافيانش در خانه جبلة بن مسروق يا زني از بنيغافق پنهان شد و پس از آن در جنگ با معاوية بن حديج و در ميدان جنگ به شهادت رسيد.[40] نيز نقل شده كه عمروعاص وي را اسير كرد و سپس به شهادت رساند.[41] تاريخ شهادت آن بزرگوار را ماه صفر سال 38 هجري دانستهاند.[42]