دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

بابیت و بهائیت

No image
بابیت و بهائیت

كلمات كليدي : تاريخ، سيد علي محمد باب، بابيت، بهائيت

نویسنده : سعيده سلطاني مقدم

ظهور فرقه‌های جدید

در دوران قاجاریه به دلیل تبعیض، بی‌عدالتی‌‌، فقر، وضعیت ناگوار معیشتی و بطور کلی وضعیت اسفبار اقتصادی، سیاسی که بر کشور حاکم بود، مردم در تنگا قرار داشتند.

علاوه بر این جنگها و شکست‌های پیاپی ایران از روس، و اوضاع نابسامان هیئت حاکمه و درباریان در دوره فتحعلی شاه، ایران را به سقوط و اضمحلال کشانیده بود و در دوران محمدشاه، رشو‌ه‌گیری و فروختن مشاغل، بی‌کفایتی و بی‌لیاقتی درباریان و شقاوت مامورین دولتی و حکام محلی در گرفتن مالیات‌های سنگین از مردم، مملکت را ویران کرده بود.[1]

از طرفی بیماریهای واگیردار چون طاعون و وبا در طی این سالها (1236 ‌ـ 1310 ه ق) تقریبا 65 بار جان هزاران نفر را گرفت و قحطی نیز مصیبتی بود که هر چند سال یک بار ایرانیان را گرفتار می‌کرد.[2]

این اوضاع و احوال، زمینه را برای گرایش مردم به اندیشه مهدویت و ظهور یک ناجی فراهم می‌کرد و در سالهای بعد با ادامه یافتن این نابسامانی‌ها، در دوره ناصری شدت یافت و مردم را روحاً، برای قبول مهدویت از جانب کسی که ادعای ستیز با هیئت حاکمه را داشت فراهم می‌کرد، تا آنها را از اوضاع فلاکت‌ بار نجات دهد. و از طرفی مردم بی‌دانشی را که ذهنشان در طول دوران بسیار، پرورش یافته تعصب و اوهام بود را به آسانی به خود جلب می‌کرد.[3]

در نبود عقل و آگاهی هر عملی از انسان متعصب، آن هم از مردمی که زیر بار این همه مشقت تنها به دنبال راه نجات و رهایی هستند، به دنبال خواهد داشت، و بدون هیچ تفکر و تاملی به فرقه‌های جعلی و ساختگی همچون بابیه جلب می‌کند.

به گفته دکتر آدمیت «خلقی که به بابیه گرویدند در زمره همان مردمی بودند که در همان اوان، اعتقاد یافتند که بقعه صاحب الامر در تبریز معجزه فرموده و آن اعجاز در شخصیت گاوی، تجسم پیدا کرده است و آنگاه مردم فوج فوج همی رفتند و بر سم آن حیوان بوسه همی‌ زدند...[4]

هنر سران باب این بود که احساسات تعصب‌ آمیز مردمی که قرنها در پی ظهور قائم منتظر بودند، برانگیخت. آنچه بیشتر مایه رونق کار بابیان در مرحله اول ظهورشان شد و نام باب را بر سر زبانها انداخت عصیان و مخالفت علیه دولت بود و گرنه معلوم نیست که اعتباری می‌یافتند یا همچون صدها فرقه دیگر و یا فرقه سلف‌شان شیخیه به فراموشی سپرده می‌شدند.

چنانچه وقتی مردم دیدند سید باب، مردی اهل آشوب و جنگ علنی نیست بلکه مدارا پذیر و سازش کار است از نیمه راه بازگشتند و یا بعد از شکست سختی که پیروان و بابیان بعد از سید علی محمد باب در مازندران و خاصه در زنجان خوردند، نه تنها شدت قیام بابیه فرو ننشست بلکه از اعتبارشان نیز کاسته شد.[5]

پس آنچه مردم را عاصی و به طغیان کشانیده بود، به جان آمدن آنها از ظلم بی‌حد و بیداد بی‌شمار هیئت حاکمه بود، نه تعصب دینی صرف و یا دست‌های پنهان ممالک بیگانه.

بنیان‌گذار فرقه بابیه و اعتقادات او

بابیه به پیروان میرزا سید علی محمد باب گفته می‌شود، وی پسر محمد رضا شیرازی بود و در سال 1236 ه .ق در شیراز به دنیا آمد و در کربلا و نجف به تحصیل علوم روحانی در مکتب سران فرقه شیخیه، شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، پرداخت و بعد از مرگ سید کاظم رشتی دعوی جانشینی او را کرد و به شیراز رفت و دعوی بابیت و واسطگی حضرت مهدی(عج) و مومنین را کرد و سپس پا را فراتر نهاده، خود را مهدی موعود نامید. و در کنف حمایت معتمد الدوله، حاکم اصفهان( از طرف محمدشاه)، به بسط و گسترش عقاید خود پرداخت و به امید یافتن پیروانی از مردم و هیئت حاکمه نامه‌هایی به بزرگان نوشت و به تصور خود حکومت مقدس و مذهبی موعود را بنیان گذاشت.

بعد از مرگ معتمد الدوله و شکایت علمای شیراز و اصفهان به دستور محمدشاه، سیدباب، دستگیر و به "قلعه جهریق" فرستاده شد. بابیان از هر طرف به دیدار او شتافتند و زندان به نوعی زیارتگاه تبدیل شده بود. سید علی باب در زندان کتاب مقدس خود «بیان» را نوشت و این کتاب را ناسخ قرآن شمرد، چنانچه قرآن کتاب‌های پیش از خود را منسوخ ساخته است.[6]

اعتقادات بابیه

آموزش باب، آموزش دینی بود و نکته تازه‌ای در آن دیده نمی‌شد جز آنکه گرایشات مترقی گوشه و کنار جهان را با مسلک خود آمیخته و مذهب ساختگی با مقتضیات روزگار ایجاد کرده بود. او حتی از ضرورت پست و تلگراف و یکسان کردن پول نیز سخن می‌گفت. وی آموختن فلسفه و فقه را ممنوع کرده و آداب نماز و قبله و مناسک دینی را تغییر داد.[7]

باب که نتوانسته بود پایگاه محکمی در میان حکومت به وجود آورد، پیشکاران و حکام دولت را منشاء همه ستم‌ها و رنج‌ها می‌دانست. و می‌گفت به زودی در پنج ولایت ایران که از نظر او ارض مقدس بودند (آذربایجان، عراق عجم، خراسان، فارس و مازندران) بابیان با کمک کتاب مقدس «بیان»، بر کافران غلبه کرده و آنها را از آنجا بیرون می‌کنند. علی محمد باب در این کتاب از برآمدن رهبر جدید که همان «من یظهره الله» است سخن گفته است. البته امید او به این مناطق پنجگانه به این دلیل بود که او در این مناطق پیروان قابل اعتمادی داشت.[8]

سید علی محمد باب، دعوی خود را در زمان محمد شاه و ولیعهدی ناصرالدین شاه آشکار نموده بود. در همان زمان، ولیعهد، به پدرنامه می‌نویسد که تعالیم باب تماما خلاف اسلام است و هر چه از او می‌پرسند، میگوید نمیدانم یا نمیتوانم بگویم. سرانجام در زمان ناصرالدین شاه و صدارت امیر کبیر او را گرفته و مجازات کردند. سید توبه نامه‌ای تقدیم به ناصرالدین شاه کرد و پشیمانی خود را از کردار و اعمال خود ابراز داشت اما علما توبه او را نپذیرفتند و او مرتد و محکوم به اعدام شد. و حکم او در سال 1266 ه ق اجرا گردید.[9]

بهاء الله

بعد از مرگ سید علی محمد باب بین پیروان او و خاصه، سران آنها، که دو برادر ناتنی از اهل نور بودند اختلاف افتاد. برادر بزرگتر، میرزا حسینعلی، ملقب به بهاء الله، بدعتی در اصول بابیه گذاشت. باب که معتقد بود من "یظهره الله" باید دو هزار سال پس از او بیاید، این اعتقاد توسط بهاء الله نادیده گرفته شد و او خود را من یظهره الله نامید. اما برادر کوچکتر ،میرزا یحیی "صبح ازل" به باب وفادار ماند و خود را خلیفه او شمرد.

بهاء الله جنبه اخلاقی تعالیم باب را بسیار تقویت نمود، اما جنبه حکمت و عرفان آن را ناچیز شمرد. تفاوت بهائی‌ها با بابی‌ها آن بود که بابی‌ها ،تمام مصائب و مشکلات مردم را به حکومت نسبت می‌دادند. اما بهاء الله سعی نمود رفتار مسالمت آمیزی با ناصرالدین شاه داشته باشد. بابیان روز به روز بر تعدادشان افزوده می‌شد و هر از چندگاهی نیز با رهبری پیشوایان خود مثل محمد علی زنجانی، ملا فتح الله قمی و محمد تقی شیرازی قیام می‌کردند. و به آشوب در گوشه و کنار کشور دامن می‌زدند.[10]

سیاست غلط در برخورد با بابیان

در خاتمه باید یادآور شویم آنچه باعث افزایش پیروان بابی شد، حساسیت و مبارزات شدید سلطنت و حکومت در سرکوبی پیروان باب بود، تا پیروان را هر چه بیشتر در مقابل دولت که حالا بعد از اقدام شاه در اعدام رهبر آنها، مظهر ظلم و بیداد شده بود، قرار دهد، تا با حمایت و پیروی از رهبرانشان با اشتیاق بیشتر بر حکومت شوریده و از جان دریغ نکنند.

ظهور باب، در ابتدا بیش از یک داعیه مذهبی مخالف با سیاست‌های دولت نبود، اما با حساسیت بیش از حد زمامداران نسبت به آن وسیله‌ای شد، در دست بیگانگان تا هم به مردم و هم به دین آنها ضربه مهلکی بزند و هر چه بیشتر آنها را در دام خرافه و اوهام اندازد. و نیز دستاویزی شد برای زمامداران که هر مخالفی را به اتهام کفر و بابی‌گری به سخت‌ترین مجازاتها محکوم کنند.[11]

به قول ادوارد براون: سیاست غلط هیئت حاکمه، در قتل و کشتار سران این فرقه بود. اگر آنها توبه نامه سید علی محمد باب را می‌پذیرفتند و در عوض به بیداری افکار مردم و روشنگری می‌پرداختند نهضت کم‌کم به فراموشی سپرده می‌شد.[12]

مقاله

نویسنده سعيده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

زنان در دربار

No image

دارالفنون

No image

صنایع دوره قاجار

No image

نقاشی دوره قاجار

No image

مستوفی الممالک

Powered by TayaCMS