یکى از آفاتى که بدون استثنا گریبانگیر همه ادیان و مذاهب و مکاتب، اعمّ از الهى و غیر الهى، در طول تاریخ شده است، پدیده غلوّ و افراط گرایى است؛ غلوّ درباره عقاید، بنیانگذاران، قهرمانان و یا پیروان یک دین و مکتب.
عوامل این افراط گرایى را مى توان به دو بخش «عوامل درون دینى» مانند ملموس نبودن معارف بلند یک دین براى پیروان، عشق فراوان، جهل و نادانى پیروان، استفاده مادّى بعضى از منتسبین به دین از راه رواج عقاید غلوّآمیز و... و «عوامل برون دینى»، مانند ترویج عقاید افراطى از سوى دشمنان یک دین براى هموار نمودن راه محکوم کردن آن دین (از طریق اجراى اصل مؤثرِ حمله به یک عقیده از راه دفاع بد از آن) تقسیم نمود.
اما در هر دو بخش، نتیجه یکسان است و آن ارائه چهره اى تحریف شده و آلوده و به دور از اعتدال از دین مى باشد.
متأسفانه در همان قرون اولیّه اسلام، این دو دسته از عوامل، دست به دست هم داده و در راه کوبیدن مذهب حق شیعه که مبتنى بر اصول و عقاید متعارف و توجیه پذیر اسلامى بود، همّت گماشتند و سعى در ارائه چهره اى وارونه از این مذهب نمودند.
آتش بیارى اصلى معرکه را عواملى برون مذهبى همانند افراد دنیاپرست و شیّاد به عهده داشتند که براى فریب توده ها چند صباحى خود را در داخل شیعیان جا زده بودند. آنها از احساسات و عواطف پاک و بى شائبه مردم و نیز ناآگاهى آنان استفاده نموده و با رواج عقاید غلوّ آمیز خود، شروع به بنیانگذارى فرقه ها و گروهکهایى منتسب به شیعه نمودند؛ به گونه اى که تا نیمه قرن چهارم هجرى به نام حدود 60 فرقه از این گونه گروهکها برخورد مى نماییم.
خوشبختانه هوشیارى و درایت کامل ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ اجازه نداد که این فرقه ها و گروهکها به صورت دیرپا باقى بمانند.
امامان معصوم از راه بیان عقاید صحیح و غیر افراطى، افشاگرى پیرامون رؤساى غلات و اهداف و توطئه هاى آنها، بیان نتایج عقاید غلوّ آمیز، و سرانجام صدور فرمان قتل بعضى از رؤساى غلات، تلاش عظیم و پرثمرى را در راه اضمحلال این پدیده آغاز نمودند؛ به گونه اى که مشابه این تلاش را از سوى آنان در مقابله با هیچ یک از مذاهب دیگر اسلامى و حتّى ادیان غیر اسلامى و ـ بالاتر از همه ـ مکاتب الحادى سراغ نداریم.
نتیجه این تلاش بابرکت آن شد که هنوز قرن چهارم هجرى به پایان نرسیده بود که همه این فرقه ها به کلّى مضمحل شده و از میان رفتند؛ نتیجه اى که امکان تحصیل آن جز از این راه فراهم نمى گشت.
اما در این میان، این گروهکها آثار شومى از خود به جاى گذاشتند که بعضى از آنها، هنوز به صورت دیرپا وجود دارد که به نمونه هایى از قرار ذیل اشاره مى کنیم:
1 ـ چهره اى تحریف شده و آلوده از مذهب شیعه ترسیم نمودند؛ به گونه اى که در طول تاریخ و حتى در این زمان، هنوز برخى از اهل سنّت و مستشرقین، تفاوتى میان بعضى از عقاید شیعه و عقاید غلات قائل نمى شوند.
2 ـ عقایدى را در میان توده هاى شیعیان رواج دادند که هنوز آثارى از آنها باقى مانده است.
3 ـ احادیث جعلى فراوانى را در لابلاى روایات شیعه، جاى دادند؛ به گونه اى که گرچه بزرگان و قهرمانان حدیث شیعه، سعى فراوانى در پالایش کتب روایى شیعه از خود بروز دادند، اما هنوز نمى توان مطمئناً حکم به زدوده شدن آن روایات از کتب شیعه نمود. بعضى از اختلافات عقیدتى میان علماى شیعه را مى توان مستند به وجود این گونه روایات دانست.
4 ـ عقاید افراطى این گروهها موجب شد تا گروهى تفریطى که احیاناً با عنوان «مقصّرین» (کوتاهى کنندگان) از آنها یاد مى شود، با عقایدى در جهت عکس، پدید آیند. این گروه، بخشى از روایات حاوى فضایل ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ را که به نظرشان از آن بوى غلوّ و افراط به مشام مى رسید، از کار انداختند.
5 ـ و در آخر شاید بتوان گفت مهمترین اثر منفى این گروهکها، در علم رجال شیعه ظاهر گشت که در آن، عدّه فراوانى از راویان به غلوّ متهم گشتند؛ راویانى که در مجموع، در سلسله اسناد هزاران حدیث شیعى واقع گشته بودند.
در این میان، تیغ تیز اتهام غلوّ، سینه پاک بعضى از استوانه هاى علم حدیث شیعه را نیز درید و مباحث رجالى فراوانى را در طول تاریخ این علم، ایجاد نمود.[1]
مقاله حاضر که در دو بخش تنظیم یافته است، ابتدا به ذکر مباحثى کلّى پیرامون غلوّ در بخش اوّل و آنگاه به بحث و بررسى یکى از آثار غلوّ در علم رجال، یعنى به تحلیل اتّهام به غلوّ در نظر «ابن غضائرى» خواهد پرداخت.
بخش اول: کلیاتى درباره غلوّ
1 ـ غلوّ در لغت
غلوّ در لغت به معناى تجاوز و بالاتر رفتن هر چیز از اندازه خود معرّفى شده است. این لغت، مصدر «غَلى یَغْلو» از باب نَصَرَ یَنْصُرُ و ناقص یایى است. غَلَیان که به معناى جوشش مایعات و بالاتر رفتن دماى آنها از حد متعارف مى باشد، نیز از همین ریشه است.
همچنین «غَلاء» به معناى گرانى و بالاتر رفتن قیمت کالاها از حدّ متعارف نیز با این لغت هم ریشه مى باشد.
«غُلُوان الشباب» به اوّل جوانى گفته مى شود که نیروهاى انسانى در اوج خود قرار دارد.[2]
نکته قابل تذکّر اینکه گرچه هر دو لغت غلوّ و تعدّى، تجاوز از حدّ در ناحیه افراط را نشان مى دهند، اما هنگامى از لغت غلوّ استفاده مى شود که بخواهیم مراتب بالاى تجاوز را برسانیم، در حالى که لغت تعدّى مراتب پایین تر و ضعیفتر را مى رساند.[3]
2 ـ غلوّ در نگاه قرآن و روایات
قرآن مجید در دو سوره نساء و مائده، مسأله غلوّ در دین را مطرح نموده و با خطاب
«یا اَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُو فی دینِکُمْ»[4]
از مسیحیان مى خواهد که دست از غلوّ دینى خود برداشته و حضرت عیسى ـ علیه السلام ـ را از حدّ، بالاتر نبرند و او را پسر خدا ندانند.
همچنین کتب روایى اهل سنّت و شیعه، حاوى روایاتى است که حاکى از مذموم بودن غلوّ و نهى از آن است، که به عنوان نمونه تنها به ذکر چند مورد بسنده مى نماییم.
1 ـ اهل سنّت از پیامبر اکرم ـ ص ـ چنین نقل کرده اند:
«ایاکم و الغلوّ فى الدین فانما هلک من کان قبلکم بالغلوّ فى الدین»[5]
در این روایت، پیامبر اکرم ـ ص ـ ضمن بازداشتن مسلمانان از غلوّ دینى، آن را به عنوان علّت نابودى امّتها و ادیان پیشین معرفى نموده است.
2 ـ کتب روایى شیعه از قول پیامبر اکرم ـ ص ـ چنین نقل کرده اند:
«صنفان من امتى لانصیب لهم فى الاسلام، الناصب لاهل بیتى حرباً و غال فى الدین مارق منه...[6]
در میان امّت من، دو گروه نصیبى از اسلام ندارند، (اوّل) کسانى که عَلَم جنگ و مخالفت با اهل بیت من برافرازند و (دوّم) آنان که در دین غلوّ نمایند و از حدّ آن تجاوز کنند»
این روایت، منتهى الیه تفریط و افراط دینى را مطرح نموده و هر دو گروه (مفرط و مفرّط) را از اسلام حقیقى به دور دانسته است.
3 ـ حضرت على ـ علیه السلام ـ درباره خود و خاندانش چنین مى فرماید:
«ایاکم و الغلوّ فینا...[7]
از غلوّ و زیاده روى درباره ما (اهل بیت ـ ع ـ) بپرهیزید»
3 ـ تأثیر غلوّ بر علوم اسلامى
بحث غلوّ و بالتبع معرّفى غلات، لااقل در هشت علم اسلامى مطرح گشته یا امکان طرح دارد؛ بدین معنى که نتایج این بحث، در آن علوم کاربرد عملى دارد.
نخست در علم «تاریخ اسلام» که به ذکر حوادث مربوط به گروههاى مختلف غلات مانند مغیریه و خطّابیه پرداخته و سرنوشت آنان را بیان نموده است.
اگر در آینده علمى به نام «فلسفه تاریخ اسلام» پدید آید، مى توان مباحثى همچون علل پدید آمدن غلات، علل انتساب آنان به شیعه و بررسى مقدار درستى این انتساب، علل رشد این گروهها و سرانجام، عوامل اضمحلال آنها را در این علم جدید الظهور بررسى نمود. متأسفانه علم تاریخ اسلام که بیشتر پدید آورندگان آن از میان اهل سنّت مى باشند، به این پدیده توجّه کمترى مبذول داشته و از ذکر بسیارى از حوادث مربوط به غلات ساکت مانده است.
دومین علم، علم «مِلَل و نِحَل و فرقه شناسى» مى باشد که برخلاف علم تاریخ، راه افراط را پیموده و به بزرگنمایى فرقه هاى مختلف غلات از جهت کیفیت و کمیّت پرداخته است.[8] تعداد فرقه هاى غلات در کتب این علم، از «نُه» تا بیش از «صد» فرقه ذکر شده است.
در میان کتب این علم ـ که بر خلاف علم تاریخ اسلام و علم حدیث، از ذکر سند در مطالب خود بیگانه است ـ ، به نام فرقه هایى با عناوین زُراریه یا تمیمیه (منسوب به زرارة بن اَعین)[9]، هشامیّه (منسوب به هشام بن حکم)[10]، نعمانیه یا شیطانیه (منسوب به ابوجعفر محمد بن على بن نعمان احول مؤمن الطاق)[11]، جوالیقیة (منسوب به هشام بن سالم جوالیقى)[12]و یونسیّه (منسوب به یونس بن عبدالرحمن)[13] برخورد مى نماییم که به بزرگان اصحاب ائمه ـ علیهم السلام ـ نسبت داده شده است و براى آنان عقاید سخیفى برشمرده اند که به نظر مى رسد ذکر این گونه افراد در عداد غلات، تلاشى از سوى مخالفان و دشمنان شیعه در راه بد جلوه دادن مذهب شیعه و کوبیدن امامان معصوم از راه کوبیدن اصحاب آنان بوده است.
همچنین به نام فرقه هایى مانند «سبأیه» (منسوب به عبدالله بن سبأ) برخورد مى کنیم که اصولاً وجود خارجى رهبر آن ثابت نشده است و بلکه نبود وى ثابت گردیده است[14].
همچنین بسا که از عقیده منتسب به یک شخص، فرقه اى به نام او ساخته اند، بدون آنکه هوادارانى براى آن ذکر نمایند. به نظر مى رسد، علّت همه این اشتباهات، ریشه در منبع این علم داشته باشد که همان زبان مردم و شایعات رایج در میان آنان بوده است[15].
علم سوّم، علم «کلام و عقاید اسلامى» است که بحث غلوّ در محورهاى زیر با آن ارتباط پیدا مى کند:
اوّلاً از آنجا که بخشى از بحث غلوّ درباره صفات و فضایل و کرامات ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ مى باشد، این علم موظّف است با استفاده از دلایل محکم و متقن و قطعى، حد و حدود قطعى این ویژگیها را مشخص نماید تا بتواند معتقد به فراتر از آن را غالى بنامد. بخش دوّم بحث غلوّ که درباره ذات معصومین ـ علیهم السلام ـ و رساندن آنها به حدّ خدایى و نیز اعتقاد به حلول و تناسخ است نیز بحثى کلامى است. و از اینجا روشن مى شود که تعریف دقیق معناى غلوّ تنها در علم کلام امکان پذیر است.
ثانیاً عقاید کلام شیعه را مى توان با توجّه به مستند آنها به سه قسم تقسیم نمود:
بخشى از این عقاید مانند اصل اثبات توحید، از راه عقل ثابت مى گردد.
بخش دوّم مانند اعتقاد به کیفیت معاد، وجود فرشتگان و... از راه نقل قطعى مانند قرآن کریم و روایات قطعى اثبات مى گردد.
و بخش سوّم این عقاید، از راه خبر واحد عرضه مى شود. و از آنجا که در این نوع خبر، ممکن است افراد متهم به غلوّ وجود داشته باشند، از این رو اثبات یا ردّ این اتّهام، در پذیرفتن یک عقیده یا ردّ آن بسیار مؤثر مى باشد.
براى یادآور شدن اهمیّت این بحث، ذکر این نکته کافى است که با استقصایى که به وسیله نگارنده در میان سلسله سند حدود 250 حدیث وارد در کتاب «الحجة» کافى صورت گرفت، این نتیجه به دست آمد که حدود 20 درصد اسناد این روایات یعنى حدود 50 روایت مشتمل بر افراد متهم به غلوّ مى باشد.
چهارمین علم مرتبط با بحث غلوّ، علم «درایة الحدیث» مى باشد.
در این علم که عهده دار بحث از صفات حدیث مى باشد، باید این نکات روشن شود که:
اولاً: آیا غلوّ باعث از دست رفتنِ وِثاقت راوى مى شود یا خیر؟ که این بحث یکى از صغریات بحث اعتبار یا عدم اعتبار صحّت عقیده در راوى مى باشد.
ثانیاً: آیا در این جهت، فرقى بین غلوّ در ذات و غلوّ در صفات مى باشد یا خیر؟
ثالثاً: اگر راوى قبل از گرایش به غلوّ، داراى صفت استقامت (یعنى عقیده درست داشتن) بود، آیا احادیث حال الاستقامه او مقبول است یا خیر؟ احادیثى که شک داریم آیا در حال استقامت روایت کرده یا بعد از آن، چطور؟
رابعاً: اگر شخص غالى توبه نموده، آیا احادیث او که بعد از توبه روایت مى کند، مقبول است یا خیر؟
خامساً: به الفاظى که در هنگام وارد آوردن اتهام به غلوّ از سوى اتهام وارد کنندگان ابراز مى شود، دقت شود و مقدار دلالت آنها مشخص گردد؛ مثلاً باید بحث شود که آیا لفظ غالى با لفظ مرتفع در یک مرتبه است یا خیر؟
پنجمین علم که ارتباط تنگاتنگ و مستقیمى با بحث غلوّ دارد، علم «رجال» شیعه مى باشد.
این ارتباط وقتى ملموس تر مى شود که دریابیم در موسوعات رجالى شیعه، به نام بیش از 150 نفر برخورد مى نماییم که از سوى افراد و گروههاى مختلف متهم به غلوّ شده اند.[16]
در این علم، اوّلاً باید از مقدار کارآیى این اتّهام بحث شود که آیا باعث تضعیف راوى مى گردد یا خیر؟
ثانیاً: مقدار اعتبار این اتهام از جهت افراد و گروههاى مختلف وارد کننده آن مشخص گردد. فى المثل، باید بحث شود که آیا اتهام قمى ها یا ابن غضائرى به یک راوى، با اتهام نجاشى یا شیخ طوسى به وى، در یک سطح است یا خیر؟
ثالثاً: تکلیف موارد تعارض بین اتهام و توثیق مشخص گردد.
رابعاً: مواردى که اتهام از روى اجتهاد و عقاید شخصىِ وارد کننده اتهام، ابراز شده است، مشخص گردد.
ششمین علم که نتایج بحث غلوّ در آن کاربرد دارد، علم «حدیث» است.
براى درک اهمیّت این مطلب، فقط تذکّر این نکته کافى است که در میان سند حدود سه هزار حدیث شیعى، افراد متهم به غلوّ واقع شده اند.[17]
علم هفتم علم «فقه شیعه» است که در آن اوّلاً: حکم فقهى غلات از جهت کفر یا اسلام بیان شده است. وثانیاً: نتیجه (بحث متهمین به غلوّ)، در مورد روایات فقهى یى که در سند آنها، این گونه افراد واقع شده اند، داراى کاربرد مى باشد.
هشتمین علم مرتبط با بحث غلوّ، علم «تفسیر» مى باشد. این علم از آن جهت با غلوّ ارتباط مى یابد که در بعضى از اسناد روایاتى که در تفسیر آیات قرآن وارد شده است، افراد متهم یافت مى شوند.[18]
4 ـ غلوّ در ذات و غلوّ در صفات
تفکیک میان غلوّ در ذات و غلوّ در صفات، یکى از مباحث لازمى است که گرچه محتواى آن، مدّ نظر علماى شیعه قرار داشته است، امّا کمتر اقدام به تفکیک عنوانى و عملى بین این دو نموده اند. در حالى که این تفکیک، داراى آثار فراوان فقهى، رجالى و درایه اى مى باشد.
در پایان این بحث، روشن خواهد شد که منظور بسیارى از علماى شیعه از غلوّ، برخلاف تصوّر رایج کنونى، غلوّ در ذات مى باشد نه غلوّ در صفات.
الف ـ غلوّ در ذات
منظور از غلوّ در ذات آن است که شخص یا گروه غالى، قائل به نبوّت ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ یا الوهیت معصومین ـ علیهم السلام ـ یا حلول و یا تناسخ و یا تفویض باشد؛ به عبارت بهتر، ذات معصومین ـ علیهم السلام ـ را از مرتبه خود بالاتر بَرَد.
مراد از اعتقاد به حلول، آن است که شخصى معتقد به حلول روح خدایى در بدن افراد انسانى گردد.
و منظور از تناسخ، انتقال روح از بدنى به بدن دیگر در همین جهان مى باشد.
بعضى از گروههاى معتقد به حلول و تناسخ، ابتدا قائل به حلول روح خدایى در آدم ـ ع ـ یا پیامبر اکرم ـ ص ـ یا امام معصوم مى شدند و پس از آن به وسیله تناسخ، این حلول را ادامه مى دادند تا آن را درباره همه رهبران خود، مانند ابوالخطاب و... اثبات نمایند.
و مقصود از اعتقاد به تفویض، آن است که شخص قائل به مخلوق بودن پیامبر اکرم ـ ص ـ و حضرت على ـ ع ـ بوده، اما پس از خلق شدن آنها، آن دو را عهده دار آفرینش و روزى رساندن و میراندن و زنده کردن بداند. به عبارت دیگر، قائل به واگذارى این امور از سوى خداوند به پیامبر اکرم ـ ص ـ و حضرت على ـ ع ـ باشد؛ که این اعتقاد گروهى از غلات با عنوان مفوّضة بوده است.[19]
اعتقادات یاد شده یا بخشى از آنها از سوى گروههاى مختلف غلات در زمان ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ ابراز گردید.
مثلاً مغیرة بن سعید بَجَلى که در زمان امام باقر ـ علیه السلام ـ مى زیست، ابتدا امام باقر ـ علیه السلام ـ را به حدّ خدایى رسانید و آنگاه خود را به عنوان پیامبر و امام از طرف او به مردم معرّفى نمود.[20]
و نیز بعضى از عقاید خطّابیه که از پیروان محمد بن مقلاص اسدى معروف به ابوالخطاب بودند، این چنین بیان شده است:
1 ـ اعتقاد به اینکه امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ خداست، اما نه این جعفرى که دیده مى شود، بلکه صورت اصلى او که در آن عالم است.
2 ـ اعتقاد به اینکه او ابوالخطاب را قیم و وصى خود و بلکه پیامبر از طرف خود قرار داده است.
3 ـ اعتقاد به اینکه ابوالخطاب پس از مرگ از ملائکه گردید.
4 ـ اعتقاد به تناسخ، بدین معنى که مى گفتند: روح هر یک از کسانى که (پیامبرانى که) به حدّ خدایى مى رسند، پس از چندى به پیامبر بعدى منتقل مى شود.
5 ـ اعتقاد به اینکه در هر زمانى دو پیامبر وجود داشته است که یکى ناطق و دیگرى صامت بوده است؛ مثلاً محمد ـ ص ـ رسول ناطق و على ـ ع ـ رسول خاموش بود.[21]
و یا گروه بَشّاریه منسوب به بَشّار شعیرى (جوفروش) که در زمان امام صادق و امام کاظم ـ علیهما السلام ـ مى زیسته است، قائل به خدایى حضرت على ـ ع ـ و امام صادق ـ ع ـ و پیامبر اکرم ـ ص ـ و نیز معتقد به تناسخ بودند.[22]
و درباره گروهى به نام مُفوّضه چنین نقل شده است که آنها حضرت محمد ـ ص ـ را مدبّر اوّل و على ـ ع ـ را مدبّر ثانى عالَم مى دانند.[23]
ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ در برابر این گروههاى مختلف، به شدّت ایستادگى کرده و عقاید آنها را محکوم نموده و آنها را از شیعه جدا دانسته اند. و به طرق گوناگون از لعن و نفرین گرفته تا صدور فرمان کشتن درباره رؤساى آنان، به مبارزه با آنان پرداختند.[24]
بسیارى از علماى شیعه هنگام ذکر غلات، در حقیقت به معرّفى این نوع غلوّ (یعنى غلوّ در ذات و نه غلوّ در صفات) پرداخته اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى نماییم:
1 ـ شیخ ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت که یکى از متکلّمین شیعه در نیمه اوّل قرن چهارم بوده در کتاب کلامى خود به نام «یاقوت» که قدیمى ترین کتاب کلامى موجود شیعه مى باشد، درباره غلات چنین مى نویسد:
«وقول الغلاة یبطل اصله استحالة کون البارى تعالى جسماً و معجزات امیرالمؤمنین معارضة بمعجزات موسى و عیسى»[25]
اعتقاد غلات، از اساس باطل است، به جهت محال بودن جسمیت خداوند. و معجزات امیرالمؤمنین على ـ علیه السلام ـ با معجزات حضرت موسى و عیسى ـ علیه السلام ـ همانند است.
علّامه حلّى ـ ره ـ در شرح این عبارت، کلامى دارد که به وضوح روشن مى سازد که مراد از هر دو عبارت، غلوّ در ذات مى باشد.
عبارت ایشان چنین است:
«من مى گویم گروههاى مختلف غلات، داراى عقاید مختلفى بودند. بعضى از آنها حضرت امیرالمؤمنین على بن ابى طالب ـ ع ـ را حقیقتاً خدا دانستند و بعضى قائل به نبوّت او گردیدند. و همه این اقوال باطل است. زیرا ما قبلاً بیان نمودیم که خداوند جسم نیست، (پس على ـ ع ـ نمى تواند خدا باشد) و نیز حلول و اتحاد براى ذات خداوندى محال است به دلایلى که گذشت.
و نیز بیان کردیم که محمد ـ ص ـ خاتم الانبیاء است. (پس على ـ ع ـ پیامبر نیست) پس اقوال غلات کلاًّ باطل گردید. و علّت این اشتباهات غلات، آن است که با دیدن معجزات حضرت على ـ ع ـ قائل به خدایى او شدند. در حالى که این معجزات، دلالت برخدایى نمى کند، زیرا اینگونه معجزات از پیامبران گذشته مانند حضرت موسى و حضرت عیسى ـ علیهماالسلام ـ نیز صادر شده است، پس آنان نیز باید خدا باشند!»[26]
2 ـ شیخ مفید ـ ره ـ در تعریف غلات و مفوّضه این چنین مى فرماید:
«گروههاى غلات که از متظاهران به اسلام مى باشند، کسانى هستند که امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ و امامان فرزند او را منتسب به خدایى و پیامبرى کرده و آنان را موصوف به فضیلتهایى در دین و دنیا ـ که از حدّ آنها فراتر است ـ نمودند.
اینها گمراه و کافر هستند و امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آنان را محکوم به قتل و سوزانده شدن نمود و ائمه ـ علیهم السلام ـ آنان را کافر دانسته و از اسلام به دور دانستند.
و مفوّضه گروهى از غلات هستند و تفاوت آنها با دیگر غلات در این است که آنان اعتراف به مخلوق بودن ائمه و حادث بودن آنها و قدیم نبودشان مى نمایند؛ اما آفرینش و رزق را به ائمه نسبت مى دهند و مى گویند: خداوند فقط ائمه را آفرید، و آنگاه آفرینش عالَم و مافیها و جمیع افعال و کارها را به آنان واگذار نمود».[27]
در اینجا ممکن است از عبارت «وآنان را موصوف به فضیلتهایى در دین و دنیا ـ که از حدّ آنها فراتر است ـ نمودند»[28] استفاده غلوّ در صفات شود. اما باید توجّه داشت که با توجّه به عبارات ایشان در ذیل و اطلاق حکم به کفر و نیز استشهاد به عمل حضرت على ـ ع ـ در مورد کشتن و سوزاندن غالیان، در مى یابیم که این عبارت به عنوان تتمّه عبارت قبل بیان شده و قصد بیان صفتى جداگانه از غلات با عنوان «غالیان در صفات» را نداشته است.
غالیان در ذات، در بُعد عَمَل، معمولاً قائل به اباحیگرى نسبى یا مطلق مى شدند. شاید بتوان گفت بجز گروه بشیریه (از پیروان محمد بن بشیر) که در زمان امام کاظم و امام رضا ـ علیهما السلام ـ مى زیسته و قائل به وجوب نمازهاى پنجگانه و روزه و اباحه جمیع محرّمات و اسقاط همه واجبات دیگر بودند[29] و نیز گروه مفوّضه که نماز و دیگر احکام شرعى را براى مبتدیان، به منظور حفظ آنان از دید دشمن واجب مى دانسته اند،[30] تقریباً همه فرقه هاى دیگر غلات، قائل به اباحیگرى مطلق شدند و حتى محرّماتى مانند لواط[31] و ازدواج با محارم را[32] نیز حلال شمردند. و از این راه، پیروانى را به دور خود جمع نمودند؛ ضمن آنکه رهبران آنان نیز به اهداف مادّى خود نزدیکتر مى شدند.
توجیهاتى که رهبران هواپرست غلات براى اباحیگرى هاى خود ارائه مى نمودند، استناد به اصول باطلى همچون کفایت معرفت امام از همه تکالیف[33]، اصل آفرینش همه اشیاء و طیبات و شهوات براى انسان[34]، اصل وجوب احکام تا مرحله امتحان و نه پس از آن[35] و اصل کنایه اى بودن واجبات و محرّمات بود که در توجیه اصل اخیر مى گفتند:
واجباتى همانند نماز، روزه، زکات، حج و غیره که در قرآن به آن فرمان داده شده است، این اعمال ظاهرى نیست، بلکه این اسامى، کنایه از افرادى است که باید آنها را دوست داشته باشیم؛ پس واجبى در قرآن غیر از محبّت و مودّت آن افراد وجود ندارد.
و منظور از محرّماتى چون مردار، خون، گوشت خوک و... افرادى هستند که باید آنان را دشمن بداریم. پس هیچ حرامى در قرآن غیر از دشمنى با آن افراد وجود ندارد».[36]
به عبارت دیگر، اینها واجب و حرام را منحصر در تولّى و تبرّى، آن هم با تعریفى که خود ارائه مى نمودند، مى دانستند.
در روایات ما اشاراتى به ترک واجبات از سوى غلات[37] و نیز کِنایه اى بودن واجبات و محرّمات نزد آنان[38] شده است.
و از اینجا درمى یابیم که مراد از عباراتى همچون «در امتحان غلات در وقت نماز» یا «غالى نبودن یک راوى به جهت تعلیم مسائل طهارت» یا «حکم نکردن به غلوّ یک راوى به جهت آنکه در اوقات نماز با او ملاقات نکرده تا نماز خواندن یا نخواندن او را دریابد»[39] همین غلوّ در ذات مى باشد.
و لذا مى بینیم قمى ها که عزم خود را براى کشتن شخص متهم به غلوّى به نام محمد بن اورمه قمى جزم نموده بودند، وقتى که شب هنگام او را (تا صبح) در حال عبادت و نماز دیدند، از تصمیم خود منصرف گشتند.[40]
و از این بحث به این نتیجه مى رسیم که این موارد، غلوّ در ذات بوده که با انجام اعمال عبادى منافات داشته و نه غلوّ در صفات.
ب ـ غلوّ در صفات
منظور از «غلوّ در صفات» که مى توانیم آن را با جَعل اصطلاح «غلوّ در فضایل» نیز معرّفى نماییم آن است که صفات و فضایل و معجزاتى را به معصومین ـ علیهم السلام ـ نسبت دهیم که داراى آن نبوده اند.
برخلاف غلوّ در ذات، که متکلمین و فقهاى شیعه به اتفاق، قائلِ آن را تکفیر نموده اند، در مبحث غلوّ در صفات، بین آنان اختلاف واقع شده است و در واقع این مسأله به صورت مسأله اى نسبى در آمده است.
بدین معنى که هرگاه متکلّم با دید کلامى خود به این نتیجه رسیده است که معصومین ـ علیهم السلام ـ داراى حدّ خاصى از صفات و فضایل مى باشند، اعتقاد به تجاوز از آن حدّ را جایز ندانسته و معتقد به آن را متّهم به غلوّ نموده است.
و برعکس، اگر متکلّمى قائل به حدّ بالاى صفات و فضایل براى معصومین ـ علیهم السلام ـ باشد، خود را غالى ندانسته و بلکه طرف مقابل خود را متّهم به تقصیر و کوتاهى در معرفت نموده و وى را مقصّر مى نامد.
و از اینجاست که بحث «اجتهاد در تضعیف رجال» پدید مى آید؛ بدین معنى که شخص غیر معتقد به فضایل و ویژگیهاى خاصّ براى معصومین ـ علیهم السلام ـ ناقل روایات این گونه فضایل را تنها به دلیل نقل این روایات و نه از راه حسّ و یا دلیل دیگر، محکوم به غلوّ نموده و روایات او را ضعیف مى داند.
معرکه اصلى نزاع بر سر صفات و فضایل، بین قمى ها و بغدادى ها اتفاق افتاد. بدین ترتیب که قمى ها در قرن سوّم و چهارم به عللى که نیاز به بررسى جداگانه اى دارد، قائل به نفى بعضى از فضایل و صفات معصومین ـ علیهم السلام ـ مانند علوم آنها و بعضى از معجزاتشان گردیدند و قائل به این صفات را غالى دانستند و روایات او را مخدوش نمودند. در مقابل قمى ها، متکلّمین بغدادى همانند شیخ مفید ـ ره ـ ایستادگى نموده و به تخطئه قمى ها در عقایدشان پرداختند و آنها را مقصّر نامیدند.[41]
یکى از مهمترین موارد اختلاف بین این دو دسته، مسأله «سهوالنبى ـ ص ـ» بود که قمى ها آن را جایز دانسته و بغدادى ها آن را منتفى مى دانستند.
در این مورد، شیخ صدوق (م. 381 ق) به نقل از استاد خود ابوجعفر محمد بن حسن بن ولید چنین نقل مى کند که:
«اولین درجه غلوّ آن است که شخص معتقد به نفى سهو از پیامبر اکرم ـ ص ـ و امام ـ ع ـ باشد».[42]
در مقابل، شیخ مفید ـ ره ـ ابتدائاً مقدمه اى ذکر مى کند و سپس مى فرماید:
«این سخن شیخ صدوق ـ ره ـ صحیح نیست که هر کس علما و مشایخ قم را به تقصیر متهم نماید، غالى است... بلکه صحیح آن است که کسى را غالى بدانیم که مُحِقین (یعنى آنان که به حق براى ائمه فضایل قائلند) را متهم به تقصیر نماید. حال خواه آنها از اهل قم باشند یا جاى دیگر»
سپس به نقد کلام استاد شیخ صدوق ـ ره ـ پرداخته و چنین مى فرماید:
«اگر این نقل قول صحیح باشد، پس او مقصّر است اگر چه از علما و مشایخ قم مى باشد»
آنگاه اشاره اى به بعضى معتقدات برخى از اهل قم مى کند و مى فرماید:
«ما با جماعتى از اهل قم برخورد نمودیم که به وضوح در دین تقصیر روا مى داشتند. آنها ائمه ـ علیهم السلام ـ را از حدّ خود پایین تر آورده و گمان مى کردند که ائمه بسیارى از احکام دینى را نمى دانند تا اینکه با دقت نظر و فکر عمیق در قلوب آنان علم به آن احکام پیدا شود. و حتى ما با شخصى (از قمى ها) برخورد نمودیم که قائل بود ائمه ـ علیهم السلام ـ براى به دست آوردن حکم شریعت، به رأى و ظنون پناه مى برند. و (این قمى ها) با این اوصاف باز خود را از علما مى دانند. و این حقیقتاً و بدون شبهه تقصیر مى باشد»
و سرانجام در مقابل استاد شیخ صدوق ـ ره ـ این چنین به معرّفى علامت غلوّ اقدام مى کند:
«در بیان علامت غلوّ، کافى است که بگوییم کسى که علامتهاى حدوث را از ائمه ـ علیهم السلام ـ نفى مى کند و درباره آنها حکم به الوهیّت و قدیم بودن مى کند، غالى است.»[43]
که چنانچه مشاهده مى شود، شیخ مفید ـ ره ـ در این عبارت، بحث را به غلوّ در ذات برده و علامت غلوّ را از آنجا گرفته است.
نتیجه رجالى یى که از این بحث به دست مى آید این است که اگر «غلو در ذات» در مورد یک راوى ثابت شد، نمى توان به احادیث او در آن حال اعتماد نمود، حتى اگر قائل به قبول روایات افراد فاسد العقیده و کافر بشویم؛ زیرا چنین کسانى با چنین عقایدى، عاقبت به وادى اباحیگرى رسیده و از هیچ عمل خلافى ابا نداشتند و لذا در احادیث از مشرکین هم بدتر دانسته شده اند. پس سخن صاحب «معجم الرجال» که درباره یکى از متهمین به غلوّ به نام حسن بن على بن ابى عثمان معروف به سجاده بیان شده، صحیح به نظر نمى رسد. او بعد از ذکر تضعیف این شخص از سوى نجاشى و ابن غضائرى، چنین مى فرماید:
«نعم لو لم یکن فى البین تضعیف لا مکننا الحکم بوثاقته مع فساد عقیدته بل مع کفره ایضا»[44]
... بله، اگر تضعیفى در میان نباشد، مى توان به وثاقت او حکم کرد؛ گرچه عقیده اش فاسد باشد، یا حتّى اگر کافر باشد.
ج ـ بررسى احادیث «قولوا فینا ما شئتم»
ممکن است احادیث «قولوا فینا ماشئتم» (یعنى: درباره ما هر چه خواستید بگویید) مستند عدّه اى براى غلوّ در فضایل از طریق جَعل داستانهاى دروغین حاوى معجزات و کرامات ائمه ـ علیهم السلام ـ گردد. از این رو در اینجا بررسى مفاد این احادیث ضرورى به نظر مى رسد.
ابتداً به ذکر چند حدیث که در آنها این عبارت به کار رفته است، مى پردازیم:
1 ـ حضرت على ـ علیه السلام ـ مى فرماید:
«ایاکم و الغلو فینا، قولوا انا عبید مربوبون و قولوا فى فضلنا ماشئتم»[45]
بپرهیزید از غلوّ درباره ما. بگویید ما بنده و داراى پروردگار هستیم و (آنگاه) در فضل ما هر چه خواستید بگویید.
2 ـ باز حضرت على ـ علیه السلام ـ مى فرماید:
«لاتتجاوزوا بنا العبودیة ثم قولوا ماشئتم ولن تبلغوا، وایاکم و الغلوّ کغلوّ النصارى فانى برى ءٌ من الغالین»[46]
ما را از حدّ عبودیت بالاتر نبرید، سپس هر آنچه خواستید (درباره ما) بگویید و دانید که (به آنچه ما استحقاق آن را داریم) نخواهید رسید. و از غلو همانند غلوّ مسیحیان بپرهیزید که من از غالیان بیزار مى باشم.
3 ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ در بخشى از روایت خطاب به اسماعیل بن عبدالعزیز که تمایلات غلوّ آمیز داشته، مى فرماید:
«یا اسماعیل لاترفع البناء فوق طاقته فینهدم، اجعلونا مخلوقین و قولوا فینا ما شئتم فلن تبلغوا...»[47]
اى اسماعیل، ساختمان را بیش از تحملش بلند نسازید که منهدم خواهد شد. ما را مخلوق قرار بدهید و هر آنچه خواستید درباره ما بگویید و (بدانید که به آنچه مستحق آن هستیم) نخواهید رسید.
4 ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ خطاب به کامل التمار مى فرماید:
«یا کامل اجعل لنا رباً نؤب الیه و قولوا فینا ماشئتم»
قال قلت: نجعل لکم ربّاً تؤبون الیه و نقول فیکم ما شئنا؟
قال: فاستوى جالساً ثم قال:
«و عسى ان نقول: ما خرج الیکم من علمنا الا الفاً غیر معطوفة»[48]
اى کامل! براى ما پروردگارى قرار ده که به سوى او بازگشت مى نماییم و (آنگاه) هر آنچه خواستید درباره ما بگویید.
راوى (با حالت تعجّب مخلوط به پرسش) مى گوید:
براى شما پروردگارى قرار دهیم که به سوى او بازگشت مى نمایید و (آنگاه) هر چه خواستیم درباره شما بگوییم؟
و امام ـ ع ـ در جواب فرمود:
و شاید ما بگوییم که هر آنچه (تا به حال) از علم ما به شما رسیده است، تنها به اندازه یک نیمه الف (نیم حرف) بوده است.
در اینجا قصد نداریم که وارد بحث سندى این روایات بشویم. اما از نظر دلالت، مفاد و محتواى مجموع این احادیث، حکایت از یک واقعیت دارد و آن این است که ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ از جهت صفات کمال در مرتبه بسیار بلندى قرار دارند، به گونه اى که انسانهاى عادّى حتى نمى توانند تصوّر آن را بنمایند (لن تبلغوا)، چه رسد به آنکه بتوانند آنان را در حدّ خود توصیف نمایند؛ بنابراین هر چه درباره فضایل و صفات آنها بگوییم، کم گفته ایم.
اما نکته مهمّى که تکیه گاه اصلى این احادیث است، آن است که نباید درباره این صفات، آن چنان غلوّ نماییم که آنان را از مخلوق بودن خارج نموده و به خدایى یا صفات خدایى برسانیم. به عبارت دیگر، باید به این نکته توجّه داشته باشیم که آنان هر چه دارند، رشحه اى است از ذات الهى و خود مستقلاً داراى چیزى نمى باشند. و اگر در مطرح کردن صفات و فضایل، به گونه اى آنان را مطرح نماییم که بوى استقلال از آن به مشام رسد، این، خروج از حدّ مخلوق و رساندن به خدایى است که مورد نهى ائمه ـ علیهم السلام ـ قرار گرفته است.[49]
نتیجه اى که به دست مى آید این است که مفاد این احادیث، به هیچ وجه، دلالت بر تجویز ساختن داستانهاى دروغین در فضایل و معجزات ائمه ـ علیهم السلام ـ نمى نماید.
نتیجه رجالى یى که از این بحث به دست مى آید این است که نمى توان راوى احادیث فضایل را تنها به جرم روایت این احادیث تضعیف نمود.
برگرفته از: فصلنامه علوم حدیث>شماره 1
منابع:
- 1 - تفصیل بیشتر مطالب فوق و نیز مستندات و منابع آن را در کتابى تحت عنوان «غالیان در عصر ائمه ـ علیهم السلام ـ» که به همت بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى زیر چاپ است، بیان نموده ایم.
- 2 - معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، تحقیق قدیم مَرْ عَشْلى. دارالکتاب العربى، ص 377؛ لسان العرب، ابن منظور (630 ـ 711 ق.)، جلد 10 ، تعلیق على شیرى، چاپ اوّل: بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408 ق. ص 112 ـ 114
- 3 - لسان العرب، جلد 10 ، ص 113
- 4 - سوره نساء، آیه 171 و سوره مائده، آیه 77.
- 5 - احمد بن حنبل، مسند احمد، جلد 1 ، بیروت، دارالفکر، ص 215 و 347
- 6 - محمد بن حسن معروف به حرّ عاملى (م. 1043 ق.)، وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة، جلد 14 ، تصحیح عبدالرحیم ربانى شیرازى، بیروت، دار احیاء التراث العربى. ص 426
- 7 - عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، شرح جمال الدین محمد خوانسارى، مقدمه و تصحیح میرجلال حسینى ارموى (محدث)، انتشارات دانشگاه تهران، جلد 2 ص 324
- 8 - به عنوان مثال تعداد فرقه هاى غلات در بعضى از کتب ملل و محل از قرار زیر است:
- 1 ـ 1 ـ بیان الادیان، ابوالمعالى محمد حسینى علوى (م 485 ق)، تصحیح اقبال آشتیانى، تهران، مطبعه مجلسى، 1313 ه* .ش. تعداد فرقه هاى غلات را 9 فرقه ذکر مى کند.
- 1 ـ 2 ـ الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانى (479 ـ 548 ق)، چاپ دوّم: بیروت، دارالمعرفة، للطباعة والنشر. آنها را 12 فرقه مى داند.
- 1 ـ 3 ـ فرق الشیعه، ابومحمد حسن بن موسى نوبختى، (متوفى در اوایل قرن چهارم هجرى) تعلیقه سید محمد صادق بحرالعلوم، چاپ چهارم: نجف، مکتبة الحیدریة، 1388 ق. تعداد آنها را 20 فرقه ذکر مى کند.
- 1 ـ 4 ـ التنبیه و الرد على اهل الاهواء والبدع، ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن ملطى شافعى (م. 377 ق)، تعلیقه محمد زاهد بن حسن کوثرى، بغداد و بیروت، مکتبة المَثْنى و مکتبة المعارف، 1388 ق. تعداد آنها را بیش از 20 فرقه مى داند.
- 1 ـ 5 ـ مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین. ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى (م 324 ق)، بى جا، بى نا، بى تا. تعداد این فرقه ها را 25 فرقه ذکر مى کند.
- 1 ـ 6 ـ الخطط المقریزیة المسماة بالمواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، تقى الدین احمد بن على بن عبدالقادر معروف به مقریزى، بیروت، دار احیاء العلوم ودار العرفان. فقط پنجاه فرقه براى گروه خطّابیه ـ یکى از گروههاى معروف غلات ـ ذکر مى کند. او تعداد فرقه هاى شیعه را سیصد فرقه ذکر مى کند. (ج 3، ص 300)
- 1 ـ 7 ـ فرهنگ فرق اسلامى، محمد جواد مشکور، مقدمه و توضیحات: کاظم مدیر شانه چى، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى. در این کتاب بیش از صد فرقه با عنوان غالى معرفى شده است.
- 9 - مقالات الاسلامیین، ص 33 ؛ الاعتصام: ابراهیم بن موسى بن محمد فخمى غرناطى (م 790 ق.) مقدمه: سید محمدرشید رضا، قاهره، مطبعة السعادة، 1332 ق. ص 169 ؛ الخطط المقریزیه، ج 3 ، ص 301؛ التبصیر فى الدین و تمییز الفرقة الناجیة من الفرق الهالکین، ابوالمظفر اسفراینى، تحقیق کمال یوسف الحوت، چاپ اوّل: بیروت، عالم الکتب، ص 23 و 40 ؛ الفرق الاسلامیه (ذیل کتاب شرح المواقف) محمد بن یوسف بن على بن سعید کرمانى شافعى (م 786 ق)، تحقیق سلیمة عبدالرسول، بغداد، دانشگاه بغداد، 1973 م. ص 42
- 10 - مقالات الاسلامیین، ص 29؛ التبصیر فى الدین، ص 41؛ الاعتصام، ص 219 ؛ الملل والنحل، شهرستانى ج 1، ص 184
- 11 - التبصیر فى الدین، ص 23؛ الفرق الاسلامیه، ص 46؛ مقالات الاسلامیین، ص 34
- 12 - الملل والنحل، ج 1 ، ص 185
- 13 - مقالات الاسلامیین، ص 32 و 33؛ الاعتصام، ص 218؛ التبصیر فى الدین، ص 73؛ الخطط المقریزیة، ج 3، ص 34
- 14 - براى اطلاع بیشتر از حالات این انسان موهوم و خیالى مراجعه شود به عبدالله بن سبأ و اساطیر اخرى، سید مرتضى عسکرى، چاپ اول: المطبعة الاسلامیه 1392 ق.
- 15 - همان، ج 2، ص 172 به بعد.
- 16 ـ اسامى این افراد را از کتابهاى:
- معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، سید ابوالقاسم موسوى خوئى، چاپ چهارم: قم، مرکز نشر آثار الشیعة، 1410 ق.
- و جامع الرواة وازالَة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، محمد بن على اردبیلى غروى حائرى، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.
- استخراج نموده و در کتاب خود «غالیان در عصر ائمه ـ ع ـ» ذکر کرده ایم.
- 17 - در این مورد کافى است تنها به این نکته توجه نماییم که «سهل بن زیاد» که یکى از این متهمین مى باشد، در سلسله اسناد 2304 روایت واقع شده است. (معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 339).
- 18 - صاحب معجم رجال الحدیث مواردى را که متهمین در سلسله اسناد تفسیر قمى واقع شده اند، متذکر مى گردد.
- 19 - رک به: علامه مجلسى ـ ره ـ، بحارالانوار ج 25 ، تهران، کتابفروشى آخوندى.
- 20 - مقالات الاسلامیین، ص 6؛ تاریخ الامامیة و اسلافهم من الشیعة منذ نشأة التشیع حتى مطلع القرن الرابع الهجرى، عبدالله فیاض، چاپ سوّم: بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1406 ق. ص 116
- 21 - فرق الشیعة، ص 57 و 5 ؛ الملل والنحل، ج 1، ص 180؛ المقالات والفرق، سعد بن عبدالله بن ابى خلف اشعرى قمى، تصحیح و تعلیق محمدجواد مشکور، چاپ دوّم: مرکز انتشارات علمى و فرهنگى 1361 ش.
- 22 - المقالات والفرق، ص 60
- 23 - تعلیقات محمد جواد مشکور بر «المقالات و الفرق»، ص 238 به نقل از الفرق بین الفرق، ص 153
- 24 - براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به:
- «آراء ائمة الشیعة فى الغلاة»، میرزا خلیل کمره اى، تهران، چاپ افست حیدرى، 1351 ش.
- 25 - علاّمه حلّى، انوار الملکوت فى شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجمى زنجانى، چاپ دوّم: قم، منشورات الرضى، 1363 ش. ص 201 ـ 202
- 26 - همان.
- 27 - شیخ مفید (336 ـ 413 ق.) تصحیح الاعتقاد (مصنفات الشیخ المفید، ج 5)، چاپ اوّل: قم، المؤتمر العالمى بمناسبة ذکرى الفیّة الشیخ المفید، 1413 ق. ص 133 ـ 134
- 28 - (و وصفوهم من الفضل فى الدین و الدنیا الى ماتجاوزوا فیه الحدّ و خرجوا عن القصد).
- 29 - المقالات و الفرق، ص 46
- 30 - المقالات والفرق، ص 92؛ فرق الشیعة، ص 93
- 31 - المقالات والفرق، ص 100
- 32 - همان، ص 53 و 63 و 32
- 33 - المقالات والفرق، ص 92، فرق الشیعه، ص 93
- 34 - المقالات والفرق، ص 48
- 35 - همان.
- 36 - مقالات الاسلامیین، ص 9؛ المقالات والفرق، ص 53
- 37 - بحارالانوار، ج 25، باب نفى الغلوّ فى النبى ـ ص ـ و الائمه ـ علیهم السلام، حدیث 6، به نقل از امام جعفرصادق ـ علیه السلام ـ .
- 38 - همان، ص 315، حدیث 80 و ص 316 حدیث 82
- 39 - محمد تقى تسترى، قاموس الرجال، ج 1. چاپ دوّم: قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410 ق. ص 67
- 40 - کتاب الضّعفاء نسخه خطىّ، ذیل شرح حال محمد بن اورمه قمى. و نیز قاموس الرجال، ج 1، ص 66
- 41 - براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به: مقایسه اى میان دو مکتب فکرى شیعه در قم و بغداد، یعقوب جعفرى، سلسله مقالات فارسى کنگره شیخ مفید، شماره 69
- 42 - من لایحضره الفقیه، ابوجعفر الصدوق محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى (م 381 ق) تصحیح محمد جعفر شمس الدین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات ج 1 ص 358
- 43 - تصحیح الاعتقاد، ص 135 ـ 136
- 44 - معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 22
- 45 - بحارالانوار، ج 25، ص 270، حدیث 15
- 46 - همان، ص 274، حدیث 20
- 47 - همان، ص 279، حدیث 22
- 48 - همان، ص 283، حدیث 30
- 49 - علّامه مجلسى ـ ره ـ در ج 25 بحارالانوار، ص 336 اشاره اى به این مطلب دارد.