كلمات كليدي : كارآفريني، سازمان، كارآفرين سازمان، سازمان كارآفرين، كارآفرين شركتي
نویسنده : ابراهيم محمدي قراسوئي
سازمان عبارت است از جمعی از افراد که برای تحقق اهداف معین باهم همکاری میکنند.[1]واژه کارآفرینی از کلمه فرانسوی Entreprenedre بهمعنای متعهد شدن نشأت گرفته است. بنابر واژهنامه دانشگاهی وبستر، کارآفرین کسی است که متعهد میشود مخاطرههای یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی، اداره و تقبل کند.[2] یکی از مهمترین و معروفترین تعاریف کارآفرینی در متون مدیریتی، کارآفرینی را روش ادارهای که فرصتها را بدون در نظر گرفتن منابع موجود و قابل کنترل فعلی، تعقیب میکند؛ معرفی کرده است.[3]
تا اوسط دهه 1970، کارآفرینی همچون یک رفتار مدیریتی تلقی میشد و در همین سطح نیز مورد مطالعه قرار میگرفت. با مطرح شدن رویکرد اقتضائی در مسیر تعاریف کارآفرینی و در نظر گرفتن آن بهعنوان تابعی از شرایط بافتی و محتوایی (محیط اقتصادی و اجتماعی فعالیت فرد یا سازمان) کارآفرینی بهعنوان یک استراتژی نوین در شرکتهای بزرگ برای دستیابی به نوآوری، موفقیت، رشد و بقا و دیگر مزایا مطرح گردید. همراه با ابداع واژه کارآفرینی سازمانی توسط پینکات (Gifford Pinchot)[4] در سال 1985 انواع مدلهای ایجاد کارآفرینی در سازمان و تبدیل سازمانها به سازمانهای کارآفرینانه ارائه گردید و عوامل سازمانی محدودکننده یا تسهیلکننده این روند مورد مطالعه قرار گرفت.[5]
عوامل گرایش به کارآفرینی
امروزه عواملی سبب شدهاند تا گرایش به کارآفرینی در استراتژی شرکتها (یا سازمانها) شدیدا مورد تأکید قرار گیرد. این عوامل عبارتند از:
· افزایش سریع پیدایش رقبای جدید، حتی در صنایعی که در زمینه فناوریهای پیشرفته فعالیت دارند؛
· سرعت زیاد نوآوری و ارائه محصولات جدید در بازار و اهمیت حیاتی نوآوری در شرکتها و سازمانها؛
· عدم پاسخگویی شیوههای سنتی مدیریت به تحولات سریع، با توجه به حرکت سریع محیط فعالیت شرکتها و سازمانها بهسوی پیچیدگی و عدم پایداری؛
· آشنایی بیش از پیش مدیران با پدیده کارآفرینی؛
· خروج نیروهای نخبه و شایسته از سازمانها بهمنظور کارآفرینی مستقل؛[6]
· عوامل دیگری مانند رقابت بینالمللی، کوچکسازی شرکتهای بزرگ و میل کلی به بالا بردن بازدهی و بهرهوری.[7]
انواع کارآفرینی[8]
بهطور کلی ادبیات کارآفرینی نشان میدهد که کارآفرینی در سه زمینه یا قالب زیر شکل میگیرد:
1. سازمان کارآفرین یا کارآفرینی شرکتی (Corporate Entrepreneurship)؛ در این قالب سازمان، طی فرآیندی به سازمانی بدل میشود که همه کارکنان میتوانند در نقش کارآفرین انجام وظیفه کنند و تمام فعالیتهای کارآفرینانه فردی و گروهی، بهطور مستمر، سریع و راحتتر در سازمان مرکزی یا شرکتهای تحت پوشش به ثمر برسند.
2. کارآفرینی سازمانی (درونسازمانی) (Entrepreneurs)؛ فرآیند کارآفرینی توسط کارآفرینانی که در یک سازمان سنتی و بوروکراتیک (دیوانسالار) تا به ثمر رسیدن فعالیت کارآفرینانه، فعالیت میکنند، انجام میشود. کارآفرین سازمانی فردی است که در سازمانها همچون یک کارآفرین مستقل فعالیت مینماید و فعالیت وی ایجاد واحدهای جدید در سازمان، ارائه محصولات خدمات و فرآیندهای جدید است که شرکتها را بهسوی رشد و سودآوری سوق میدهد.
3. کارآفرینی مستقل (Independent Entrepreneurship)؛ در این نوع کارآفرینی، فرآیند کارآفرینی تا به ثمر رسیدن فعالیت کارآفرینانه توسط کارآفرین [یک یا چند نفر] بهصورت مستقل پیموده میشود.
کارآفرین سازمانی و سازمان کارآفرین
صاحبنظران بسیاری درباره ماهیت سازمان کارآفرین بحث کردهاند و تعاریف بسیاری از این مفهوم ارائه شده است؛ یکی از صاحبنظران، سازمان کارآفرین را سازمانی که به ایجاد و معرفی محصولات، فرآیندها و نظامهای نوین تعهد دارد، معرفی کرده است و دیگری سازمان کارآفرین را مفهومی چندبعدی که فعالیتهای شرکت را به نوآوری در محصول و فنآوری همچنین مخاطرهپذیری و پیشگامی متوجه میسازد، تعریف کرده است.
آنچه که از مجموع تعاریف سازمان کارآفرین برمیآید، این است که همهی صاحبنظران، بر نوآوری (در محصول، تکنولوژی، فرایند، سازماندهی و روشهای بازاریابی) در این سازمانها توافق دارند و بعضا بر پیشتازی، مخاطرهپذیری، تغییر پارادایمهای رقابت (قالبشکنی) و رشد (تأسیس واحدهای جدید) تأکید دارند.[9]
درست است که هم در سازمان کارآفرین و هم در کارآفرینی سازمانی از افراد کارآفرین استفاده شده و از فعالیتهای آنان حمایت میکنند و در هر دو شاهد نوآوری و رشد هستیم؛ ولی در کارآفرینی سازمانی، افراد کارآفرین سرمنشاء تحول، نوآوری و کارآفرینی در سازمان هستند؛ در حالیکه در سازمان کارآفرین، کل کارکنان سازمان، دارای روحیه کارآفرینی [مخاطرهپذیری، خلاقیت و نوآوری] میشوند و این روحیه در سرتاسر سازمان وجود دارد.[10]
ویژگیهای سازمانهای کارآفرین[11]
سازمانهای کارآفرین از ویژگیهای زیر برخوردارند:
1. توجه به رشد؛
2. داشتن سیاست تهاجمی و پیشتازی در ارائه نوآوری؛
3. تمرکز بر مشتری؛
4. قدرت محاسبه ریسک و پذیرفتن ریسکهایی که منجر به رشد می شوند؛
5. دارا بودن نیروهای کارآمد (دارای استراتژی و متعهد به سازمان)؛
6. آمادگی رویارویی با شکست؛
7. اغلب دارای فرهنگ باشگاهیهستند؛ در فرهنگ باشگاهی، قدرت در یک مرکزیت وجود دارد و بهوسیله تعداد زیادی هنجارها و مقررات غیررسمی (تعیینشده بهوسیله رهبر)، مدیریت میشوند و محدود به مقررات مشخص و مکتوب نیستند.
8. آمادگی سازگاری با محیط ناپایدار خارج از سازمان.[12]
لازم به ذکر است هر سازمانی نمیتواند کارآفرین باشد و هر سازمان کارآفرینی هم، برای همیشه دارای این ویژگیها نخواهد بود. بعضی از صاحبنظران معتقدند ویژگی کارآفرینی اغلب در دوران تولد، نوجوانی و تجدید حیات سازمان از چرخه حیات سازمان (شامل دوران: تولد، نوجوانی، بلوغ، یائسگی، افول و تجدید حیات سازمان [فقط در بعضی سازمانها دیده میشود]) مشاهده میشود و عواملی مانند شخصیتهای درون سازمان، وضعیت بازار و چرخه زندگی سازمان در بروز ویژگی کارآفرینی نقش دارند.
مدلهای ایجاد سازمان کارآفرین
از میان مدلهای ارائهشده برای سازمان کارآفرین به تبیین دو مدل که از همه فراگیرترند، پرداخته میشود:
الف- مدل ترغیب سازمان کارآفرین؛
1. توسعه بینش؛ در این مدل، از آنجایی که تصور میشود، سازمان کارآفرینی ناشی از هوشیاری خلاق کارکنان سازمانی است، کارکنان سازمان، بایستی چشمانداز سازمان را شناخته و آنرا درک کنند. با ایجاد این بینش، کارکنان، اهداف مدیران را جهت خلق سازمان کارآفرین درک میکنند.
2. تشویق نوآوری؛ نوآوری جزء جداییناپذیر و ابزار لازم برای کارآفرینی است. بنابراین سازمان باید اهمیت کلیدی نوآوری را درک کرده و به توسعه آن بپردازد.
3. ایجاد جوّ کارآفرینانه در سازمان؛ بهمنظور ایجاد انگیزه نوآوری و شکوفایی، افکار نوآورانه در سازمان همچنین تشویق روشها و افراد کارآفرین، سازمان بایستی سرمایهگذاری گسترده و سنگینی در زمینههای مذکور داشته باشد.
4. توسعه تیمهای کارآفرینی؛ سازمانهایی که نسبت به تشکیل تیمهای کارآفرینی تأکید داشتهاند، شاهد دگرگونی و انقلاب در راستای کارآفرینی بودهاند. معمولا این تیم ها مدیر و رهبر خود بوده و عملکرد عالی دارند.[13]
ب- مدل برنامهریزی سازمان کارآفرین؛ در این مدل، برای ایجاد سازمان کارآفرین، فرآیند دقیقی که احتیاج به برنامهریزی ظریف و حساسی داشته و اجزای آن ارتباط تنگاتنگی باهم دارند، تعریف شده است.
1. متعهد نمودن سازمان؛ برای اینکه نوآوری از سطح پایین سازمان آغاز شود، احتیاج به قدردانی و تشویق سطوح بالاتر از فعالیتهای نوآورانه سطح پایین سازمان دارد. همینطور اجرا و پیگیری نوآوریها، احتیاج به قدرت و اختیاراتی دارد که تنها میتواند از سوی ردههای بالای سازمان اعمال شود. بنابراین ضرورت دارد که مجموعه مدیریت سازمان به کارآفرینی و تبعات آن پایبند باشند.
2. تعیین مدل برای خلق سازمان کارآفرین؛ در این مرحله، مشخص میشود از میان مدلهای متصور و موجود برای خلق سازمان کارآفرین (مانند ایجاد بخش محصولات جدید در سطح معاونتهای شرکت، ایجاد تشکیلات فرعی برای محصولات جدید و ایجاد یک شرکت سرمایهگذاری برای بررسی و حمایت از ایدههای کارآفرینانه)، کدام مناسب شرکت است.
3. توسعه فرهنگ کارآفرینانه؛ در راستای توسعه کارآفرینی در سازمان، فرهنگ سازمان بایستی بهنحوی متحول گردد؛ تا با روشهای کارآفرینانه سازمان هماهنگ شود؛ این کار نیز احتیاج به زمان و تعهد کامل از سوی مدیران عالی سازمان دارد.[14] فرهنگهای مشوق کارآفرینی ویژگی هایی مانند مشارکت جویی، حمایت از ریسک و نوآوری، احساس رضایت کارکنان از انجام کار با معنی و آگاهی و ایمان به رسالت سازمان، کنترل توام با آزادی عمل، اعتماد و صداقت بین کارکنان را حائز هستند.[15]
4. شناسایی استعدادهای کارآفرینانه؛ در این مرحله افرادی که بهصورت بالفعل (گروه نوآوران) و بالقوه (گرایش و نظر مساعد به کارآفرینی ونوآوری)به روشهای کارآفرینانه گرایش دارند؛ بایستی شناسایی شوند.
5. پاداش به کارآفرینان سازمانی؛ نظام سنّتی پاداش برای کارآفرینان در سازمان انگیزاننده و ارضاکننده نیست؛ کارآفرینان از آنجایی که پروژههای پرمخاطره را برعهده دارند؛ بایستی از مزایای بیشتری برخوردار شوند. نظام پاداش برای کارآفرینان سازمانی میتواند نقدی یا غیر نقدی باشد. پاداشهای غیر نقدی مواردی مانند شناسایی رسمی عملکرد، در اختیار قراردادن سرمایه، ایجاد گروههای پشتیبانی و نظام ترفیع بر پایه فعالیت در توسعه پروژههای نوآورانه را شامل میشود.[16]
موانع کارآفرینی در سازمانها
· اندازه؛ هرچه سازمان بزرگتر میشود، نیاز به داشتن یک ساختار مشخص برای اعمال کنترل بیشتر احساس میشود. همچنین با افزایش ردههای مدیریتی در ارتباط سطوح پائین و بالا، مشکل ایجاد میشود. معمولا سازمانها برای "اعمال کنترل" استانداردهای اجرایی ثابت و کمیتپذیری را ایجاد میکنند. از اینرو دیوانسالاری و گزارشها، نسبت به برنامهریزیها برتری یافته و گزارشهای کاری بیشتر از نتایج، نظرات را جلب مینماید و قوانین و استانداردها نسبت به رفتار کارآفرینانه مهمتر تلقی میشود؛[17] تا جاییکه بعضی از صاحبنظران اعتقاد دارند، دیوانسالاری موجب عقیم شدن کارآفرینی میشود.[18]
· فرهنگ: اصول راهنما در فرهنگ سنتی شرکتها، تابعیت از ساختار شرکت، گریز از اشتباهات، دوری از شکست، پرهیز از ابتکارات و انتظار دریافت دستورات، حفظ اصالتها و حمایت از گذشته است. چنین محیطی، مانع کارآفرینی شرکتی (سازمانی) بوده و مشوق خلاقیت، انعطافپذیری، استقلال و مخاطرهپذیری نیست.
· افق زمانی کوتاهمدت و سودهای کوتاهمدت؛ گزارشهای ماهانه و فصلی باعث میشود تا مدیران رده میانی شرکتها فعالیتهای کوتاهمدت را در نظر داشته باشند و نیاز به سودهای کوتاهمدت (بهعنوان معیار موفقیت) باعث میشود تا مدیران، دید کوتاهمدت را مد نظر داشته باشند و از کارآفرینی که فرآیندی بلندمدت و کم بازده (در کوتاهمدت) است، غافل و یا رویگردان شوند.
· فقدان استعدادهای کارآفرینانه؛ معمولا کارآفرینان جذب سازمانهای بزرگ نمیشوند و زندگی کارآفرینانه مستقل را به یک زندگی با امنیت بیشتر ترجیح میدهند. کارآفرینان، بعضا ابتدا در شرکتهای (سنتی و غیرکارآفرین) مشغول بهکار شده، پس از چند سال آنها را ترک میکنند. سازمانها، کارآفرینان را تشویق نمیکنند؛ زیرا کارآفرینان را افرادی تنها مییابند (عضو گروههای کاری نیستند) چراکه علاقه بیشتری به پروژههای خاص دارند؛ تا فعالیت در امور روزمره. کارآفرینان اغلب افرادی عیبجو، شورشی و با روحیه آزاد بهنظر میرسند که اغلب در کار خود تأخیر داشته، نامنظم بوده و خود را با معیارهای تعیینشده از سوی شرکت وفق نمیدهند.
· سیستمهای پاداش؛ هر نوع برنامه حقوق و دستمزد که بر پایه ساعت کار و یا حقوق ماهانه باشد، انگیزهای برای کارآفرینان بهوجود نمیآورد؛ اگر چه پاداشهای مالی برای کارآفرینان اهمیت خاصی ندارد، جهت تداوم نوآری در برخی از سازوکارهای پاداش بایستی تحول ایجاد گردد. ترفیع سنتی سازمان بهعلت اینکه کارآفرینان را از نوآوری و خلاقیت دور کرده، وارد محیط مدیریت میکند و همچنین با توجه به خلق و خوی خاص کارآفرینان ممکن است در سمتهای مدیریتی مشکلات خاص را ایجاد کنند.[19]
· عوامل دیگر؛ با توجه به رابطه تنگاتنگ کارآفرینی و نوآوری، هر نوع مانع سازمانی نوآوری، مانع کارآفرینی نیز تلقی میگردد.
· ناآشنایی با نقشهای مختلف افراد و عدم تشویق و حمایت از پیشتازان و حامیان نوآوری؛
· نپذیرفتن ریسک، شکست و اشتباهات کارکنان بهعنوان مسئلهای اجتنابناپذیر در فرآیند نوآوری؛
· نپذیرفتن، تشویق نکردن و عدم تأمین مالی طرحهای پیشنهادی بهمحض ایجاد اشکال؛
· نداشتن وقت آزاد برای فکر کردن درباره ایدههای نو در کارکنان و مدیران؛
· نداشتن آزادی عمل برای پیگیری و آزمایش ایدههای نو؛
· دست به دست گرداندن پیشنهادها و ایدههای نو برای أخذ تأیید؛
· عدم پاسخ سریع به ایدهها و پیشنهادهای جدید و فقدان سیستم پیشنهادهای بینام؛
· عدم اطمینان از سرقت ایدهها در سازمان؛
· عدم آگاهی از معیارهای ارزیابی ایدههای نو؛
· ناآگاهی کارکنان نسبت به توقعات و انتظارات مدیریت از خلاقیّت تکتک افراد؛
· عدم ارتباط مدیریت ارشد با مشتریان و پرسنل (عدم محاسبه سود و زیان بالقوه نوآوریها)؛
· دسترسی نداشتن به اطلاعات موثق، شفاف، مرتبط و بهموقع؛
· ساختار مکانیکی؛
· تعارض، تنش در نارضایتی کارکنان؛
· عدم ارتباط واحد تحقیق و توسعه با مشتریان و تحقیقات بازار؛
· مبارزات و سیاستبازیهای سازمانی؛
· اطلاعات بیش از حد؛
· فقدان دورنمای مشترک نسبت به نوآوریها؛
· رشد سازمانی (بهدلیل روشن نبودن مسئولیتها بههنگام رشد سازمان)؛
· وجود قلمرو حکومتی بین افراد؛ به این معنی که هریک از افراد، حیطه کاری خود را بهمنزله قلمرو شخصی خود تلقی نماید و مانع اجرای ایدههای نو سایرین گردد.[20]