نویسنده: علی جواهردهی
نظریه پردازی به عنوان بنیاد و پایه تمدنی، امری است که نمی توان از آن غافل شد. کارکردهای نظریه پردازی هر چه باشد، نیاز هر جامعهای است که میکوشد تا به شکوفایی تمدنی انسانی دست یابد و مسیر کمالی را در همه عرصههای زندگی بپیماید و مسئولیت خلافت الهی خویش را در زمین به درستی انجام دهد.
نظریه پردازی موجب میشود تا جامعه بتواند در یک سامانه عقلانی واقع بینانه و حقیقت گرایانه، نیازهای نوشونده خود را به درستی تحلیل کرده و تبیین درستی از رابطه میان امور به دست دهد و توصیههائی را برای دست یابی به پاسخهای مورد نیاز ارائه دهد.
در حقیقت نظریه پردازی با شناخت درست از هر آنچه هست و هر آنچه باید باشد، جهت سیر حرکتهای جامعه را مشخص کرده و راهکارهای درست برای عمل و زدودن موانع ارائه میدهد. پیش نیاز چنین امری هر چه باشد، کرسیهای آزاد اندیشی یکی از ابزارهای مورد نیاز آن است؛ البته به شرطی که خود به عنوان یک مقصد نباشد، بلکه روشی ارزشی برای مقصدی چون نظریه پردازی است. بر این اساس میتوان گفت که موانع نظریه پردازی مباحث مهم و کلانی را شامل میشود که نویسنده در این نوشتار تلاش کرده است تا آنها را شناسایی و معرفی کند.
نظریه پردازی نیاز دایمی جامعه برتر
از نظر قرآن و آموزههای وحیانی، نیازهای انسانی به دو دسته امور ثابت و متغیر تقسیم میشود. از آن جایی که جهان و جامعه با همه ثبات ظاهری در جوهر خود، هر دم نو میشود و نوعی سیلان و حرکت دائمی در آن دیده میشود، طرحی نو نیاز دائمی آن است تا پاسخهای درخور و مناسب مقتضیات و شرایط نو شونده ارایه شود. این مهم را نظریه پردازی به عهده میگیرد؛ زیرا نظریه پرداز با بررسی واقعیتهای جهان و جامعه و آگاهی به روابط میان امور جهان، ترسیمی کلی از آن به دست میدهد و بر پایه حکمت هدفمندی جهان و جامعه، حقایقی را مد نظر میگیرد و توصیههای لازم را براساس دو موقعیت واقعیت و حقیقت ارایه میکند.
به این معنا که نظریه پرداز، انسانی کلی نگر و اهل بصیرت است که از فرای ظواهر به امور هستی مینگرد و نگاهی جامع به مسئله دارد. براین اساس میتواند میان اجزایی که به ظاهر غیرمرتبط به هم هستند ارتباط استوار بیاید و در نقشه پازلی خود به درستی هر قطعه را قرار دهد تا تصویری کامل از مجموعه داشته باشد. در این صورت میتواند باتوجه به واقعیت هر پازل، رابطه درستی با پازل دیگر پیدا و بیان کند و برای دست یابی به هدف و حقیقت آن، راهکارهایی را ارائه دهد.
براین اساس، هر جامعه ای که بخواهد به اهدافی به عنوان حقیقت، آرمان و هر عنوانی دیگر، دست یابد، میبایست همواره از نظریه پردازانی متفکر و بصیر برخوردار و بهرهمند گردد تا با تبیین دو موقعیت واقعیت کنونی جامعه و امکانات موجود از سویی با موقعیت حقیقت آرمانی و اهداف عالی جامعه، خطی درست و راست ترسیم کرده و در شکل نظریهای، ارتباط میان این دو را ترسیم کرده و برای دست یابی به حقیقت عالی، راهکارهایی مناسب ارایه دهد.
بر این اساس نمیتوان نظریه را تنها اموری ذهنی صرف و جدای از واقعیتها دانست؛ چنانکه نمیتوان آن را بیرون از دایره حقیقت یابی ترسیم کرد. بر این اساس، نظریهها میبایست امری ترکیبی از دو امر واقعیت و حقیقت یعنی رئالیسم و ایده آلیسم باشد. این همان چیزی است که ما از آن به واقع بینی حقیقت گرا یاد میکنیم. بنابراین، نظریه پرداز هرگز به دور از دو امر اساسی واقعیت و حقیقت نمی تواند به سر برد، بلکه همواره در میان این دو در حرکت است و میکوشد تا رابطه درست و کاملی میان واقعیتها و حقایق ترسیم و ایجاد کند و نقبی از واقعیت به حقیقت بزند.
بر این اساس، هر جامعه برتر و کاملی نیز همواره به نظریه پردازانی از این دست نیاز دایمی دارد؛ زیرا همواره موقعیت میان واقعیتها و حقایق تغییر میکند و دست کم این موقعیت به شکل تقربی در جوامع برتر و کامل، دگرگون میشود؛ از این رو لازم است تا با توجه به تغییر موقعیتهای واقعیتها و حقایق، ترسیم و تصویری تازه ارائه شود و نظریهای نو نسبت به مجموعه کنونی واقعیت با حقایق به دست داده شود.
به هر حال همه جوامع انسانی، نیازمند نظریه پردازان و نظریههای تکمیلی هستند تا همواره موقعیت را شناسایی و رابطههای منطقی و درست را ترسیم و راهکارهای جدید ارایه دهند.
این نظریه پردازان، انسانهای خردمند و عاقلی هستند که از عقل خویش به درستی بهره میگیرند و با تدبر در هستی و حقایق آن، با نگاهی از روی بصیرت، موقعیتهای دو منطقه واقعیت و حقیقت را ارزیابی میکنند و با تفکر، از واقعیت تا حقیقت خط منطقی ترسیم میکنند و با کشف آن، به ارایه توصیهها و راهکارها در قالب نظریههای کلی اقدام میکنند.
موانع نظریه پردازی
از آنچه به عنوان مقدمه گفته شد، بسیاری از زوایای نهان و مشکلات و معضلات اساسی در عرصه نظریه پردازی به خوبی روشن شده و میشود. به این معنا که فقدان هر یک از مولفههای پیش گفته و یا نقصان در هر یک، به معنای مانع جدی در عرصه نظریه پردازی مطرح میشود.
در این جا به طور گذرا به شماری از موانع در سر راه نظریه پردازی اشاره میشود تا معلوم شود چرا در جامعه اسلامی ایران و جوامع مشابه، نظریه پردازی براساس آموزههای قرآنی صورت نمیگیرد و جوامع اسلامی و قرآنی همچنان ریزه خوار نظریههایی غربی مبتنی بر آموزههای مکتب انسانی اومانیستی مادیگرا است.
ناگفته نماند، نظریه پردازی حتی در جوامع اسلامی اگر صورت میگیرد برپایه آموزههای مکتب مادیگرای غربی صورت میگیرد. در این مکتب، حقیقت همان واقعیتهای مادی است و چیزی ورای محسوسات به نام متافیزیک معنا و مفهومی ندارد. براین اساس، واقعیت همان حقیقت است و دانش هایی که از راه روش حسی به دست میآید همان حقایق هستی است؛ بنابراین، تلاش بر آن است تا در چارچوب نظریهها، این دو به طور کامل شناخته شود.
هر چند که فاصله کوتاهی میان حقیقت و واقعیت در مکتب غربی وجود دارد و روش آزمایشگاهی و تجربه و حس، این رابطه را تبیین و تعریف میکند، ولی با این همه ترسیم کلی نیازمند نظریه هایی است که انجام میشود و انسان در محدوده تنگ دنیا، میان واقعیت و حقیقت به عنوان هدف میگردد و در یک دور مصرح به گردش در میآید.
اما فاصله میان واقعیت و حقیقت در تفکر اسلامی این گونه نزدیک و کوتاه و در دنیای مادی نیست، بلکه فاصله میان آن فراتر از این دنیای مادی است. از این رو، ترسیم تصویری کلی از واقعیت و حقیقت فراتر مکتب غربی مادیگرا میباشد و واقعیتها و حقایقی وراء و فرای آنچه به چشم میآید نیز وجود دارد و نظریه پرداز میبایست به آن توجه کند. اینگونه است که عوالم چندی در نظریه پردازی براساس مکتب وحیانی قرآنی دخالت مییابد و شخص لازم است تا در زمان نظریه پردازی واقعیتها و حقایقی بیرون از عالم ماده را نیز در نظر آورد؛ زیرا میان همه این عوامل ارتباط تنگاتنگی است که میتواند در تبیین و تحلیل موضوع و ارایه راهکار، تاثیر مستقیم و بسزایی بجا گذارد.
1- اصالت یابی مقدمات: از موانع جدی نظریه پردازی باید به اصالت یابی مقدمات اشاره کرد. اصولا کرسیهای آزاداندیشی برای این برگزار میشود تا نظریه پردازیها نقد و تحلیل شود؛ زیرا نظریات جدید همواره با مخالفت هایی از سوی محافظه کاران و تودههای عالمانی مواجه میشود که به یک نظریه و روش عادت کرده اند. در حال حاضر، کرسیهای آزاداندیشی نه تنها به حوزه نظریهها وارد نشده و نمی شوند، بلکه گرفتار دور و تسلسلی شگفت شده اند و بسیاری از این کرسیهای اجرا شده به تبیین ماهوی آزاداندیشی، چرایی و چگونگی آن پرداخته و میپردازند. با نگاهی به کرسی هایی که تاکنون در دانشگاهها و مراکز عالی علمی برگزار شده میتوان دریافت که نظریه پردازی در چنبره آزاداندیشی گرفتار آمده است و ظاهرا نتوانسته و نخواسته است به حوزه نظریه وارد شود و به نقد نظریههای علمی و بررسی و تحلیل آن بپردازد.
2- ذهنی گرایی: نظریه پردازی نباید به گونه ای باشد که در حوزه کلیات و معقولات ثانوی محض گرفتار آید و مباحث انتزاعی صرف، موضوع قرار گیرد، بلکه هدف از نظریه پردازی باید پاسخ گویی به نیازهای نو شونده جامعه و تبیین و تحلیل موقعیت واقعیت و حقیقت باشد و راهکارهای عینی برای جامعه ارایه شود. با نگاهی به آموزههای قرآنی به خوبی روشن میشود که نظریههای قرآنی همواره میان واقعیت و حقیقت در گردش بوده است و هدف از نظریهها ارایه راهکار و حل معضل و تبیین حقیقتی بوده است.
3- گفتمان غالب: گفتمان غالب بر جامعه جهانی، نظریههای غربی است که براساس گفتمان مادیگرایی حسی شکل گرفته است. اینگونه است که نظریه پردازی در جامعه اسلامی نیز متاثر از این دیدگاه است و در حقیقت تسلط بی چون و چرای فرهنگی غرب موجب شده است تا هر کسی بکوشد در قالب و چارچوبهای پذیرفته شده گفتمان غربی، مسایل را تجزیه و تحلیل کرده و نظریه هایی را براساس آن ارایه دهد.
4- مادی گرایی: نظریه هایی که در جامعه اسلامی ارائه میشود همانند نظریههای غربی، در چارچوب همان تفکر تنها به حوزه مسایل مادی میپردازد و قرار دادن امور غیرمادی مانند جن و شیطان در بخشی از نظریه را به عنوان خرافی گرایی طرد میکند. به این معنا که صاحب نظریهها هر چند که به جن و شیطان و وجود و تاثیر آنان در هستی ایمان دارد، ولی در هنگام ارائه نظریه، از این باورها و اعتقادات دور میشود و نظریههای خود را به گونه ای طرح میکند که گویی چنین واقعیت هایی در هستی وجود ندارد و تاثیری در کارهای جهان و جامعه به جا نمیگذارد. از این رو نظریههای به ظاهر اسلامی مسلمانان نیز در چنبره تفکر و گفتمان مادی گرایی غرب گرفتار است و هرگز مسایل متافیزیکی از جمله خدا، روح، فرشتگان، جنیان و شیاطین در نظریه، مورد توجه و تحلیل قرار نمی گیرند و در حقیقت، بخشی از واقعیتها نادیده گرفته شده و حقایق به درستی دیده نمی شود و صاحب نظریه نمی تواند رابطه و نسبت درستی میان مشکلات جامعه و جهان بیابد و راهکارهای مناسبی ارایه دهد. درحالی که اگر نظریههای اسلامی ارایه شود همواره میبایست این بخش از جهان غیب نیز همانند جهان شهادت مورد توجه قرار گیرد و ایمان به غیب همانند ایمان به شهود در نظریههای اجتماعی و دیگر حوزهها به خوبی خود را نشان دهد؛ چنانکه خداوند در بسیاری از آیات از جمله آیات نخست سوره بقره به این ایمان برای دست یابی به هدایت یعنی تحلیل درست از هستی و ارائه راهکار برون رفت از مشکلات جامعه توجه داده است.
5- فقدان بصیرت: نظریههای موجود در جوامع اسلامی افزون بر اینکه بر بنیاد مادیگرای و گفتمان غربی نهاده شده است، از نبود بصیرت نیز رنج میبرد؛ زیرا نظریه پردازان در حوزه تهذیب نفس به جایی نرسیده اند که علوم شهودی را تجربه کرده و پردههای ظواهر هستی از جلوی چشم شان کنار رفته باشد. بر این اساس نمی توانند همه لایههای یک واقعیت را ببینند و از حقایق ملکوتی آنها آگاه شوند. براین اساس نه تصویری درست و روشن از واقعیتهای موجود دارند و نه توانایی دیدن حقایق برای آنان فراهم است. براین اساس، نظریههای ایشان محدود، نارسا، ناقص، یک بعدی، به دور از حقیقت کامل و تمام است. بنابراین در هنگام اجرای نظریهها بویژه در حوزه علوم اجتماعی ناتوان از پاسخ گویی و ارائه راهکارهای کامل و درست میباشد.
6- ناتوانی در ایجاد ارتباط میان تعقل و تعبد: نظریههای موجود در جوامع اسلامی از ناتوانی ایجاد ارتباط میان تعقل و تعبد همانند ایجاد ارتباط میان جهان مادی و دیگر عوالم هستی، رنج میبرد. به این معنا که نظریههای موجود، نمیتواند از فرو افتادن در دام افراط در عقلانیت و تفریط در تعبد رهایی یابد. این گونه است که نظریه ها، فاقد عنصر انسجام بخشی میان تعقل و تعبد میباشد و موجبات سرگردانی انسانها میشود؛ زیرا جهانی که اسلام ترسیم میکند همان گونه که میان عوالم ارتباط تنگاتنگی است بطوری که نیایش و دعا در عالم تکوین تاثیر میگذارد و پرداخت زکات و خمس، عالم تکوین را به تسخیر انسان درمی آورد و تنگی معیشت و گشادگی آن را موجب میشود، همچنین میان عقل و دین، تعقل و تعبد و مانند آن به سادگی ارتباط برقرار میکند. براین اساس نظریههای اسلامی میبایست از ویژگی پذیرش ارتباط میان عوامل مختلف درون و بیرون انسان بهره مند باشد و آن را در نظریهها ملحوظ دارد تا موفق به ترسیم درست و ارایه راهکارهای واقعی شود.
7- فقدان شهودگرایی: اصولاً هر کسی نمیتواند نظریه پرداز باشد و نظریه پردازی دانشی فراتر از هر دانش دیگری است؛ زیرا نظریه پردازی، ارایه تبیینی کامل و جامع از موضوع و ارایه راهکارهای واقعی و عینی است. بنابراین شخص باید نسبت به هر موضوع از چنان تسلطی برخوردار باشد که از بیرون به آن بنگرد و در درون گرفتار آن نباشد. او باید جهان را چنان که هست بشناسد و این موضوع را در جایگاه درست و واقعی خودش ببیند. این زمانی شدنی است که انسان افزون بر علم حصولی از علم شهودی و حضوری نسبت به موضوع برخوردار باشد. اگر همانند مکتب غربی جهان را مادی محض بدانیم، نظریه پرداز آن کسی است که نسبت به ابعاد مادی موضوع احاطه علمی و حسی کامل داشته باشد تا بتواند تصویری درست از موضوع ترسیم کند و راهکارهای مناسب با آن ارایه دهد. اما از آن جایی که جهان در تصویر اسلامی، جهانی با عوالم چندی است که هر یک بر دیگری تاثیر مستقیم به جا میگذارد، شخص نظریه پرداز میبایست افزون بر احاطه علمی حسی، از احاطه علمی شهودی نیز برخوردار باشد. اینجاست که مساله تقوا به عنوان مهمترین عامل در حوزه نظریه پردازی، خود را مطرح میکند؛ زیرا براساس آموزههای قرآنی، علوم واقعی به معنای پیش گفته تنها از طریق تقوا به دست میآید:
واتقوا الله و یعلمکم الله؛
و تقوای الهی پیشه کنید تا از علم الهی به عنوان یکی از چیزهایی که به شما خداوند میدهد، بهره مند شوید. (بقره، آیه282)
در این آیه خداوند با عطف و او بر این نکته تاکید میکند که تقوا پیامدها و آثار بسیاری دارد که یکی از آنها علم الهی است. بنابراین اگر بخواهیم در هر یک از ساحات علم نظریه داشته باشیم لازم است نخست احاطه علمی به مساله داشته باشیم و از آنجا که احاطه علمی تنها با علم اکتسابی حصولی، شدنی نیست بلکه علم حضوری و شهودی میخواهد، میبایست شخص از تقوا برخوردار باشد تا به این علم دست یابد. از این رو خداوند راه تعبد و عبودیت را به سرانجامی چون یقین ختم میکند (حجر، آیه99 و نیز نگاه کنید؛ واقعه، آیه95 و حاقه، آیه51 و مدثر، آیه47 و نیز تکاثر آیات5 و7).
8- فقدان تحمل: از دیگر موانع جدی نظریه پردازی میتوان به فقدان تحمل نظریههای دیگران اشاره کرد. این در حالی است که در روایات اسلامی و آموزههای قرآنی بر بهرهگیری از عقول دیگران از طریق مشاوره و شنیدن و استماع تاکید شده است و خداوند از مومنان میخواهد تا به همه نظریههای علمی گوش داده و بهترین آن را برگزینند. (زمر، آیات 17 و 18 و نیز بقره، آیه170 و انبیاء، آیه 67 و نیز لقمان، آیات20 و 21) این آزاداندیشی در کنار آزادی بیان است که میتواند نظریه پردازی را به سوی کامل و درستی برد و از نواقص احتمالی بکاهد. اگر در جامعه، گفتمانی، غالب باشد، به گونه ای که هیچ گفتمان دیگری قدرت ابراز وجود نداشته باشد، تفکر و اندیشه در محاق میرود و نمی تواند از اندیشههای رقیب آگاه شود. این خودسانسوری در حوزه اندیشه به سبب گفتمانهای غالب تحمیلی و استبدادی انجام میشود؛ چنانکه دیگر سانسوری از طریق حذف آزادی بیان صورت میگیرد. از این رو قرآن هم بر آزاداندیشی با رهایی از فشارهای درونی و نفسانی و یا گفتمان سازی دروغین غالب از سوی بیرون مخالفت میکند و خواهان آزادی بیان برای ارایه اندیشهها و تفکرات علمی به دور از مجادله و مراء میشود تا فرصت برای ارائه نظریههای درست و درست تر فراهم آید و زمینه برای تکامل نظریههای علمی تحقق یابد.