سخنى در آغاز
پس از قرآن، مهمترین منبع شناخت معارف و احکام اسلامى، حدیث است. در فرهنگهاى لغت، حدیث را به معناى نو، تازه[1] و پدیدار گشتن چیزى که نبوده است[2] برگردانده اند. اما در اصطلاح شرع، گزارش سخن، فعل و تقریر معصوم(ع) است.[3]
احادیث معصومان(ع) توسط شنوندگانى که در مجالس، محافل درسى و گفت و شنودهاى ایشان شرکت مى کردند، منتقل مى گشت و به کتابهاى صحابه، تابعین و محدّثان راه مى یافت و همدوش قرآن، ملاک عمل و راهنماى امت قرار مى گرفت، و این نبود مگر به سبب تشویق مسلمانان به تعلیم، تعلّم، حفظ، کتابت، قرائت، درایت و روایت حدیث.[4]
تأکید و اصرار رسول خدا(ص) بر نوشتن چنان بوده است که حتى در لحظات پایانى عمر نیز از اصحاب مى خواهد که قلم و دوات حاضر کنند تا مکتوبى بنویسد که امّتش گمراه نشوند.[5]
از منابع موجود استفاده مى شود که تدوین و کتابت حدیث از زمان رسول خدا(ص) آغاز گردید و از همان زمان، على[6] و زهرا ـ علیهما السلام ـ و برخى صحابه به نقل و تدوین حدیث مشغول بودند. بعد از این دوره و با رحلت پیامبر گرامى اسلام دیگر براى مسلمانان ممکن نبود که براى فهم قرآن مستقیماً به پیامبر مراجعه کنند، اینجا بود که اهمیّت کلمات نورانى پیامبر و تدوین حدیث براى پیروان خاندان وحى معلوم شد. شیعه از همان آغاز که[7] گروهى با تحلیلهاى غیر منطقى و بعضى روایات ساختگى[8] از کتابت و تدوین حدیث جلوگیرى مى کردند به تدوین کتب روایى همّت گماشت و به حدّى در این راه پیش رفت که به قول صاحب میزان الاعتدال اگر تلاش این جمعیّت نبود آثار نبوى بطور کلى از میان مى رفت و مفسده بزرگى در جهان اسلام پدید مى آمد.[9]
دوران پایان منع تدوین حدیث از طرف خلفاى وقت فرا رسید. امامان پیروان خود را بیشتر به کتابت تشویق کردند و آنها نیز این کار را با جدیّت بیشتر ادامه دادند. این اهتمام بدان پایه بود که به گفته مرحوم شیخ حر عاملى، پیشنیان شیعه اثنى عشرى که با امامان(ع) معاصر بودند بیش از شش هزار و ششصد نوشته که در کتب رجال مذکور است ـ شامل احادیث اهل بیت(ع) ـ را تصنیف کردند.[10]
از این تعداد چهار صد مجموعه حدیثى (اصول اربعمأه) که زیربنا و دستمایه اصلى مؤلفان جوامع حدیثى معروف است. از امتیازى خاص برخوردار است. محدّثان شیعه با استفاده از همان اصول اولیه کتابهاى حدیثى بزرگ و جامعى را تدوین کردند.[11]
رجال حدیث
پس از تدوین حدیث و افزوده شدن بر رجال حدیث از یک سو و راه یافتن آفت زیانبار جعل و وضع در احادیث از سوى دیگر، احتیاج مبرمى به شناخت رجال حدیث پیدا شد. رجال، علمى دامنه دار است که حالات و اوصاف راویان حدیث را جرح و تعدیل و نقد و بررسى مى کند تا میزان عدالت و وثاقت یا فسق و دروغگویى آنها مشخص گردد.
علم رجال از شاخه هاى روایة الحدیث است که خود بخشى از علم الحدیث به معناى عام آن به حساب مى آید.[12]
آیت الله سید على خامنه اى مى نویسد:
تدوین کتب رجالى به معناى مصطلح یعنى آنچه مربوط است به ذکر حالات روایان حدیث از لحاظ صفاتى که در ردّ و قبول خبر آنان مؤثر مى تواند بود، به گمان قوى از نیمه اوّل قرن دوم یعنى از روزگار رواج حدیث آغاز شده است. شاید با قاطعیت بتوان گفت که انگیزه اصلى براى پیدایش این فن و تدوین مصنفات مربوط به آن، اهتمام و مراقبت شدید و نزدیک به وسواس بود که محدثان و جمع آوران حدیث در کار تدوین روایات به کار مى بردند.
در آن دوره عوامل جعل حدیث، فراوان بود:اوّلاً ارزش و وزنى که محدثان و حاملان حدیث در اجتماع داشتند، عده اى بیمایه و شهرت طلب را براى ورود در جرگه محدّثان بدین کار وادار مى ساخت. ثانیاً اغراض سیاسى و فرقه اى نیز هر یک عامل مهم و مستقلى در این مورد به شمار مى رفت و در نتیجه احادیث فراوان از زبان منابع حدیث به رسول اکرم(ص) و ما ــ در حوزه تشیع ــ به ائمه اهل بیت(ع) نسبت داده مى شد. این موضوع که در بسیارى از بیانات ائمه(ع) یا روات منعکس است موجب شد که خبرگان فن براى تشخیص حدیث صحیح از سقیم به ذکر نام راویان و تمییز ممدوح از مذموم بپردازند و بدین ترتیب کتابهایى در این رشته فراهم آید.[13]
پیش از ورود به بحث در این مقدمه تذکر این نکته مفید به نظر مى رسد که یکى از مهمترین و ارزشمندترین مباحث علم الحدیث بحث درباره «اصحاب اجماع» است؛ زیرا طبق بعضى برداشتها از کلام کشى ـ که بزودى به نقل آن خواهیم پرداخت ـ انبوهى از احادیث که به آنها بى مهرى شده است، در شمار احادیث صحاح و مورد استناد فقهاست. به همین دلیل است که در فهرستها و کتب تراجم و رجال به کتابهاى مستقلى در این باره برمى خوریم.
اصحاب اجماع، سید محمد باقر حجت الاسلام گیلانى اصفهانى (م1260)؛
اصحاب اجماع، سید حسن طباطبایى (م1168 یا 1167)؛
کشف القناع فى اصحاب الجماع، (ظاهراً همان منبع پیشین است)؛
اصحاب الاجماع، سید رضا طباطبایى نجفى (م 1253) که در ضمن فوائد الرجالیه آمده است؛[14]
منظومه درباره اصحاب اجماع، آقا منیر الدین اصفهانى؛[15]
هدایة الدرایة فى اصحاب الاجماع، محمد تنکابنى(م1302)[16]
در این نوشته بیشتر سعى کرده ایم تا حد توفیق با استناد به منابع به شرح حال مختصرى از اصحاب اجماع بپردازیم و منزلت این عده از شاگردان ائمه هدى(ع) را نزد امامان معصوم بیان کنیم.
پیدایش این اصطلاح
رجالى نامدار شیخ اجل محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشى[17] (م.340ق) درباره گروهى از راویان از ائمه هدى(ع) چنین گفته است:
«اجمعت العصابة على تصحیح ما یصح عن جماعة».[18]
به نظر کشى این جمع، نخبگان و راویان موثقى هستند که همه علماى درایه و حدیث و فقها به روایاتى که از ایشان به طریق صحیح نقل شده بدون تردید و دغدغه خاطر اعتماد مى کنند و آنها را صحیح مى دانند و عمل به آنها را لازم مى شمرند، اگرچه از افراد ناشناخته یا ضعیف نقل خبر کرده باشند.[19]
این جملات بعدها به مجامع فرهنگى دینى و کتب علمى راه یافت و گروهى از متقدمان و متأخران آن را پذیرفتند و در محاورات و نوشته هاى خود به کار بردند و اصطلاح اصحاب اجماع ابداع شد و جمعى از راویان به اصحاب اجماع شهرت پیدا کردند.
تعداد اصحاب اجماع
در تعداد اصحاب اجماع بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. مشهور دانشمندان آنها را هیجده تن دانسته اند که شش تن آنها از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) اند و شش تن دیگر تنها از اصحاب امام صادق(ع) هستند و شش تن باقیمانده از اصحاب امام کاظم و امام رضا(ع) محسوب مى شوند.[20]
شمارى از این دانشمندان امین امام عصر خود بوده اند و سمت وکالت امام(ع) را نیز به عهده داشته اند و علاوه بر وثاقت، فقیه نیز بوده اند.
در کتب معتبر به روایات فراوانى برمى خوریم که در آنها امامان بزرگوار(ع) به مدح و منقبت اصحاب اجماع پرداخته اند. اسامى ایشان را نقل مى کنیم:
- زرارة بن اعین شیبانى
- محمّد بن مسلم
- فضیل بن یسار
- بزید بن معاویه عجلى
- ابو بصیر
- معروف بن خربوذ
این شش نفر از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بوده اند، کشى در میان این شش نفر، زراره را افضل مى داند.
- جمیل بن درّاج
- ابان بن عثمان
- عبداللّه بن بکیر شیبانى
- عبداللّه بن مسکان
- حماد بن عیسى
- حماد بن عثمان
این شش تن از اصحاب امام صادق(ع) بوده اند که در میان آنها جمیل بن دراج را افضل دانسته اند.
- صفوان بن یحیى
- عبدالله بن مغیره
- حسن بن محبوب
- یونس بن عبدالرحمان
- محمد بن ابى عمیر
- احمد بن ابى نصر بزنطى
این شش تن از اصحاب امام موسى بن جعفر(ع) و امام رضا(ع) بوده اند.[21]
مرجعیّت علمى و فرهنگى
در اینجا این سؤال مطرح است که با اینکه مرحوم شیخ طوسى در رجال خود تعداد چهارصدوهشت نفر را در ردیف اصحاب و راویان امام باقر(ع) ذکر کرده است[22] و نیز با وجود آنکه برخى، راویان مؤثق اخبار امام صادق(ع) را بالغ بر چهارهزار نفر برشمرده اند،[23] و راویان امام موسى کاظم(ع) را دویست و هفتاد و دو نفر و راویان امام رضا(ع) را سیصد وهفده نفر و راویان امام جواد(ع) را صدوسیزده نفر و… دانسته اند، علّت این گزینش محدود چیست و چرا نقل این عده از مشایخ حدیث امامیه از امتیاز خاصى برخوردار شده است؟
همان گونه که در شرح حال این گروه خواهد آمد این عدّه علاوه بر راوى بودن، از فقهاى مبرّز بوده اند و چون قدرت تمیز بین اخبار درست و نادرست را داشتند مرجع راویان شیعه و برطرف کننده شبهات واختلافات آنان به حساب مى آمدند. این گروه همچنین در بین دیگران متهم به کذب نبوده اند، و به همین دلیل است که در کلمات مرحوم کشّى به چنین عباراتى بر مى خوریم: «تصدیقهم لما یقولون»، «وانقادوا لهم بالفقه» و «اقروا لهم بالفقه والعلم».[24]
علاوه بر اینها روایات فراوانى که در مدح آنان از زبان پاک ائمه طاهرین(ع) روایت شده و کشّى و دیگران در کتب خود به آنها اشاره کرده اند، بیانگر جلالت قدر و بزرگى شأن اصحاب اجماع در حفظ مکتب و مواریث آن است و همین ویژگیهاست که دانشمندان علم رجال را به تکریم آنها واداشته است.
اکنون به ذکر نمونه هایى از روایات مى پردازیم که امامان پاک(ع) دیگران را به برخى از این بزرگواران ارجاع داده اند و حتى دانشمندان عامه به مناسبتهایى به بعض از این افراد مراجعه کرده اند:
امام صادق(ع) به «فیض بن مختار» دستور مى دهد:
«آن گاه که جویاى احادیث اهل بیت شدى به زرارة بن اعین رجوع کن»[25]
با توجه به این گونه ارجاعات است که عمر بن اذینه کتاب ارث خود را به تمامى بر زراره عرضه نمود و در نقل روایاتش از او اجازه گرفت.[26]
ابن ابى عمیر از شعیب عقرقوفى[27] روایت مى کند که به امام صادق(ع) عرض کردم: گاه به تحقیق درباره مسأله اى محتاج مى شویم و به شما دسترسى نیست، در این گونه مواقع به چه شخصى مراجعه کنیم؟، حضرت فرمود:
«بر تو باد به ابوبصیر اسدى»[28]
روایت شده است که محدث جلیل القدر عبدالله بن ابى یعفور به حضرت صادق(ع) عرض کرد: «براى من امکان ندارد که همیشه خدمت شما برسم و گاه بعضى از شیعیان نزد من مى آیند و از من سئوالهایى مى کنند که جواب آنها را نمى دانم؛ در این گونه موارد چه کنم؟»، امام(ع) فرمود:
«به محمد بن مسلم مراجعه کن؛ او از پدرم حدیث شنیده و نزد او داراى منزلت بوده است.»[29]
کشى در رجال خود از دو تن از وکلاى امام رضا(ع) به نامهاى حسن بن على بن یقطین و عبدالعزیز بن مهتدى بتفکیک نام برده است که به حضرت رضا(ع) گفتند: «براى ما امکان ندارد که در هر فرصتى خدمت شما نایل شویم، معالم دینمان را از چه کسى فرا بگیریم؟»، حضرت فرمود:
«از یونس بن عبدالرحمان» [30]
در پاره اى از روایات، امامان بر وثاقت برخى از این گروه تصریح کرده اند.
در بعضى روایات نیز آمده است که امام صادق(ع) پس از ستایش فراوان از زراره، محمد بن مسلم، ابوبصیر مرادى و برید بن معاویه عجلى، اینان را پاسداران دین و حاملان حدیث و امانت داران پدر خود دانسته که بدون وجود آنها احدى قادر به شناخت مکتب و استنباط احکام دین نخواهد بود.[31]
مدرک این اجماع
مدرک این اجماع در سه موضع از رجال کشى ذکر شده است:
یک: «فقیهانى که از اصحاب امام باقر و صادق(ع) هستند و امامیه بر تصدیقشان اتفاق دارند و آنها را فقیه ترین پیشینیان قلمداد مى کنند شش تن اند: زرارة بن اعین، برید بن معاویه، معروف بن خربوذ، ابوبصیر اسدى، فضیل بن یسار نهدى و محمد بن مسلم طحان طایفى ثقفى. بعضى به جاى ابوبصیر اسدى، ابو بصیر مرادى لیث بن مراد بخترى را روایت کرده اند، و فقیه ترین این گروه زراره بوده است.»[32]
دو: «فقیهان اصحاب امام صادق(ع) که دانشمندان شیعه امامیه بر تصدیق و تصحیح روایاتشان متفق اند و فقاهت ایشان را مسلّم مى دانند به جز شش تن یاد شده، شش تن دیگرند: جمیل بن دراج، عبداللّه بن بکیر، عبدالله بن مسکان، ابان بن عثمان، حماد بن عیسى و حماد بن عثمان. ابواسحاق فقیه[33] معتقد بود که جمیل بن درّاج افقه این گروه بوده است، و اینان اصحاب جوان (نه اصحاب کثیرالحدیث) امام صادق(ع) بودند.»[34]
سه: «فقیهان اصحاب حضرت کاظم و حضرت رضا(ع) که علماى امامیّه بر تصحیح و تصدیق روایاتشان و علم و فقاهتشان متّفقند، شش تن دیگرند: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیى، حسن بن محبوب، محمد بن ابى عمیر، عبدالله بن مغیره و احمد بن محمد بن ابى نصر، بعضى از دانشمندان دینى به جاى حسن بن محبوب، حسن بن على بن فضّال و یا فضالة بن ایوب را مطرح کرده اند. برخى هم به جاى فضالة بن ایوب، عثمان بن عیسى را یاد کرده اند. یونس بن عبدالرحمان و صفوان بن یحسى افقه این دسته است.»[35]
دلالت کلام کشّى
کلام علامه کشى مجمل است و در تفسیر آن اختلاف شده است، امّا ظاهر کلام او این است که منظور از ماى موصول در مایصحّ عنه مروى است نه روایت؛ لذا اخبارى که در سلسله سند آنها نام یکى از این جمع آمده باشد اگر سند روایت تا یکى از آنان، موثّق و معتمد باشد ملاحظه حال راویان دیگر که از میان ایشان و معصوم(ع) هستند ضرورت ندارد؛ زیرا این گروه به دلیل دقّت، احتیاط و صداقتى که دارند از نقل روایات ناصحیح بشدّت پرهیز دارند.
طبق این دیدگاه خبر صحیح، خبرى خواهد بود که محفوف به قراین داخلى و یا خارجى باشد که گواه صدق آن است اگرچه سند آن ضعیف باشد.[36]
علامه مامقانى این برداشت را به بزرگانى چون شیخ بهایى، شهید، شیخ محمد امین کاظمى، مجلسى و وحید بهبهانى نسبت داده و خود نیز این نظریه را مى پسندد.[37]
حجت الاسلام شفتى رشتى در رساله اى که در شرح حال ابان بن عثمان نگاشته است، و نیز محدث قمى در تحفة الاحباب در ذیل ترجمه ابان بن عثمان، خبر صحیح را به همین گونه معنى کرده اند. برخى راوى شناسان با این برداشت مخالفت کرده اند و معتقدند این جماعت از این جهت با سایر راویان فرق ندارند و احراز وثاقت در هر راوى لازم است و ازگفتار علامه کشى جز این استفاده نمى شود که اجماع بر وثاقت این جمع قائم است و فقاهت آنان مسلّم و تصدیق گفتارشان لازم است. این گروه موارد فراوانى را یافته اند که بعضى از افراد اصحاب اجماع از راویانى که عالمان راوى شناس به ضعف آنها تصریح کرده اند، نقل روایت کرده اند.
نظریه استاد
آیة اللّه ملکوتى در این باره نظریه خاصى دارند؛ ایشان معتقدند که اصحاب اجماع در هر سه طبقه از اجلاّ بزرگان شیعه هستند و به اعتبار موقعیّت خاصى که در میان شیعه و نزد حضرت باقر و حضرت صادق و امام کاظم(ع) داشته اند مورد حسادت دشمنان واقع شده اند و آماج تهمتهاى گوناگون و ناروا قرار گرفته اند. با مراجعه به کتب ملل و نحل و… در مى یابیم که همه یا غالب این گروه از تیر تهمتهاى مخالفان در امان نمانده اند. بزرگان اصحاب ما این نسبتها را نادیده گرفته و برغم دشمنان بر فقاهت، وثاقت و مورد اعتماد بودن این گروه اجماع و اتفاق کرده اند علامه کشّى همین اجماع را بعدها در اثرخود ذکر کرد و دیگران نیز تلقّى به قبول کردند. بنابراین روایتى که رجال سند آن به یکى از این بزرگواران برسد و از جهت صحیح به ما رسیده باشد، از جهت خود آنان ـ با اینکه مورد اتهام بوده اند ـ بى اشکال است، ولى درباره رجال دیگر سند که در ما فوق آنها تا به امام(ع) واقع شده اند باید با دقت احراز وثاقت و شرایط سند نمود.
نظریه مؤلف محقق بحوث فى علم الرجال
ایشان مى فرماید: استنباط صحّت روایات اصحاب اجماع حتى در فرض جهالت یا ضعف راویان سابق بر آنان، ضعیف است زیرا:
الف: آنچه از اصحاب اجماع به صحّت مى پیوندد روایت و نقل قول از راوى سابق و مروى عنه است، نه صحّت حدیث به طور مطلق و ما همین مقدار را بر اساس اجماع عصابه تصحیح مى کنیم، به عنوان مثال وقتى زراره مى گوید: حدّثنى زید، عن السجاد(ع)، مدعى صحت روایت در واقع و نفس الامر ضمانت صدور حدیث از امام سجاد(ع) نیست بلکه ادعاى او این است که زید از زبان امام(ع) به او چنین و چنان گفته و عبارت کشى بیشتر از این اطلاق ندارد.
بنابراین مراد از ماء موصول، یا روایت است و یا مروى مقید و بالنسبة، نه مروى مطلق؛ مثل اینکه گفته شود: «فى الصحیح عن ابن ابى عمیر عن بعض اصحابنا.»
ب: شیخ طوسى در رجال خود در باب اصحاب امام کاظم(ع) درباره یونس بن عبدالرحمن مى فرماید:«ضعفه القمیون و هو ثقة» و در باب اصحاب امام رضا(ع) درباره او مى فرماید: «طعن علیه القمیون و هو عندى ثقة»، بر اساس این نقل، دانشمندان و محدثان قم یونس را تضعیف نموده اند و شکى نیست که مرادشان از تضعیف، عدم اعتبار روایات اوست. شیخ طوسى در مقام دفاع از یونس از اجماعى بودن وثاقت و صحت اعتبار روایات او در نزد طایفه سخن نمى گوید، بلکه مى فرماید: یونس نزد من ثقه است. دفاع شیخ در مقابل قمى ها از موضع ضعف صورت گرفته و روشن است که شیخ چنین چیزى را از اجماع کشى برداشت نکرده است.
ج: طبقه اوّل برتر از طبقه بعدى است. این موضوع ازکلام کشى نیز هویدا است وجمله «تصحیح مایصح…» درباره دو دسته اخیر بیان شد، نه دسته اوّل و باید مقام این دو دسته برتر از مقام دسته اوّل باشد که به حسب ظاهر هیچ کس آن را نمى پذیرد.
این محقق اقوال دیگر را نیز ضعیف و قابل مناقشه دانسته و معتقد است که قدر متیقن استفاده شده از عبارات، وثاقت خود اصحاب اجماع است؛ و مى گوید: شانزده نفر از هیجده نفر مذکور در رجال توثیق شده اند، فایده این عبارت تنها نسبت به دو تن از اینان کارساز است و با استناد به عبارات مذکور، توثیق آن دو تن به دست مى آید نه این که هزاران روایت به درجه صحت برسد.[38]
محدث نورى(ره) در این مقام مطلب جدیدى را بیان نموده و مى فرماید:
«مقتضاى اطلاق کلام کشى، حجیّت فتاواى اینان است، بنابراین تمام احادیث و فتاوى اصحاب اجماع به اجماع طایفه محقه صحیح است.»[39]
حقیقت این است که استنباط حجیّت فتاوى اصحاب اجماع از کلام کشى مبالغه و گزافه گویى است زیرا:
اولاً: ابى بکیر و ابن فضّال مؤمن بالمعنى الأخص نیستند، در حالى که ایمان بالمعنى الاخص از شرایط مفتى است؛
ثانیاً: حجیّت فتواى میّت براى مردم طبق نظر مشهور هیچ ارزشى ندارد؛
ثالثاً: فتواى یک مجتهد براى مجتهد دیگر حجّت نیست.
این سه دلیل مبطل ادعاى محدث نورى(ره) است.[40]
زارة بن اعین
نام اصلى او عبدربه و مکنّى به ابوالحسن و ابوعلى و فرزند اعین بن سُنْسُن شیبانى و از خاندان اصیل و عریق آل اعین است.
وى از اعیان فقها، ادبا، متکلمان امامیه و از بزرگان روایى عصر خود و از مشایخ برجسته و مورد اعتماد محسوب مى شود که در دیانت و فقاهت و وثاقت و زهد گوى سبقت از همگنان ربوده است. چهره ظاهرى او نیز به محاسنش افزوده بود: او فردى تنومند و سفید چهره بود که آثار سجود بر پیشانى مبارکش نقش بسته بود.[41]
زراره از یاران مقرّب امام باقر[42] و صادق و کاظم(ع) بوده است و روایاتى از ائمه هدى(ع) در مدح او وارد شده است.[43] تعابیر بلندى که در این گونه روایات به چشم مى خورد[44] بیانگر نقش والاى او در حفظ مواریث و احادیث آل على و انتقال آن به طبقات بعد است.
شرح حال نویسان در ستایش وى و بیان مراتب علمى و فضایل او سخن گفته و حدیثها آورده اند؛ از جمله، علامه حلى در خلاصة الاقوال مى نویسد:
ایشان از بزرگان امامیه درعصر خود بود که بر همگنان خود تفوّق و تقدّم داشته است، قارى قرآن، فقیه، متکلّم، شاعر و ادیب بوده و خصایص دین و دانش و فضل را در خود جمع داشته است. از موثقان شمرده شده و در آنچه روایت مى کند، صادق و درست گفتار است.[45]
در رجال نجاشى نیز زراره به همین شکل توصیف شده است.[46]
ابن داود مى نویسد:
او راستگوترینِ زمان خویش و فاضل ترینِ ایشان است.[47]
صاحب ریحانة الادب درباره اومى نویسد:
از اکابر اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق(ع) است. قارى، فقیه، متکلّم، شاعر و ادیب بارع و جامع خصال فضل و دیانت است. از اعاظم فقه و حدیث شیعه و از حواریین حضرت باقر(ع) بوده است. بنابر نقل بعضى منابع دینى نسبت به حضرت صادق(ع) دوست ترین مردم از زندگان و مردگان و محبوبترین اصحاب حضرت باقر(ع) بود. یکى از چهار تنى است که به نجبا، امناى حلال و حرام الهى، اوتاد ارض، اعلام دین، سابقین، مقرّبین و قائمان به قسط و عدالت توصیف شده اند و تصریح شده که در نبود ایشان آثار نبوّت مندرس و منقطع مى شد. سه تن دیگر محمد بن مسلم، ابوبصیر لیث و برید بن معاویه هستند….[48]
اصحاب و یاران ائمه(ع) نیز به مکانت علمى و موقعیت برتر او اعتراف داشتند. فردى در حضور جمیل بن دراج ـ از فقها و محدثان نامى شیعه ـ محضر پر فیضش را ستود؛ جمیل فرمود:«به خداوند سوگند که مَثَل ما در برابر زراره، مثل کودکان دبستانى در نزد معلّم خود بوده.»[49]
در کتب رجال و فهرست دو کتاب از آثار مکتوب او ثبت شده است: کتابى در مسأله جبر و استطاعت و کتابى مربوط به عمود.[50]
ابوغالب زرارى مى نویسد:
درجدل و مخاصمت درکلام، امتیازى تمام داشت و هیچ کس را قدرت آن نبود که درمناظره، او را مغلوب سازد مگر کثرت عبادت او را از کلام بازداشته بود.[51]
جمع کثیرى از متکلمان شیعه در زمره شاگردان او هستند. روایت کنندگان او را بالغ بر یکصد تن نوشته اند، از جمله: موسى بن بکر واسطى، ابان بن تغلب حریزى، حنان بن سدیر، جمیل بن دراج، هشام بن سالم، ابن بکیر، ابن مسکان، ابوخالد، ثعلبه بن میمون، على بن عطیه، عمر بن اذنیه، محمد بن حمران، حریز، حسن بن موسى.
طبق نقل کتاب معجم رجال الحدیث، بیش از دو هزار و نود وچهار روایت از طریق زراره به ما رسیده است.[52]
و طبق نقل کتاب مفتاح الکتب الاربعة، روایاتى که به مباشرت از معصوم(ع) در کتب اربعه دارد، هزار و دویست و پنجاه و چهار روایت است.[53]
زراره، شش پسر داشته است: رومى [54] و عبداللّه[55] ـ که از راویان ثقه اند ـ و حسن و حسین[56] که از اصحاب امام صادق(ع) بوده اند.
در تاریخ وفات این مرد بزرگ، اختلاف نظر وجود دارد:[57] برخى از محدثان، سال 150هـ. را تاریخ رحلت زراره دانسته اند، اما بیشتر دانشمندان، سال 148هـ. ـ بعد از ارتحال امام صادق(ع) به فاصله دو ماه یا کمتر ـ را ثبت کرده اند و مى گویند زراره در بستر بیمارى بود که امام صادق(ع) جهان را بدرود گفت و به همان مرض هم از دنیا رفت.[58]
محمد بن مسلم ثقفى
از محدّثان و فقیهان صاحب نام دوران خود و از راویان مورد اعتماد شیعه است. افقه و اورع و عابدترین[59] مردم زمان خود بود و از معروفترین و مقرب ترین یاران امام باقر و امام صادق(ع).طبق نقل شیخ طوسى از اصحاب امام کاظم(ع) نیز محسوب شده است. وى همچنین مرجع خاص و عام کوفیان بود و بسیار اتفاق مى افتاد که پیشوایان عامه نیز از دانش این فقیه پاکسرشت استفاده مى کردند.[60]
عبدالله بن ابى یعفور ـ از اصحاب برجسته امام صادق(ع) ـ مى گوید: به امام(ع) گفتم: چون همیشه توفیق دیدار شما نصیبم نمى شود و گاه پاسخى براى سؤال شیعیان ندارم، چه کنم؟ فرمود:
«چرا از محمدبن مسلم نمى پرسى؟ او روایات فراوانى از پدرم شنیده و نزد وى وجیه و پسندیده بوده است»[61]
محمد بن مسلم خود گوید:
در یکى از شبها در پشت بام منزل خود استراحت مى کردم که کسى در زد، گفتم: کیستى و به چه کار آمده اى؟ گفت: خداى تو را رحمت کند کنیزک تو هستم! به کنار بام آمدم و سرکشیدم زنى را دیدم، چون مرا دید گفت: نوعروس من در موقع زایمان از دنیا رفته فرزندش در شکم او زنده است دستور شرع چیست؟ گفتم: نظیر این مسأله را از امام باقر(ع) پرسیدند، حضرت فرمود:
«شکم مرده را بشکافند و فرزند را بیرون آورند»
شما نیز چنین کنید. پس از آن گفتم: من مردى هستم که در زاویه خمول و اختفا به سرمى برم چه کسى تو را به من راهنمایى کرد؟ زن گفت: نزد ابوحنیفه ـ که صاحب رأى و قیاس است ـ براى پرسیدن حکم این مسأله رفتم، اظهار بى اطلاعى کرد و گفت: نزد محمد بن مسلم ثقفى برو که او حکم این مسأله را مى داند و پس از آن که جواب را گرفتى به نزد من بیا و مرا از جواب او با خبر ساز. به آن زن گفتم: اکنون به سلامت به خانه خود بازگرد. فرداى آن شب به مسجد رفتم، ابوحنیفه را دیدم که همان مسأله را مورد بحث قرار داده و درجمع اصحاب داد سخن داده و مى خواهد جواب مرا به نام خود مطرح کند. از گوشه مسجد تنحنحى کردم. ابوحنیفه متوجه شد و گفت: خدا تو را رحمت کند بگذار ما لحظه اى زندگى کنیم.[62]
محمد بن مسلم مى گوید: «از امام باقر(ع) سى هزارحدیث[63] و از امام صادق(ع) شانزده هزار حدیث شنیدم».[64]
طبق نقل مولف مفتاح الکتب الاربعة، روایات نقل شده توسط زراره به مباشرت معصومان(ع) در کتب اربعه، هزار و سیصد و هفتاد و چهار حدیث است.[65] اخیراً مسند محمد بن مسلم توسط دو تن از فضلا چاپ شده است. همچنین اثر شیخ کاظم جعفر مصباح تحت عنوان ما رواه الحواریون، مسند محمد بن مسلم الثقفى به چاپ رسیده است.
امامان معصوم(ع) فضایل بسیارى براى محمد بن مسلم ذکر کرده اند و او را با بهترین واژه ها ستوده اند.[66] علماى بزرگ شیعه نیز به ستایش این بزرگ مرد پرداخته اند. نجاشى او را فقیه پارسا و مایه آبروى شیعه و از موثق ترین انسانها دانسته است.[67]
کتاب الأربعمأة مسألة، یادگار مکتوب محمد بن مسلم است.[68]
وفات این مرد بزرگ در سال 150هـ. یا 151هـ. اتفاق افتاده است.[69]
فضیل بن یسار
وى از اکابر و اشراف شیعه و ممدوح علماى رجال است. از اصحاب بزرگوار امام باقر و امام صادق(ع) و بسیار موجّه و مورد وثوق بوده است. امام صادق او را از اهل بیت[70] و در زمره بهشتیان معرفى کرده است.
مؤلفان آثار رجالى در کتابهاى خود از وى بسیار تجلیل و تکریم مى کنند و او را به علم و تقوا و عبادت و حسن معرفت توصیف مى نمایند؛ مثلا: نجاشى(ره) مى نویسد:
«فضیل بن یسار ابوالقاسم تهدّى در زمره ثقات است.»[71]
امام صادق(ع) آنگاه که او را مشاهده مى کردند و مى فرمودند:
«خاشعان و عابدان را به بهشت بشارت دهید.»[72]
شیخ مفید در رساله عددیه، ایشان را در شمار فقهاى اعلام و پیشوایانى که حلال و حرام و تقوى را رعایت مى کنند، مى آورد و مى افزاید: او از کسانى است که احدى او را طعن و شماتت نکرده است.
علامه حلى درخلاصة الاقوال مى نویسد: «او عربى خالص، بصرى، ثقه، عین، جلیل القدر است.»[73] در معجم رجال الحدیث آمده است: «در اسناد روایات فراوان واقع شده که بالغ بر دویست و پنجاه و چهار مورد است.»[74]
تفسیرى نیز به او منسوب است.
با آنکه منابع موجود رحلت او را در زمان حیات امام صادق(ع) ذکر کرده اند، اما ابن شعبه حرانى در تحف العقول حدیثى از او نقل کرده که از امام رضا(ع) روایت کرده است.[75]
قاسم[76] و عَلاء[77] (فرزندان او) و نواده اش محمد بن قاسم[78] از اجلاّ و ثقات اصحابند.
برید بن معاویه عجلى
فقیه و راوى ثقه و جلیل القدر و از خواص اصحاب صادقین(ع) است که در بین یاران این دو امام موقعیتى برتر داشته است. پیشوایان دین این راوى بزرگ را در سخنان خود ستوده اند. دانشمندان رجالى نیز در آثار خود او را بسیار تکریم کرده و به صدق و امانت و ورع و دیانت ستوده اند. براى مثال دو نمونه از این سخنان را نقل مى کنیم:
مرحوم کشى مى نویسد:
«جمیع علماى شیعه او را به عدالت و صحت گفتار تصدیق کرده اند و به فقاهت وى معترفند».[79]
محدث قمى از او اینگونه یاد کرده است:
در نزد ائمه(ع) داراى مکانتى عظیم است. حضرت صادق(ع) فرمود:
«اوتاد زمین و اعلام دین چهار نفرند: محمد بن مسلم، برید بن معاویه، لیث بن بخترى مرادى و زرارة بن اعین»
و هم در حدیثى در حق ایشان فرموده است:
«این چهار تن امناى الهى در حلال و حرام خدایند؛ اگر ایشان نبودند، آثار نبوت منقطع و مندرس مى گشت»[80]
برید، کتابى داشته است که على بن عقبه از او روایت مى کند.[81] فرزندش قاسم، نیز از راویان و اصحاب امام صادق(ع) است و کتابى داشته است.[82] فرزند دیگرش، موسى است که او نیز در زمره راویان حدیث بوده است.[83]
سال وفاتش را 150هـ. ثبت کرده اند. بعضى نیز معتقدند که در دوران امام رضا(ع) دنیا را وداع گفته است.[84]
ابوبصیر (یحیى بن القاسم اسدى)
مورد وثوق و از مشاهیر اصحاب و یاران امام باقر و امام صادق(ع) و راوى روایات آن دو بزرگوار است. وى به جز امام معصوم از ابوحمزه ثمالى و صالح (عمران) بنمیثم نیز روایت مى کند. صاحب معجم رجال الحدیث مى نویسد:
«در سلسله اسناد روایات بیش از دوهزار و دویست و هفتاد و پنج مورد با عنوان ابوبصیر قرار گرفته است.»[85]
راویان از ابوبصیر در کوفه بسیارند و از آن جمله از ابان بن عثمان احمر، عاصم بن حمید حناط، حسین بن ابى العلاء و عبدالله بن حماد انصارى. او با آنکه نابینا بود ولى بصیرتش او را وا داشت تا در مقابل فطحیّه موضع بگیرد و پایه هاى عقیدتى آنان در زمینه امامت را مورد حمله قرار دهد. همین موضعگیرى بحق بود که به وجاهت او نزد شیعیان امام کاظم(ع) افزود.
از آثار اوست: مناسک حج، یوم و لیلة وتفسیر.[86]
از آنجا که ابوبصیر کنیه پنج تن بوده که برخى از آنان مسلّماً ثقه اند، بزرگان ما کتابهاى مستقلى تحت عنوان ابابصیر نوشته اند. مرحوم آیت الله خویى با بیان قرینه گفته است که هرجا ابوبصیر به طورمطلق آورده شود مراد یحیى بن قاسم ثقه است.[87] حاجى نورى نیز به همین قول معتقد است.
ابوبصیر در سال 150هـ روى در نقاب خاک کشید.[88]
ابوبصیر مرادى
از راویان بزرگ و عالیقدر شیعه و نامش لیث بن بَخْتَر مرادى است. از خاصّان حضرت باقر و امام صادق(ع) است. شخصیتى است که محمد بن مسلم با همه عظمت در راه مکه به اتفاق جمعى از یاران به او اقتدا کرد و نماز را به امامت او به جاى آورد.[89] کشى وى را در عدد اصحاب اجماع برشمرده است. او کتابى داشته است که جمعى از راویان آن را روایت مى کنند.[90]
گرچه برخى چون ابن غضائرى و نجاشى مذهب او را مستقیم ندانسته اند اما به دلیل وثاقت او اعتبار روایى او مورد طعن نیست.
راویان بسیارى از او روایت مى کنند، از آن جمله اند: ابوجمیله مُفصل بن صالح اسدى، عبدالله بن مسکان، عبدالله بن بکیر و عبدالکریم بن عمرو خثعمى.
او قبل از سال 183هـ. زنده بوده است.[91]
معروف بن خرّبوذ
مرحو کشى در رجال خود او را از اصحاب اجماع و از فقهاى برجسته شیعه و در ردیف محمد بن مسلم و زرارة بن اعین دانسته است.[92]
معروف از یاران امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع) بوده است،[93] و سجده هاى طولانى او ضرب المثل بوده است[94] و شیخ کشى و دیگران روایاتى راجع به او در این باره نقل کرده اند. وى از بشیر بن تیم صحابى،[95] ابى الطفیل و حکم بن مستور نیز روایت کرده است و حنان بن سدیر و عبدالله بن سنان و جمعى دیگر از او روایت مى کنند.
طبق نقل مؤلف مفتاح الکتب الأربعة روایاتى که به مباشرت از معصومان(ع) در کتب اربعه دارد حدیث است.[96]
علامه جلیل سید شرف الدین موسوى در المراجعات مى نویسد:
ذهبى در میزان الاعتدال نام وى را آورده و او را به راستگویى و تشیّع توصیف نموده است و با گذاردن نام رمز بخارى، مسلم و ابو داوود در کنار نام او به این نکته اشاره کرده است که احادیث وى را نگاشته اند. همچنین گفته: از ابوطفیل روایت نقل مى کند و نیز گفته است: قلیل الحدیث است. ابو عاصم، ابوداوود، عبیدالله بن مومنى و دیگران از او حدیث نقل کرده اند و از ابوحاتم نقل کرده که احادیث او باید نوشته شود (یعنى صحیح و قابل استناد است).
من مى گویم: ابن خلکان در وفیات الاعیان وى را ذکر نموده و گفته است. او از موالیان و دوستان على بن موسى الرضا(ع) است. پس از آن در تمجید و ستودن او عنان قلم را رها ساخته و از او حکایتى نقل کرده است که در ضمن آن آمده است:
من به خدا روى آوردم و آنچه را داشتم در راه خدمت به مولایم على بن موسى الرضا(ع) رها ساختم. ابن قتیبة هنگامى که درکتاب معارف، رجال شیعه را مى شمارد، معروف را از آن به شما مى آورد. مسلم به احادیث معروف استدلال مى کند. احادیث او در قسمت حج کتاب صحیح که از ابوطفیل نقل نموده موجود است. سرى سقطى از شاگردان اوست.[97]
کشى روایاتى نقل مى کند که دلالت برمدح او دارد[98] و علامه مامقانى از خبرى که دلالت بر ذم او مى کند به بهترین شکل جواب داده است.[99]
او در سال 200هـ. رحلت کرد.[100]
برگرفته از: فصلنامه علوم حدیث،شماره 6
-
-
[2] معجم مقاییس اللغة، ج2، ص177؛ مقباس الهدایة، ج1، ص56
-
[3] مقباس الهدایة، ج1، ص57؛ الوجیزة فى علم الدرایة، شیخ بهایى، ص1؛ قوانین الأصول، ص409
-
[4] در این باره نگاه کنید به: اصول کافى، ج1، ص50، ح13؛ بحارالانوار، چاپ دار احیاء، ج2، ص150 و 156 و 184؛ کنزالعمال، ج10، ص147
-
-
[6] اول کتاب حدیث شیعه از آن على بن ابى طالب(ع) بوده است. نک: تأسیس الشیعة، ص276
-
[7] اهل سنّت، عمل اصحاب رسول خدا(ص) را به سنّت افزوده و از این طریق رفع نیاز مى کردند.
-
[8] مانند: لاتکتبوا عنّى ومن کتب عنّى غیر القرآن فلیمحه… (فجرالاسلام، ص209) و نیز بنگرید به: صحیح مسلم، کتاب الزهد، باب 16، ح72 (چاپ داراحیاء، ج4، ص2298)؛ تقیید العلم، ص30 ـ 31؛ مسند احمد بن حنبل، ج3، ص21 و 39. آقاى حسینى جلالى در کتاب تدوین السنة الشریفة (ص290 به بعد) مناقشاتى در سند و دلالت این حدیث کرده اند، علاقه مندان مراجعه فرمایند.
-
[9] أعیان الشیعة، ج1، ص140
-
[10] وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، ج30، ص165، فائده چهارم.
-
[11] مقدار قابل توجهى از این اصول نزد شیخ حر عاملى و قسمتى نزد علامه مجلسى و بخشى هم نزد محدّث نورى نگاهدارى مى شده و بخشى ازآنها نیز از میان رفته است. شیخ آقا بزرگ تهرانى در الذریعة الى تصانیف الشیعة(ج2) از یکصد و هفده اصل و ترجمه مصنّفان آنها یاد کرده است.
-
[12] نک: علم الحدیث، ص7 و 8
-
[13] چهار کتاب اصلى علم رجال؛ یادنامه علامه امینى، ص380
-
[14] الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج2، ص119 ـ 120
-
-
-
منسوب به کُش از قریه هاى گرگان یا از بلاد ماوراء النهر، از رجالیان معروف است که بزرگان ما او را از ثقات شمرده و کتاب او را مورد اعتماد دانسته اند. کتابش جامع راویان خاصه و عامه است و شیخ طوسى آن را تلخیص و رجال عامه را از آن حذف کرده است.[17]
-
[18] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشى)، ص238، شماره 431 و نیز نک: همان، ص556، شماره 1050 و ص275، شماره 705
-
-
[20] ابن داود بر این هیجده تن حمدان بن احمد را نیز افزوده است. (رجال ابن داود، ص133) ولى در نسخه هاى رجال الکشى، چنین کسى دیده نشده است. علامه نورى احتمال داده است که در نسخه اصلى رجال الکشى چنین کسى وجود داشته است. همچنین درباره دو تن از این هیجده نفر هم اختلاف وجود دارد: یکى ابوبصیر اسدى است که برخى به جاى او ابوبصیر مرادى را ذکر مى کنند، و دیگرى حسن بن محبوب است که به جاى او فضالة بن ایّوب گذاشته مى شود.
علامه نورى دایره اصحاب اجماع را وسیع دانسته و بعد از جمع بین اقوال تعدادشان را به بیست ودو نفر رسانده است؛ (قواعد الحدیث، ص40 به نقل از مستدرک، ج2، ص757).
مرحوم حجت الاسلام تعداد اصحاب اجماع را شانزده نفر ذکر کرده است؛ نک: رسالة فی تحقیق حال ابان بن عثمان.
براى اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: اختیار معرفة الرجال، ص238، 375، 556؛ رجال ابن داود، ص384
-
[21] علامه بحرالعلوم طبقات یاد کرده را مطابق نقل «کشى» به نظم کشیده است و تنها بر خلاف کشى، ابوبصیر مرادى را به جاى ابوبصیر اسدى مى نشاند. نک: ملحق خلاصة الرجال، ص185؛ رجال العلاّمة المجلسى، ص185
-
[22] رجال الطوسى، انتشارات اسلامى، ص122 ـ 151
-
[23] الإرشاد، شیخ مفید، ص272؛ الذریعة، ج2، ص127؛ اعلام الورى، ص277؛ مناقب آل ابى طالب، ج4، ص274 و رجال الطوسى، ص2. گفتنى است که شیخ طوسى در رجال خود از 3233 نفر از اصحاب امام صادق(ع) یاد کرده است.
-
[24] رجوع شود به پاورقى شماره 18
-
[25] اختیار معرفة الرجال، ص135، شماره 216؛ سفینة البحار و مدینة الحکم والآثر، ج3، ص460؛ رسالة ابى غالب الرازى الى ابنه فى ذکر آل اعین، ص51
-
[26] معرفة الحدیث، محمد باقر بهبودى، ص27
-
[27] عقرقوف، قریه اى است در چهار فرسخى بغداد.
-
[28] اختیار معرفة الرجال، ص171، شماره 291؛ وسائل الشیعة، دار احیاء، ج18، کتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح34
-
[29] قاموس الرجال، ج8، ص380؛ اختیار معرفة الرجال، ص161، شماره 273؛ خلاصة الاقوال فى معرفة الرجال، علامه حلّى، تحقیق: موسسه نشر الفقاهة، ص251؛ وسائل الشیعة، ج18، کتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح23
-
[30] اختیار معرفة الرجال، شماره هاى 910، 935، 938؛ بحارالانوار، ج2، ص251؛ وسائل الشیعة، ج18، کتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات القاضى، ح33؛ رجال النجاشى، ص446، شماره 1208؛ قاموس الرجال، ج6، ص184، شماره 4130؛ أعیان الشیعة، ج10، ص327
-
[31] اختیار معرفة الرجال، شماره 216 ـ 219؛ وسائل الشیعة، ج18، کتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح21
-
[32] همان، ص238، شماره 431
-
[33] وى «ثعلبة بن میمون» و از راویان مورد وثوق امام ششم و امام هفتم(ع) و از فقهاى بزرگ شیعه بوده است. بنگرید به: قاموس الرجال، ج2، ص297؛ رجال النجاشى، شماره 302، رجال الطوسى، ص174 و 333؛ معجم رجال الحدیث، ج3، ص404
-
[34] اختیار معرفة الرجال، ص375، شماره 705
-
[35] همان، ص556، شماره 1050
-
[36] بنگرید به: بحوث فى علم الرجال، محمد آصف محسنى، ص117. متاخران، خبر صحیح را به گونه اى دیگر تعریف کرده اند. آنان حدیثى را صحیح مى دانند که علاوه بر اتصال سند، راویان آن هم عادل، ضابط و شیعه اثنى عشرى باشند.
-
[37] مقباس الهدایة، ص71؛ تلخیص مقباس الهدایة، ص107؛ الرواشیح السماویة، ص44؛ وسائل الشیعة، ج20، ص81؛ وافى، ج1، ص12
-
[38] نک: بحوث فى علم الرجال، ص60
-
[39] مستدرک الوسائل، ج3، ص768
-
[40] نک: بحوث فى علم الرجال، ص54 ـ 62
-
[41] تاریخ آل زراره، ص35؛ شرح رسالة ابى غالب الرازى، ص27
-
[42] از عامه، سفیان معتقد است که زراره، امام باقر(ع) را ندیده است، در حالى که با عنوان زراره هزار و دویست و سى وشش حدیث از امام باقر(ع) نقل کرده است.
-
[43] گفتنى است که وى در جامعه به علاقمندى به ائمه و مکتب آنها شهره بود. حضرت صادق(ع) از باب تقیّه گاهى او را مذمّت مى کرد تا او را از شرّ دشمنان برهاند. شاهد این نکته روایتى است که کشى در رجالش (ص125 و 128) آورده است. البته برخى از روایات ذامّه نیز سندشان ضعیف است لذا صدور آنها از ناحیه معصوم(ع) قابل اثبات نیست. (نک: معجم رجال الحدیث، ج7، ص245؛ اعیان الشیعة، ج7، ص49 و 51).
-
[44] اختیار معرفة الرجال، ص122 و 124؛ بحارالانوار، ج47، ص390؛ الاختصاص، ص66؛ اعیان الشیعة، ج7، ص47
-
-
[46] رجال النجاشى، ص175، شماره 463
-
-
[48] ریحانة الادب، ج2، ص371
-
[49] اختیار معرفة الرجال، ص132
-
-
[51] رسالة ابى غالب الزرارى، ص208
-
[52] معجم رجال الحدیث، ج7، ص247
-
[53] مفتاح الکتب الاربعة،ج15، ص397 و مستدرک آن.
-
[54] درباره او نک: رجال النجاشى، ص166؛ رجال الطوسى، ص206؛ خلاصة الاقوال، ص147
-
[55] درباره او نک: همان، ص223؛ همان، ص264، همان، ص201
-
[56] درباره این دو نک: رسالة ابى غالب الزرارى، ص204 و 205؛ اختیار معرفة الرجال، ص221 و 222؛ رجال الطوسى، ص180 و 195؛ المعجم الموحد، ج1، ص222 و 245؛ الفهرست، ابن ندیم، ص276
-
[57] نک: اختیار معرفة الرجال، ص143؛ سفینة البحار، ج1، ص548؛ مجالس المؤمنین، ج1، ص345
-
[58] براى آگاهى بیشتر درباره او به این منابع رجوع کنید: اضبط المقال، ص511؛ احسن التراجم، ج1، ص254؛ الاعلام، ج3، ص43؛ اعیان الشیعة، ج7، ص46 ـ 55؛ امل الآمل، ج1، ص5؛ ایضاح الاشتباه، ص41؛ بهجة الآمال، ج4، ص162؛ تاریخ آل زرارة، ص35؛ تأسیس الشیعة، ص286؛ التحریر الطاووسى، ص115؛ تنقیح المقال، ج1، ص438؛ توضیح الاشتباه، ص161؛ جامع الرواة، ج1، ص324 ـ 329؛ جامع المقال، ص68؛ رجال بحرالعلوم، ج1، ص222 و 231 ـ 232؛ رجال البرقى، ص16 و 47؛ رجال العلامة الحلى، ص76؛ رجال ابن داوود، ص96؛ رجال الکشى، ص10، 133 ـ 137، 160، 169، 170، 276؛ رجال النجاشى، ص175؛ رسالة ابى غالب الزرارى، ص27؛ ریحانة الادب، ج2، ص370؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص74؛ الفهرست، ابن ندیم، ص276؛ مجمع الرجال، ج3، ص25 ـ 51؛ معالم العلماء، ص53؛ معجم الثقات، ص55؛ معجم رجال الحدیث، ج7، ص218 ـ 257؛ منتهى المقال، ص135؛ منهج المقال، ص142؛ نقد الرجال، ص136، هدایة المحدثین، ص64؛ هدیة العارفین، ج1، ص373؛ الوجیزة فی علم الدرایة، ص35؛ وسائل الشیعة، ج2، ص196
-
[59] نک: رجال الکشى، ص141؛ الاختصاص، ص51 و 203؛ بحارالانوار، ج47، ص251 و 394
-
[60] همان، ص146؛ همان، ص203 و 204؛ همان، ص410 و 411
-
[61] همان، ص145؛ همان، ص201 و 202؛ همان، ج46، ص328؛ خلاصة الاقوال، ص73؛ قاموس الرجال، ج8، ص380
-
[62] معجم رجال الحدیث، ج18، ص262
-
[63] بحارالانوار، ج46، ص328؛ اختیار معرفة الرجال، شماره 276
-
[64] اختیار معرفة الرجال، شماره 280
-
[65] مفتاح الکتب الاربعة، ج30، ص404 و مستدرک آن.
-
[66] اختیار معرفة الرجال، ص206؛ قاموس الرجال، ج8، ص378
-
[67] رجال النجاشى، ص323 و 324
-
[68] مجالس المؤمنین، ج1، ص340 (مجلس پنجم)؛ رجال النجاشى، ص324
-
[69] رجال الطوسى، ص300؛ بحارالانوار، ج46، ص329. براى آگاهى بیشتر درباره اوبه این منابع رجوع کنید: اتقان المقال، ص132؛ احسن التراجم، ج2، ص110؛ اضبط المقال، ص547؛ ایضاح الاشتباه، ص71؛ بهجة الآمال، ج6، ص636؛ تأسیس الشیعة، ص286؛ التحریر الطاووسى، ص263؛ تنقیح المقال، ج3، ص184؛ جامع الرواة، ج2، ص193 ـ 200؛ رجال البرقى، ص9 و 17؛ رحال العلامة الحلى، ص149؛ رجال ابن داوود، ص184؛ رجال الطوسى، ص635؛ 300، 358؛ رجال الکشى، ص10، 135، 136، 161 ـ 163 و…؛ رجال النجاشى، ص323؛ ریحانة الادب، ج4، ص48؛ الکنى والالقاب، ج2، ص406؛ مجمع الرجال، ج6، ص47 ـ 54؛ معجم الثقات، ص117؛ معجم رجال الحدیث، ج17، ص247 ـ 255، 257 و ج23، ص42؛ معجم المؤلفین، ج12، ص21؛ منتهى المقال، ص293؛ منهج المقال، ص320؛ نقد الرجال، ص333؛ هدایة المحدّثین، ص253؛ هدیة العارفین، ج2، ص7؛ الوجیزة فى علم الدرایة، ص50؛ وسائل الشیعة، ج20، ص342
-
[70] رجال الکشى، ص185؛ قاموس الرجال، ج7، ص343؛ سفینة البحار، ج2، ص270
-
-
[72] رجال الکشى، ج2، ص473
-
-
[74] معجم رجال الحدیث، ج13، ص337
-
[75] براى اطلاع بیشتر درباره او به منابع زیر مراجعه شود: خلاصة الاقوال، ص228؛ رجال النجاشى، ص309؛ رجال الطوسى، ص143، 269؛ اختیار معرفة الرجال، شماره 377 ـ 382، 431؛ المعجم الموحد، ج2، ص192؛ معجم رجال الحدیث، ج13، شماره 9436؛ مجالس المؤمنین، ج1، ص337؛ کرامات الأبرار من موالى الأئمة الاطهار، ص65
-
[76] درباره او نک: رجال النجاشى، ص312 و 362 (ضمن ترجمه فرزندش محمد)؛ رجال الطوسى، ص272؛ خلاصة الاقوال، ص134
-
[77] درباره او نک: رجال النجاشى، ص298؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص113؛ رجال الطوسى، ص240،خلاصة الاقوال، ص230
-
[78] درباره او نک: رجال النجاشى، ص362 ؛الفهرست، شیخ طوسى، ص155؛ رجال الطوسى، ص391؛ خلاصة الاقوال، ص217
-
[79] رجوع شود به اختیار معرفة الرجال، ص238، شماره 431
-
[80] رجوع شود به معجم رجال الحدیث، ج4، ص195 ـ 197
-
-
[82] خلاصة الاقوال، ص81 ـ 82؛ رجال النجاشى، ص112 و 312 (شماره 857).
-
[83] رجال النجاشى، ص408، شماره 1084؛ المعجم الموحد، ج2، ص367
-
[84] براى اطلاع بیشتر درباره او به این منابع رجوع کنید: رجال الکشى، شماره 431 و 438؛ رجال النجاشى، ص112؛ رجال الطوسى، ص128 و 171؛ خلاصة الاقوال،ص81 ـ 82؛ المعجم الموحد، ج2، ص144؛ مجالس المؤمنین، ج1، ص339
-
[85] معجم رجال الحدیث،ج21، ص44
-
[86] الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج4، ص251
-
[87] معجم رجال الحدیث، ج20، ص75
-
[88] رجال النجاشى، ص441، شماره 1187. براى اطلاع بیشتر درباره او به این منابع مراجعه کنید: اتقان المقال، ص147 و 384، بهجة الآمال، ج7، ص229؛ تأسیس الشیعة، ص285 و 337؛ التحریر الطاووسى، ص306؛ تنقیح المقال، ج2، ص308؛ توضیح الاشتباه، ص301؛ جامع الرواة، ج2، ص324 و 334؛ جامع المقال، ص94؛ رجال البرقى، ص11 و 17؛ رجال العلامة الحلى، ص264؛ رجال ابن داود، ص202 و 284؛ ریحانة الاأدب، ج7، ص36؛ سفینة البحار، ج1، ص85 و 86؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص178؛ کامل الزیارات، ص50؛ کشف الحجب والاستار، ص552؛ الکنى والالقاب، ج1، ص17؛ مجمع الرجال، ج6، ص248، 250، 262، 263 و ج7، ص10؛ معالم العلماء، ص130؛ معجم الثقات، ص131؛ معجم رجال الحدیث، ج20، ص28، 74، 84 و ج21، ص63؛ معجم المؤلّفین، ج13، ص219؛ منتهى المقال، ص328؛ منهج المقال، ص371؛ نقد الرجال، ص375؛ هدایة المحدّثین، ص162 و 266؛ الوجیزة فى علم الدرایة، ص53؛ احسن التراجم، ج2، ص218 (به نقل از وسائل الشیعة، ج20، ص366).
-
[89] فروع الکافى، ج1، ص89؛ وسائل الشیعة، ج4، ص973
-
[90] رجال النجاشى، ص321، شماره 876
-
[91] براى اطلاع بیشتر درباره او به این منابع مراجعه کنید:
اتقان المقال، ص111؛ احسن التراجم، ج2، ص39 ـ 42؛ الاختصاص، ص62؛ اضبط المقال، ص539؛ ایضاح الاشتباه، ص70؛ بهجة الآمال، ج6، ص136؛ تاسیس الشیعة، ص409؛ تتمة المنتهى، ص172؛ التحریر الطاووسى، ص230؛ تنقیح المقال، ج2، ص24؛ توضیح الاشتباه، ص256؛ جامع الرواة، ج2، ص34؛ جامع المقال، ص86؛ رجال بحرالعلوم، ج4، ص121؛ رجال البرقى، ص12 و 18؛ رجال العلامة الحلى، ص136؛ رجال ابن داوود، ص157 و 214؛ رجال الطوسى، ص144 و 275؛ رجال الکشى، ص10، 136، 148، 169 و 170؛ رجال النجاشى، ص225؛ ریحانة الادب، ج7، ص34؛ سفینة البحار، ج1، ص85؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص130؛ الکنى والالقاب، ج1، ص18؛ مجمع الرجال، ج5، ص82 ـ 87؛ معالم العلماء، ص94؛ معجم الثقات، ص98؛ معجم رجال الحدیث، ج14، ص140؛ منتهى المقال، ص249؛ منهج المقال، ص270؛ نقدالرجال، ص278؛ هدایة المحدّثین، ص136؛ هدیة الاحباب، ص5؛ الوجیزة فى علم الدرایة، ص64؛ وسائل الشیعة، ج20، ص305
-
[92] رجال الکشى، ص238، شماره 431
-
[93] رجال الطوسى، ص120، 145، 311
-
[94] رجال الکشى، ص184؛ وسائل الشیعة، ج4، ص980
-
[95] سفینة البحار، ج6، ص212
-
[96] مفتاح الکتب الاربعة، ج23، ص396
-
[97] المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین، بیروت، دار ومکتبة الرسول الاکرم(ص)، ص178
-
[98] نک: معجم رجال الحدیث، ج19، ص249 ـ 252
-
[99] نک: تنقیح المقال فى علم الرجال، انتشارات جهان، ج3، ص227
-
[100] سال 201 و 204 نیز گفته شده است. براى آگاهى بیشتر درباره او به این منابع مراجعه کنید: رجال الطوسى، ص101، 125، 320؛ اختیار معرفة الرجال، شماره هاى 359، 372، 376، 431؛ خلاصة الاقوال، ج1، ص170؛ المعجم الموحد، ج2، ص349؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص228؛ الکاشف، ج3، ص162؛ تهذیب الکمال، ج3، ص1352؛ تهذیب التهذیب، ج10، ص230؛ تقریب التهذیب، ج2، ص393؛ میزان الاعتدال، ج4، ص134؛ لسان المیزان، ج7، ص393؛ تاریخ الثقات، ص343؛ طبقات ابن سعد، ج4، ص45؛ الجرح والتعدیل، ج8، ص1418؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص453