24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : تاريخ، ميرزا ابوالقاسم خان ناصرالملك، كابينۀ خانوادگي، دومين مترجم ناصرالدين شاه، تدوين اولين بودجه
نویسنده : رحمان فتاح زاده
"ابوالقاسم خان قره گوزلو همدانی" فرزند "احمدخان" و نوۀ "محمودخان ناصرالملک" در سال 1272 ه.ق. متولد شد؛ چون میرزا احمدخان پدر ابوالقاسم خان شغل نظامی داشت و اغلب اوقاتش را در خارج از منزل به سر میبرد، پدر بزرگ میرزا ابوالقاسم خان، "میرزا محمودخان ناصرالملک" به تربیت او همت گماشت. در سفر دوم ناصرالدین شاه به اروپا محمودخان ناصرالملک که از ملتزمین رکاب بود، نوۀ خود ابوالقاسم خان را نیز برای تحصیل به لندن برد. ابوالقاسم در دانشگاه "آکسفورد" به تحصیل پرداخت و پس از فراغت از تحصیل مدتی با سمت وابسته به سفارت ایران در لندن خدمت کرد و دو بار هم به نیابت «سفارت فوق العاده» به دربار هلند و دربار آلمان رفت.[1]
میرزا ابوالقاسم در سال 1301ه.ق. به ایران آمد و در سال 1302ه.ق. به خواهش پدر بزرگش از طرف ناصرالدین شاه به "مشیر حضور" ملقب شد.
ابوالقاسم خان در دستگاه ناصرالدین شاه به کار مترجمی گماشته شد و در شورایی که "عباس میرزا ملک آرا" به دستور ناصرالدین شاه پس از سفر سوم به فرنگ(اروپا)، برای تنظیم قوانین تشکیل داد، عضویت داشت و قوانین و آئین نامههای خارجی را ترجمه میکرد. به علاوه هر وقت "محمدحسن خان اعتمادالسلطنه" حضور نداشت، میرزا ابوالقاسم خان روزنامههای خارجی را برای شاه میخواند و خطابههای سفرای خارجی را برای او و بیانات شاه را برای سفیران ترجمه میکرد. پس از انتخاب "میرزا علی خان امینالدوله" به عنوان صدراعظم، در سال 1314ه.ق. ناصرالملک به سمت «وزارت مالیه» برگزیده شد و با کنار رفتن امینالدوله در سال 1316ه.ق. ابوالقاسم خان هم از وزارت مالیه کنار رفت و پس از آن مأمور حکومت کردستان شد. ناصرالملک پس از پیروزی انقلاب مشروطه در کابینههای "میرزا نصر الله خان مشیرالدوله"، "سلطان علی خان وزیرافخم" و "امینالسلطان" وزیر مالیه بود.[2]
نمایندگان مجلس شورای ملی پس از ساقط کردن کابینۀ "میرزا احمدخان مشیرالسلطنه" در نشستی محرمانه و خصوصی میرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک را نامزد «رئیس الوزرائی» نمودند. محمدعلی شاه نیز بر این تصمیم صحه نهاد و فرمان رئیس الوزرائی ناصرالملک را در سوم آبان ماه 1286 ه.ش. صادر کرد. وی به خوبی میدانست که ناصرالملک مجری خواستههای دولت انگلستان است و طبعاً با وی که با روسها مناسبات نزدیک دارد راه سازش پیش نخواهد گرفت ولی برای اینکه حسن نیت خود را به اثبات برساند، تن به این انتخاب تحمیلی داد تا جلوی هر گونه شکوه و شکایت را از نمایندگان گرفته باشد. ناصرالملک بعد از چند روز مشورت با نمایندگان بدون خواستن نظر شاه، وزیران خود را به مجلس معرفی کرد و چون بیشتر افراد این کابینه با هم ارتباط خانوادگی داشتند به «کابینه حانوادگی» مشهور شده است.[3]
اولین اقدام ناصر الملک برای ایجاد و تفاهم بین شاه و مجلس این بود که شاه و شاهزادگان بلافاصله در مجلس حضور یابند و برای حفظ مشروعیت و صیانت از قانون اساسی سوگند وفاداری به مشروطیت یاد نمایند. محمدعلی شاه از این پیشنهاد ناصرالملک استقبال کرد و قرار شد، مجلس روزی برای سوگند شاه و شاهزادگان تعیین نماید؛ لذا شاه و شاهزادگان در روز 19 آبان 1286 ه.ش. در مجلس حضور یافتند و این سوگند را به جا آوردند.[4]
اقدام دیگر وی در این زمان سرو سامان دادن به بودجه مملکت و کاستن از بودجه شاه، شاهزادگان و دربار بود و برای اولین بار برای کشور به وسیله مجلس بودجه تدوین شد و به این ترتیب مجلس توانست گام بلندی در راه اطلاح بودجه که پایه و اساس هر حکومتی است، بردارد و وظیفۀ خود را که نظارت در امر دخل و خرج مملکت است، را اجرا کند؛ اگر چه محمدعلی شاه و شاهزادگان در باطن فوقالعاده ناراضی بودند؛ ولی مخالفتی از خود در ظاهر نشان ندادند و از طرفی بعضی از شاهزادگان و درباریان با اجیر کردن تعدادی نظم عمومی را بهم زدند و دست به اغتشاش زدند.[5]
در این آشوب و بلوا ناصرالملک تاب مقاومت نیاورده و استعفای خود و وزیران را به محمدعلی شاه تسلیم کرد ولی شاه استعفای او را قبول نکرد و از او خواست به کار خود ادامه دهد؛ اما عدهای در روز 22 آذر ماه به در مجلس آمده و بر ضد مشروطه دست به تظاهرات زدند و به نمایندگان توهین کردند و این باعث شد که به سمت آنها تیر اندازی شود، در نتیجه بین مشروطه خواهان و جمعیت تظاهر کننده زد و خورد آغاز شد و عدۀ نسبتاً زیادی مقتول و مجروح شدند و بازار تهران نیز تعطیل شد. "احتشام السلطنه" رئیس مجلس مسبب را شاه دانست و دو تن را نزد شاه فرستاد و از او گله کردند و شاه هم از این کار عصبانی شد و دستور داد فرستادگان مجلس را به فلک بستند و بعد هم هر دوی آنها را اعدام کرد و بعد رئیس مجلس را به حضور خواست و رئیس مجلس احتشامالسلطنه هم به همراه وزراء نزدیک غروب همان روز به حضور شاه رسیدند شاه هم پس از فحاشی زیاد و نواختن چوب به سر و صورت آنها، دستور توقیف و اعدام همۀ آنها را صادر کرد و خواست ناصرالملک را با «قهوۀ قجری» بکشد که در همین زمان "چرچیل" نائب رئیس سفارت انگلیس وارد کاخ شد و اجازه ملاقات خواست و با شفاعت او و یادآوری این مطلب که ناصرالملک دارای نشان دولتی از انگلستان است او را از گشته شدن نجات داد و شاه هم شرط کرد که او باید فوراً ایران را ترک کند و او نیز فردا صبح ایران را به مقصد اروپا ترک کرد.[6]
ناصرالملک بعد از خروج از ایران به لندن رفت و تا سال 1329 ه.ق. به ایران بازنگشت و از این زمان، یکی از دشمنان سر سخت محمدعلی شاه محسوب میشد و همیشه در صدد براندازی حکومت او بود و با دولت انگلستان در این مورد رایزنی میکرد وهر چه بعدها محمدعلی شاه از او خواست که به ایران بیاید؛ اما او که از مقاصد شاه اطلاع داشت، هرگز به ایران نیامد و وقتی که "عضدالملک" به نیابت سلنت احمدشاه، انتخاب شد او به ایران آمد و بعد از مرگ عضدالملک به رأی مجلس به نیابت سلطنت انتخاب شد و چهار سال نائبالسلطنه ایران بود و در غیاب مجلس با دیکتاتوری و استبداد سلطنت کرد و در ابتدای جنگ جهانی اول احمدشاه را به تخت سلطنت نشاند و خود مجدداً به اروپا رفت و پس از خلع قاجاریه به ایران آمد و سرانجام در سال 1306 ه.ق. در تهران در گذشت. او که مردی محافظه کار بود همیشه زیر پرچم انگلستان خدمت کرد و دارای دو فرزند پسر و یک دختر بود.[7]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان