تعاریف:
سخن از حدیث و چگونگى گزارش آن و انتقالش به نسلهاى بعد و کیفیت تدوین و ثبت و ضبط آن، از جمله پژوهشهاى مهمى است که با همه پربرگ و بارى نگاشته ها درباره آن، زوایاى تاریک و نکات ناگفته در آن بسیار است. پیشتر از آنکه از چگونگى نشر و تدوین حدیث سخن رود، شایسته مى نماید این واژه و همگنان آن تعریف شود.
«حدیث» درلغت:
در کهنترین فرهنگ هاى لغت، حدیث بدین سان معنا شده است:
از هر چیز، تازه و نو آن؛ «شاب حدث» و «شابة حدثة» پسر و دختر نوسال و جوان.[1]
احمد بن فارس مى گوید:
(ح ـ د ـ ث) یک ریشه دارد، که بر ناپیدایى که پیدا شده دلالت مى کند. گفته مى شود چیزى پیدا نبود سپس پیدا شد. «حدیث» هم از همین باب است؛ چون سخنى است که اندک، اندک یکى پس از دیگرى پیدا مى شود.[2]
ابن منظور آورده است که:
حدیث آن است که گوینده آن را به زبان مى آورد، و بدین معنا تفسیر شده است کلام الهى «و اِذْ اَسَّرَ النّبىُ اِلى بَعْضِ اَزْواجِهِ حدیثاً» که مراد، مطلق کلام است.[3]
طریحى نیز به لحاظ لغت، «حدیث» را مرادف «کلام» مى داند و مى نویسد:
از آن روى کلام را حدیث گفته اند که اندک، اندک به وجود مى آید.[4]
و مرحوم آیت الله مامقانى در توضیح آن نوشته اند:
بنابراین حدیث، پدید آمدن چیزى است که نبوده است؛ پس حدیث، ضد قدیم است. گویا آنچه در روایتى آمده است که «ایاکم و محدثات الأمور» این معنا باشد، که به گفته ابن فارس، یعنى آنچه در کتاب و سنت و اجماع عالمان شناخته نیست و نبوده است.[5]
فیّومى نوشته است که:
حدیث به گفته ها و گزارشها اطلاق مى شود.[6]
این نکته مؤید است به آنچه برخى از عالمان آورده اند که تازیان در روزگار جاهلیت بر روزهاى مشهور خود، «الأحادیث» مى گفتند، به لحاظ اینکه در آن روزها، حوادث بسیار رخ مى داد و گزارش مى شد و نقل مى گردید.[7] برخى از پژوهشیان معاصر پس از گزارش تفصیلى اقوال لغویان درباره حدیث، نتیجه گرفته اند که:
معناى اصلى این واژه، شکل گیرى چیزى است پس از آنکه نبوده است. این تکوّن و تجدد، اعم است از اینکه در جواهر باشد یا اعراض، در اقوال باشد و یا در افعال... بنابراین حدیث، هر آن چیزى است که با یاد کرد پدید مى آید، نقل مى شود، گزارش مى شود و بدین سان در معناى حدیث به تازه پدید آمدن و گزارش شدن، توجه شده است.[8]
بنابراین، حدیث که به لحاظ لغت و وضع اوّلى آن به «جدید من الأشیاء» و «حدوث امر بعد أن لم یکن» اطلاق مى شده است، در نهایت با توجه به آن معناى لغوى در ادامه استعمال، بر مطلق کلام اطلاق شده است.
عالمان و محدثان، حدیث را به صورتهاى مختلف تعریف کرده اند. شهید ثانى ـ رضوان الله علیه ـ پس از آنکه مى گوید خبر و حدیث مترادفند، آورده است:
مراد از خبر، حدیث است؛ اعم از اینکه قول پیامبر ـ ص ـ مى باشد یا امام ـ ع ـ ، و قول صحابى باشد یا تابعى و یا عالمان و صالحان و همگنان آنان، و چنین است فعل و تقریر آنها. این معنا در استعمال این واژه مشهورتر است و با عموم معناى لغوى سازگارتر.[9]
این تعریف حدیث، چنانکه تصریح شده است مستند است به معناى لغوى آن. عالمان و محدثان عامّه نیز غالباً حدیث را بدین گونه تعریف کرده اند و خبر را مترادف آن دانسته اند. سیوطى از عالمان و محدثان گزارش کرده است که آنان در تعریف حدیث مى گفته اند:
حدیث یعنى فعل، قول و تقریر پیامبر ـ ص ـ ، صحابیان و تابعین و... و خبر را عالمان فن حدیث، مترادف حدیث دانسته اند؛ بنابراین، خبر و حدیث، بر «مرفوع»، «موقوف» و «مقطوع» اطلاق مى شود.[10]
البته در میان عالمان عامه تعاریف دیگرى نیز براى حدیث یاد شده است، و فرقهایى بین خبر و حدیث نهاده شده است. سیوطى در ادامه سخن پیشین مى گوید:
... و گفته شده است که حدیث بر آنچه از رسول الله ـ ص ـ نقل شده اطلاق مى شود و خبر بر آنچه از دیگران گزارش شده است؛ از این روى به آنکه اشتغال به سنت داشت «محدث» مى گفتند و گزارشگران حوادث و مسائل تاریخى را، أخبارى و....[11]
برخى از محققان اهل سنت معتقدند که حدیث در آغاز فقط به قول رسول الله ـ ص ـ اطلاق مى شده است و پس از وفات آن بزرگوار، معنایش وسعت یافت و اکنون اطلاق مى شود به آنچه از پیامبر نقل است: قول، فعل و تقریر رسول الله ـ ص ـ .[12]
ابن حجر مى گوید:
در اصطلاح شرع، گزارش هر آنچه را که به پیامبر منسوب است، حدیث گویند و این گویا در برابر قرآن است که «قدیم» است.[13]
شیخ بهایى ـ ره ـ در آغاز رساله کوتاه خود «الوجیزة»، حدیث را بدین گونه تعریف کرده است:
حدیث، سخنى است که قول، فعل و تقریر معصوم ـ ع ـ را گزارش مى کند.[14]
این تعریف، به نقد کشیده شده است. گفته اند این تعریف نه جامع است و نه مانع. از یک سوى حدیثى که نقل به معنا شده باشد داخل در این تعریف نیست، پس جامع نیست؛ از سوى دیگر، عبارات بسیارى از فقیهان پیشین را که در آثار فقهى خود عین عبارتهاى حدیث را با حذف سند و در قالب فتاوى مى آوردند، فرا خواهد گرفت؛ مانند «شرایع» على بن بابویه، «المقنع» و «الهدایه» صدوق، «النهایه» شیخ و... پس مانع نیست.
شیخ بهایى ـ رضوان الله علیه ـ در پایان کلام خود آورده است که:
بعید نیست که حدیث، «سخن» معصوم و یا «حکایت» سخن، فعل و تقریر معصوم باشد.[15]
میرزاى قمى ـ رضوان الله علیه ـ در تعریف حدیث نوشته است:
حکایت سخن، فعل و تقریر معصوم را، حدیث گویند.[16]
مرحوم آیت الله مامقانى نیز پس از گزارش دیدگاههاى مختلف، نوشته اند:
گروهى از عالمان گفته اند «حدیث» در اصطلاح، عبارت است از گزارش قول، فعل و تقریر معصوم.[17]
آنچه در این تعریف آمد، توان گفت مشهورترین تعریف است که عالمان و محدثان شیعه بدان پرداخته اند و نیز روشنترین و استوارترین تعریف.
خبر:
گزارش از واقعه ها و حادثه ها را خبر گویند. خبر، عبارت است از گزارش هر آنچه بشود آن را گزارش کرد. خلیل بن احمد فراهیدى مى گوید:
خبر، گزارش است؛ که به أخبار جمع بسته مى شود.
و زبیدى نوشته است:
عالمان لغت و اصطلاح گفته اند خبر در لغت و اصطلاح، چیزى است که از دیگران نقل مى شود و ادیبان بر آن افزوده اند که خبر، آن است که ذاتاً احتمال صدق و کذب دارد.[18]
امّا توان گفت که تعریف زبیدى چندان دقیق نیست، و چنان نیست که «خبر»، ویژه گزارش از غیر باشد. بلکه عرفاً و لغةً، به آنچه گزارشگر از خود گزارش مى دهد نیز خبر اطلاق مى شود؛ چون «أخبار» به معناى «أعلام» است، و از این روى «عالم» را «خبیر» گفته اند. پس هر کس دیگرى را از چیزى بیاگاهاند، او را خبر داده است، چه از خود و چه از دیگرى.[19]
اکنون بنگریم خبر به معناى «گزارش» با حدیث چه ارتباطى دارد. پیشتر از شهید ثانى نقل کردیم که آن دو را مترادف دانسته بود. کسان دیگرى از محدثان نیز بر این ترادف تصریح کرده اند. ابن حجر مى گوید:
نزد عالمان فن حدیث، خبر و حدیث مترادف هستند.
برخى از پژوهشیان معاصر نیز بدین معنى تصریح کرده اند:
خبر در اصطلاح محدثان با حدیث یکسان است؛ گو اینکه در موارد بسیارى در علوم دیگر، از خبر، معنى مقابل با انشاء مراد مى شود. توصیف محدثان به «أخبارى» نیز به معناى اوّل است یعنى کسانى که با خبر و حدیث در آمیخته اند و آن را چونان شغلى برخود در زندگى برگزیده اند[20].
اکنون اندکى در آنچه آوردیم دقت کنیم. حقیقت آن است که خبر و حدیث، به لحاظ لغوى و استعمال عمومى، تفاوت بنیادى با هم ندارند. ابوالبقاء ایوبّ بن موسى حسینى مى نویسد:
حدیث، اسم است از «تحدیث» که به معناى «اِخبار» بوده است، سپس به گزارش قول، فعل و تقریر منسوب به پیامبر ـ ص ـ اطلاق شد.[21]
چنانکه پیشتر آوردیم، این معنا در ادب جاهلى کاملاً شناخته بود؛ آنان به «روزهاى مشهور»، «الأحادیث» اطلاق مى کردند[22]، و گزارشگران حوادث و وقایع تاریخى را «أخباریون» مى گفتند[23]. علّامه شیخ عبدالنّبى کاظمى مى نویسد:
پیشینیان اهل حدیث ـ شیعى و سنى ـ بر اهل تاریخ و همه کسانى که چونان آنان اخبار را جمع مى کردند، بدون توجه به چگونگى گزارشها، اخبارى مى گفتند.[24]
آنچه این مطلب را استوار مى دارد این است که ابتدا آنچه به نگارش در مى آمده است بیشتر سیره پیامبر بوده است. نگاه تاریخى به سیر «تدوین» در تاریخ اسلام این نکته را به روشنى مى نمایاند که رشته هاى نگارشها کم کم اندکى از هم جدا شد و محدثان، بعدها عنوان مستقل پیدا کردند؛ از این رو این دو بدین سان تعریف شدند که:
حدیث آن چیزى است که از معصوم ـ پیامبر و امام ـ نقل شود.
و خبر آن است که، از غیر آنان گزارش شود.
و یا گفتند:
حدیث، آن است که از معصوم نقل شود و خبر، اعم از آن است، بنابراین هر خبرى را حدیث مى گویند و نه به عکس.[25]
که روشن است این تعریفها را محدثان در قرنهاى واپسین، بیشتر براى توضیح این جریانها و چگونگى شکل گیرى این عناوین و تعریفها به کار برده اند.[26]
با این همه، روشن است که محدثان بر «حدیث» و «احادیث»، فراوان «خبر» و «اخبار» اطلاق مى کردند و بر عناوین آثار مدوّن خود که مشتمل بر احادیث بوده است این واژه را مى نهادند. نمونه هایى چون «شرح الأخبار» قاضى نعمان (م 376)، «الاستبصار فیما اختلف من الأخبار» محمد بن الحسن طوسى (شیخ الطائفه)، «جامع الأخبار» محمد بن محمد سبزوارى (م قرن 7)، «ملاذ الأخیار فى شرح تهذیب الأخبار» علّامه مجلسى و... نشانگر این حقیقت است.
این را نیز بیفزاییم که اکنون قرنهاست که «اخبارى» در مقابل «اصولى» نمایانگر دو جریان شناخت در فرهنگ اسلامى و چگونگى نگاه به منابع فکر اسلامى است. روشن است که گستردگى استعمال این دو واژه بر این دو جریان، پس از قرن یازدهم است؛ امّا برخى عالمان، با اسناد به بعضى نصوص نقل شده از سده هاى پیشین، احتمال داده اند که پیشینه این دو اصطلاح، دست کم تا زمان علّامه حلّى ـ ره ـ مى رسد. این مطلب را از عبارت ذیل استظهار کرده اند:
امّا الأمامیة فالأخباریون منهم لم یعولوا فى أصول الدین و فروعه الّا على أخبار الأحاد المرویّة عن الائمة ـ ع ـ ، والأصولیون منهم کأبى جعفر الطوسى و غیره.[27]
اثر:
در چگونگى این واژه نیز چونان «خبر» سخن بسیار است، و عالمان و محدثان در تعریف آن همداستان نیستند. به لحاظ لغت، برجاى مانده هر چیزى را «اثر» گویند. وقتى تازیان مى گفتند: ذهبتُ فى أثرِ فلانٍ، یعنى او را پیروى کردم، پاى برجاى پاى او نهادم و رفتم. اثر الحدیث، یعنى اینکه کسى از کسانى گزارش کند و آثارشان را باز گوید.
المأثره، مکرمت و بزرگیها را گویند، چون نسل در نسل و عصرها و عصرها گزارش مى شود و...[28] بدین سان تعریف عالمان و محدثان از «اثر» نیز به دور از معناى لغوى آن نیست. اکنون تعریفها را بنگریم و سپس چگونگى آنها را:
شایعترین تعریف از «اثر» در میان محدثان این است که «اثر»، آن چیزى است که از صحابه رسیده باشد. تهانوى نوشته است:
یطلق ... الآثار على أفعال الصحابة[29].
و جمال الدین قاسمى در تعریف آن نگاشته است:
اثر، منقول از صحابه را گویند؛ که اطلاق آن بر کلام رسول الله ـ ص ـ نیز صحیح است.[30]
این تعریف، گو اینکه شایعترین تعریف از «اثر» است ـ چنانکه گفتیم ـ و پیشینه اى بس کهن دارد امّا از دقت و استوارى لازم برخوردار نیست.
زبیدى نوشته است:
بازمانده هر چیزى را «اثر» گویند و نیز خبر را که به «آثار» جمع بسته مى شود. این است که گفته مى شود «فلان من حملة الآثار» و مراد آن است که آن کس، از محدثان است. پیشوایان حدیث بین خبر و اثر فرق نهاده اند، بدین سان که گفته اند خبر آن است که از رسول الله ـ ص ـ نقل شود و اثر آن است که از صحابه گزارش شود و از کسانى که بدین عنوان شهره شده اند، ابوبکر سعید بن عبدالله بن علىّ طوسى نیشابورى (متولد 413) و محمد بن هیاج بن مبادر آثارى انصارى هستند.[31]
از تتبع در آثار عالمان عامه بر مى آید ـ چنانچه گفتیم ـ که این تعریف از اثر، کهن است؛ امّا عالمان درباره آن متّفق القول نیستند. دکتر «نورالدین عتر» از حدیث پژوهان معاصر عرب نوشته است:
فقیهان خراسان «اثر» را ویژه «موقوف» اصطلاحى [منقول از صحابه] مى دانستند و گروهى خبر را ویژه منقول از پیامبر ـ ص ـ دانستند، امّا سخن مُعْتَمَدى که محدثان بر آنند این است که، همه آنچه یاد شد را اثر توان گفت، چون از «اثرت الحدیث» گرفته شده است، یعنى آن را روایت کردم.[32]
بر این اساس است که ابن حجر، نام کتابش در مصطلح الحدیث را «نخبة الفکَر فى مصطلح أهل الأثر» نامیده است، و حافظ عراقى خود را در منظومه بلندش «الفیه»، «اثرى» یعنى محدث خوانده و گفته است:
یقول راجى ربِّه المقتدرعبدالرحیم بن الحسین الأثرى
و طبرى، محدث و مفسّر بزرگ قرن چهارم، کتاب عظیمش در حدیث را «تهذیب الأثار و تفصیل معانى الثابت عن رسول الله من الأخبار» نامید. آثار متقدمان بسیار است و نیازى به گزارش دیگر آثار نیست.
و سر انجام باید از نویسنده نکته بین صبحى صالح یاد کنیم که نوشت:
هیچ دلیل توجیه کننده اى نداریم که «اثر» را ویژه منقول از سلفِ از صحابه و تابعین بدانیم.[33]
آنچه تا بدین جا آوردیم، تعریف عالمان عامه بود از «اثر»؛ امّا برخى از عالمان و محدثان شیعه بر این باورند که این دو همگون هستند؛ مانند شیخ بهایى ـ ره ـ و شهید ثانى رضوان الله علیه که آورده است:
اثر، اعم از حدیث و خبر است و به هر دوِ آنها اثر گفته مى شود امّا به عکس نه[34].
فیلسوف و محدث جلیل میرداماد مى نویسد:
در میان عالمان ما رضوان الله علیهم کسانى هستند که از این عنوان تنها منقول از امامان ـ ع ـ را مراد مى کردند؛ فقیه محقق، نجم الدین رحمة الله علیه در نگاشته هاى خود غالباً چنین کرده است. امّا رئیس محدثان شیعه ـ رضى الله عنه ـ از عنوان «آثار صحیح» احادیث رسول الله ـ ص ـ و أوصیاى صادق آن بزرگوار را مراد کرده است.[35]
آنچه از تتبع در نگاشته هاى عالمان بر مى آید و عناوین کتابها در سده هاى آغازین تاریخ اسلام گواهى مى دهد، این است که اثر با حدیث مترادف است. و عالمان هماره از «آثار» همان احادیث منقول از معصوم ـ ع ـ را مراد مى کرده اند. این اصطلاحها اگر هم در میان آثار شیعى یافت شود نوظهور است. در روایات و در لسان ائمه ـ ع ـ گاهى از احادیث رسول الله ـ ص ـ با عنوان «اثر» یاد شده است.[36]
شیخ مفید ـ ره ـ غالباً «اثر» و «آثار» را به «حدیث» و «احادیث» اطلاق مى کند.[37] قاضى ابوحنیفه نعمان بن محمد (م 367) یکى از آثارش را «الأقتصار بصحیح الأثار عن الائمة الأطهار» نامیده است. و أبوالقاسم على بن محمد بن على خزاز رازى، نیز کتابش را درباره روایات امامت امامان ـ ع ـ «کفایة الأثر فى النّص على الأئمة الأثنى عشر» نامیده است و ابوعبدالله أحمد بن محمد بن عیّاش جوهرى «مقتضب الأثر فى النص على عدد الأئمة الأثنى عشر» و...
اینها همه بر استوارى سخن دکتر «نورالدین عتر» گواهى مى دهد که نوشته است:
این سه عنوان، حدیث، خبر و اثر در نزد محدثان به یک معناست.[38]
بر اساس آنچه تا بدین جا آوردیم، اکنون مى توان گفت که گمانه هاى گونه گون در نگاشته هاى «مصطلح الحدیث» در تفاوت میان عناوین یاد شده، در سده هاى واپسین چهره بسته است و در میان کتابهاى پیشینیان از آنها سخنى نیست.
سنت:
یکى دیگر از واژه هایى که در این مبحث معناى آن باید روشن شود، «سنت» است. سنت از نگاههاى گونه گون، تعریفهاى گونه گونى یافته است.
سنت در فرهنگها:
سنت، همان شیوه، روش و آهنگ عمومى است؛ زهرى نوشته است:
سنت، شیوه معمول را گویند، چه نیک و چه بد. سخن رسول الله ـ ص ـ است که فرمود:
من سنّ سنة حسنة فله أجرها و أجر مَنْ عمل بها الى یوم القیامة... هر آنکه شیوه اى نیکو بنیان نهاد، پاداش عمل به آن و عمل تمام کسانى که تا قیامت بدان عمل کنند را خواهد برد...
و نیز گفته اند:
السنة، الطریقة المستقیمة المحمودة
سنت، شیوه استوار و پسندیده را گویند[39].
سنت در نگاه اصولیان:
اصولیان به «سنت» در مجموع منابع تشریع مى نگرند، و آن را به عنوان یکى از منابع فکر اسلامى و تشریع تعریف مى کنند؛ تعریف آنان از سنت بدینگونه است:
ما صدر عن النبى ـ ص ـ من قول، او فعل او تقریر
سنت عبارت است از قول، فعل و تقریر رسول الله ـ ص ـ .[40]
علّامه مولى عبدالله بن محمد بشروى خراسانى، قولى در تعریف سنت نوشته است:
سخن، فعل، و تقریر پیامبر ـ ص ـ و امام ـ ع ـ سنت است.
فقیه و اصولى بزرگ قرن سیزدهم، میرزاى قمى در تعریف آن آورده است:
سنت، عبارت است از قول، فعل و تقریر معصوم ـ ع ـ .
بسیارى از اصولیان شیعه به تعریف سنت نپرداخته اند؛ شاید به لحاظ اینکه مقصود از آن را روشن مى دانستند. از آنچه اکنون نقل کردیم و نیز از تعریفهاى اصولیان عامّه، به روشنى توان دریافت که در معناى آن تقریباً همه متفق القولند.[41] محقق حلّى ـ ره ـ نیز در شمارش مستند احکام، چون از سنت نام برده، درباره آن گفته است:
امّا السنة فثلاثة: قول، و فعل و تقریر[42]
سنت سه بخش دارد: قول، فعل و تقریر.
علّامه مامقانى مى نویسد:
بهتر این است که در تعریف «سنت» بگوییم، قول، فعل و تقریر آن کس را که دروغ بر او روا نیست، اگر قرآنى نباشد و عادى هم نباشد، سنت گویند و هر آنچه این سه را گزارش کند، خبر است و حدیث.[43]
اکنون یادآورى کنیم که در برخى از کلمات و تعریفهاى گذشته دیدیم که سنت را به قول معصوم و فعل و تقریر وى اطلاق کرده بودند؛ بدین سان توان گفت که سنت به این معنا، اخصّ از حدیث است؛ چون در این صورت، سنت یعنى آنچه عنوان فعل و قول و تقریر معصوم دارد و بدان بزرگواران توان نسبت داد؛ یعنى صحیح مصون از خطا و اشتباه.
سنت در نگاه فقیهان:
فقیهان، گاه سنت را در مقابل «بدعت» نهاده اند و در تعریف بدعت گفته اند:
ما خالَفَ أصول الشریعة و لَمْ یوافق السنّة[44]
بدعت آن است که با سنت همگون نباشد و با اصول شریعت مخالفت داشته باشد.
بدین سان معناى «سنت» هر آن چیزى است که از شریعت، وجوب آن را توان بهره گرفت. این معنا را ظاهراً از برخى روایات نیز مى توان استفاده کرد. از امام باقر ـ ع ـ نقل کرده اند که فرمود:
لیس المضمضمة و الأستنشاق فریضة ولا سنّة، انّما علیک أن تَغْسِلَ ما ظَهَرَ[45]
مضمضه و استنشاق نه واجب است و نه سنت؛ واجب آن است که ظاهر را بشویى.
شیخ طوسى رضوان الله علیه در توضیح این روایت نوشته اند:
مراد این است که این دو، مصداق «سنّتى» نیستند که نشود ترک کرد.[46]
و شیخ حرّ عاملى رضوان الله علیه در تبیین آن نوشته اند:
مراد از سنت، آن چیز است که وجوبش از سنت دریافته شود، و این معنا براى سنّت در روایات آمده است.[47]
سنت در مقابل بدعت، در روایات نیز مکرّر به کار رفته است. پیامبر ـ ص ـ فرمود:
عمل قلیل فى سنة خیر من عمل کثیر فى بدعةٍ.[48]
کار اندک مطابق سنت بهتر است از عمل بسیارِ آمیخته با بدعت.
امّا آنچه در عرف فقیهان بیشترین کاربرد را دارد، سنت به معناى «استحباب» است؛ از این روى در تعریف آن گفته اند:
هى الطریقة المتّبعة فى الدین، من غیر افتراضٍ ولا وجوب.
شیوه شایسته پیروى در دین را که وجوب نداشته باشد، سنت گویند.
این معنى براى سنت، در روایات و بیان فقیهان، بسیار شایع است؛ در کتابهاى حدیثى و فقهى، ابوابى با عناوین «استحبابُ ...» وجود دارد که در آنها روایات مشتمل بر واژه سنت به معناى «استحباب» گزارش، و به بحث نهاده مى شود.
عن سماعة قال سألته [ابا عبدالله] عنهما [اى عن المضمضة والأستنشاق] قال:
«هما من السّنة، فان نسیتهما لم یکن علیک أعادة»[49]
سماعه مى گوید از امام صادق ـ ع ـ درباره «مضمضه» و «استنشاق» سؤال کردم، فرمود:
«آن دو مستحب هستند، اگر به هنگام وضو گرفتن فراموش کردى، دوباره انجام دادن آنها لازم نیست»
عن زرارة، عن أبى جعفر علیه السلام: قال:
«المضمضة والأستنشاق لیسا من الوضوء»[50]
زراره مى گوید امام باقر ـ ع ـ فرمود:
«مضمضه و استنشاق جزو وضو نیستند»
شیخ حرّ عاملى ـ ره ـ در توضیح آن نوشته است:
شیخ طوسى ـ ره ـ فرمودند: یعنى از واجبات آن نیستند بلکه از مستحبات آن هستند.[51]
عن ابى عبدالله عن آبائة عن علىّ ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ أنه قال:
«السّنة، سنّتان سنة فى فریضة الأخذبها هدى و ترکها ضلالة، و سنّة فى غیر فریضة، الأخذ بها فضیلة و ترکها الى غیرها خطیئة»
«سنت دوگونه است: واجب، که عمل بدان هدایت است و ترک آن ضلالت و گمراهى، و مستحب که عمل بدان فضیلت است و ترک آن و روى آوردن به غیر آن، خطاست»[52]
روشن است که فقیهان، با توجه به موضوع فقه، به تعریف «سنت» پرداخته اند و چون موضوع فقه، بحث و فحص از حکم شرعى افعال بندگان است به لحاظ وجوب، استحباب، حرمت، کراهت و اباحه، «سنت» را به گونه اى تعریف کرده اند که با این موضوع سازگارى داشته باشد.
سنت در نگاه محدّثان:
تعریف محدثان از «سنت»، شاملتر و فراگیرتر است. این تعریف شامل و گسترده، دقیقاً در جهت هدفى است که محدثان در تدوین مجموعه آثار و اخبار مرتبط با معصومان ـ ع ـ داشته اند. دکتر شعبان محمد اسماعیل مى نویسد:
هدف محدثان در گزارشها و نقلها از «سنت»، شناخت و شناسایى سیره رسول الله بوده است. آنان مى کوشیدند پیامبر را چونان الگویى نیکو و اسوه اى ارجمند براى مسلمانان معرفى کنند، تا مسلمانان در تمام زندگى و موضع گیریهاى خود، در باید و نبایدهاى اجتماعى و فردى، از آن بزرگوار پیروى کنند؛ از این روى، در تعریف آن گفته اند: سنت، هر آن چیزى است که به پیامبر منسوب است، اعم از فعل، قول، تقریر، صفات و ویژگیهاى اخلاقى و ظاهرى او قبل از بعثت و بعد از آن.[53]
این بیان و تبیین از سنت، در نگاه محدثان، دقیق است و استوار. نگاهى به عناوین و فصول کتابها و ابواب مجموعه هاى حدیثى و محتواى نقلها نشانگر آن است که محدثان از «سنت» چنین تلقى داشته اند؛ مانند «سیرة النبى و سننه»، «جوامع آداب النبى و سننه»، «باب فیه سنن امیرالمؤمنین ـ ع ـ»، «کنز العمّال فى سنن الأقوال والأفعال» و...[54]
اکنون بیفزاییم که آنچه ما در این بحث (تاریخ تدوین حدیث) بدان خواهیم پرداخت، همین معنى از سنت است که تا حدودى مصداقاً [و نه مفهوماً] با حدیث هماهنگ است. سخن از تدوین اخبار، احادیث و گزارشهایى است که افعال و اقوال، تقریرها، املاء ها، خلق و خوى و زندگانى پیامبر و معصومان ـ ع ـ و... را نشان مى دهد.
نگاهى تاریخى به واژه «سنت»:
اکنون و در پایان بحث به تحوّل مفهوم سنت و چگونگى تطوّر معناى آن بپردازیم، با اشاره به دو نکته:
1) گفتیم سنت به لحاظ لغت، «شیوه معمول و معهود» را مى گویند. برخى از عالمان بر این باور هستند که در آغاز، «سنت» به همین معنا استعمال مى شده است. مفهوم سنت در آغاز چنین بوده است:
الطریقة الدینیّة الّتى سلکها النبى ـ ص ـ فى سیرته المطهّرة
بنابراین «حدیث»، عام بوده است و اطلاق مى شده است به حکایت قول و فعل رسول الله ـ ص ـ؛ امّا سنت، ویژه افعال و اعمال آن بزرگوار تلقى مى شده است. یکى از پژوهشیان که این تفاوت را در معناى «حدیث» و «سنت» بازگفته، ادامه داده است که:
در پرتو این دوگانگى معنایى «حدیث» و «سنت» است که این سخن محدثان را که گاه مى گفتند: این حدیث مخالف سنت است و... یا مى گفتند فلانى، «امام فى الحدیث و امام فى السنة و امام فیهمامعاً»[55] در مى یابیم. شگفت انگیز آنکه گاهى از این دو به گونه اى تعبیر شده است که گویا دو چیزند که یکدیگر را پشتیبانى مى کنند و درک یکى در فهم آن دیگرى به کار مى آید. چنین است که ابن ندیم از کتابى یاد مى کند با عنوان «کتاب السنن بشواهد الحدیث»؛ ظاهر این عنوان نشان مى دهد که در شرح «سنت»، «حدیث» چونان گواه به کار گرفته شده است.[56]
امّا ظاهراً اگر این اصطلاح در میان پیشینیان از علما هم مطرح بوده است ـ حال به هر جهت ـ بعید است که با نصوص روایات موافق باشد. اینکه پیامبر ـ ص ـ مردمان را امر به پیروى از سنت مى کردند، و مى فرمودند:
«علیکم بالسنّة، فعمل قلیل فى السنة خیر من عمل کثیر فى بدعة»
و مى فرمودند:
«من تمسّک بسنتى فى اختلاف امّتى کان له أجرُ مأة شهید»[57]
آیا مرادشان فقط امر به پیروى از افعال و اعمال، و تمسّک به رفتار و کردار شخص ایشان (پیامبر) بود؟! بسیار بعید مى نماید.
2) شیخ مفید رضوان الله علیه در کتاب اصولى اش (که متأسفانه فقط خلاصه اى از آن را اکنون در اختیار داریم) در باب مستندات احکام شرعى و مصادر تشریع نوشته است:
بدان که پایه هاى احکام شرعى سه چیز است، 1 ـ کتاب الهى، 2 ـ سنت پیامبر ـ ص ـ و 3 ـ اقوال امامان ـ ع ـ پس از پیامبر ـ ص ـ .[58]
آیا نزد شیخ ـ ره ـ اصطلاح «سنت» ویژه نقل و روایت از رسول الله ـ ص ـ بوده است؟ برخى از محققان از کلام وى چنین استفاده کرده اند و نوشته اند:
از اینکه شیخ ـ ره ـ اقوال معصومان ـ ع ـ را بر «سنت» عطف گرفته است، توان استفاده کرد که اصطلاح «سنت» در نگاه وى، ویژه منقول از رسول الله ـ ص ـ بوده است.[59]
این نکته اى است که مى شود از کلام شیخ استظهار کرد؛ امّا آیا تا آن روز «سنت» اصطلاحاً، ویژه فعل، قول و تقریر رسول الله ـ ص ـ بوده است یا نه، موضوعى است که نیاز به بررسى تاریخى گسترده اى دارد.
آنچه تا بدینجا آوردیم، تعریف واژه هاى «حدیث»، «خبر»، «اثر» و «سنت» بود در دیدگاههاى مختلف؛ اقوال بسیار دیگرى نیز در این باره در منابع توان یافت که نیازى به بررسى ندارد.[60]
برگرفته از: فصلنامه علوم حدیث>شماره 1
منابع:
- 1 - العین، ج 3/177
- 2 - مقاییس اللّغة، ج 2/177
- 3 - لسان العرب، ج 3/76، مجمع البیان، ج 1/474
- 4 - مجمع البحرین، ج 1/371 (چاپ بنیاد بعثت)
- 5 - مقباس الهدایة، ج 1/56 و نیز رک: مجمع البحرین، ج 1/370؛ النهایة، ج 1/350؛ مقاییس اللغة، ج 2/36
- 6 - المصباح المنیر، ج 1/124
- 7 - علوم الحدیث و مصطلحه /4 به نقل از فتوح البلدان /39
- 8 - التحقیق فى کلمات القرآن، ج 2/189 ـ 188
- 9 - الرعایة فى علم الدرایة /50
- 10 - مرفوع حدیثى را گویند که منسوب به پیامبر ـ ص ـ باشد و موقوف آن است که از صحابى نقل شود، و مقطوع منقول از تابعى را گویند. اصول الحدیث، علومه و مصطلحه /28
- 11 - تدریب الراوى، ج 1/23، و نیز بنگرید به: الرعایة فى علم الدرایة /50
- 12 - الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فى القرن الثالث الهجرى /12 ـ 13
- 13 - فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، ج 1/173
- 14 - الوجیزة فى الدرایة (تراثنا، العدد 32/412)
- 15 - پیشین.
- 16 - قوانین الأصول /409
- 17 - مقباس الهدایة، عبدالله المامقانى ج 1/57
- 18 - تاج العروس، ج 11/125
- 19 - گاهى «خبر» را در مقابل «انشاء» استعمال مى کنند. شهید ثانى رضوان الله علیه نیز در آغاز بحث، خبر را بدان معنى به تفصیل آورده است. باید بگوییم که این معنا، یکسر از موضوع بحث خارج است و ما بدان نمى پردازیم.
- 20 - اصول الحدیث و احکامه /19
- 21 - الکلیات /170
- 22 - فتوح البلدان /39؛ علوم الحدیث و مصطلحه /4
- 23 - الرعایة فى علم الدرایة /50
- 24 - تکملة الرجال، ج 1/114
- 25 - مقباس الهدایة، ج 1/66 ـ 58؛ اصول الحدیث علومه و مصطلحه /28
- 26 - بنگرید به مقباس الهدایة، ج 1/58 به بعد که تمام آنچه را که درباره تفاوت این دو واژه و یا مترادف آنها گفته اند و مى شود گفت جمع کرده است.
- 27 - معالم الدین /19، به نقل از «النهایة» علّامه حلّى (مخطوط) و نیز ر.ک: اصول الحدیث و احکامه /19
- 28 - العین، ج 8/237، ترتیب العین /37
- 29 - کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1/95
- 30 - قواعد التحدیث /62
- 31 - تاج العروس، ج 10/13
- 32 - منهج النقد فى علوم الحدیث /28
- 33 - علوم الحدیث و مصطلحه /11، امّا باید یاد کنیم که فهرستنگاران امروزى اهل سنت، غالباً ذیل عنوان «الأحادیث»، منقول از رسول الله ـ ص ـ و ذیل «عنوان الآثار»، منقول از صحابه را مى آورند.
- 34 - الرعایة فى علم الدرایة /50؛ نهایة الدرایة فى شرح الوجیز للشیخ البهائى /82
- 35 - الرواشح السماویة /38
- 36 - الأحتجاج، ج 2/162؛ بحارالأنوار، ج 78/216
- 37 - نمونه را بنگرید به: الأرشاد، ج 1/319 و 320 و 330 و ج 2/169
- 38 - منهج النقد فى علوم الحدیث /28
- 39 - تهذیب اللغة.
- 40 - الوافیة /157
- 41 - تعریف اصولیان عامه را بنگرید در: اصول الفقه الاسلامى، ج 2/450؛ الأتجاهات الفقهیّه عند اصحاب الحدیث فى القرن الثالث الهجرى، ص 12 ـ 13
- 42 - المعتبر، ج 1/28
- 43 - مقباس الهدایة، ج 1/69
- 44 - ارشاد الفحول /31؛، الأصول العامة للفقه المقارن /121؛ النهایة فى غریب الحدیث و الأثر، ج 1/107
- 45 - التهذیب، ج 1/78. الأستبصار، ج 1/67
- 46 - الأستبصار، ج 1/67
- 47 - وسائل الشیعة، ج 1/431 ط. مؤسسة آل البیت لأحیاء التراث.
- 48 - بحارالأنوار، ج /261 این باب یکسر نگاه شود.
- 49 - وسائل الشیعة، ج 1/430
- 50 - التهذیب، ج 1/78؛ الأستبصار، ج 1/67
- 51 - وسائل الشیعة، ج 1/431
- 52 - بحارالانوار، ج 2/264
- 53 - دراسات حول القرآن و السنة /86 و نیز بنگرید: ارشاد الفحول /33 و اصول الحدیث علومه و مصطلحه /19
- 54 - بحارالانوار، ج 16/194، ج 16/1، ج 76/66، ج 41/102 و...
- 55 - از جمله بنگرید به آنچه درباره برخى از محدثان کهن آورده اند:
- «سفیان ثورى پیشواى حدیث است و امّا در سنت پیشوایى ندارد، و اوزاعى پیشوایى سنت را دارد امّا حدیث را نه، و مالک بن انس پیشوایى حدیث و سنت را با هم دارد». مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج 14/32
- 56 - علوم الحدیث و مصطلحه /6 و نیز رک. الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فى القرن الثالث الهجرى /14 و الفهرست /285
- 57 - بحارالأنوار، ج 2/261
- 58 - مختصر کتاب اصول الفقه (مصنفات الشیخ المفید، المجلد التاسع) 7:
- 59 - نظرات فى تراث الشیخ المفید /193
- 60 - نگاه کنید به: الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث /12؛ دراسات حول القرآن و السنة /80؛ الأصول العامة للفقه المقارن /141؛ توثیق السنة فى القرن الثانى الهجرى /12؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1/703؛ مقباس الهدایة، ج 1/68؛ السنة قبل التدوین /21 و...