كلمات كليدي : تاريخ، اسلام، بني اميه، موسي بن نصير
نویسنده : طاهره رضايي
فعالیتهای سیاسی موسی بن نصیر در زمان ولید بن عبدالملک
در سال 89 عبدالملک از دنیا رفت و پسرش ولید بن عبدالملک به خلافت رسید زمانی که ولید به خلافت رسید، تصمیم گرفت که موسی بن نصیر را که در آن زمان در مصر در کنار عبدالعزیز بن مروان بود به عنوان والی افریقا انتخاب کند، از این رو ولید به عموی خویش عبدالعزیز بن مروان نامه نوشت که موسی بن نصیر را از مصر به افریقا بفرستد. موسی بن نصیر نیز به سمت افریقا حرکت کرد، در مسیر افریقا ابتدا در قیروان توقف کرد.[1] او زمانی که به آن جا رسید، دید که اکثر سرزمینهای افریقا و مغرب از سکنه خالی است، دلیل این وضعیت آن بود که اولاً حسان بن نعمان -که والی قبلی افریقا بود- بر همۀ آنانی که در افریقا زندگی میکردند و عرب نبودند، مالیات تعیین کرده بود، ثانیا ساکنان آنجا که اکثراً بربر بودند بسیار با یکدیگر کشمکش و اختلاف داشتند. موسی بن نصیر زمانی که این وضعیت را دید عجمان را از دور و نزدیک جمع کرد و سپس به بربرها حمله کردند و توانست آنان را شکست دهد.[2] پس از آن موسى بن نصیر پسر خود عبدالله را از دریا به سوى جزیره میورقه فرستاد، او توانست آن جا را فتح کند و غنائم و اسیران بسیاری به دست آورد. سپس موسی بن نصیر پسر دیگر خود مروان را به مناطق دیگر اطراف افریقا فرستاد، او نیز پیروز شد و با غنایم و اسیران زیادی باز گشت.[3]
فتح طنجه
موسی بن نصیر پس از این که وارد افریقا شد، خود شخصا اقدام به فتح طنجه کرد، و توانست آن سرزمین را فتح کند و مدتی نیز در آن سرزمین زندگی کرد و او اولین کسی از امیران مسلمان بود که در آن سرزمین ساکن شده بود. پس از مدتی موسی بن نصیر قصد باز گشت به قیروان را کرد و طارق بن زیاد لیثی را جانشین خود در طنجه قرار داد و با او بیست و هفت هزار سپاه عرب و دوازده هزار بربر باقی گذاشت.[4] موسی بن نصیر به طارق بن زیاد نیز دستور داد که عربها بربرهای آن منطقه را قرآن و فقه بیاموزد.[5]
ابو محمد بن ابىیزید گوید: بربرها -از طرابلس تا طنجه- دوازده بار مرتد شدند و اسلامشان استقرار نیافت تا آنگاه که طارق بن زیاد و موسى بن نصیر آن جا را فتح کرد و به اندلس رفتند.[6]
موسى بن نصیر سراسر مغرب را به زیر فرمان خود در آورده بود و بسیارى از بزرگان بربر و امیران آنان در جنگ و جهاد همراه موسی بن نصیر بودند. در این هنگام بود که اسلام در مغرب نفوذ کرد و بربرها به دستورات و فرامین اسلام عمل میکردند و اسلام در دلهاى آنان نفوذ کرده بود و دیگر آنان ارتداد را فراموش کردند.[7]
در سال 91 بود که مردم افریقا دچار خشکسالى شدند، موسى بن نصیر مردم را جمع کرد و به طلب باران یک روز از صبح تا ظهر دعا کرد، پس از دعا نیز خطبه خواند و نامی از ولید بن عبدالملک در خطبه و دعای خویش نبرد، زیرا او نیز مانند پدرش بنیامیه را غاصب میدانست، زمانی که میخواست از منبر پایین بیاید مردم به او اعتراض کردند، گفتند: «براى امیر مؤمنان دعا نمىگویى؟» موسی بن نصیر در جوابشان گفت در این موقعیت نباید نام کسی دیگر را به جز نام خداوند عز وجل برد. سپس باران آمد که زمینها با آن سرسبز شدند و تا مدتى نیز آبش کافى بود.[8]
فتح اندلس
در سال 92 زمانی که طارق بن زیاد به عنوان والی از جانب موسی بن نصیر در طنجه بود، یولیان -پادشاه بربرها در منطقۀ جبل الطارق بود که موسی بن نصیر بر آن سرزمین لشکر کشی کرد، اما او با دادن هدایا با موسی مصالحه کرد و قبول کرد که به موسی بن نصیر جزیه دهد- طارق را تشویق به فتح اندلس کرد و به او گفت که در جنگ با اندلس او را یاری خواهد کرد.[9] طارق به سوی اندلس لشکر کشی کرد، و او اولین کسی بود که به لشکرکشی آن سرزمین اقدام کرده بود.[10] الیان که والی گذرگاه ورودی اندلس بود از طارق شکست خورد، طارق او را امان داد به شرط این که او و یارانش را با کشتی به اندلس برساند، الیان نیز قبول کرد و طارق و یارانش را به اندلس رساند. زمانی که طارق به اندلس رسید اهالی آن جا با او به نبرد پرداختند طارق در این جنگ آنان را شکست داد و توانست آن سرزمین را فتح کند. پس از آن به شهر طلیطله رفت و آن جا را نیز به تصرف خود در آورد، سپس به شهر مائده رسید که در آن جا مائده سلیمان بن داوود(ع) را پیدا کرد، آن مائده از زمرد سبز ساخته شده بود، پایههای آن با مروارید و مرجان و یاقوت و دیگر گوهرهای گرانبها ساخته شده بود که آن خوان سیصد و شصت پایه داشت. (به عدد ایام سال) طارق به موسى بن نصیر خبر این پیروزى را داد و مقدار غنایمى را که به دست آورده بود نیز به موسی بن نصیر خبر داد.[11] او با شنیدن خبر پیروزی های طارق به او حسادت کرد به همین دلیل نامهاى تهدید آمیز به او نوشت که چرا بدون دستور و فرمان او به اندلس لشکرکشی کرده است، و فرمان داد که در همان جایی که هست، بماند تا خود را به او برساند. موسى پسر خود عبدالله را به جاى خود در قیروان به عنوان جانشین قرار داد و خودش به سوى طارق بن زیاد حرکت کرد.[12]
موسی بن نصیر در ماه رمضان سال 93(ه.ق) وارد اندلس شد. موسى به شهر ماردین بود که تصمیم گرفت به شهر «طلیطله» لشکرکشی کند، زمانی که موسی در آن شهر بود طارق به استقبال او رفت. زمانی که طارق موسی بن نصیر را دید پیاده شد، موسى با تازیانه بر سر طارق زد و او را به سختی سرزنش کرد که چرا بدون دستور و مشورت من چنین اقدامی کرده است.[13] بعد طارق را به شهر «طلیطله» همراه خود برد و غنایم و بالاخص مائده حضرت سلیمان را از او درخواست کرد، او هم مائده را تقدیم کرد؛ ولى یکى از پایههاى آن کنده و برده شده بود. موسی بن نصیر در مورد پایۀ شکستۀ او سوال کرد، طارق در جوابش گفت: من هیچ خبر و اطلاعی دربارۀ آن ندارم و گفت زمانی که من این مائده را به دست آوردم به همین حالت ناقص بود. موسی بن نصیر در عوض آن پایه، یک پاى زرین ساخت و به آن خوان پیوند داد.[14]
سپس موسى بن نصیر قصد داشت از سوى مشرق به قسطنطنیه برود و از آنجا به شام و همۀ سرزمینهای اعاجم و مسیحیان را که بر سر راهش است فتح کند، تا به دار الخلافه دمشق برسد. خبر این اقدام به ولید بن عبدالملک رسید. او به خاطر سپاهیان اسلام بسیار نگران شد، زیرا مسلمانان در سرزمین کفار قرار گرفته بودند و میترسید که تمام سپاهیان نابود شود، به همین دلیل به موسى بن نصیر پیامى توبیخآمیز فرستاد و از او خواست که با سپاهش عقبنشینی کند، زمانی که موسى بن نصیر از تصمیم ولید بن عبدالملک آگاه شد از تصمیم خود منصرف شد و پس از آن که در مرزها نگهبانانى قرار داد از اندلس خارج شد و پسرش عبد العزیز بن موسى را حاکم آن منطقه کرد.[15]
بازگشت موسی بن نصیر به نزد ولید بن عبدالملک
موسى بن نصیر در سال 95 به قیروان باز گشت، پسرش عبدالله را جانشین خویش در افریقا گذاشت، و خودش در سال 96 با غنائم و ذخایر بسیاری به دیدار ولید بن عبدالملک به سمت شام حرکت کرد.[16]
هنگامى که موسی بن نصیر وارد شام شد، ولید بن عبدالملک زنده بود؛ در حالی که بسیار بیمار بود. موسی بن نصیر با خود پزشکی از افریقا آورده بود که ولید معالجه کند؛ اما آن پزشک نتوانست بیماری او را معالجه کند و ولید پس از مدت کوتاهی از دنیا رفت.[17] موسی قبلاً به ولید نوشته بود که من اندلس را فتح کردم (نه طارق). خبر غنیمت مائده را هم به او داده بود. زمانی که موسی بن نصیر نزد ولید آمد اموال و غنائم و بالاخص آن مائده سلیمان بن داود را تحویل او داد، و طارق نیز همراه او بود. طارق گفت: من این غنائم و مائده را بدست آوردهام. موسى او را تکذیب کرد. طارق به ولید گفت: از او بپرسید پاى مفقود و معدوم آن مائده چه شده است؟ ولید از او پرسید و او نتوانست پاسخ دهد. طارق آن پایه را (که پنهان کرده بود) بیرون آورد و تحویل داد. طارق گفت: من این را براى گواهى مخفى داشته بودم و اکنون تقدیم میکنم. ولید او را تصدیق نمود. موسى بن نصیر او را زد و زندانی کرد، تا آن که ولید پیغام داد و او را آزاد کرد.[18]
در زمان سلیمان بن عبدالملک
در سال 96 پس از آن که ولید بن عبدالملک از دنیا رفت فرزندش سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید بود.[19]
سلیمان بن عبدالملک زمانی که به حکومت رسید، نسبت به موسى بن نصیر بدبین بود و از طرفی دیگر طارق نیز پیش او رفت و از موسی بن نصیر بسیار بدگویى کرد، سلیمان نیز بر موسی بن نصیر خشمگین شد و تمام مال و اموال او را گرفت و صد هزار دینار نیز او را جریمه کرد، و او را از حکومت افریقا و مغرب عزل کرد.[20]
سرانجام موسی بن نصیر
موسی بن نصیر تا پایان عمرش در شام بود و در زمان سلیمان بن عبدالملک، در سال 97 که به همراه سلیمان در راه مکه برای زیارت خانۀ خدا میرفت، در مدینه از دنیا رفت. [21]