جلوه هايي از هجرتهاي علما
در سال 1303 «شمسي » كودكي ديده به جهان گشود كه سيد مجتبي نام گرفت، او از همان كودكي با جديت به حفظ قرآن پرداخت و در سن هفت سالگي راهي مكتبخانه گرديد. پس از اتمام دوره، وارد مدرسه «آلماني ها» شده به فراگيري دروس متداول آن جا پرداخت.
سيد مجتبي به مباحث اسلامي علاقه وافري داشت و شيفته دروس حوزوي بود. او در عصري زندگي مي كرد كه نظام آموزشي غرب، در كشور ايران به عنوان سنبل پيشرفت معرفي شده بود و مي رفت تا ساختار فكري نسل جديد را دست خوش تحولي بسيار ناپسند نمايد.
سيد همزمان با فراگيري دروس جديد، درس هاي حوزه را نيز مي خواند و پس از اتمام تحصيلات خود وارد شركت نفت شد، ولي همچنان علاقه اش به معارف اسلامي آرام و قرار را از او گرفته بود.
بيش از شش ماه از ورود او به شركت نفت نگذشته بود كه در اثر حمله يك انگليسي به يك كارگر ايراني و مجروح شدن او، كارگران جلسه اي ترتيب داده و سيد در جمع آنان به ايراد سخنراني پرداخت و باعث تحريك كارگران و شورش آنان بر عليه انگليسي ها شد، تا جائي كه كارگران به محل اقامت آن فرد هجوم برده و آن جا را خراب كردند. به دنبال اين حركت، پليس به مقابله با شورش برخاسته و عده اي را دستگير نمود.
سيد قبل از دستگير شدن فرصت را مناسب ديده، براي كسب فيض از محضر علماء بزرگوار راهي نجف اشرف شد. اين اولين حركت وي براي رسيدن به اهداف عاليه اش بود تا در كنار اولين مظلوم عالم، قصه مظلوميت ميليون ها انسان در بند ظلم و ستم را باز گويد و از آن حضرت استمداد جويد.
سيد مجاهد در شهر نجف كه با صدها سال سابقه، كانون انديشه هاي علوي بوده است وارد مدرسه «قوام » شد و به تحصيل و فراگيري علوم اسلامي پرداخت.
او كه به سرچشمه معارف رسيده بود و سينه گشاده اش آمادگي زيادي براي كسب دانش داشت از محضر عالمان بزرگي همچون علامه اميني صاحب كتاب ارزشمند «الغدير» كسب فيض نمود.
در ايامي كه وي سخت مشغول به تحصيل بود، كتابي به دستش رسيد كه در آن به وجود مقدس صادق آل محمد عليهم السلام توهين شده بود، سيد كه از اين حركت سخت آشفته شده بود، كتاب را به چند تن از اساتيد و مراجع عاليقدر نجف عرضه كرد تا اينكه حضرت آيت الله حاج آقا حسين قمي با صراحت حكم ارتداد نويسنده كتاب را صادر نمود.
مقابله با حركت هاي ضد ديني براي بيداري مسلمانان را سيد از جد بزرگوارش امام حسين عليه السلام به ارث برده بود. به حكم وظيفه شرعي، با تصميمي قاطع در حالي كه در گرماگرم درس و بحث بود رو به وطن خويش نمود، زيرا براي مجاهدي همچون نواب، وظيفه و رسالت الهي مهمترين چيزي بود كه تكليف او را معين مي كرد.
شهيد نواب به محض ورود به ايران، وظيفه اخلاقي خود ديد كه ابتدا با نويسنده كتاب مذكور ديداري داشته باشد تا شايد بتواند او را ارشاد كند، زيرا اين اهانت به قلم فردي صورت گرفته بود كه «احمد كسروي » نام داشت و مدتي را در لباس دين گذرانيده بود. ولي متاسفانه تلاش سيد مجتبي در اين جهت بي ثمر ماند.
سيد كه توهين به مقدسات را نمي توانست تحمل كند و مي بايست به هر قيمتي جلوي اين نقشه هاي شيطاني را سد نمايد، ناچار شد با برنامه اي ديگر دست به مبارزه علني زده و براي تهيه اسلحه از بعضي از علماء پول تهيه كند.
روز بيست و سوم ارديبهشت سال 1324 كسروي را با شليك گلوله هاي غيرت و غضب خويش هدف قرار داد ولي با عدم موفقيت روبرو شده، با دخالت پليس به زندان افتاد. علماء نجف و ايران خواستار آزادي ايشان شدند كه پس از دو ماه با قيد كفالت آزاد شد.
پس از آزادي از زندان جهت پيشبرد اهداف عاليه خود چاره را در ترتيب تشكيلاتي ديد تا بتواند آرمان هاي پاك و الهي را تحقق بخشد. او در اين راستا دست به ايجاد «گروه فدائيان اسلام » زد و با انتشار اعلاميه اي، «فدائيان اسلام » موجوديت خود را به رهبري آن سيد بزرگوار اعلام كرد و پس از مدتي «كسروي » توسط چهار تن از افراد اين شجره طيبه به هلاكت رسيد.
نواب صفوي به عنوان فردي فعال، يكي از موثرترين عناصر در جريان ملي شدن صنعت نفت بود و زماني كه آيت الله كاشاني تبعيد شده بود مقدمات بازگشت ايشان را فراهم كرد و بر خلاف مصدق بر روابط استعمارگرايانه با امريكا خط بطلان كشيد.
يازدهم شهريور ماه 1332 شمسي مجاهد نستوه به سوي بغداد سفر كرد و از آن جا به بيروت، سپس به بيت المقدس هجرت نمود و در اولين جلسه كنگره عظيم اسلامي با نطق هاي حماسي خويش به زبان عربي فرياد بيداري و مظلوميت مسلمانان آزاده را سر داد.
پس از پايان آن كنگره، نماينده جمعيت «اخوان المسلمين » مصر با وي آشنا شده، شيفته او گرديد و از نواب صفوي دعوت نمود تا به سفر خويش ادامه دهد و از مصر ديدن نمايد. اما عدم امكانات مالي اين سفر را به تعويق انداخت و سيد ناچار شد به عراق برگردد و داستان دعوت را با استاد خويش در ميان بگذارد. استاد زمينه سفر را آماده كرده، نواب را به مصر اعزام نمود كه با استقبال پرشور مردم و جمعيت «اخوان المسلمين » مواجه گشت.
مدتي نگذشت كه دولت مصر جمعيت «اخوان المسلمين » را منحل اعلام نموده، حكم اخراج اين سيد مبارز را صادر كرد. او طي ملاقات هائي كه با «نجيب » و «جمال عبدالناصر» داشت موقعيت آن جمعيت را در جهت تحكيم دولت انقلابي مصر يادآور شد اما ثمري نبخشيد.
پس از بازگشت به ايران در تاريخ اول آذرماه 1334 توسط مامورين امنيتي دستگير و راهي زندان شد، همزمان با اين اتفاق آيت الله كاشاني نيز تحت فشار قرار گرفته، در وضعيت نابساماني به سر مي برد، پس از اين برخورد نظام سرسپرده بود كه اكثر علماء از جمله حضرت امام « قدس سره » هر كدام به نوعي مخالفت خويش را ابراز داشتند.
چهارم دي ماه 1334 در حالي كه نواب صفوي در چنگال ناپاك ظلم و ستم فرياد آزادي سر مي داد اولين دادگاه وي تشكيل شد و در نهايت، راي دادگاه بر اعدام او و سه تن از بهترين همرزمانش صادر گرديد و در نيمه شب بيست و هفتم ديماه مطابق با سوم جمادي الثاني در سالگرد شهادت مظلومانه مادرش فاطمه زهرا عليها السلام با تيرهاي كينه دژخيمان ستمگر مرغ روحش به ملكوت اعلي پرواز كرد.[1]
[1] براي تدوين مجموعه «جلوه هايي از هجرت هاي علماء» از منابع زير استفاده شده است: قرآن كريم; المراجعات، شرف الدين عاملي; روضات الجنان، ميرزا محمدباقر موسوي خوانساري; اعيان الشيعه، سيد محسن امين; مجله نامه فرهنگ، شماره 9; علامه اميني مصلح نستوه، سيد علي رضا سيدكباري; شرف الدين عاملي چاووش وحدت، مصطفي قلي زاده; نواب صفوي سفير سحر، سيد علي رضا سيدكباري; سيد عبدالحسين لاري پيشواي تنگستان، سيد علي رضا سيدكباري; محقق ثاني مقتداي شيعه، محمد جوان پيچان; شيخ طوسي خورشيد ابرار، علي رضا شهروي; شيخ عبدالكريم حائري نگهبان بيدار، سعيد عباس زاده.