درآمد
در این نوشتار سعى شده است که برداشتهاى ملاصدرا و علامه مجلسى درباره مفهوم عقل در روایات «کتاب العقل و الجهل» اصول کافى، مورد تحقیق و کاوش قرار گیرد.
مطالب در دو بخش تنظیم شده است:
بخش اول، درباره تبیین و توضیح معناى عقل است. مباحثى مانند معناى لغوى و اصطلاحى عقل، معناى عقل از دیدگاه ملاصدرا و علامه مجلسى را در این بخش مىتوان یافت.
در بخش دوم ،«تطبیق دیدگاه ملا صدرا و علامه مجلسى بر روایات» گنجانیده شده است.
در این بخش نظرهاى آنها درباره مفهوم عقل در تک تک روایات اصول کافى آورده شده است.
هدف از این تحقیق کمک به برداشتى صحیحتر از مفهوم عقل در روایات معصومان(ع) است.
بخش اول: معناى عقل
1 ـ 1 . معناى لغوى
اصل مادّه «عقل» به معناى «بازداشتن» است و همه مشتقات آن، به این معناى اصلى باز مىگردد.[1]
ابن فارس درباره این مادّه بر آن است که:
العین و القاف و اللام أصل واحد منقاس مطّرد، یدّلُ عُظْمه على حُبْسة فى الشئ أو ما یقارب الحُبْسة. من ذلک العقل، و هو الحابس عن ذمیم القول و الفعل؛[2]
مادّه «عقل»، [داراى] ریشهاى واحد، قیاسى و فراگیر است که اکثر موارد کاربرد آن بر «بازداشتن» یا معنایى نزدیک به آن درباره اشیا دلالت مىکند. عقل از همین معنا برگرفته شده است؛ [زیرا] از گفتار و رفتار ناپسند باز مىدارد.
نقیض عقل، جهل است. «العقل: نقیض الجهل».[3] ظاهراً مراد از «نقیض»، نقیض فلسفى نیست، بلکه مراد از آن، «ضدّ» است؛ از این رو «عقل» و «جهل»، دو امر وجودىاند، نه اینکه «جهل»، «عدم العقل» باشد.[4]
ابوالبقأ، برخى از نامهاى عقل را بر شمرده، مىگوید:
عقل را «لُبّ» گویند؛ زیرا منتخب پروردگار و برگزیده اوست؛ و «حِجى» گویند؛ زیرا به کمک عقل، انسان مىتواند به «حجّت» برسد و بر تمام معانى دست یازد؛ و «حِجْر» گویند؛ زیرا عقل از انجام نافرمانیها نهى مىکند؛ و «نُهى» گویند ؛ به خاطر این که زیرکى و شناخت و رأى، به عقل منتهى مىشود. و عقل بالاترین خوبى است که به بنده عطا مىشود و او را به نیکبختى دنیا و آخرت مىرساند.[5]
1 ـ 2 ـ معناى اصطلاحى
معانى اصطلاحى عقل متعدد است و عالمان مسلمان هریک با توجه به گرایشهاى فکرى خود، یک یا چند معنا را براى آن بیان کردهاند.[6]
1 ـ 3 ـ معناى عقل از دیدگاه ملا صدرا
معانى عقل از منظر ملا صدرا در موارد متعددى از آثار وى یافت مىشود.[7]
خلاصه دیدگاه ملا صدرا درباره معانى عقل این است که بهطور کلى کاربرد واژه «عقل» را، دو گونه مىتوان دانست:
الف ـ اشتراک لفظى ؛ ب ـ تشکیکى.[8]
اشتراک لفظى شش مورد دارد:
1 ـ در معناى نخست، عقل غریزهاى است که انسان به وسیله آن از حیوانات امتیاز مىیابد و آماده پذیرش دانشهاى نظرى و اندیشیدن در صنعتهاى فکرى مىشود، و در آن، کودن و هوشمند یکساناند.
حکما این معناى عقل را در کتاب برهان مورد استفاده قرار مىدهند و مقصودشان از آن، نیرویى است که نفس به وسیله آن بدون قیاس و فکر و به صورت فطرى به مقدمات بدیهى دست مىیابد و به علوم آغازین مىرسد.
2 ـ معناى دوم، اصطلاح متکلمان است که مىگویند: عقل این را اثبات و آن را نفى مىکند، و مقصود ایشان معانى ضرورى نزد همگان یا بیشتر مردم مىباشد؛ مانند این که عدد دو، دو برابر عدد یک است.
3 ـ مورد سوم، عقلى است که در کتب اخلاق به کار مىرود و مقصود از آن، بخشى از نفس است که به سبب مواظبت بر اعتقاد به تدریج و در طول تجربه حاصل مىشود و به وسیله آن به قضایایى دست مىیابیم که به کمک آنها، اعمالى که باید انجام یا ترک شود، استنباط مىگردد.
4 ـ معناى چهارم چیزى است که به واسطه وجود آن در کسى، مردم مىگویند که او عاقل است، و بازگشت آن به خوب فهمیدن و سرعت ادراک در استنباط چیزى است که سزاوار گزینش یا اجتناب است؛ گرچه در زمینه غرضهاى دنیایى و هواى نفس باشد.
5 ـ پنجمین مورد، عقلى است که در کتاب نفس نامبردار شده و آن را چهار گونه دانستهاند: الف ـ عقل بالقوّه؛ ب ـ عقل بالملکه؛ ج ـ عقل بالفعل؛ د ـ عقل مستفاد.
6 ـ آخرین مورد نیز عقلى است که در کتاب الهیات مطرح گردیده و آن را موجودى گفتهاند که تعلقى به چیزى جز مبدع و آفریننده خود، خداوند قیّوم، ندارد و کمالاتش بالفعل است و در آن هیچ جهت «عدم» یا «امکان و قصور» نیست.
کاربردهاى تشکیکى واژه عقل:
1 ـ عقول چهارگانه در کتاب نفس؛
2 ـ مراتب عقل عملى در کتب اخلاق؛
3 ـ افراد عقل به معناى ششم در نزد گروهى از حکما؛
4 ـ صور عقلیه؛
5 ـ عقل به معناى غریزه انسانى که بدان از چارپایان تمایز مىیابد.
درباره وجه اشتراک همه معانى عقل، ملا صدرا چنین اعتقاد دارد:
اعلم أن جمیع معانى لفظ العقل على تباینها و تشکیکها یجمعها أمر واحد یشترک الکل فیه، و هو کونه غیر جسم و لا صفة لجسم و لاجسمانى، و لأجل اشتراکها فى هذا المفهوم یصحّ أن یجعل موضوعاً لعلم واحد، و أن یوضع له کتاب واحد یبحث عن أحوال أقسامه و عوارضها الذاتیّة کما فى هذا الکتاب الذى نحن فیه من کتب الکافى؛[9]
یک مفهوم که در تمام معانى لفظ عقل ـ با همه تباین و تشکیک آن ـ وجود دارد آنها را فراهم مىآورد، و آن غیر جسمانى بودن و صفت نبودن آن براى جسم و جسمانى است، از آن روى که جسمانى باشد. و از آن جهت اشتراکش در این مفهوم، شایسته است که موضوع علم واحدى قرار گیرد و درباره آن کتاب واحدى وضع گردد که در آن، از احوال اقسام و عوارض ذاتى آن بحث شود؛ چنان که ما در این جا بحث مىکنیم.
1 ـ 4 ـ معناى عقل از دیدگاه علامه مجلسى
علامه مجلسى دست کم در سه مورد[10] درباره معانى عقل سخن گفته است. از آنجا که از سویى عبارات ایشان در این موارد، مشابه یکدیگر و از سوى دیگر، موضوع این نوشتار، نگرش ایشان در شرح روایات کافى است، به نقل آنچه در مرآة العقول در این باره آمده است، اکتفا مىشود:
معانى واژه «عقل» به نظر علامه مجلسى را چنین مىتوان خلاصه کرد:
1 ـ نیروى ادراک خیر و شر و تشخیص آن دو، و توان شناخت علل کارها و آنچه سبب انجام کارى مىشود و آنچه از انجام آن باز مىدارد.
2 ـ ملکه و حالتى در نفس که او را به گزینش خیرات و منافع و دورى از شرور و ضررها وا مىدارد، و نفس به مدد این ملکه بر طرد خواهشهاى شهوت و خشم و وسوسههاى اهریمنى توان مىیابد.
3 ـ نیرویى که انسانها آن را در نظم بخشیدن به امور زندگى و معاش خویش به کار مىگیرند.
4 ـ مراتب استعداد نفس و قرب و بعد آن نسبت به تحصیل نظریات که داراى چهار مرتبه عقل هیولانى، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد است.
5 ـ نفس ناطقه انسان که او را از بقیه چارپایان جدا مىکند.
6 ـ جوهر مجرد قدیمى که در ذات و فعلش هیچ تعلقى به مادّه ندارد.
1 ـ 5 ـ مقایسه دیدگاه ملا صدرا و علامه مجلسى درباره معناى عقل
این بخش را مىتوان به دو قسمت تقسیم کرد:
الف ـ نقاط اشتراک ؛ ب ـ نقاط اختلاف.
1 ـ 5 ـ 1 ـ نقاط اشتراک
نقاط اشتراک نظر این دو فرزانه در بیان معانى عقل را مىتوان چنین بر شمرد:
1 ـ اولین معنایى که علامه مجلسى بر شمرده با نخستین معنایى که ملا صدرا آورده است مشابهاند ؛ با این تفاوت که ملا صدرا درباره این معنا مىگوید: «غریزهاى که انسان با آن از چارپایان تمایزى مىیابد»،[11] اما علامه مجلسى آن را چنین معرفى مىکند: «نیروى ادراک و تمیز خیر و شر و توان شناخت علل، معدّات و موانع اشیأ».
2 ـ آنچه علامه مجلسى به عنوان معناى سوم ذکر کرده، مشابه معناى چهارمى است که ملا صدرا آن را بیان نموده است. ملا صدرا، «بازگشت این عقل را به خوش فکرى و سرعت انتقال در استنباط آنچه باید انجام و یا اجتناب شود»[12] مىداند و علامه مجلسى از آن به «قوهاى که مردمان، آن را در تنظیم امور معاششان به کار مىگیرند»[13] تعبیر مىکند و سپس آن را به «عقل معاش» و «نَکْرأ (نیرنگ) یا شیطنت» تقسیم مىکند.[14]
3 ـ معناى چهارم علامه مجلسى با معناى پنجم مورد نظر ملا صدرا انطباق دارد؛ یعنى هر دو، این عقل را ـ که علامه مجلسى از آن به «مراتب استعداد نفس براى تحصیل نظریات»[15] تعبیر مىکند ـ به چهار بخش تقسیم مىکنند:
1 ـ عقل بالقوه (البته تعبیر علامه، «عقل هیولانى»[16] است)؛
2 ـ عقل بالملکه؛
3 ـ عقل بالفعل؛
4 ـ عقل مستفاد.
تفاوت در این است که ملا صدرا این مراتب را توضیح مىدهد و علامه به اشاره از آن مىگذرد و خواننده را به مباحث مربوط به آن، ارجاع مىدهد.
4 ـ کلام این دو محقق در بیان معناى ششم تفاوتى با هم ندارد. ملا صدرا معناى ششم را عقل مذکور در کتاب الهیات مىداند و آن را موجودى معرفى مىکند که هیچ تعلقى به هیچ چیز، جز به آفرینندهاش خداوند قیّوم ندارد[17] و سپس این مطلب را توضیح مىدهد. علامه نیز مىفرماید: معناى ششم چیزى است که فلاسفه به آن معتقدند و آن را به گمان خود اثبات کردهاند و آن جوهر مجرد قدیمى است که هیچ تعلّقى در ذات و فعلش به مادّه ندارد.[18]
البته به خاطر داشته باشید که در برابر ملا صدرا ـ که معناى ششم را توضیحى نسبتاً طولانى داده است و آن را با قداستى خاص بیان نموده است[19] ـ علامه مجلسى درباره این معنا یادآور مىشود که «قائل شدن به آن ـ به آن گونهاى که فلاسفه گفتهاند ـ مستلزم انکار بسیارى از ضروریات دین از قبیل حدوث عالم و جز آن است که اینجا گنجایش ذکر آن را ندارد».[20] سپس مىافزاید:
برخى از فلاسفه که خود را به اسلام بستهاند، عقولى حادث را ملتزم شدهاند؛ و آن نیز ـ آنگونه که آنها اثبات کردهاند ـ مستلزم انکار بسیارى از اصول ثابت اسلام خواهد بود، گو اینکه وجود مجردى جز خداوند متعالى از روایات استفاده نمىشود.[21]
وى در پایان معناى ششم تأکید مىکند که:
و لیس لهم على هذه الامور دلیل إلاّ مَمَوَّهات شُبَهات أو خیالات غریبة، زیّنوها بلطائف عبارات؛[22]
و بر این چیزها دلیلى ندارند، جز باطلهاى برساخته حق مانند، یا اوهامى دور که آنها را با عباراتى فریبنده آراستهاند.
در پایان باید گفت: ملا صدرا و علامه درباره مفهوم معناى ششم کاملاً اتفاق نظر دارند؛ اما یکى مصداق هم براى آن قائل است و دیگرى قائل نیست. به عبارت دیگر، اختلاف نظر بر سر وجود و عدم مصداق، محور این بحث را تشکیل مىدهد.
5 ـ معناى اول ملا صدرا و معناى پنجم علامه، هر دو، سبب تمایز انسان از سایر چارپایان مىگردند؛ گرچه این دو معناى اختلافهایى نیز دارند که در جاى خود خواهد آمد.
1 ـ5 ـ2 ـ نقاط اختلاف
قسمتهاى مورد اختلاف این دو دانشمند گرانقدر، بیش از موارد اتفاق آنهاست؛ بنابراین، به بخشى از آنها بسنده مىکنیم:
1 ـ ملا صدرا بین معانى اشتراکى کلمه «عقل» تباین قائل است؛[23] و حال آنکه علامه، بنابر یک احتمال، معناى دوم را، تکامل یافته معناى اول مىداند[24] و مغایرت معناى سوم را با معانى اول و دوم، اعتبارى (حَیْثی) مىشمارد. [25]بنابراین، هر یک از این معانى، به یک بُعد از ابعاد عقل نظر دارد. همچنین ظاهر عبارت علامه آن است که مراتب استعداد نفس (معناى چهارم)، به آنچه در ابتدا بیان نموده باز مىگردد.[26]
شاید بتوان اختلاف عبارات این دو فرزانه را درباره اتحاد و تعدد معانى عقل به این صورت بر طرف کرد که آنها معتقدند وجود خارجى عقل، یکى است، اما کاربردهاى متعددى دارد.
این کارکردها و معانى از نظر مفهوم، با هم متباین و متفاوتاند، اما همه، کارکردهاى یک عقل به شمار مىآیند. بدین ترتیب، این اختلاف ظاهرى که در عبارات آنها دیده مىشود از میان خواهد رفت. خلاصه اینکه اصرار ملا صدرا بر اشتراک لفظى و تباین معانى عقل،[27] ناظر به کاربردهاى متباین آن است و ارجاع معانى عقل به شئ واحد که در عبارات علامه دیده مىشود به «وحدت مصداق خارجى عقل» نظر دارد، چنانکه خود ایشان نیز به این مطلب اشاره کرده است.[28]
2 ـ معناى اول ملا صدرا و معناى پنجم علامه ـ چنانکه گذشت شبیه یکدیگرند، اما اختلاف این دو معنا را نیز نباید نادیده گرفت. علامه معناى پنجم را تنها «نفس ناطقه انسان مىداند که به وسیله آن از سایر چهارپایان امتیاز داده مىشود». اما ملا صدرا آن را غریزهاى مىداند که سبب امتیاز انسان از چهار پایان مىگردد و براى پذیرش علوم نظرى و صناعات فکرى آماده مىگردد، کودن و هوشمند در آن برابرند و در خوابیده و بیهوش و غافل نیز یافت مىشود.
3 ـ ملا صدرا به معناى دوم مورد نظر علامه مجلسى اشاره نکرده است.
4 ـ علامه مجلسى معناى دوم مورد نظر ملا صدرا را بیان ننموده است.
1 ـ 6 ـ اعتبار روایات عقل از دیدگاه علامه مجلسى و ملا صدرا
به کمک دلایل، قرائن و شواهد مىتوان معتبر بودن برخى از روایاتى را که در صدد تعریف عقل برآمدهاند، از نظر علامه مجلسى و ملا صدرا اثبات کرد. برخى از تصریحات و قرائنى که در عبارات علامه مجلسى مىتوان دید، عبارتند از:
1 ـ در مقدمه مرآة العقول درباره اعتبار روایات الکافى تصریح شده است:
خلاصه مطلب در این باره و آنچه در نزد من، حق است، این است که وجود خبر در امثال این اصول معتبر، جواز عمل به آن را در پى دارد، اما چارهاى از رجوع به سندها نیست تا در هنگام تعارض، بعضى از آنها بر بعضى دیگر ترجیح داده شود؛ زیرا معتبر بودن همه این اسناد منافاتى با قوىتر بودن بعضى از آنها ندارد. و بطلان سخن گزافهگویان که گفتهاند: «همه کتاب الکافى بر حضرت قائم(ع) عرضه شده، چون شیخ کلینى در شهر سفرا بوده است» بر هیچ عاقلى پوشیده نیست. آرى، انکار نکردن آن حضرت و پدرانش ـ صلوات الله علیه و علیهم ـ کلینى و امثال او را در تألیفات و روایاتشان، از چیزهایى خواهد بود که «ظن قریب به یقین» را به همراه دارد که ایشان(ع) به کار آنان رضایت داشتهاند و عمل به اخبار آنان را تجویز نمودهاند.[29]
2 ـ وى در «کتاب العقل و الجهل»، روایات یکم و دهم و هجدهم را «صحیح» و روایات چهارم و پنجم و سى و دوم را «موثق» مىداند.[30] البته هر یک از این روایات، یک جنبه از ابعاد حقیقت عقل را نزد معصومین(ع) تبیین مىکند.
3 ـ بیشترین روایات پیرامون عقل در کتاب گرانسنگ بحارالانوار گرد آمده است. بر اساس دیدگاه کسانى که بر این باورند علامه مجلسى در این دایرة المعارف حدیثى فقط در صدد جمع آورى احادیث نبوده؛ بلکه روایات و احادیثى را که داراى ارزش و اعتبارند ثبت، تدوین و ضبط نموده است، مىتوان ادعا کرد روایات عقل داراى اعتبارند؛ مگر مواردى که ایشان تصریح به خلاف نموده باشد.[31]
یادآورى مىکنم که بر اساس بررسى انجام شده، مرحوم علامه در «کتاب العقل و الجهل» بحار، جز در یک مورد از احادیث عقل، روایتى را تضعیف نکرده است.[32]
در این باره دلایل و قرائنى را نیز مىتوان در کلام ملا صدرا دید:
1 ـ ایشان پس از نقل حدیث دوم مىفرماید:
سند این حدیث ضعیف به نظر مىرسد ـ زیرا راویان ضعیفى نظیر سهل بن زیاد و مفضّل بن صالح و جز آنان در طریق آن وجود دارد ـ لیکن این ضعف، زیانى به صحت مضمون آن نمىرساند، چون با «برهان عقلى» تقویت مىشود. بسیارى از احادیث رسیده درباره اصول معارف و مسائل توحید و جز آن نیز چنین است.[33]
2 ـ ملا صدرا در بررسى تعدادى از روایات «کتاب العقل و الجهل» بر موثق بودن راویان آنها تأکید مىورزد.[34]
بخش دوم: حمل روایات بر معانى عقل
2 ـ 1 ـ دیدگاه ملا صدرا
2 ـ1 ـ1 ـ معناى اول
معناى اول عبارت است از «غریزهاى که انسان به وسیله آن از حیوانات امتیاز مىیابد و آماده پذیرش دانشهاى نظرى و اندیشیدن در صنعتهاى فکرى مىشود و کودن و هوشمند در آن یکسان هستند. حکما این معناى عقل را در کتاب برهان مورد استفاده قرار مىدهند و مقصودشان از آن، نیرویى است که نفس به وسیله آن بدون قیاس و فکر و به صورت فطرى به مقدمات بدیهى دست مىیابد و به علوم آغازین مىرسد.»
2 ـ1 ـ2 ـ معناى دوم
معناى دوم «اصطلاح متکلمان است که مىگویند: عقل این را اثبات و آن را نفى مىکند و مقصود ایشان، معانى ضرورى نزد همگان یا بیشتر مردم مىباشد؛ مانند این که عدد دو، دو برابر عدد یک است.»
بررسى شرح «کتاب العقل و الجهل» نشان مىدهد که ملا صدرا هیچ یک از روایات این کتاب را مصداق معناى اول و دوم نشمرده است.
2 ـ1 ـ3 ـ معناى سوم
معناى سوم، عقلى است که در کتب اخلاق به کار مىرود و مقصود از آن، بخشى از نفس است که به سبب مواظبت بر اعتقاد، به تدریج و در طول تجربه، حاصل مىشود و به وسیله آن به قضایایى دست مىیابیم که با آن، اعمالى که باید انجام یا ترک شود، استنباط مىگردد.
الف ـ ملا صدرا حدیث سوم را به معناى سوم عقل دانسته است.[35]
متن حدیث:
«عن بعض أصحابنا رفعه إلى أبى عبدالله(ع) قال: قلت له: ما العقل؟ قال: «ما عُبِد به الرحمن و اکتُسِب به الجنان». قال: قلت: فالذى کان فى معاویة؟ فقال: تلک النَکْرأ، تلک الشَیْطَنة و هى شبیهة بالعقل و لیست بالعقل»
«شخصى از امام ششم(ع) پرسید: عقل چیست؟ فرمود: «چیزى است که به وسیله آن، خدا پرستش شود و بهشت به دست آید». آن شخص گوید: گفتم: پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ است. آن شیطنت است. آن نمایش عقل را دارد، ولى عقل نیست»[36]
وى در این باره مىگوید:
ریشه معناى این حدیث، تعقل امور و قضایاى به کار گرفته شده در کتب اخلاق است که آنها مبادى آرا و دانشهایى هستند که ما مىتوانیم آنها را درک کنیم تا آنها را انجام داده؛ و یا از آنها دورى گزینیم. نسبت این قضایا با عقل به کار رفته در کتب اخلاق، مانند نسبت علوم ضرورى با عقل به کار رفته در کتاب برهان است.
پس این دو عقل، دو جزء نفس آدمى هستند، یکى جزئى انفعالى و علمى که از مبادى عالیه به وسیله علوم و معارفى که غایت آنها خودشان هستند، منفعل مىشوند (ایمان به خدا و روز قیامت) و دومى، جزئى فعلى و عملى که به سبب آرا و علومى که غایت آنها عمل به مقتضاى آنها مىباشد، یعنى انجام طاعات و پرهیز از معاصى و تخلّق به اخلاق حسنه و رهایى از اخلاق ناپسند، در طبقات زیرین اثر مىکند و این همان دین و شریعت است، پس هنگامى که این دو هدف حاصل شوند، تقرب به خدا و بریدن از غیر او حاصل خواهد شد.[37]
وى در ادامه برداشت خود را تکرار مىکند:
وقتى این مقدمات و احکام بر تو روشن شد و این معانى و بخشها در ذهنت صورت یافت و جاى گرفت، خواهى دانست که به چه معناهایى بین عقل و بین بد اندیشى و شیطنت، خطا رخ مىدهد، واصل اشتباه از آنجا سرچشمه مىگیرد که هر دو در اندیشیدن و سرعت تعقل در امور و قضایایى که مبادى آرا و اعتقادات است، یعنى در آنچه که اگر خواهیم آنها را برگزینیم و یا رها نماییم، مشترکند، خواه درباره خیر و آینده باشد و یا درباره شر و حال، و آنچه از تعقلات و حرکات فکرى که تعلق به دنیا دارد، خالى از زیاده روى و کوتاهى و کجروى و آشفتگى و سرگشتگى و شتاب نیست، چون از افعال شیاطین و پیروان طاغوت است.
و اما آنچه از بندگان حقیقى خدا صادر مىشود و تعلق به امور دین و عرفان دارد، به صورت اطمینان و آرامش و استوارى و پایدارى خواهد بود.
پس این، برترین اخلاق نیکو، و آن، بدترین ملکات پست نفسانى است که «جربزه» نام دارد و بلاهت و کودنى از آن بهتر مىباشد، زیرا همانگونه که گفتهاند به رهایى و خلاص از زیرکى موذیانه نزدیکتر است.
بنابراین، تعریف امام(ع) از عقل (آنچه با آن خداوند پرستش گردیده و بهشت به دست آورده شود) به همین معناى سوم بوده، از جهتى مقابل شیطنت و از سوى دیگر در برابر کودنى خواهد بود.[38]
ب ـ ملا صدرا حدیث چهارم را حاوى معناى سوم یا چهارم عقل مىداند.[39]
حدیث چهارم:
«الحسن بن جهم قال: سمعت الرضا(ع) یقول: صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله»[40]
«دوست هر آدمى، خرد اوست و دشمن او بىخردىاش»
به توضیح ملا صدرا درباره مقصود از عقل در این حدیث توجه کنید:
مقصود امام از این عقل، معناى سوم یا چهارم از معانى عقل که نزدیک به هماند مىباشد، زیرا مقصود از آن، غریزؤ مشترک انسانى و علوم ضرورى که مبادى نظریاتاند و آراى مشهور و عقل کلى هم که نخستین مخلوق است، نیست.
عقل از آن رو دوست انسان و جهل دشمن او گردیده که به واسطه عقل، انسان دوست را به دست مىآورد و به خیرات و نیکوییها راهنمایى مىشود، و به واسطه آن دشمنان را دفع مىنماید و از شرور و بدیها دورى مىگزیند و به اشاره آن طاعات و کارهاى نیک را انجام مىدهد و گناهان و کارهاى زشت را ترک مىکند و راه خشنودى خداوند و عبادت پروردگار را مىپوید.
و به واسطه جهل، تمامى این امور، عکس مىشود و اضداد آن به وجود مىآید، یعنى انسان با جهل براى خود دشمن مىتراشد، دوستانش از او مىگریزند، از راه خیر و نیکى به راه شر و بدى رفته، مرتکب گناه شده، از فرمان خدا سرپیچى مىکند.
معنایى براى دوست جز آنچه مبدأ و اصل این امور باشد و معنایى نیز براى دشمن جز آنچه مبدأ و اصل اضداد آن باشد نیست، خواه آن دوست و دشمن جوهر باشند و یا عرض، جسم باشند و یا غیر جسم، درون نفس انسان باشند و یا بیرون آن، چون تمامى خصوصیات این اشیا از حقیقت دوستى و دشمنى بیرون است، بلکه حقیقت دوست و دوستى و آنچه که دوستى به آن تحقق مىیابد و روح معناى آن، عبارت از چیزى است که انسان از آن بهرهمند شود و به آنچه خیر و سلامت است، راهنمایى گردد.
حقیقت دشمنى و روح معناى آن، چیزى است که انسان از آن زیان ببیند و از آن شر و بدى و شقاوت بروید و عقل و جهل نیز چنین است پس سزاوار خواهد بود که عقل، دوست انسان و جهل، دشمن او نامیده شود.[41]
2 ـ1 ـ4 ـ معناى چهارم
معناى چهارم در نظر ملا صدرا «چیزى است که با وجود آن در انسانى، مردم مىگویند: او عاقل است، و بازگشت آن به خوب فهمیدن و سرعت ادراک در استنباط آنچه سزاوار بوده که برگزیده و یا اجتناب شود مىباشد، گرچه در زمینؤ غرضهاى دنیایى و هواى نفس باشد.» وى معناى چهارم را یکى از احتمالات عقلى مىداند که در حدیث چهارم به کار رفته است.[42] متن حدیث، ترجمه، برداشت ملا صدرا و نیز نقد و بررسى آن در قسمت ب معناى سوم گذشت.
حضرت رضا(ع) در این حدیث مىفرماید:
«دوست هر انسانى عقل او و دشمنش جهل اوست»
ملا صدرا بر آن است که مراد از عقل در این حدیث، معناى سوم یا چهارم است.
2 ـ 1 ـ 5 ـ معناى پنجم
معناى پنجم عقل مورد بحث در کتاب نفس است و داراى چهار مرتبه مىباشد: الف ـ عقل بالقوة؛ ب ـ عقل بالملکة؛ ج ـ عقل بالفعل؛ د ـ عقل مستفاد.
الف ـ ملا صدرا عقل مذکور در پایان حدیث یازدهم را به معناى پنجم دانسته است.[43]
متن حدیث:
قال رسول اللّه(ص):
«ما قسم الله للعباد شیئاً افضل من العقل، فنوم العاقل افضل من سَهَر الجاهل و اقامة العاقل أفضل من شُخُوص الجاهل، و لا بعث الله نبیّاً و لا رسولاً متى یَستکمِل العقل و یکون عقله أفضل من جمیع عقول امته، و ما یُضمِر النبى(ص) فى نفسه أفضل من اجتهاد المجتهدین، و ما أدّى العبد فرائض الله حتى عقل عنه، ولا بلغ جمیع العابدین فى فضل عبادتهم ما بلغ العاقل، و العقلأ هم اولوا الالباب الذین قال الله تعالى: «ما یتذکّر الااُولوا الألباب»[44]
«خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) بهتر است، و خدا هیچ پیغمبر و رسولى را جز براى تکمیل عقل مبعوث نساخته (تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش خواهد بود، و آنچه پیغمبر در خاطر دارد، بر تلاش تلاشگران ترجیح دارد، و تا بندهاى واجبات را به عقل خود در نیابد آنها را انجام نداده است. همؤ عابدان در فضیلت به پاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند که خداوند درباره ایشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز مىگیرند»[45]
ملا صدرا در توضیح بخش پایانى حدیث مىگوید:
بیان پیغمبر(ص): «و عاقلان همان صاحبان خردند»، یعنى عقلى که در اینجا گفته مىشود آن عقلى که همگان فهم مىکنند نیست؛ یعنى هر کس را که داراى زیرکى و هوشیارى در کار دنیا باشد عاقل مىخوانند و نه آن غریزهاى که باآن، انسان از چهارپایان امتیاز مىیابد، و نه آن چیزى که در علم اخلاق از آن بحث مىشود، بلکه مراد از آن، مفهومى خواهد بود که از بیان الهى استفاده مىشود: «تنها صاحبان خرد، اندرز مىگیرند». پس، از این بیان دانسته مىشود که عاقلان، همان مخصوصان به اهل ذکر یعنى اهل علم و عرفاناند، چنانکه خداوند مىفرماید: «اگر نمىدانید از اهل ذکر سوءال کنید» (نحل:43)، و آنان همان استواران در علماند، چنانکه خداوند مىفرماید: «و استواران در علم گویند: به آن ایمان داریم؛ همه از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان اندرز نگیرند» (آل عمران: 7)، و آنان حکیمان الهىاند، چنانکه مىفرماید: « حکمت را به هر که خواهد دهد و به هر که حکمت داده شود خوبى فراوان اعطا شده و جز خردمندان اندرز نگیرند». (بقره: 269). و این جز داناى حکیم و فرزانه استوار در علم و کامل در حکمت و ایمان نیست، پس عقلى که در اوست آخرین عقلى که در معرفت نفس بیان شده خواهد بود. خداوند به حقایق داناست و بس.[46]
ب ـ ملا صدرا حدیث دوازدهم را بیانگر حقیقت «مرتبه چهارم از عقول چهارگانه مطرح شده در علم النفس» یعنى «عقل مستفاد» مىداند.[47] این عقل، پنجمین عقلى است که در بیان ملا صدرا گذشت.[48]
امام موسى کاظم(ع) در این حدیث، صاحبان عقل را هدایت یافتگان شمرده و در عالىترین بخش حدیث، از عقل به عنوان همتراز رسولان و رسول باطنى یاد کرده و کسانى را که تعقل نمىکنند مورد نکوهش قرار داده است.[49]
وى در ابتداى شرح این حدیث مىگوید:
این حدیث، اشتمال بر بیان حقیقت عقل به همان معنایى که گفته شد، دارد، یعنى مرتبه چهارم از عقلهاى چهارگانه که در علم نفس بیان شده و بزرگترین صفات و خواص و ستایش خداوند و معارف بلند قرآنى و اهداف شریف الهى را در بر دارد که همانند آن در بسیارى از کتب عرفا یافت نمىشود و شبیه آن نیز در نتایج نظریات دانشمندان صاحب نظر نکته سنج دیده نشده، جز آنکه از یکى از ائمّه اطهار نقل شده باشد و یا از جهت سند از طریق آنان (شیعه) و یا از طریق عامه (اهل سنت) به رسول اکرم(ص) برسد.[50]
نظر ملا صدرا درباره تعریف چهارمین مرتبه از مراتب عقل مورد نظر در کتاب نفس (عقل مستفاد) این است:
چهارم (عقل مستفاد) مرتبهاى از این ذات است که هر گاه خواهد، این معقولات مفصل را تعقل نموده، بدون آنکه نیاز به جدا ساختن و تجرید و رنج به دست آوردن دوباره داشته باشد آن را حاضر مىنماید؛ چرا چنین نباشد، در حالى که پیش از این از آنها متأثّر (اثرپذیر) شده و (از مادّه) جدا نموده و اندوخته است، بلکه چون او را ملکه اتّصال به عقل فعال حاصل شده، وقتى به عقل فعال مىنگرد آنها را حاضر مىیابد، چون (عقل مستفاد) مادام که تعلق و تدبیرش به این عالم باقى است، پیوسته مستغرق شهود حق تعالى و اتصال به او و آنچه که در پى آن است از بخشنده صورتها ـ به فرمان او ـ و به فعلیت رساننده معقولات به نیروى او که آسمان و زمین را نگاه داشته است نمىباشد و بهره او در این عالم، نوعى از ملکه اتصال است.[51]
2 ـ1 ـ 6 ـ معناى ششم
الف ـ ملا صدرا حدیث اول را به معناى ششم از معانى عقل دانسته است. [52]
متن حدیث:
عن أبى جعفر(ع) قال:
«لمّا خلق الله العقل استَنْطَقَه ثم قال له: أقبِل فأقبَل ثم قال له: أدبر فأدبر، ثم قال: و عزتى و جلالى ما خلقت خلقا هو أحب الى منک و لا أکملتک الا فیمن احب، أما انى إیاک امر و إیاک أنهى و إیاک اعاقب و إیاک اُثیب»
امام باقر(ع) فرماید:
«چون خدا عقل را آفرید، از او باز پرسى کرده، به او گفت: پیش آى، پیش آمد، گفت: باز گرد، بازگشت، فرمود: به عزت و جلالم سوگند، مخلوقى که از تو نزد من محبوبتر باشد نیافریدم و تو را تنها به کسانى که دوستشان دارم بهطور کامل دادم. همانا امر و نهى، کیفر و پاداشم متوجه توست»[53]
ایشان در شرح حدیث مىفرماید:
إن هذا العقل، أوّل المخلوقات و أقرب المجعولات الى الحقّ الأوّل و أعظمها و أتمّها و ثانى الموجودات فى الموجودیّة؛[54]
این عقل، نخستین آفریده و نزدیکترین مخلوق به خداوند و بزرگترین و کاملترین آنها و دومین موجود است.
ب ـ ملا صدرا حدیث چهاردهم را نیز به معناى ششم از معانى عقل دانسته است.[55]
حضرت صادق(ع) در این حدیث مىفرماید:
«خداى عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن، مخلوق اول از روحانیین است؛ پس به او فرمود: پس رو، او پس رفت؛ سپس فرمود: پیش آى، پیش آمد... »[56]
2 ـ 2 ـ دیدگاه علامه مجلسى
2 ـ 2 ـ 1 ـ معناى اول
علامه مجلسى بر این عقیده است که اکثر روایات مربوط به عقل، ظاهر در معناى اول و دوم است و ریشه این دو معناى نیز یک مفهوم است و در میان این دو معناى، بیشتر روایات در معناى دوم، ظاهرتر است.[57] ایشان در موارد زیر، واژه عقل را به معناى اول دانسته است:
الف ـ حدیث دوم:
عن على(ع) قال:
«هبط جبرئیل(ع) على آدم(ع) فقال: یا آدم إنى اُمِرت أن اُخیِّرک واحدة من ثلاث فاختَرْها و دَع اثنتین فقال له آدم: یا جبرئیل و ما الثلاث؟ فقال: العقل و الحیأ و الدین. فقال آدم(ع) انى قد اختَرْت العقل فقال جبرئیل للحیأ و الدین: انصرفا و دعاه فقالا: یاجبرئیل إنّا اُمِرنا أن نکون مع العقل حیث کان قال: فشأنکما و عرج»
امام على(ع) فرمود:
«جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم، من مأمور شدهام که تو را در انتخاب یکى از سه چیز، مخیر سازم پس یکى را برگزین و دو تا را واگذار. آدم گفت: آن سه چیست؟ گفت: عقل و حیا و دین. آدم گفت: عقل را بر گزیدم. جبرئیل به حیا و دین گفت: شما بازگردید و او را واگذارید. آن دو گفتند: اى جبرئیل، ما مأموریم هر جا که عقل باشد، با او باشیم. گفت: خود دانید، و بالا رفت.[58]
به نظر ایشان، مراد از عقل در این حدیث، مفهومى است که معناى اول، دوم و سوم را در بر مىگیرد.[59]
ب ـ علامه بخشى از حدیث دوازدهم را به معناى اول از معانى عقل گرفته است. در این بخش حضرت موسى بن جعفر(ع) مىفرماید:
«یا هشام انّ للّه على الناس حُجّتین: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرُسُل و الأنبیأ و الائمّة(ع) و أمّا الباطنة فالعقول»
«اى هشام! خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیغمبران و امامان اند و حجت پنهان، عقل مردم است»[60]
ایشان در ذیل حدیث مىفرماید:
شاید مراد از عقول در اینجا عقلى باشد که مناط تکلیف است و با آن بین حق و باطل و نیکو و زشت، تمیز داده مىشود.[61]
ج ـ از عبارت علامه در ذیل حدیث نوزدهم استفاده مىشود که ایشان عقل در این حدیث را به معناى اول مىداند.
عن اسحاق بن عمّار، عن أبى عبداللّه(ع) قال:
«قلت له: جعلت فداک انّ لى جاراً کثیر الصلاة کثیر الصدقة، کثیر الحجّ لابأس به؛ قال: فقال: یا اسحاق کیف عقله؟ قال: قلت له: جعلت فداک لیس له عقل؛ قال: فقال: لا یرتفع بذلک منه»
اسحاق بن عمار گوید:
«به حضرت صادق عرض کردم: قربانت گردم، من همسایهاى دارم که نماز خواندن و صدقه دادن و حج رفتنش بسیار است و عیب ظاهرى ندارد. فرمود: عقلش چطور است؟ گفتم: عقل درستى ندارد. فرمود: پس با آن اعمال درجهاش بالا نمىرود»[62]
ایشان مىفرماید: مقصود حضرت از اینکه فرمود: «عقلش چگونه است» یعنى نیروى تشخیص حق و باطل در او بهطورى که سبب انقیاد در برابر حق و اقرار به آن گردد چگونه است.[63]
2 ـ2 ـ2 ـ معناى دوم
به نظر علامه، معناى دوم، «ملکه و حالتى در نفس است که او را به گزینش خیرات و منافع و دورى از شرور و ضررها وا مىدارد و نفس به مدد این ملکه بر طرد خواهشهاى شهوت و خشم و وسوسههاى اهریمنى توان مىیابد. چنانکه گذشت از نظر ایشان، اکثر روایات باب عقل و جهل، ظاهر در معناى دوم است.[64]
به نظر ایشان واژه عقل در موارد زیر، در معناى دوم به کار رفته است:
الف ـ حدیث دوم: متن و ترجمه این حدیث و نیز نظر علامه در ذیلِ قسمت الفِ معناى اول آن گذشت.
در این حدیث، حضرت آدم(ع) مخیّر مىشود که یکى از عقل، حیا و دین را برگزیند. آن حضرت، عقل را اختیار مىکند. جبرئیل به حیا و دین دستور مىدهد که آدم را با عقل واگذارند؛ اما آنها مىگویند: «ما مأموریم که هر جا عقل باشد، همراهش باشیم.»[65]
ب ـ حدیث سوم: متن و ترجمه این حدیث در بخش الفِ معناى سوم از دیدگاه ملا صدرا در همین فصل گذشت.
چکیده حدیث این است که امام صادق(ع) درباره تعریف عقل مىفرمایند:
«عقل، چیزى است که با آن خداوند رحمان عبادت شود بهشت به دست آید.»[66]
علامه معتقد است که ظاهراً مراد از عقل در این حدیث، معناى دوم است؛ گر چه ایشان احتمال بعضى دیگر از معانى را نیز رد نمىکند.[67]
ج ـ حدیث ششم:
قال ابوعبداللّه(ع):
«من کان عاقلاً کان له دین، و من کان له دین دخل الجنّة»[68]
«هر که عاقل است دین دارد و کسى که دین دارد به بهشت مىرود»
علامه مىفرماید: «مقصود از عقل در اینجا، همان مقصود از عقل در روایت سوم است.»[69]
2 ـ 2 ـ 3 ـ معناى سوم
علامه مجلسى، عقل در حدیث دوم را مفهومى دانسته است که معناى اول و دوم و سوم را در بر مىگیرد.[70]
متن و ترجمه این حدیث در صفحات قبل (قسمت الف معناى اول) گذشت.
خلاصه حدیث این است که حضرت آدم(ع) مخیّر مىشود که یکى از عقل، حیأ و دین را برگزیند. آن حضرت عقل را اختیار مىکند. جبرئیل به حیأ و دین دستور مىدهد که آدم را با عقل واگذارند؛ اما آنها مىگویند: «ما مأموریم که هر جا عقل باشد، همراهش باشیم.»[71]
3 ـ2 ـ4 ـ معناى چهارم
معناى چهارم، مراتب استعداد نفس و قرب و بُعد آن نسبت به تحصیل نظریات است که داراى چهار مرتبه عقل هیولانى، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد مىباشد. علامه هیچ یک از روایات «کتاب العقل و الجهل» را بهطور مستقل بر معناى چهارم حمل نکرده است؛ گرچه برخى از روایات را بنابر بعضى از احتمالات بر معناى چهارم حمل نموده است.[72]
2 ـ2 ـ 5 ـ معناى پنجم
معناى پنجم، نفس ناطقه انسان است که او را از بقیه چهارپایان جدا مىکند. ایشان معناى پنجم را نیز بهطور خاص بر هیچکدام از روایات حمل نکرده است. البته در برخى از موارد، امکان حمل آن را مطرح ساخته است.[73]
2 ـ2 ـ 6 ـ معناى ششم
معناى ششم، عقل مجرد قدیمى است که هیچ تعلقى در ذات و فعلش به مادّه ندارد. علامه هیچ یک از روایات را قاطعانه بر معناى ششم حمل نکرده است؛ گرچه احتمال آن را درباره پارهاى از روایات طرح کرده است.[74]
از مقایسه اجمالى دیدگاههاى ملا صدرا وعلامه مجلسى درباره مفهوم عقل وحمل آن بر احادیث، چنین به نظر مى آید که گرچه نگرشهاى این دو محقّق داراى نقاط اشتراک فراوانى است، اختلاف نظرهاى آنها را نیز نباید از نظر دور داشت.
برگرفته از: مجله علوم حدیث، شماره 26.
-
[1] . ر.ک: النهایة فى غریب الحدیث و الأثر، مجدالدین أبو السعادات المبارک بن محمد ابن اثیر الجزرى، ج 5، ص 2139؛ تاج اللغة و صحاح العربیة، اسماعیل بن حمّاد الجوهرى ، ج 5 ، ص 1769؛ المصباح المنیر، أحمد بن محمدبن على المقرى الفیّومى ، ص 422 ـ 423؛ مفردات ألفاظ القرآن،الراغب الاصفهانى، ص 577 ـ 578؛ التعریفات، الشریف على بن محمد، ص 65؛ العین، أبو عبدالرحمن الخلیل بن أحمد الفراهیدى ، ج 1 ، ص 159 .
-
[2] . معجم مقائیس اللغة، أبو الحسین أحمد بن فارس ، ج 4 ، ص 69 .
-
-
[4] . شرح اصول الکافى، محمد بن ابراهیم صدرالدین الشیرازى، ج 1، ص 221، س 16.
-
[5] . الکلیات، أبوالبقأ أیوب بن موسى الحسینى الکفوى، ص 619.
-
[6] . النجاة فى المنطق و الإلهیّات، أبوعلى الحسین بن عبداللّه ابن سینا، ج 2 ، ص 12 ـ 13؛ الاشارات و التنبیهات، أبوعلى الحسین بن عبداللّه ابن سینا، ج 2، ص 352؛ التحصیل، بهمنیاربن المرزبان، ص 789؛ مقاصد الفلاسفة، محمد الغزالى، ص 359؛ شروح الشمسیة، قطب الدین محمود بن محمد الرازى، ص 168؛ التعریفات جرجانى، ص 151 ـ 152؛ المبدأ و المعاد، محمد بن ابراهیم صدرالدین الشیرازى، ص 358؛ الکلیات، ابوالبقا، ص 617 ـ 620 و 67؛ التوقیف على مهمّات التعاریف، محمد عبدالروءوف المناوى، ص 521 (العقل)؛ الشافى، محمد محسن الفیض الکاشانى، ص 8؛ الحدائق الناضرة، یوسف البحرانى، ج 1، ص 131؛ جامع السعادات، محمد مهدى النراقى، ج 1 ، ص 57؛ شرح المنظومة، ملا هادى سبزوارى، ج 1، ص 167 ـ 170؛ فرهنگ معارف اسلامى، سید جعفر سجادى، ج 2، ص 1269 ـ 1293؛ لغتنامه، على اکبر دهخدا، ص 14112؛ المعجم الفلسفى، جمیل صلیبا، ج 2 ، ص 84 (العقل)؛ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 8 ، ص 209 و ج 11 ، ص 291 و ج 4 ، ص 223؛ شرح اصول الکافى، ملاصدرا، ص 30 ـ 37؛ دائرة المعارف الشیعیة العامّة، محمدحسین الأعلمى الحائرى، ج 13، ص 49 ـ 61 .
-
[7] . ر.ک: الاسفار الاربعة، ج 3، ص 418 ـ 427 و ص 513 ـ 514؛ الشواهد الربوبیة، ص 199 ـ 208 .
-
[8]. ملا صدرا در تبیین معانى عقل دو واژه «اشتراک و تشکیک» را به کار برده است. معناى این دو واژه، چندان دور از ذهن نیست؛ امّا توضیحى مختصر درباره آنها، خالى از فایده نخواهد بود. و مقصود از «اشتراک»، اشتراک لفظى است؛ یعنى این کلمه در معانى متعدد متباین به کار مىرود؛ مانند کلمه «عین» در عربى و واژه «شیر» در فارسى که براى معانى متعدد متباین به کار مىروند. و مقصود از «تشکیک» این است که برخى از معانى واژه عقل، مرتبههایى دارد که بر هر مرتبه صادق است؛ مثل واژه «نور» که بر همه نورهاى ضعیف و قوى ـ با توجه به کثرت مراتب ـ صدق مىکند. براى آگاهى بیشتر ر.ک: شرح اصول کافى، ج 1، ص 229.
-
[9] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 229.
-
[10] . بحارالأنوار، محمدباقر المجلسى، ج 1، ص 99 ـ 105؛ کتاب الاربعین، محمدباقر المجلسى، ص 11 ـ 17 ؛ مرآة العقول، محمّدباقر المجلسى، ج1، ص25.
-
[11] . شرح اصول الکافى، ج 1 ،ص 223 .
-
[12] . مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول(ص)، محمدباقر المجلسى، ج 1، ص 26.
-
[13] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 225 .
-
[14] . مرآة العقول، ج 1، ص 26.
-
-
-
[17] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 227 .
-
[18] . مرآة العقول ، ج 1، ص 27.
-
[19] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 227.
-
[20] . مرآة العقول، ج 1، ص 27.
-
-
-
[23] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 229 .
-
[24] . مرآة العقول، ج 1، ص 25 .
-
-
-
[27] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 223 و 227 و 229 .
-
[28] . مرآة العقول، ج 1 ، ص 26 .
-
[29] . مرآة العقول، ج 1 ،ص 22 .
-
[30] . همان، ذیل روایات مذکور.
-
[31] . آشنایى با بحارالانوار، ص 124 . آقاى احمد عابدى در فصل پنجم این کتاب، تحت عنوان «میزان اعتبار روایات بحارالانوار» (ص 121 ـ 132) به این بحث پرداخته و شواهد بسیارى بر این مدّعا اقامه کرده است که به دلیل مفصل بودن از نقل آن چشم مىپوشیم.
-
[32] . «أول ما خلق الله العقل»؛ بحارالانوار، ج 1 ،ص 102 .
-
[33] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 220 .
-
[34] . براى آگاهى بیشتر به اسناد احادیث یکم (ص 215) و چهارم (ص 229 ـ 231) و پنجم (ص 232) رجوع کنید. شایسته توضیح است که ملا صدرا حال راویان را فقط یک بار بررسى مىکند؛ از این رو براى اطلاع از نظر ایشان باید به اولین روایتى که نام راوى در آن آمده است مراجعه کرد.
-
[35] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 225 و 228 و 229.
-
[36] . اصول کافى ، ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینى رازى ، با ترجمه سید جواد مصطفوى، ج 1، ص 11، ح 3 .
-
[37] . شرح اصول الکافى، ج 1 ، ص 225 .
-
[38] . همان، ج 1 ، ص 228 ـ 229 .
-
-
-
-
-
-
-
[45] . اصول کافى ، با ترجمه سید جواد مصطفوى، ج 1، ص 14، ح 11.
-
[46] . شرح اصول الکافى، ج 1، ص 250 ـ 251 .
-
-
-
[49] . اصول کافى، ج 1 ، ص 14 ، ح 12 .
-
[50] . شرح اصول الکافى، ج 1 ، ص 252 .
-
-
[52] . همان، ج 1 ،ص 216 و 227.
-
[53] . اصول کافى ، ج 1، ص 10، ح 1 .
-
[54] . شرح اصول الکافى، صدرالدین الشیرازى، ج 1، ص 216 .
-
-
[56] . اصول کافى، ج 1، ص 23 .
-
[57] . مرآة العقول، ج 1، ص 27.
-
[58] . اصول کافى، ج 1 ، ص 11 ، ح 2 .
-
[59] . مرآة العقول، ج 1 ،ص 32 .
-
[60] . اصول کافى، ج 1 ،ص 19 ، ح 12 .
-
[61] . مرآةالعقول، ج 1، ص 57.
-
[62] . اصول کافى، ج 1، ص 27، ح 19.
-
[63] . مرآة العقول، ج 1 ،ص 78 ،ح 19 .
-
-
[65] . اصول کافى، ج 1، ص 11، ح 2 .
-
-
[67] . مرآة العقول، ج 1، ص 32.
-
[68] . اصول کافى، ج 1، ص 12، ح 6.
-
[69] . مرآة العقول، ج 1 ،ص 34 .
-
-
[71] . اصول کافى، ج 1، ص 11، ح 2.
-
[72] . همان، ج 1، ص 27، 33 و 65.
-
[73] . همان، ص 28، 33 و 65.
-
[74] . همان، ص 29، 33 و 65.