منجی گرایی و یا موعودگرایی یکی از آموزههای مشترک ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی است که هر یک دچار نقص و ابهام هایی است. اما در این میان، اسلام و خصوصا شیعه دوازده امامی، بهترین تصویر را از مساله موعود ارائه داده است. ولی گاهی از این آموزه در جهان اسلام، تقریرهایی برخلاف مدعای اصلیش ارائه گردیده که منجر به فراموشی اهداف اصلی و فرعی این آموزه و سوءاستفاده افراد سودجو و حیله گر شده است.
متن حاضر حاصل گفت وگو با دو تن از صاحب نظران این حوزه دکتر عزالدین رضانژاد عضو هیئت علمی مجمع عالی حکمت و دکتر مهراب صادق نیا عضو هیئت علمی جامعه المصطفی میباشد، که توسط آقای ابوالفضل عنابستانی انجام گردیده و از منبع خبرگزاری فارس انتخاب شده است. اینک با هم این گفت وگو را از نظر میگذرانیم.
وضعیت شکل گیری موعودگرایی و یا منجی گرایی انحرافی در سده اخیر چگونه بوده است؟
حجت الاسلام رضانژاد: جریان موعودگرایی انحرافی در جامعه اسلامی- و به تعبیر صحیح تر مهدویت گرایی و یا مهدی گرایی- از زمان حضور ائمه(ع) وجود داشته است. آموزه موعودگرایی یا منجی گرایی و جریان مهدویت یک اصل درستی است؛ منتها سوءاستفادههای مختلفی از این اصل شده است، علاوه بر عصر حضور که عده ای دم از نیابت امام میزدند یا به دروغ دم از وکالت میزدند یا عده ای در همان زمان دم از بابیت زده که ما باب امام معصوم یا باب امام دیگری هستیم این جریانات انحرافی وجود داشت و در مقابل آن، جریان حقی وجود داشت که عده ای نایب و باب امام بودند و معروف هم بودند. در زمان غیبت صغری و کبری این جریانها به طور گوناگون در میان عده ای از مدعیان دروغین مطرح شده است؛ در 100 تا 200 سال اخیر در میان شیعیان و اهل سنت و برخی از فرقه هایی که منصوب به شیعه بودند و حتی برخی از جریاناتی که از اهل سنت برخاستند، نیز ادعاهای این چنینی وجود دارد؛ ادعای مهدویت که از سوی علی محمد شیرازی مطرح شد و در یک یا دو سه سالی این جریان به عنوان جریان جدید آن زمان مطرح بود که در ابتدا از بابیت شروع شد و بعد به بهائیت و مهدویت ختم شد. در میان اهل سنت؛ ملااحمد قادیانی که در شبه قاره هند زندگی میکرد، ادعای مهدویت کرد و خود را مسیح مسیحیان و مهدی مسلمانان معرفی میکرد به طوری که روح مهدی و مسیح به صورت توامان در او تجلی کرده است.
این دو نفر دو جریان را شکل دادند که به عنوان انحراف از آن میتوان نام برد که طرفدارانی پیدا کردند و کم و بیش این انحرافات در سده اخیر طرفدارانی پیدا کردند و عواملی هم برای گرایش به چنین موضوع وجود داشته و برخی از این عوامل در جاهای دیگری همچون کشورهای آفریقایی وجود داشته است و حتی در این سه دهه پس از انقلاب اسلامی این مدعیان در ایران هم ظهور کردهاند.
آیا میتوان جریان انجمن حجتیه را نیز جزء این دسته به شمار آورد؟
حجت الاسلام رضانژاد: زمانی که از ادعای دروغین با توجه به فرهنگ مهدویت نام میبریم، مدعی هستیم که شخصی خود را در «باب» یا آخرین منجی معرفی میکند یا در جریان قادیانه، قادیانی مدعی است که مسیح در جریان مصلوب شدن نجات یافت و در سال 132 میلادی از محل اختفا خود به کشمیر آمده و در آن سال از دنیا رفت و روح مهدی و مسیح در من تجلی کرده است. جریان انجمن حجتیه در رابطه با شناسایی حضرت مهدی(ع)، اقدامات برای ظهور و مسایل مرتبط با حضرت مهدی یک سری افکار سالم و در عین حال ناسالم دارند؛ اینها گروهی بودند در مقابل گروههایی که ادعای مهدویت داشتند به عبارت دیگر زمانی که فردی ادعای مهدویت کرد به مانند بهائیان که مدعی شدند حضرت مهدی(ع) آمد و رفت، و انجمن حجتیه در برابر این ادعای بهاییت، آنها را جریان دروغین شناخته و قائل به این مسئله بودند که حضرت ظهور نکرده است و حضرت باید بیاید، انجمن حجتیه بعد از مقابله با ادعای بهاییان دچار انحراف شد.
¤ موعودگرایی را تعریف کنید و جریان انحرافی را باز تعریف نمایید؟
حجت الاسلام رضانژاد: جریانهای انحرافی متعددی در کشور وجود دارند؛ مانند جریان شیخیه یک جریان انحرافی در موضوع مهدویت است و یا انجمن حجتیه انحرافهای دیگری دارد و یا منحرفان مدعی ارتباط با امام زمان مدعی بودند که در اتاقهای خود به امام زمان اقتدا میکنیم و به همین دلیل به نماز جماعت نمی رویم. بنابراین باید کارشناسان نسبت به تک تک جریانات حساس باشند و به معرفی و نقد چنین اموری بپردازند بنابراین دو جریان انحرافی داریم جریان نخست مدعی مهدویت شده و جریان دوم در رابطه با کیفیت ارتباط با امام زمان و وظایف ما در زمان غیبت دچار انحراف هستند
¤ چه کاستیهای فرهنگی در کشورهای مسلمان وجود دارد که مردم به سوی عرفانها و ادیان نوظهور روی میآورند؟
حجت الاسلام صادق نیا: به طور معمول در بحث آخر زمانی و مهدویت در اسلام و حتی ادیان دیگر؛ سه تهدید وجود دارد؛ یکی ادعاهایی همچون «من منجی هستم» و یا «به نوعی ارتباط خاص با منجی دارم»، دوم در مورد تفاسیر غلط از جریان موعودگرایی است، به طور مثال این اعتقاد که موعودگرایی دلیل بر ظهور شخص خاصی نیست و به منزله امیدی برای جامعه در راستای پیروزی حق است. سومین تهدید برخوردی است که با این موارد میشود و نه تفسیری که از این آموزهها میشود. به عنوان مثال «تعیین وقت برای ظهور منجی» که این برخورد از قدیم در میان مسلمانان، مسیحیان و... بوده است. مثلاوعده شده است که فلان سال موعود ظهور خواهد کرد ولی چنین اتفاقی نیفتاده است و باعث پدید آمدن فرقههای مختلف شده است، که در مسیحیت مورمون ها، شهود یحوا و یا ادنت تیستها نمونه این فرق هستند، در این فرق برای ظهور منجی تاریخ مشخص شده بود ولی در آن تاریخ مسیح ظهور نکرد و طرف داران این پیش بینی بعد از گذشت این تاریخ یا به دامن کاتولیک بازنگشته و یا اینکه مدعی شدند که او ظهور کرد و کشته شد و در هر دو صورت فرقه جدیدی را تاسیس کردند.
نمونه دیگر این برخورد انحرافی در یهود، این است که فردی ادعا کرد «ماشیه» اسرائیل هستم و عده ای نیز پیرو پیدا کرد و سپس همه آنها را در دریا ریخت به مدعای اینکه آنها میتوانند در آب راه روند و یا مثل حضرت موسی دریا را بشکافند. چنین رویکردهای غیرصحیح از قدیم وجود داشته است و به نظر میرسد بعد از موضوع «صفات خدا» بیشترین مفهومی که قابلیت دارد گرفتار این تهدیدها و آلایش هایی شود و باید دید این تهدیدها در چه شرایطی اتفاق میافتد.
این تهدیدها زمانی جدی شده است و مشکلاتی را در جامعه ایجاد میکند که سطح برخورد ما با این آموزه برخلاف سایر اعتقادات سطح «عاطفی» است و متاسفانه «ایمانی» نیست! ببینید ما مجموعه ای از اعتقادات در تشیع داریم که یکی از آنان این است که «حضرت ولیعصر(عج) ظهور خواهد کرد»، بسیاری آموزه هایمان را عالمان و کارشناسان سعی دارند تبیین الهیاتی و ایمانی کنند، اما زمانی که نوبت به آموزه موعودباوری، نوع مواجهه مردم و حتی کارشناسان مان با این آموزه، «عاطفی» شده است. یعنی تبیین آموزه «منجی باوری» به جای اینکه دست روحانیت یا صاحبان اندیشه و یا الهیدانان باشد، در دست نهاد مداحی است؛ اگر بخواهم ساده تر بیان کنم تبیین این آموزه بیش از آنکه توسط مسجد صورت گیرد توسط مهدیه و حسینیه است و یا به تعبیر دیگر بیش از آنکه این آموزه توسط فیضیه تبیین شود، توسط جامعه مداحان صورت میگیرد، این رویه منجر به این میشود که آن تهدیدهای سه گانه روی آموزه «مهدویت» عملیاتی شود و موضوع «مهدویت» از اصالت خارج شود.
اصالت موضوع «مهدویت» هم رده آموزههای همچون «امامت»، «نبوت خاصه»، «نبوت عامه» و «عصمت» است؛ اصالت داشتن این آموزهها بدین معنا است که در متن دینی وجود دارند و تبیین الهیاتی دارند و وقتی تبیینهای الهیاتی جایشان را به تبیینهای عاطفی دادند منجر به این میشود که آموزههای اصیل از اصالت خارج شوند و برخورد عاطفی با آنها شود و برخوردهای عاطفی قابل پیش بینی نیستند؛ چرا که وقتی کار به دست شعر و عاطفه بیفتند دیگر خیلی قابل کنترل نیست. لذا برخورد عاطفی با آموزه مهدویت به جای برخورد الهیاتی با آن، منجر به انحراف کشیده شدن این آموزه شده است.
بنابراین متاسفانه منبع تغذیه دینی مردم در حال انتقال از فیضیه به حسینیه است، من نمی خواهم با حسینیه و عزاداری مخالفت کنم؛ چرا که با تعزیه امام حسین(ع) و حسینیه زنده هستیم؛ شیعه بر پایه حب به اهل بیت(ع) و بغض به دشمنانشان درست شده است؛ اما این بدین معنا نیست که تبیین اعتقادات ما عاطفی باشد چرا که الهیات تبیین علمی و عقلانی دارد. بنده قصدم جسارت نیست! بلکه معتقدم که باید روحانیت مسئول مستقیم تبیین آموزههای الهیاتی از جمله مهدویت باشد.
¤ آیا نظرات و اندیشههای جریان هایی همچون سلفی گرایی، سنت گرایی و موعودگرایی که در جهان اسلام به فعالیت میپردازند و هر کدام در یک اقلیم جغرافیایی در حال رشد کردن هستند و در حقیقت یک نوع تقابل مدرنیته محسوب میشوند، صحیح است؟
حجت الاسلام رضانژاد: جریاناتی نظیر سلفی گرایی و سنت گرایی منحصر به عصر حال حاضر نیست و حتی در دو قرن گذشته نیز رواج داشته است و طرح ادعای سلفیه نیز به قرن هشتم هجری میرسد و از طرفی «ابن تیمیه» با ادعای سلفیگری براساس احیای آثار سلف، تفسیرهایی را از دین ارائه کرده است. بنابراین منحصر کردن سلفی گری به عصر کنونی و قرار دادن آن در مقابل جریان دیگری به نام مدرنیته، کاملااشتباه است، زیرا در هر عصری جریانی شبیه جریان مدرنیته و مدرنیسم به صورت «کل شی بحسبه» وجود داشته است؛ حتی قریب به پنجاه سال گذشته یعنی قبل از انقلاب اسلامی نیز جریانات مدرنیستی گوناگونی وجود داشته اما در حال حاضر این نوع از جریان به شکل دیگری در حال ظهور و بروز است؛ امروزه مسئله موعودگرایی، بحث جدیدی نیست زیرا این مسئله جزء یکی از متون دینی مسلمانان به شمار میرود و حتی روایاتی در این زمینه که اشاره به اصل بشارت و ظهور امام زمان(عج) دارد نیز آمده است و در حقیقت، شیعه به ولادت امام زمان(عج) معتقد است و قائل به زنده بودن ایشان است؛ از طرفی نائبان امام زمان(عج) خودشان یکی از جریان هایی هستند که مهدویت گرایی را رواج میدهند بنابراین احیای تراث دینی و اعتقادی براساس زنده کردن نیازهای انسانی در اصل دین است؛ کتاب هایی که در عصر غیبت امام زمان(عج) نوشته شده است نیز حاکی از همان مسئله مهدویت گرایی است و براساس آمار موجود، در هر قرنی سه کتاب از شیعه و سنی در این زمینه نوشته شده است و این نشان میدهد که جریان جدیدی در مقابل جریان مدرنیته نیست.
نکته مهم بحث این است که باید در عصر کنونی و جدید، استعداد جهانی برای ظهور امام زمان(عج) رخ بدهد و در تمام عالم نیز زمینه برای ظهور ایشان فراهم شود. بنابراین این استعداد جهانی نیاز به بیشتر شدن رویکردها به سمت موعودگرایی دارد اما برخی از مکاتب با پاسخ ندادن به این نوع از نیاز، کناره گیری کرده اند. برخی از آموزه هایی که میتواند مسئله جهانی بودن مهدویت را تاکید بیشتری بر آن داشته باشد، دیدگاهی است که در رابطه با امام زمان(عج) وجود دارد و تحولاتی که امام زمان(عج) در زمان ظهورشان انجام میدهند. انسانها را از گرفتاری و بن بستهای فکری نجات میدهد بنابراین یکی از راههای برون رفت از وجود برخی از مشکلات در جامعه بشری، برگشتن به همان اصلی است که پیامبر(ص) در 1400 سال پیش به آن اشاره کرده است و حتی پیامبر(ص) در زمان خودشان به آمدن فرزندشان حضرت مهدی(عج) نیز تصریح کرده است.
جریانات مختلف به تناسب نیازها در جوامع مختلف، شدت و ضعف پیدامی کند، به عنوان نمونه با ملاحظه کردن جریان عراق بعد از فروپاشی نظام بعثی، دیده میشود که جریانات ادعایی دروغین نسبت به مسئله مهدویت بنابر تناسب نیاز، در آن جامعه زیاد شده است؛ و یا اینکه فردی، 5 سال پیش مدعی شده بود که امام زمان(عج) به خواستگاری دخترش آمده است. از طرفی استعمار آمریکا برای استفاده از این جریانات مهدویت، جریانات دیگری را که در حقیقت تفسیر نادرستی از مهدویت است را راه اندازی کرده است و در جامعه رواج داده است؛ و حتی این مسئله در مسیحیت و یهودیت نیز اتفاق افتاده است یعنی در حال حاضر، مسیحیان صهیونیست نیز در جامعه یافت میشوند و مدعیند زمانی که حضرت عیسی(ع) ظهور میکند، باید قدرت به یهود برگردانده شود و سپس حاکمیت اورشلیم را نیز یهودیان به عهده بگیرند، و این نشان میدهد که در حال حاضر، جریان منجی گری در میان مسیحیان و یهودیان وجود دارد.
¤ گرایش مردم و به خصوص جوانان به سوی مداح محوری و شعرخوانی یکی از مسائل موجود در جامعه است و سوال این است که آیا علل جامعه شناختی و راهکاری برای رفع این مشکل وجود دارد و چگونه میتوان با این مسئله مقابله کرد؟
حجت الاسلام صادق نیا: نهاد دین جایگاهی بسیار مقدس است و زمانی که دین براساس ذائقه مردم تبیین شود، امری دردآور و بسیار خطرناکی است یعنی با توجه به اصالت دینی باید به جهتی حرکت کرد که منجر به تغییر ذائقه مردم شود و در حال حاضر ذائقه فکری جامعه کنونی، شبیه ذائقه یک نوجوان است و به عبارت واضح تر هیجانات عاطفی و کنشهای احساسی در آن زیاد است، در نتیجه نباید دین را براساس کنشهای عاطفی مردم تبیین کرد، زیرا باعث میشود تا نهاد دین از اصالت خود بیفتد، به عنوان نمونه زمانی که از چرایی ساخت بعضی از برنامهها و فیلمهای صدا و سیما سوال میشود، پاسخش این گونه دریافت میشود که به دلیل زیاد بودن مخاطبان آن است، یعنی به جای توجه کردن به نهاد دینی، به ذائقه مردم توجه میشود. متاسفانه در حال حاضر، روحانیت برای اینکه تعداد و کمیت مخاطبان خود راحفظ کند، سبک گفتمانش را به سبک گفتمان یک مداح تبدیل کرده است، یعنی سخن گفتن شعرگونه بر پایه احساسات و عواطف انسانی و حتی در بعضی از سخنرانیها کمتر به ذکر احادیث و روایات پرداخته میشود. اما در حقیقت نباید ذائقه مخاطب در نزد روحانی به اندازه ای مهم باشد که اصالت دین در آن گم شود و از بین برود و حتی باید در صدد تغییر و رفع این نوع از ذائقهها باشد.
امروزه مهدویت در تمام ادیان، انسانی ترین آموزه هاست و نهایت امید را به افراد جامعه تزریق میکند و هر گاه جامعه به بن بستی برسد آموزه مهدویت، آن را با نشاط و زنده میکند و از طرفی باید تلاش کرد که متن آموزههای مهدویت نیز از آن اصالت دینی نیفتد و ذائقه مردم بر آن تحمیل نشود.
حجت الاسلام رضانژاد: ریشه برخی از نارساییها در جامعه کنونی، قرار گرفتن تفسیر و تبیین دین به دست غیرمتخصصان دینی است، به طوری که هر فردی، هر روایتی را که به کامش خوش بیاید، برای دیگران نقل میکند در حالی که این کار یک فقیه و متخصص دینی است که با نهایت تلاش و کوشش خود، مبانی دینی را به تناسب ادله موجود، برای مردم بیان کند. بنابراین مبلغان و مروجان دینی باید دین را براساس مبانی کلامی و اعتقادی تفسیر کنند و با ساده انگاری به دنبال مبانی عقلانی و ادله محکم روایی و قرآنی نروند و در غیر این صورت، نتیجه اش رواج برخی از اعتقادات خرافی است که باعث فاصله افتادن میان جوامع اسلامی میشود، بنابراین مسائل مربوط به اعتقادات باید به دست متکلمان جامعه تحلیل و بررسی شود و در صورتی که دین با احساسات بیان شود و یا ادله و مبانی آن تبیین نشود، لازمه وجود انحرافاتی در جامعه میشود.
¤ نقش حوزههای علمیه در باب مسئله مهدویت چیست وچه کارهایی را باید در این زمینه انجام بدهند؟
حجت الاسلام رضانژاد: مهم این است که کسانی که به پخش آموزههای دینی درجامعه میپردازند، این آموزهها را از چه کسانی دریافت میکنند و از طرفی کدام بخش از حوزههای علمیه به این جریانات انحرافی دامن میزند و یا یک سری از آموزه هایی را که در دین اسلام نیامده است، منتشر میکند؛ یعنی اگر افکار اصیل مهدویت به دست افراد نااهلی بیفتد که نمی توانند آیات و روایات را تجزیه و تحلیل بکنند، نتیجه اش این میشود که به هر روایتی استناد میکنند و به عنوان نمونه، مستند «ظهور بسیار نزدیک است» را میسازند؛ بنابراین باید تلاش بیشتری از طرف حوزهها و افرادی که مسائل فکری جامعه را بر عهده دارند، صورت بگیرد.
¤ آیا تا به حال در بحث مسئله مهدویت و ظهور منجی، آسیب شناسی صورت گرفته است؟
حجت الاسلام صادق نیا: در موضوع منجی در جهان مسیحیت از چندین قرن گذشته دائره المعارفهای بزرگی داشته است که درباره آموزههای مهدویت، مقالات بسیار سنگینی در آن درج شده است اما غالبا آثاری که در زمینه مهدویت منتشر شده است، از نظر محتوا بسیار بی کیفیت است و فضای غالب آن نزدیک به ادبیات علمی نیست؛ از طرفی مسجد مقدس جمکران میتواند پایگاه علمی و اعتقادی بزرگی برای انتشار مهدویت باشد اما متاسفانه در حال حاضر مرکزی برای کنشهای عاطفی و احساسی شده است، یعنی زبان منشورات مهدویت با زبان مردم فاصله گرفته است.
در حال حاضر در بعضی موارد عقاید مردم با آنچه که روحانیت بیان میکند، متفاوت است، به عنوان نمونه زمانی که یک خانم مسئله ای را از یک روحانی میشنود که مثلادر مجلس عروسی با این شرایط نمی توان شرکت کرد با فضای اجتماعی متفاوت شده است به گونه ای که وادار میشود در آن مجلس عروسی شرکت کند و اگر به آن مجلس نرود ممکن است مشکلات خانوادگی برایش پدید آید؛ برای رفع این مشکل باید این فاصله و خلامیان روحانیت و فضای اجتماعی پرشود و پرکردن این فاصله منوط به ساده گویی است نه سست گویی؛ یعنی نباید اعتقادات را سست بیان کرد، بلکه باید آن را با زبانی ساده برای مردم بیان کرد و به عبارت واضح تر باید نمادهای صوتی، تصویری و نمایشی آن را ساده کرد. اما متاسفانه در حال حاضر محتوای دینی جامعه در حال سست شدن است و این مسئله بسیار خطرناک است. امروزه یک مداح برای اشباع کردن نیازهای جامعه، خود را مسئول پاسخ گویی به نهاد دین نمی داند، یعنی حتی رفتار بعضی از مداحان در دستگاه امام حسین(ع) در یک زمانی به یک جایی میرسد که یک مرجع شیعه مجبور میشود تا در مورد رفتار یک مداح، فتوا بدهد و این مسئله معنایش این است که هرکسی دین را آن طور که خودش میفهمد، تعریف و بیان میکند و میپندارد که دیگر نیازی ندارد تا یک مرجع او را تایید کند.
حجت الاسلام رضانژاد: یکی از مشکلاتی که شیعه از صدراسلام تاکنون گرفتار آن بوده است و آن را همواره تهدید میکند، جریاناتی است که عده ای دین را همان طور که خود میپسندند، تفسیر میکنند و این مسئله نهاد دین را از درون میخشکاند. برای به روز شدن جامعه علمی، باید در مقابل تمام انحرافاتی که در جامعه ایجاد میشود، ایستاد و به تجزیه و تحلیل آن پرداخت و آن را برای مردم به خوبی تبیین کرد.
¤ آیا بعضی از گروه هایی که با مرجعیت شیعه مخالفت دارند، میتواند ضربهای به مرجعیت وارد کند و آیا با کنارگذاشتن اسلام فقاهتی، ضربهای به تشیع وارد میشود؟
حجت الاسلام رضانژاد: حکومتها بیشترین نقش را در شکل دادن فرقهها دارند و مذهب چهارگانه فقهی در میان اهل سنت یعنی حنفیه، شافعی، مالکی و حنبلی، مولود سیاست عباسیان برای حذف مرجعیت علمی اهل بیت(ع) بود؛ بنابراین به طور کلی هر جریان انحرافی به صورت مستقیم با قدرتهای بیگانه در ارتباط است.
حجت الاسلام صادق نیا: در حال حاضر دشمن به نتیجه ای رسیده است که دیگر نمی تواند دین را از بین ببرد اما میتواند که به نهاد دین ضربه وارد کند و آن را فرهنگی کند بنابراین مهم ترین تلاش دشمن تبدیل دین از نهاد به فرهنگ است. یکی از کارهای علمای دینی، اندیشه و اجتهاد عالمانه است و مدیریت آنها باعث میشود تا دین به مسیر انحرافی نرود اما زمانی که دشمن دین را از حالت نهادی تبدیل به یک فرهنگ کرد، سه مولفه فردی شدن دین، از بین رفتن تعصب و هم زیست شدن در آن جامعه به وجود میآید، به عنوان نمونه بی حجابی، ربا و... از یک آموزه دینی به یک فرهنگ تبدیل شده است. مثلاً فردی برای عزاداری کردن به حسینیه یا مسجد میرود اما در کنار این کار نیز ربا هم میدهد؛ بنابراین اگر آموزههای مهدویت در جامعهای از حالت نهاد دینی تبدیل به یک فرهنگ شد، دیگر تعصب در آن جامعه معنایی ندارد.