نویسنده: فرشته محیطی
قرآن معجزه الهی است. آیات قرآنی، تنها راهنمای هدایتی بشر به سوی خوشبختی و سعادت جاودانه است. هرچند که خداوند عقل را در انسان قرارداده تا او را به سوی این کمال هدایت کند، ولی عقل بشری به گونه ای نیست تا درهمه مراحل دستگیر او باشد؛ زیرا عقل بشری دریک فرآیندی به کمال میرسدو اگر هم به کمال برسد، به سبب عدم احاطه کامل برهستی نمیتواند راهنمای کامل و جامعی برای بشر باشد. از این رو وحی الهی به یاری انسان آمده است تا او را به کمال رهنمون شود.
قرآن با همه سادگی در بیان و روانی و آسانی اش، به علل بسیار برای مردم سخت و دشواریاب است. مسالهای که به تفاوت فهمها و ادراکها باز میگردد. این تفاوت درفهم و ادراک در بشر، خود علل و عوامل درونی و بیرونی دارد. نویسنده دراین مطلب برآن است تا تحلیل قرآن از موانع فهم و درک قرآن را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
آسانی و سنگینی و اتقان قرآن
قرآن، کتاب هدایت انسان است. همین ویژگی موجب میشود تا از قابلیت هائی چون آسانی و روانی برخوردار باشد تا همه انسانها به عنوان مخاطبان آن بتوانند از قرآن استفاده کنند؛ زیرا اگر این گونه نباشد، نمیتواند مسئولیت هدایتی بشر را به عهده گیرد.
خداوند درآیات بسیاری به این ویژگی قرآن اشاره کرده است. به عنوان نمونه خداوند درآیه 97 سوره مریم، قرآن را کتابی آسان و قابل فهم و درک بشر دانسته است. در آیات بسیاری از جمله 58 سوره دخان، 17 و 22 و 32 و 40 سوره قمر با آوردن واژه یسر، بر آسانی آیات قرآنی برای بشرتاکید کرده و آن را قابل درک و فهم برای همگان دانسته است.
در همین آیات در تبیین علت آسان سازی فهم معارف و مطالب متعالی قرآن برای بشر، به موهبت و عنایت خاص الهی به بشر توجه داده است. به این معنا که قابل فهم سازی و آسان سازی مطالب سنگین و بلند برای بشر، موهبت الهی است که انسان میبایست آن را به یاد آورد.
البته در این آیات تنها علت آسان سازی را این معنا ندانسته بلکه به علل دیگری نیز توجه داده است. خداوند دراین باره میفرماید که به قصد پندگیری بشر و بشارت به اهل تقوا و انذارافراد لجوج و امکان بهره مندی همگانی از معارف بلند و مطالب متعالی، آیات قرآنی، آسان یاب شده است. خداوند برای رسیدن به این منظور، ازقصه و داستانهای تاریخی و واقعی بهره گرفته است تا همه بشر در همه سطوح فهم و ادراک بتوانند از این آموزههای بلند قرآنی بهره مند شوند. (قمر،آیات 9تا 40)
از نظر قرآن درمقام اثبات نمیتوان از دو دلیل مهم درآسان سازی بی توجه گذشت به این معنا که زبان تکلمی پیامبر(ص) و زبان عربی و ساختار بیانی و ادبی آن، این امکان را داده است تا معارف بلند و متعالی درشکل آسان و قابل فهم برای همگان ارایه شود. بنابر این نمی توان نقش اساسی زبان عربی درآ سان سازی و تسهیل بیان معارف و محتوای بلند قرآن (مریم، آیه 97و دخان، آیه 58) و نیز نقش پیامبر (ص) به عنوان واسطه آسان شدن محتوای بسیار عالی قرآن بیتوجه بود. (همان) علامه طباطبایی در ذیل آیه 97 سوره مریم میفرماید که آیه درصدد تبیین این معناست که حقایق و معارف قرآن بلندتر از آن است که دست افراد عادی به آن برسد، ولی این حقایق به زبان پیامبر(ص) آسان گشته است تا دیگران از آن بهره لازم را ببرند. (المیزان، ج 14، ص 116)
از دیگر ویژگیهای قرآنی، اتقاق و استحکام آن است (آل عمران، آیه 85 و یونس، آیه 1) این اتفاق درکنار روشنی و آسانی قرآن، جلوهای از حکمت الهی است (همان و نیز لقمان، آیه 2 و یس، آیه 2) این گونه است که قرآن در کمال آسانی و روشنی و در عین اتقان و استحکام و بلندی، در اختیار بشر قرار گرفت تا حجت بر همگان تمام شود. (نساء، آیه 174 و نور، آیات 34 و 46 و کهف، آیات 52 تا 55)
این کتاب وحیانی در میان همه کتب آسمانی و غیر آن، بهترین کتاب است، زیرا در بردارنده بهترین سخن، درباره دین و هدایت مردم است. (زمر، آیه23)
خداوند در قرآن، به خصوصیات و ویژگیهای قرآن اشاره دارد و آن را کتابی دارای برهان (نساء، آیه 174)، بینایی و بصیرت برای همه بشریت (انعام، آیه 104 و جاثیه، آیه20) بیان حقایق و دلایل در اشکال و انواع مختلف برای فهم همگان (اسراء، آیات40 و 41)، دارای بینات و دلایل آشکار (بقره، آیات 99 و 158 و 209 و آیات دیگر)، تبیان هر چیزی (نحل، آیه 89)، تفصیل و تشریع هر چیزی و پیراسته از هرگونه ابهام و پیچیدگی (اعراف، آیات 52 و 173 و 174) و فرقان و جداکننده حق و باطل (بقره، آیه 185)، مبین و روشنگر (نساء، آیه 174) و نور روشنگر (همان و مائده، آیه15 و آیات بسیار دیگر) معرفی میکند. این بدان معناست که قرآن، کتابی آسان و روان و پیراسته از تعقید و پیچیدگی است.
اکنون این پرسش مطرح میشود که چرا بسیاری از مردم ناتوان از درک و فهم آیات قرآنی هستند؟ قرآن برای این مسئله چه پاسخی دارد؟
شرایط درک و فهم قرآن
چنان که از آیات قرآنی روشن شد، قرآن کتابی وحیانی از سوی خداوند برای هدایت همه بشریت بلکه حتی جنیان است که از نظر درجه فهم و ادراک در مرتبهای پایین تر از بشر قرار دارند. بنابراین، قرآن، با همه بلندی و تعالی در معارف و مطالب خود، قابل فهم و ادراک برای همه بشر است. اما اینکه چرا بیشتر مردم ناتوان از ادراک و فهم معارف آن هستند؟ پرسشی است که قرآن خود به آن پاسخ داده است.
خداوند علل چندی را به عنوان موانع فهم و درک بشر از قرآن بیان داشته است. از نظر خداوند، مشکل عدم فهم به خود انسان باز میگردد. البته این مشکل، امری عارضی در بشر است. به این معنا که ساختار وجودی بشر به گونه ای است که میتواند به سادگی مطالب و معارف بلند قرآنی را بفهمد، ولی انسان به عللی خود را در وضعیتی قرار میدهد که ابزارهای ادراکی و فهم وی ناتوان میشود.
از آیات قرآنی این معنا به دست میآید که فهم قرآن، برای همه کسانی که بر فطرت انسانی باقی باشند، شدنی است. بنابراین، خروج از فطرت سالم و پاک انسانی آدمی را ناتوان از درک و فهم قرآن میکند.
البته وقتی ما در این جا از فهم و درک معارف و مطالب قرآنی سخن میگوییم، به معنای بهرهمندی از آن است نه فقط شناخت و علم به آن؛ به این معنا که مراد از فهم و درک، علم و شناخت صرف نیست؛ زیرا یک انسان کافر نیز میتواند به الفاظ و ظاهر قرآن و معارف آن آگاه شود و بهتر از یک انسان مومن آن را بشناسد و تبیین کند. چنان که دیده شده است که در دانشگاههای غربی، کافران، قرآن را بهتر از مومنان تدریس میکنند؛ زیرا این شناخت، یک شناخت غیر تاثیرگذار است.
مراد از فهم و درک قرآن، تاثرپذیری از آیات و بهره مندی از آن است. این جاست که شرایط برای فهم و درک قرآن مطرح میشود. در کاربردهای قرآنی از این فهم و درک به جنبه هدایتی آن اشاره میشود. به این معنا که شخص از جنبه هدایتی قرآن تا چه اندازه بهرهمند میشود؟ این جاست که سخن از فهم و درک قرآن درست میآید.
از نظر خداوند، فهم و درک قرآن به این معنا تنها برای اهل تقوا و متقین میسر است؛ زیرا کسانی که از تقوای عقلانی و فطرت سالم برخوردار باشند، از جنبه هدایتی فهم قرآن بهرهمند میشوند. (بقره، آیه 2) در این صورت است که زمینه برای ایمان آوری و عمل به آموزههای وحیانی در شخص فراهم میآید.
البته از نظر خداوند، قرآن دارای بطونی است که هر چه طهارت و تقوا در شخص افزایش یابد و از تقوا و طهارت ظاهری و عقلانی به طهارت و تقوای باطنی فراتر رود، قدرت درک و فهم و بهره مندیهای هدایتی شخص از قرآن نیز افزایش مییابد. از این رو خداوند بهره مندی کامل از قرآن را به طهارت کامل و عصمت مقید میکند و در آیات 77 و 79 سوره واقعه مس کتاب و قرآن را تنها برای مطهرون دارای عصمت و طهارت کامل اثبات میکند.
علامه طباطبایی میفرماید که مقصود از مس قرآن، علم و درک آن است و مراد از مطهرون کسانی هستند که از پلیدی گناهان توسط خداوند پاک و منزه شدهاند و این معنای از تطهیر با معنای مس که همان علم است مناسب میباشد، نه طهارت از خبث و حدث که طهارت ظاهری است. (المیزان، ج19، ص 137)
خداوند در آیه 7 سوره آل عمران و 19 سوره رعد، درک حقایق قرآن و آگاهی نسبت به محکمات و متشابهات آن را خاص اولوالالباب میداند. این بدان معناست که صاحبان خرد کسانی هستند که اهل عصمت و طهارت باطنی کامل میباشند و از تقوای کامل بهرهمند شدهاند. بنابراین، صاحبان خرد در کاربردهای قرآنی، همان صاحبان عصمت و طهارت و تقوای کامل هستند که حق تقاته را ادا میکنند. این گونه است که میان خرد و طهارت ارتباط تنگاتنگ و مستحکمی برقرار میشود. به این معنا که تقوا و خرد دارای نوعی ملازمه و تلازم هستند. از این جاست که ارتباط علم و تقوا به خوبی دانسته میشود، چنان که خداوند در آیه 282 سوره بقره میفرماید: اتقوا الله و یعلمکم الله، تقوا پیشه گیرید و خداوند به شما میآموزد. در آیات دیگر از جمله 2 و 4 سوره طلاق و نیز 29 سوره انفال، ارتباط تنگاتنگ تقوا با آسانی، فهم و فرقان و مانند آن بیان شده است. این بدان معناست که طهارت باطنی یعنی تقوا، نقش کلیدی در همه ابعاد زندگی بشر از جمله جدایی حق از باطل، فهم و درک حقایق هستی و آسانی کارها و حل مشکلات دارد.
موانع اساسی در فهم حقایق قرآنی
بر این اساس میتوان دریافت که فقدان تقوا و طهارت باطنی مهم ترین، مانع جدی در رشد عقلانی بشر و فهم و درک مفاهیم هدایتی قرآن و معارف بلند آن بشمار میرود.
خداوند در آیاتی به تبیین جزئیات این مفهوم در اشکال گوناگون پرداخته است. به این معنا که دلایل اثباتی بی طهارتی و بیتقوایی را ذکر میکند و نشان میدهد که چگونه شخص دچار بی تقوایی میشود و قدرت فهم و درک حقایق را از دست میدهد.
به سخن دیگر، نشانههای بی تقوایی را میبایست در اموری چون کفر (اسراء، آیات 45 و 46)، غفلت و فراموشی از عواقب اعمال بد و زشت (کهف، آیه 57) و روحیه ستمگری و ظلم و ستم (همان) جست و جو کرد؛ زیرا چنین اشخاصی، بر دستگاههای ادراکی خود چون قلب، مهر مینهند و اجازه نمیدهند تا قلب چون آینهای، حقایق هستی را نمایش دهد.
انسانهایی که بی تقوایی را پیشه خود میکنند، ابزارهای شناختی خویش را ناتوان، سست و یا نابود میکنند و دیگر نمیتوانند مفاهیم و معارف حق را بشناسند و درک کنند. (کهف، آیه 57) خداوند در آیاتی از جمله 7 سوره لقمان و 44 سوره فصلت، به روحیه استکباری برخی از انسانها اشاره میکند که این بی تقوایی، عاملی مهم در محرومیت انسان از ابزارهای شناختی و از کار افتادن گوشها و قوه شنوایی انسان میشود. همین بیتقوایی هاست که پردهها را بر قلب میافکند و حجابهای قلبی اجازه نمیدهد تا حقایق هستی از جمله حقایق قرآنی برای شخص، قابل فهم و درک شود. (همان و نیز انعام، آیه 25)
به سخن دیگر، درک و فهم حقایق در هر شکل و قالبی از جمله حقایق آفاقی و انفسی یاحقایق قرآنی، نیازمند تقوای قلبی و طهارت باطنی است. تقوای قلب نشانهای از مرتبه والای ایمان است (حجرات، آیه 3) و چنین شخصی به همه آموزههای عقلانی و وحیانی عمل میکند و به تعظیم شعایر الهی میپردازد. (حج، آیه 32) و در همه رفتارهای خویش از ریز و درشت، اخلاق را مراعات میکند(حجرات، آیه3) و از هرگونه کفر و شرک پرهیز میکند (حج، آیات 31 و 32)، بنابراین در زندگی به سادگی از آموزههای هدایتی عقل و شرع بهره مند میشود و در مسیر رشد و بالندگی تا مقام الوهیت و متاله شدن بالامی رود و در مقام مظهریت ربوبیت الهی مینشیند.
اما کسی که به کارهای زشت و ضد عقلانی و بی تقوایی روی میآورد، بر قلب وی به سبب گناهان و زشت کاریها و بدکاریها، زنگار مینشیند و قلبش تیره و تار میشود (مطففین، آیات 13 تا 15) این تیرگی و زنگار و چرکینی قلب، اگر ادامه یابد، پرده بر آن افکنده خواهد شد و دیگر مانند آینه، حقایق هستی را بر نمیتابد و دیگر هدایتهای عقلانی و وحیانی و انذارهای پیامبران(ع) بر آن تاثیری نمی گذارد. (کهف، آیه 57) و فهم دقیق را از دست میدهد (اسراء، آیات 45 و 46) و قلب شخص تنگ و سخت میشود (انعام، آیه 125) این گونه است که حتی با همه انذارها و توجه بخشی پیامبران به حقایق، از آن سر باز میزند و اعراض میکند. (کهف، آیه 57 و فصلت، آیات 2 و 5) و به جدال و مجادله رو میآورد (انعام، آیه 25) و حقایق را دروغ و افسانه میخواند (همان) و پیامبران و حقایق قرآنی را به سحر و جادوگری نسبت میدهد. (اسرای، آیات 46 و 47)
به هر حال، همان گونه که تقوا موجب خردمندی میشود، بی تقوایی در همه اشکال و درجات آن موجبات دوری از خرد و ناتوانی در فهم و درک حقایق میشود. از این رو خداوند گناه را مهمترین مانع در فهم حقایق هستی برمی شمارد و به انسان هشدار میدهد که تقوا پیشه گیرد تا دچار گناه و بزه نشود؛ زیرا این گناهان است که در یک فرآیندی انسان را از هویت انسانی و فطرت سالم بیرون میراند و همه ابزارهای شناختی و قدرت فهم و درک او را سلب میکند.
کسانی که دچار ناتوانی در فهم حقایق از جمله حقایق قرانی هستند، میبایست برای رهایی از این ناتوانی، تقوا را پیشه خویش سازند تا ابزارهای شناختی ایشان فعال شود و قلب از زنگارها زدوده گردد و تماس کتاب و قرآن برای آنها امکان پذیر شود. باشد با تقوای الهی راه درک و فهم حقایق هستی از جمله حقایق بلند قرآنی فراهم آید و بتوانیم در مسیر شدنهای کمالی و هدایت الهی به درستی گام برداریم و به حقیقت کامل دست یابیم و هدف آفرینش را در خود تحقق بخشیم.