نویسنده: سیّد محمّدجواد شُبیری
قاعدهای مهم در تفسیر عبارات
تکلّف آمیز بودن توجیهات گذشته، راه احتمالات جدیدی را در این بحث میگشاید. پیش از طرح تفصیلی این احتمالات، ذکر نکتهای مفید است که آیت الله والد از پدر بزرگوارشان مرحوم آیت الله حاج سید احمد زنجانی(رحمت الله علیه) نقل کردند که ایشان میفرمودهاند: «در جایی که معنای عبارت با تکلّف همراه باشد، در صدد توجیه آن عبارت برنیایید؛ بلکه نخست به نسخههای معتبر مراجعه کنید. چه بسا در عبارت، تصحیف رخ داده باشد، خلاصه این که در جایی که معنای عبارتْ متکلّفانه است، اصل، مصحّف بودن عبارت است».
آیت الله والد میفرمودند که من این مطلب را برای مرحوم آیت الله حاج میرزا عبدالله مجتهدی تبریزی نقل کردم. ایشان ضمن تأیید آن، افزودند: «در چنین مواردی، چون ما علم اجمالی به خطا داریم، نمیتوان اصالت عدم الخطا را جاری ساخت؛ چون آوردن عبارت دشوار که تفسیر آن بدون تکلّفْ امکان ندارد، در محاورات معمولی که بنابر معمّا گویی نیست، اشتباهی معنوی است؛ زیرا با غرض محاوره که تفهیم و تفاهم است، سازگار نیست. بنابراین، اصل خطا مسلّم است: یا خطای لفظی از سوی ناسخان یا خطای معنوی از سوی گوینده. البته تتبّع در این گونه موارد، علم اجمالی ما را منحل میکند و احتمال خطای لفظی را متعیّن میسازد؛ چون در غالب آنها، پس از مراجعه به نسخههای معتبر، غلط بودن نسخه آشکار میگردد».
در این جا این بحث مطرح است که آیا این قاعده و این بحث ها، بر احادیث، قابل تطبیق است؟ به نظر بدوی چنین میرسد که با توجه به این که ائمه(علیهم السّلام) معصوم بودهاند، طبیعتاً احتمال خطای معنوی در گوینده، منتفی است؛ بلکه میتوان گفت که صرف نظر از عصمت، با عنایت به این که امامان ما همگی از افصحِ متکلّمان و سخنوران بودهاند، احتمال صدور سخن متکلّفانه از ایشان، بسیار مستبعد مینماید، به گونهای که اطمینان به عدم آن داریم. بنابراین، اگر عصمت امامان(علیهم السّلام) را هم در نظر نگیریم، باز باید تنها احتمال خطای ناسخان را مطرح ساخت؛ ولی با عنایت به جواز نقل به معنا، نمیتوانیم مطمئن باشیم که لفظ نقل شده، عین لفظ صادر شده از امام (علیه السّلام) است و این جاست که احتمال وجود خطای معنوی در نقل به معنا مطرح میگردد.
البته در ارزیابی این احتمال، قوّت فقهی ـ حدیثی راوی و میزان آشنایی وی به قواعد ادب، مؤثّر است. لذا بین روایت عمّار ساباطی (که بسیار با اِعضال و دشواری معنوی همراه است)، با روایت امثال ابان بن تَغلِب (که از درجه علمی و ادبی و فقهی والایی برخوردار است)، باید تفاوت قائل شد.
بحث بیشتر در این زمینه، در حوصله این مقال نیست؛ ولی آنچه در این بحث مفید است، این که نقل به معنا در روایات عادی انجام میگرفته است؛ ولی در دو دسته روایات، نقل به معنا یا مجاز نیست و یا خارجاً انجام نمیگرفته است: دسته اوّل: ادعیه و زیارات، باتوجه به نهی از تصرّف در دعاها[1] که ظاهراً زیارات مأثوره را هم در بر میگیرد. دسته دوم، در خطب و رسایلی که جنبه لفظی در آنها، از اهمیّت ویژهای برخوردار است.
باری، در عبارات زیارتها، اگر تفسیر ظاهری روایت با تکلّفْ همراه باشد، باید به تحریف نسخه حکم کرد؛ چون احتمال تصرّف عمدی در عبارت متن و نادیده انگاشتن نهی از تصرّف در دعا و زیارت، معمولاً بسیار ضعیف است.
کلام علاّمه اصفهانی و توضیح آن
پدر گرامیام از مرحوم آیت الله مجتهدی از مرحوم علامه ادیب، آیت الله شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی (صاحب وقایة الأذهان) نقل میکردند که واژه «تنقّبت» در زیارت عاشورا مصحّف است و صورت صحیح آن، «تقنّبت»، با مقدْم داشتن قاف بر نون است. در توضیح این وجه، ذکر عباراتی از اهل لغت، مفید است.
در تاج العروس آمده است:
قنبوا نحو العدو تقنیباً، وأقنبوا إقناباً، وکذلک تقنّبوا إذا تجمّعوا و صاروا مِقْنباً.
نظیر این تفسیر، در أساس البلاغة، برای تقنیب و تقنّب ذکر شده است. برای فهم این تفسیر باید مراد از «مِقْنَب» را دانست. در تاج العروس آمده است:
المقنّب من الخیل: جماعة منه و من الفرسان.[2]
وی سپس به اقوال دیگری که در «مقنّب»، تعداد خاصی (بین سی و چهل یا حدود سیصد یا کمتر از یکصد نفر) را معتبر دانستهاند، اشاره میکند و نیز میگوید: الِمقْنَب: جماعة من الخیل تجتمع للغارة.
بنابراین، اگر «مِقْْنَب» را مطلق جماعت (که در مقام، جماعت اسب سوار مراد است) بگیریم، معنای عبارت زیارت، روشن است؛ ولی اگر آن را به معنای گروهی با تعداد خاص بدانیم، باید عبارت زیارت را چنین معنا کنیم که کوفیان، در گروه های سی ـ چهل نفری، مثلاً به سوی کربلا حرکت میکردهاند که البته اثبات تاریخی آن، خالی از دشواری نیست.
در مورد «تقنّب»، معنای دیگری هم ذکر شده است. اَزهری در تهذیب اللغة، در تفسیر مصراع «وأصحاب قیس یوم ساروا وأقنبوا» گوید: أی باعدوا فی السیر و کذلک تقنّبوا.
یعنی تقنّب، به معنای مسافت دوری را پیمودن است. این معنا مبتنی بر این است که ما مسافت کوفه و کربلا را دور (بعید) به شمار آوریم که چندان صحیح به نظر نمیآید. به هر حال، احتمال علامه مسجد شاهی با مشکل لغت سازی رو به رو نیست؛ ولی تناسب معنایی «تقنّبت» با «أسرجت و ألجمت» چندان مطبوع نیست، خواه عبارت به معنای «تجمّع» معنا شود یا به معنای «باعد فی السیر».
احتمالی دیگر در تحریف عبارت
حال اگر بخواهیم مسئله تحریف را دنبال کنیم، احتمال دیگری در عبارتْ مطرح است و آن این است که عبارت صحیح: «تقبّبَتْ» باشد. این کلمه از واژه «قُبّه» گرفته شده و «تقبّب»، به معنای داخل قُبه شدن است؛ چنانچه در لسان العرب، بدان تصریح شده است.
قُبّه، به معنای چیزی شبیه هودَج است که بر روی مَرکبی همچون شتر قرار میگیرد. بنابراین، «تقبّبت»، اشاره به آغاز مسافرت است. شاید تناسب معنایی این معنا در عبارت زیارت، از احتمال علامه مسجد شاهی (رحمت الله علیه) بیشتر باشد.
تصحیف شنیداری عبارت
گونه دیگری از تصحیف هم در این عبارتْ محتمل است و آن، تصحیف شنیداری «تنقبّت» از «تنکّبت» است. تنکُّب به دو معناست: معنای اوّل، منحرف شدن از راه حق و معنای دوم، به دوش افکندن (تیر و کمان):
إنتکب الرجل کنانته و قوسه، و تنکبها: ألقاها علی منکبه. (لسان العرب)
هر دو معنا در این عبارتْ محتمل است؛ بویژه معنای دوم که با جملات قبل زیارت، سازگاری کامل دارد و معنای جمله چنین میشود: «زین بستند و لگام زدند و (تیر و کمان) بر دوش افکندند». تمام این فقرات، آمادگی برای سفرِ جنگی را میرسانند.
در توضیح این گونه تحریف میگوییم که دو حرف «قاف» و «کاف»، قریب المخرج و در هنگام تلفّظ، شبیه هماند. لذا کلمات فارسی دارای «ک»، معمولاً در عربی با قاف تلفّظ میشدهاند، همچون کاشان(قاسان)، کبک (قبج)، کومش (قومس)، کرمیشان [صورت اصلی کرمانشاه] (قرمیسان /قرمیسین)، کاووس(قابوس). نیز در تعریب کلمات وارده شده از زبان های دیگر به عربی، چنین تغییراتی رخ میدهد، مانند کشیش(قسّیس)، کنستانتین (قسطنطین) و «قطن» عربی که در انگلیسی به صورت cotton تلفّظ میشود و علی القاعده، ریشه واحدی دارند.[3] درلسان العرب، ذیل مادّه «نقب» آمده: نقبته النکبة تنقبه نقباً:أصابته فبلغت منه، کنکبته.
پس (نقب) و (نکب)، دو گونه مختلف یک واژهاند که به جهت نزدیکی لفظی، یکی به دیگری تبدیل شده است.
احتمالات دیگر در عبارت
البته اگر مسئله تصحیف نسخه را با لغت سازی درهم بیامیزیم، احتمالات دیگری هم در مورد این عبارتْ مطرح میشود که به اهمّ آنها اشاره میکنیم:
احتمال اوّل: اصل عبارت، «تقبّبت» باشد، به معنای نوعی لجام بستن، و این کلمه از «القَبّ» گرفته شده باشد که درباره آن آمده است :
القبّ: ضرب من اللُّجُم أصعبها و أعظمها. (العین؛ لسان العرب)
احتمال دوم: اصل عبارت، «تقبّبت» باشد، همچون احتمال نخست؛ ولی معنای آن، آماده کردن اسبان خود برای مسابقه (پیکار با اولیاء الله) باشد و این واژه، از «قُبَّ: ضُمّر للسباق» (لسان العرب) مأخوذ باشد.
احتمال سوم: اصل عبارت، «تَقَبَّنَتْ» باشد، به معنای حرکت کردن، یا به سرعت حرکت کردنِ ایمنانه، برگرفته از «قَبَنَ الرجل یقبن قبوناً: ذهب فی الأرض» (لسان العرب) یا از «أقبَنَ: أسرع عدواً فی أمان».
احتمال چهارم: اصل عبارت، «تقتّبت» باشد از «القتب: أُکاف البعیر؛ گلیم و پلاس ضخیمی که زیرِ پالان مینهند؛ عرقگیر». مؤلف الصحاح میگوید:
أقتبت البعیر إقتاباً، إذا شددت علیه القتب.[4]
نظیر آن در سایر کتب لغوی، همچون لسان العرب و تاج العروس دیده میشود.
این گونه احتمالات، از اکثر احتمالاتی که در کلام صاحب شفاءالصدور آمده، ضعیفتر نیستند؛ ولی تمامی آنها با مشکل لغتسازی بیدلیل رو به رو هستند. احتمالات قابل توجّه در این بحث، تنها احتمال علاّمه مسجد شاهی و نیز دو احتمالی است که ما مطرح ساختیم(اصل عبارت، «تقبّبت» باشد و بر گرفته از «قُبّه»، یا «تنکّبت» باشد و برگرفته از «نَکَبَ»)؛ ولی این احتمالات نیز شاهد روایی قابل توجّهی ندارند و صرفاً به جهت حلّ مشکل، مطرح شدهاند.
وجه صحیح در عبارت
احتمال دیگری نیز در این جا وجود دارد که ظاهراً احتمال صحیح در این واژه از زیارت، همین است. و با جریان طبیعی تصحیفات در نسخ، سازگار است و شاهدهای محکمی از دیگر زیارات بر درستی آن دیده میشود.
پیش از توضیح این وجه، گفتنی است که کتب زیارات و نسخههای خطّی آنها در این قسمت از زیارت، اختلافات چندی دارند. عبارتی که در آغاز سخن آوردیم، برگرفته از نسخههای معتبر مصباح المتهجّد است: «تنقّبت لقتالک». البته در این کتاب، نسخه «وتهیّأت» هم دیده میشود که چندان معتبر نیست.[5] در بحارالأنوار(ج 101، ص 293) این زیارات، بدین گونه از مصباح المتهجّد نقل شده:
تنقّبت و تهیّأت لقتالک.
در کتاب المزار شهید اوّل(ص204) نیز زیارت عاشورا با همین عبارت، نقل گردیده است.
در البلد الأمین (ص 269)، این قطعه زیارت، چنین روایت شده است :
تهیأت و تنقّبت لقتالک.
در کامل الزیارات، کلمه «تنقّبت» در زیارت نیامده و به جای آن، تنها «تهیّأت» به کار رفته است.[6]
بنابراین، چهار شکل گوناگون در این قطعه از روایت، نقل شده است: فقط «تنقبت»، فقط «تهیّأت»، هر دو عبارت با تقدیم «تنقّبت» و برعکس. این گونه اختلافها چه توجیهی دارد؟ منطقیترین توجیه در این زمینه این است که تنها یکی از این دو واژه صحیح است و واژه دیگر، به عنوان نسخه بدل در حاشیه واژه اوّل ذکر شده (چنانچه در برخی نسخ مصباح المتهجّد چنین است). سپس گمان رفته که این واژه، از متن افتاده است. لذا در نسخه های مختلف، آن را در متن، جای دادهاند. لذا نسخه صحیح و نسخه محرّف، هر دو در متن قرار گرفتهاند. گاه نسخه صحیحْ مقدّم شده و گاه نسخه محرّف. این گونه دگرگونیها در نسخههای خطّی بسیار رخ مینماید و اثبات آن، به شرح و توضیح بیشتری نیاز ندارد.
حال با توجه به معنای روان و سرراست نسخه کامل الزیارات، به نظر میرسد که عبارت همین نسخه (یعنی «تهیّأت»)، درست بوده است. این عبارت، تناسب روشنی با جملههای پیشین زیارت: «أسْرَجَت وألجَمَت» دارد و چون به صورت: «تهیئت» نگاشته شود، با «تنقّبت» شباهت مییابد. لذا بدان تبدیل شده و سپس دو نسخه صحیح و مصحّف، در برخی مصادر، به دو شکل مختلف باهم جمع شدهاند.
واهد روایی مصحّف بودن نسخه «مصباح المتهجّد»
قطعه مورد نظر، در چند زیارت دیگر از زیارات حضرت سید الشهدا(علیه السّلام) هم دیده میشود، در تمام این زیارات ـ که شباهتهایی با زیارت عاشورا دارند ـ، به جای «تنقّبت»، «تهیّأت» آمده است و در هیچ یک، اختلاف نسخه دیده نمیشود.
زیارت اوّل، زیارت طولانی صفوان جمّال، منقول در مصباح المتهجّد است که در قطعات زیر، مشابه زیارت عاشورا است:
1. السلام علیک یا أبا عبدالله! السلام علیک یا ابن رسول الله! السلام علیک یا ابن أمیرالمؤمنین!
2. السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره والوتر الموتور!
3. السلام علیکم منی أبداً ما بقیت و بقی الّلیل والنهار! (که در این زیارت، قبل از قطعه نخست آمده است).
4. بأبی أنت وأمّی یا ابن رسول الله! بأبی أنت و أمّی یا أبا عبدالله! لقد عظمت الرزیّة و جلّت المصیبة بک علینا و علی جمیع أهل السماوات والأرض (که با اندک تفاوتی در زیارت عاشورا وارد شده است).
پس از این قطعه، قطعه مورد نظر ما به این شکل آمده است:
فلعن الله أمةً أسرجت وَ ألجمت و تهیّأت لِقتالک، یا مولای یا أبا عبدالله![7]
شایان ذکر است که راوی این روایت، همان صفوان جمّال است که نام وی در دعای بعد از زیارت عاشورا دیده میشود.
زیارت دوم، زیارتی است که مرحوم سید ابن طاووس نقل کرده و در آن هم قطعات دوم تا چهارم، با اندک تفاوت، و قطعه مورد نظر بدون تفاوت با زیارت قبلی آمده است.[8]
زیارت سوم، زیارت روز عرفه است که با دو زیارت قبل، شباهت زیادی دارد. در این زیارت، قطعه اوّل با کمی تفاوت، و قطعه سوم و چهارم و نیز قطعه مورد نظر، همانند زیارت اوّل نقل شده است.[9]
زیارت چهارم، زیارت امام حسین (علیه السّلام) در ذی قعده است که در آن، قطعه چهارم با اندک تفاوت و قطعه مورد نظر، بدون تفاوت نقل شده است.[10]
زیارت دیگری در المصباح کفعمی (ص 502) نقل شده که در البلد الأمین وی بدان اشاره رفته است.[11] متن این زیارت که به عنوان زیارت ماه ذی حجه، یا زیارت ماه ذی حجه در شب عرفه و روز آن و شب عید قربان و روز آن آمده، دقیقاً مشابه زیارت روز عرفه است و ظاهراً زیارت دیگری نیست.
بنابراین، با توجه به اتّفاق تمامی این زیارات بر عبارت «تهیّأت» به جای «تنقّبت»، با اطمینان میتوان گفت که نسخه صحیح در عبارت زیارت عاشورا، همان نسخه کامل الزیارات: «لعن الله أمة أسرجت و ألجمت و تهیّأت لقتالک» بوده و نیازی به توجیهات متکلّفانه درباره «تنقّبت» نیست.
و آخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمین!
ضمیمه یکم: قیاسی یا سماعی بودن ابواب ثلاثی مزید
ابن هشام در المغنی، در اواخر باب چهارم کتاب، در بحث «الأمور التی یتعدّی بها الفعل القاصر»، همزه اَفعل را ذکر کرده و میافزاید:
وقیل: النقل بالهمزة کله سماعی، و قیل: قیاسی فی القاصر و المتعدی الی واحد، و الحق أنّه قیاسی فی القاصر، سماعی فی غیره، و هو ظاهر مذهب سیبویه.
وی شبیه همین بحث را در تعدیه به تضعیف عین (یعنی باب تفعیل) مطرح ساخته و در این جا میگوید:
و ظاهر قول سیبویه أنّه سماعی مطلقاً.
مرحوم سید رضی در شرح الشافیة (ج 1، ص 84)، این نظر را اختیار کرده که ابواب مزید و معانی آنها قیاسی نیستند؛ بلکه در هر باب به سماع استعمال لفظ معیّن و نیز به سماع استعمال در معنای معیّن نیازمندیم.
مصحّحان این کتاب، در حاشیه، عباراتی را از سیبویه در الکتاب (ج 2، ص 233 و 237) نقل کردهاند که از آنها برمیآید که به عقیده سیبویه، معنای تعدیه در باب اِفعال و معنای تکثیر در باب تفعیل، قیاسی است.
ایشان پس از اشاره به کلام ابن هشام میافزایند:
به نظر ما در هر صیغهای اگر موارد بسیاری از آن در معنای خاصی به کار رود، این امر، دلیل بر آن است که میتوان از این صیغه برای افاده آن معنا بهره گرفت. هرچند این لفظ را بعینه نشنیده باشیم.
این نظر، صائب مینماید و با ساختار طبیعی زبان و گسترش قهری آن، سازگار است.
ضمیمه دوم: توصیف نسخه عکسی «مصباح المتهجّد»
نسخهای از مصباح المتهجد، به کوشش آقای اسماعیل انصاری زنجانی چاپ شده که افزودههایی در حاشیه این نسخه با خطّ متن، درج شده که معلوم نیست از روی چه نسخهای بوده و تا چه حدْ اعتبار دارد؛ از جمله در بحث ما زیادی «وتهیّأت» در حاشیه این نسخه، معلوم نیست مستند به چه نسخه خطّیای است.
به هر حال، امتیاز عمده این نسخه، مقابله آن با نسخه معتبر مصباح المتهجد است. آیت الله والد ـ حفظه الله ـ، در وصف این نسخه مرقوم داشتهاند:
باسمه تعالی
نسخهای که مصباح المتهجّد از روی آن عکس برداشته شده، با نسخه ملاّ احمد بشرویِهای تونی، محشّی شرح لمعه (روضه بهیّه) و برادر ملاّ عبدالله تونی معروف به فاضل تونی، مقابله شده و ملاّ احمد در سال 1068 [قمری] با نسخهای از مصباحْ مقابله کرده و نسخه مزبور مصباح ـ یعنی نسخهای که تونی نسخه خود را با آن مقابله کرده ـ را حسن بن راشد در سال 830 با نسخه علی بن احمد رمیلی ـ که از روی نسخه ابن السکون نوشته و با آن مقابله کرده [بود] ـ، مقابله کرده. همچنین نسخه مزبور را در سال 973 عماد الدین علی قاری اِسترآبادی، با چند نسخه صحیح و مورد اعتماد، مقابله نموده که از جمله نسخهها، نسخهای است که ابن ادریس در سال 573 با نسخه خطّ مصنّف، مقابله نموده است. بنابراین، نسخه ما با سه واسطه با نسخه شیخ (مصنّف کتاب) مقابله شده است.
عماد الدین قاری، علاوه بر نسخه های کتاب، نسخه مزبور را با مختصر المصباح به خط ابن السکون (م ح 606ق) مقابله کرده و هر جا «بخطّهما» در حاشیه نوشته [است]، مقصود[ش]، خط ابن السکون و ابن ادریس میباشد.
پی نوشت:
-
[1]. بویژه، ر.ک: بحارالأنوار، ج95، ص32(به نقل از: کمال الدین، ص351).
-
[2]. در کتب لغت، «قنیب» را به «جماعة من الناس» معنا کرده اند (العین؛ لسان العرب).
-
[3]. دریاچه خزر، در زبان عربی به نام «بحر قزوین» و در زبان فرانسه به صورت کاسپین(CAspien) خوانده میشود. گویا قزوین و کاسپین، ریشه مشترک دارند(ر.ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، بخش اعلام، واژه(کاسیان).
-
[4]. در الصحاح در تفسیر «قتب» آمده است: «رحل صغیر علی قدر السنام».
-
[5]. آیت الله والد، نسخه مصباح المتهجّد خود را با نسخه ای از آن مقابله کرده اند که به خطّ عبدالجبّار بن علی رازی به تاریخ 502ق، نگارش یافته (کتاب خانه آستان قدس رضوی، ش 882). در این نسخه هم کلمه «و تهیّأت» نیامده و تنها «تنقِّبت لقتالک» ثبت شده است. همچنین در متن نسخه ای از مصباح المتهجّد که به صورت عکسی به چاپ رسیده، در حاشیه آمده است: «و تهیأت صح نسخه»، و در زیر آن نوشته شده: «لیس فی المقابل». نسخه ای که این نسخه با آن مقابله شده، بسیار معتبر بوده است که توصیف آن در ضمیمه دوم مقاله خواهد آمد.
-
[6]. بحارالأنوار، ج 101، ص 292(به نقل از: کامل الزیارات، ب 71، ح 8).
-
[7]. بحارالأنوار، ج 101، ص 199 و 120 (به نقل از: مصباح المتهجّد، ص 719).
-
[8]. همان، ص 224 (به نقل از: مصباح الزائر، ص 245 ـ 247).
-
[9]. مصباح الزائر، ص 348 ـ 350، المزار، شهید اوّل، ص …؛ الإقبال، ص 332 ـ 334؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 359 ـ 361 (به نقل از شیخ مفید، ابن طاووس و شهید اوّل).
-
[10]. البلد الأمین، ص 289.
-
[11].مؤلّف البلد الأمین، قطعه مورد نظر ما را نیاورده؛ ولی تصریح کرده است که قسمتی که قطعه مورد نظر در آن قرار دارد، همچون زیارت ذی قعده است.