نکتهای که مناسب است در این جا به آن اشاره کنیم این است که مسلمان واقعی باید ملاک دوستی و دشمنی هایش فقط خدا، دین و ایمان باشد. بر اساس این ملاک، در این زمان ما باید کسانی را که موافق اسلام و نظام اسلامی هستند ـ چه خویش و چه بیگانه ـ مثل جان خود دوست داشته و از ایشان حمایت کنیم، و کسانی را هم که با این نظام مخالفند و در صدد براندازی آن هستند و علیه آن توطئه میکنند دشمن بداریم و با آنان مخالفت کنیم؛ کسانی که نمیخواهند احکام اسلامی اجرا شود و با صراحت میگویند ما طرفدار سکولاریزم و تفکیک دین از سیاست هستیم. آنان دین را به حاشیه میرانند و معتقدند دین نباید در متن زندگی مردم جایی داشته باشد.
علت مخالفت این گونه افراد با ولایت فقیه و شورای نگهبان نیز این است که این دو، با دموکراسی مورد نظر آنها سازگار نیستند. البته مشکل اصلی آنها اسلام است و گاهی نیز تصریح میکنند که در مورد دموکراسی، مشکل ما با اسلام است و باید اسلام را برداریم تا بتوانیم کشوری دموکراتیک داشته باشیم! مبلّغ و مظهر اسلام نیز روحانیت است. از این رو برای کنار زدن اسلام باید با روحانیت مقابله کرد و آن را کنار زد. یکی از پایگاههای مهم اجرایی روحانیت نیز شورای نگهبان است که مانعی مهم بر سر راه اسلام زدایی و سکولاریزه کردن جامعه است. بنابراین برای کنار زدن اسلام حتماً باید کاری کرد که بساط شورای نگهبان برچیده شود. هم چنین به طور کلی باید موادی از قانون اساسی، نظیر اصل ولایت فقیه، را که به نحوی متضمن حفظ اسلامیت نظام است به چالش کشید و برای حذف یا تغییر آنها تلاش کرد. از این رو اصلاحات مورد نظر آقایان در حقیقت این است که اسلام را کنار بزنند و فرهنگ و شیوه زندگی مردم ما را به شکل غربی درآورند و کشوری ایده آل مثل آمریکا بسازند!! آمریکا نیز هم چنان که در انتخابات ریاست جمهوری اخیر این کشور (سال 2000) دیدیم، یعنی همان کشور رسوایی که مردم آن چنان در تعیین حکومت نقش دارند که میتوان با تقلب و جا به جا کردن فقط چند رای، یک نفر را بر سرنوشت 250 میلیون نفر حاکم کرد! آیا دموکراسی از این بهتر میشود؟! و ما برای رسیدن به چنین حکومت ایده آلی باید اسلام را کنار بگذاریم!
دموکراسی و آزادی مورد نظر این عده بدین معنا است که ولایت فقیه و شورای نگهبان کنار بروند و افراد لاابالی با دریدن پردههای حیا و شرم و عفت بتوانند آزادانه به مشروب خواری و فساد و فحشا و رواج منکرات بپردازند و هر کس هر کاری خواست، انجام دهد! متاسفانه در این چند سال که بر اجرای این نوع دموکراسی بیشتر تاکید گردیده، نتیجه آن شده که دین بیشتر به حاشیه رفته، شخصیتهای دینی تضعیف شده اند و روز به روز فحشا و فساد بیشتر شده است. اگر این روند ادامه پیدا کند کم کم به همان حکومت ایده آل آمریکایی میرسیم!
در هر حال، اگر میخواهیم اسلام باشد، باید دوستیها و دشمنی هایمان را بر محور خدا قرار دهیم. هر کس باید به دلش مراجعه کند و ببیند این که کسی را دوست میدارد، آیا برای این است که مومن و خداپرست است یا صرفاً بر اساس منافع شخصی و مسایل باندی و حزبی و جناحی است؟ و آیا چون در جهت هوا و هوسهای من گام برمی دارد به او رای میدهم یا چون میخواهد احکام اسلام را اجرا کند؟
مال و مقام، عامل عمده مخالفت خواص با امیرالمومنین (علیه السلام)
در یک تحلیل کلی، علت اصلی مخالفتها با امیرالمومنین(علیه السلام) را باید در حب دنیا، و در راس آن حب مال و حب ریاست جستجو کرد. البته شدت این عامل در تمام مردم به یک اندازه نبود و در برخی افراد بسیار بیشتر از دیگران بود. همان گونه که در ابتدای این بحث اشاره کردیم، به طور طبیعی در هر جامعه ای معدودی از افراد هستند که نقش اول را در سرنوشت آن جامعه بازی میکنند. در ادبیات سیاسی و اجتماعی معمولا از این افراد به «نخبگان» تعبیر میشود گرچه معمولا فعالیتهای اجتماعی به ملت و توده مردم نسبت داده میشود، اما اگر روند انجام این امور مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد، این نتیجه حاصل خواهد شد که سر منشا آنها در اصل به چند نفر باز میگردد. این قبیل افراد نوعاً از هوش، خلاقیت و قدرت طراحی و برنامه ریزی بالایی برخوردارند. در این بین، برخی نخبگان ـ که تعدادشان کم هم نیست ـ به دلیل عدم پای بندی به تقیدات، اصول و ارزش هایی خاص، از انعطاف پذیری بالایی نیز برخوردارند و میتوانند افراد مختلف را با هر تفکر و مسلک و مرامی، اعم از شیطانی و الهی، به خود جذب کنند و به سرعت خود را با هر طرح و برنامه ای تطبیق دهند و همراه کنند.
در صدر اسلام نیز اوضاع این گونه بود که عدهای محدود، طراح حوادث بودند و در جریانات، نقش اصلی را ایفا میکردند و اکثریت مردم نیز تحت تاثیر عواملی خاص از آنها تبعیت میکردند. این سردمداران نیز عمدتاً عاشق پول یا مقام بودند.
از دید روان شناختی، از بین پول و مقام، کسانی که عاشق مقام هستند، باید از رشد فکری بیشتری برخوردار باشند؛ چرا که علاقه به مال امری عمومی است و روشن است که با پول و مال دنیا بهتر میتوان وسایل ارضای شهوات و خواستههای نفسانی را فراهم کرد. از این رو همه، پول و مال دنیا را دوست دارند. اما در این میان، عده ای حاضرند با تظاهر به زهد و ساده زیستی، حتی از مال دنیا و زندگی راحت صرف نظر کنند تا به پست و مقام و محبوبیت برسند. کسانی تمام اموال خود را برای رسیدن به ریاست خرج میکنند، و حتی بعد از رسیدن به مقام نیز در پی جمع کردن مال دنیا نیستند و نفس رئیس بودن و برخورداری از مقام برای آنها اهمیت دارد. اصولاعشق به ریاست بالاتر از عشق به پول است.
در هر صورت، اصلیترین عامل مخالفت با امیرالمومنین(علیه السلام)، بلکه مخالفت با حق را در طول تاریخ میتوان حب دنیا، حب مال و حب ریاست دانست. در این جا مناسب است در این زمینه به شواهدی نیز اشاره کنیم تا بحث صرفاً مبتنی بر ادعا و تحلیل ذهنی نباشد.
امیرالمومنین(علیه السلام) در خطبه سوم نهج البلاغه که به «خطبه شقشقیه» معروف است، ضمن گلایه از کارهایی که بعد از رحلت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) انجام گرفت و مصیبت هایی که بر حضرت امیر(علیه السلام) وارد شد، میفرمایند: فصبرت و فیالعین قذی و فی الحلق شجاً؛ بر تمام این مصایب صبر کردم در حالی که گویا خاری در چشم و استخوانی در گلو داشتم. سپس آن حضرت ادامه میدهند: بعد از بیعت مردم با من نیز عده ای بیعت را شکسته و بنای مخالفت و جنگ با مرا گذاشتند؛ مگر ایشان این آیه شریفه را نشنیده بودند که: ت لک الدّار الآخره نجعلها للّذین لایریدون علوًّا فی الارض و لافساداً و العاق به للمتّقین.1 سپس خود آن حضرت پاسخ میدهند: بلی! واللّه لقد سم عوها و وعوها و لکنّهم حلیت الدّنیا فیاعین هم و راقهم زبرجها؛ آنها این آیه را به خوبی شنیده و آن را درک کرده بودند؛ معنای آن را نیز به خوبی میدانستند و حجت بر آنها تمام بود؛ اما دنیا در چشم آنها زیبا جلوه کرد و زیورهای دنیا مایه اعجاب آنها شد.
با توجه با این فرمایش امیرالمومنین(علیه السلام) ، اکنون خوب است ما به درون خود مراجعه کرده و ببینیم چه اندازه شیفته دنیا هستیم؟ آیا زر و زیور دنیا چشم ما را خیره نکرده است؟ دل بستگی به دنیا نشانههایی دارد که با جستجوی آنها در حالات و رفتارمان میتوانیم پاسخ این سوال را پیدا کنیم. آیا اگر انجام وظیفه موجب محرومیت ما از بعضی امور دنیوی شود، حاضریم وظیفه خود را انجام دهیم؟ آیا اگر انجام وظیفه موجب فقر و محرومیت، از بین رفتن احترام و ناسزا شنیدن از دیگران شود، آمادگی انجام وظیفه را داریم یا این که به بهانههای مختلف، از زیر بار وظیفه شانه خالی میکنیم و در جایی که منافع دنیوی ما به خطر بیفتد، آن را فراموش میکنیم؟ آیا دنیا در چشم ما نیز مانند کسانی که با حضرت علی(علیه السلام) مخالفت کردند، زیبا جلوه کرده و ما را شیفته خود ساخته است؟ ما باید خود را بیازماییم و ببینیم رفتارهای گذشته مان چگونه بوده است. صرف نظر از گذشته، باید مراقب باشیم که در آینده فریب دنیا را نخوریم. باید در هر جریانی به دنبال تشخیص وظیفه خود باشیم و حتی اگر به ضرر دنیای ما تمام میشود، آن را انجام دهیم. این نشانه ای است برای این که بفهمیم آیا ما نیز در ردیف مخالفان حضرت علی(علیه السلام) هستیم یا راه ما از آنها جدا است.مشکل اصلی مخالفان حضرت علی(علیه السلام) و همه مخالفان حق را باید در حب دنیا و دل بستگی به آن جستجو کرد. البته نتیجه این سخن آن نیست که انسان با هر چه در دنیا است دشمنی بورزد و از نعمتهای خداوند به خوبی استفاده نکند. دل بستگی به دنیا غیر از استفاده مناسب از نعمتها است. تمتع از دنیا و نعمتها و لذتهای آن همیشه مذموم و ناپسند نیست، بلکه در مواردی حتی واجب یا مستحب است. «استفاده» از نعمتهای دنیا به معنای «حب دنیا» نیست. انسان به مقتضای طبیعت خود امور لذیذ را دوست دارد. از این رو نفس لذت بردن از دنیا و مواهب آن مورد نکوهش نیست. آنچه مذموم است دل بستگی به امور دنیا است به گونه ای که نتواند از آنها جدا شود و اگر وظیفه شرعی ایجاب کرد، وظیفه را فدای لذت دنیا کند.