كلمات كليدي : تاريخ، سيد محمدرضا سعيدي، نهضت امام خميني، عصر پهلوي
نویسنده : منيره شريعت جو
"سید محمدرضا سعیدی" در دوم اردیبهشت سال 1308هـ.ق. در «نوغان» مشهد متولد گردید. ایشان در کودکی مادر خویش را از دست داد و تحت آموزشهای پدرش "سید احمد" که از روحانیون و وعاظ منطقه بود، از همان کودکی با معارف اسلامی، مجالس سخنرانی و مکتب اهلبیت آشنایی یافت. در سن 21 سالگی با "خدیجه طباطبایی شیرازی" از نوادگان مرحوم "میرزای شیرازی"(تحریم کننده استعمال تنباکو) ازدواج نمود. حاصل این ازدواج پنج فرزند پسر و چهار دختر بود.[1]
تحصیلات
وی پس از گذراندن دروس ابتدایی نزد پدر، به علت نبود مدرسه به مشهد مهاجرت نمود.[2] تحصیل رسمی حوزه را نیز در مشهد با زندگی در حجره بدون دریافت کمک مالی از پدر آغاز نمود و یک سال پس از ازدواج در سال 1330ش. برای تحصیلات نهایی به قم آمد[3] تا این که به درجه اجتهاد نائل گردید.[4]
بنا به گفته دوستان، ایشان از طلاب برجسته به شمار میرفته و در کلاسهای درس بیشترین اشکالات را مطرح مینمودند و تقریرات ایشان از بهترینها بود.[5]
اساتید
ایشان در حوزه علمیه مشهد نزد اساتیدی چون آقایان "ادیب"(ادبیات)، "شیخ عبدالله یزدی"(منطق)، "هاشم قزوینی"(کلام و مکاسب، کفایه)، "کاظم دامغانی"(رسائل) و در قم آیات عظام "بروجردی" و "امام خمینی(ره)" شاگردی نمود.[6]
آثار
عمده آثار ایشان اعم از سخنرانی، جزوه و... در حملات ساواک از بین رفته یا سوزانده شد. ایشان صاحب حاشیه بر عروة الوثقی و چند اثر فقهی و تقریرات بودند.[7] برخی از جزوات ایشان عبارت است از: اتحاد در اسلام؛ آیا دین سبب عقب ماندگی است؟؛ آزادی زن؛ کار در اسلام؛ رساله امر به معروف و نهی از منکر امام و...[8]
خصوصیات اخلاقی
ایمان عمیق به خدا و اهلبیت، اخلاص، شجاعت و شهامت، تکلیف گرایی، نظم در امور، صبر و مقاومت، تواضع و فروتنی، تأکید بر آموزش احکام[9]، گشادهرویی و خوشخلقی، شوخطبعی، نوگرایی و دوری از تعصب، توجه به جوانان و بانوان، جدیت و خستگی ناپذیری، خدمات اجتماعی و دستگیری از مستمندان از جمله خصوصیات اخلاقی ایشان به شمار میآید.[10]
ایشان درباره صبر معتقد بودند: مجموعه اسارتها و بردگیها و ذلتهایی که امت اسلامی دارد، در پرتو تحریف واژه صبر است. صبر در جامعه اسلامی آنجاها به کار برده نمیشود که در مقابل بردگیها... اسارتها... غارتگریها، صبر کردن... صبر، مقاومت کردن در برابر طاغوت زمان... است.[11]
فعالیتهای تبلیغی و سیاسی
شهید سعیدی در یکی از بازجوییهای ساواک منبع اصلی دیدگاههای خود را اسلام و انگیزه اصلیاش برای مبارزه با رژیم شاه را ترویج دین و احکام الهی اعلام میکند.[12] ایشان رژیم شاه را رژیمی ظالم، مروج فساد و بیعفتی در جامعه و نابود کننده اسلام و مظاهر دینی در جامعه میداند.[13] روحانیون را هم از حافظان و مروجان دین دانسته که همواره در مقابل ظلم میایستند. جدایی انداختن بین مردم و روحانیت را نیز از توطئههای دشمنان میدانست تا جایی که برای رسیدن به اهداف خود عدهای را به لباس روحانیت در آوردهاند.[14]
فعالیتهای تبلیغی و سیاسی و ظلم ستیزانه شهید سعیدی را در دو مقطع زمانی قبل از سال 38ـ1337ش. و بعد از آن میتوان مورد بررسی قرار داد. به عنوان نمونه ایشان در زمان حیات "آیتالله بروجردی" برای تبلیغ به آبادان رفت که به دلیل حضور انگلیسیها و آمریکاییها به لحاظ امنیتی برای رژیم مهم بود و در آنجا از شاه و خانواده وی که رژیم نسبت به آن حساسیت داشت، انتقاد نمود.[15]
پس از رحلت آیتالله بروجردی ایشان یکی از افرادی بود که در طرح مرجعیت امام نقش مهمی ایفا نمودند.[16] وی همچنین از اولین روحانیونی است که مبارزات علیه رژیم را به تبعیت از امام در سال 38ـ1337ش. آغاز نمود[17]؛ مخالفت با «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» که در نهایت به پیروزی انجامید؛ مخالفت با «انقلاب سفید» که منجر به قیام 15 خرداد 1342ش. گردید؛ مخالفت با لایحه مصونیت قضایی مستشاران نظامی آمریکا(کاپیتولاسیون) که به تبعید ایشان منجر گردید را میتوان از اقدامات ایشان دانست. در بین سالهای 1341 تا 1343ش. که سه حرکت تاریخی ضد رژیمِ امام انجام شده بود، در بین سه گروه روحانیون عدهای خود را از سیاست کنار کشیدند؛ برخی با روش، شیوه و اندیشه خاص خود به سیاست روی آوردند و دسته سوم در کنار امام مبارزات خود را در زمینه فکری و فرهنگی و مبارزات سیاسی آغاز نمودند. سید محمدرضا سعیدی نیز در زمره این گروه بود.[18]
در دهه 1340ش. علاوه بر جریان نامبرده، گروههای مختلف ملی[19]؛ ملی ـ مذهبی[20]؛ مارکسیستی[21] و مذهبی[22] جزو جریانات مخالف در کشور به شمار میرفتند. وجه مشترک همه نیروها، شرایط سخت ایجاد شده از سوی رژیم بعد از قیام 15 خرداد بود، به طوری که یک منبر و یک سخنرانی موجب چندین ماه زندانی شدن بود؛ اما فضای سرکوب و اختناق موجب تعطیلی مبارزات نگردید.[23]
مبارزات آیت الله سعیدی پس از قیام 15 خرداد
در زمان حادثه 15 خرداد ایشان که به منظور تبلیغ ایام محرم در «کویت» به سر میبردند، پس از اطلاع از ماجرا سخنرانی کوبندهای ایراد نمودند.[24] نقش مبارزاتی ایشان پس از تبعید امام، کسب تکلیف از امام در رفتن به نجف و نهایتاً ماندن ایشان در ایران و دفاع از امام با توجه به حساسیتها و سختگیریهای رژیم بارز میگردد. ایشان امام را به عنوان مرجع و جانشین امام زمان(عج)، رهبری شجاع و ادامه دهنده راه انبیا و ائمه معرفی نموده و خواستار لغو تبعید و بازگشت ایشان به ایران بود.[25] شهید سعیدی با همه ارادت خود به امام در یکی از بازجوییهای خود اذعان میکند که از هیچ کس تبعیت نمیکند؛ بلکه مقام امام را شایسته تمجید میداند.[26]
درباره رهبری جامعه نیز معتقد بودند، هر مجتهدی که لیاقت تقلید دارد، این طور نیست که لیاقت رهبری داشته باشد. تنها فقیه سیاستمدار است که به زمان خودش عالم بوده و در راه خدا از ملامت ملامتگران نترسد. از نظر ایشان مصداق چنین مقام تنها در امام خمینی(ره) بود.[27]
در مقابل امام خمینی(ره) نیز به وی ارادت خاصی داشتند و در یکی از نامههایشان خطاب به شهید سعیدی میفرمایند: «... من از افرادی مثل شما آنقدر خوشم میآید که شاید نتوانم عواطف درونی را آنطور که هست ابراز کنم. من قادر نیستم عواطف امثال شما را جواب بدهم...»[28]
ایشان سرانجام در سال 1344ش. به دعوت اهالی منطقه غیاثی در جنوب تهران به این شهر نقل مکان کرده، فعالیت خود را در مسجد موسی بن جعفر(ع) را ادامه میدهد.[29] امام(ره) در نامهای به ایشان میفرمایند: «از این که به تهران تشریف بردهاید از جهتی خوشوقت شدم؛ چون مرکز از هر جا بیشتر احتیاج به علمای عاملین دارد. مساعی جمیله جنابعالی مورد تقدیر و تشکر است.»[30]
موارد ذیل از جمله اقدامات آیتالله سعیدی در مدت مبارزات میباشد:
- مبارزه با نفاق و نگرانی از اختلافها و تفرقه اندازیهای مقدس نماهای مخالف[31]
- استفتای ایشان و عدهای دیگر از روحانیون از مراجع در شدت بخشیدن به مبارزات، با توجه به محدودیتهای رژیم در راه تبلیغ روحانیون.[32]
- تشکیل جلسات سری با علما و جوانان
- گزارش رویدادهای سیاسی ایران به امام از راه نامه و مسافر
- نامه به مقامات روحانی و هشدار به آنان در مناسبتهای گوناگون
- جمعآوری کمک برای پارتیزانهای فلسطینی و ارسال آنها[33]
- تبدیل مسجد امام موسی کاظم(ع) به کانون مبارزاتی با ایراد سخنرانی توسط خود و سایر سخنرانان علیه رژیم، جذب و آموزش جوانان[34] با تشکیل جلسات هفتگی، ایجاد تشکیلات امر به معروف و نهی از منکر، چاپ و توزیع جزوات و نشریات مختلف، تهیه و توزیع اعلامیهها، تشکیل کلاس برای بانوان که طی آن ضمن آموزش احکام و علوم دینی آنان را برای حضور در صحنههای انقلاب آماده نموده و از آنان مبلغانی ساخت که تحول چشمگیری در این قشر از جامعه به وجود آوردند. از جمله آنان "خانم دباغ" میباشند.[35]
- تأسیس کتابخانه و تلاش برای تشکیل حوزه علمیه در کنار مسجد که به علت کارشکنیهای رژیم موفق به تشکیل آن نشد.[36]
- ترجمه بخشی از تحریرالوسیله که دال بر وجوب مبارزه با حکومت ظالم میباشد و احکام امر به معروف و نهی از منکر و پخش آن در سطح وسیع[37]؛ تکثیر و توزیع نوارهای سخنرانی و جزوات درس ولایت فقیه امام در سال 1349ش.[38]
- گسترش حوزه تبلیغی و مبارزاتی خود به اطراف تهران.[39]
- همچنین شهید سعیدی در سال 1346ش. به صورت مخفیانه به نجف رفته و با امام دیدار میکند. تحول در شیوه مبارزه مبتنی بر تشکیلاتی کردن آن احتمالاً از دستاوردهای دیدار با امام است، به گونهای که ساواک از فعالیتهای وی با عنوان تلاش برای تشکیل حزب «خمینیسم» یاد میکند.[40]
شهادت
آیتالله سعیدی، آمریکا و اسرائیل را دشمنان اصلی اسلام و ایران میدانست و چارهی کار را قطع نفوذ آنان از منطقه میدانست.[41] ایشان پس از اعلام خبر مربوط به کنسرسیوم سرمایهگذاری آمریکا در ایران در اردیبهشت 1349ش. به علت به خطر افتادن استقلال کشور، به مخالفت با آن پرداخته و آن را مصیبتی بزرگتر از امتیاز تنباکو و کاپیتولاسیون اعلام نمود.[42] نگاشتن نامهای به امضای خود به علما در ارتباط با کنسرسیوم نهایت شجاعت ایشان را در آن زمان نشان میدهد.[43]
رژیم که طی این سالها سعی نمود با ترفندهای مختلف از جمله تطمیع، دستگیری و شکنجه، ممنوعالمنبر کردن، جدا نمودن مردم و علما از ایشان با ایجاد رعب و وحشت و قطع کمک مالی مردم به مسجد،[44] به هم زدن مجالس توسط اوباش نتوانست کاری از پیش ببرد،[45] سرانجام ساواک آیتالله سعیدی را در ارتباط با کنسرسیوم در تاریخ 11 خرداد 1349ش. دستگیر نموده و پس از شکنجههای زیاد در زندان «قزل قلعه» در شب 21 خرداد در سن 41 سالگی به شهادت میرساند.[46] ساواک به منظور ایجاد ارعاب در بین مبارزان، شهادت ایشان را در مقاطعی خودکشی، خونریزی لوزالمعده و یا سکته قلبی[47] جلوه میدهد. در حالی که به نقل زندانیان پس از قطع برق و ایجاد تاریکی تعدادی ناشناس به سلول وی رفته و پس از درگیری و یک فریاد سکوت بر محیط حاکم شده؛ پس از آن زندانیان با جسد وی رو به رو میگردند.[48]
پس از شهادت، جسد ایشان به صورت مخفیانه تنها با حضور فرزند ارشد ایشان توسط ساواک در «وادیالسلام» قم دفن میگردد و برگزاری هر گونه مجلس ترحیم ممنوع میگردد.[49] با این حال در تهران، قم، نجف، کشورهای اروپایی و نزد سایر گروهها و احزاب بازتاب خاصی داشته و با وجود همه ممنوعیتها مراسمهای گوناگونی برگزار گردید. در نجف نیز به مدت 40 شب از سوی طلاب مراسم برگزار گردید که مخارج فاتحه را امام بر عهده گرفته و هر 40 شب در مراسم حضور یافتند[50] و طی بیانیهای شهادت ایشان را تسلیت گفته و اقدام شاه و کنسرسیوم سرمایهگذاری در ایران را محکوم مینمایند.[51]