دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مولاى سبز پوش

No image
مولاى سبز پوش داستانى درباره زندگانى امام على (ع)
کامران شرفشاهى
- چقدر از دیدنت خوشحالم. کار خوبى کردى که دوباره به کوفه بازگشتی.
- من هم از دیدن تو خوشحالم و هنوز باورم نمى‌شود که در کوفه هستم.
- چرا؟ مگر چه اتفاقى افتاده است؟
- زمانى که من از کوفه مى‌رفتم، این شهر این‌قدر بزرگ و زیبا نبود. نگاه کن! تمام شهر سبز است. هر جا نگاه مى‌کنى نخلى قد برافراشته است.
- در این چند سال اخیر کوفه شهر آبادى شده است. با حفر چاه‌ها و قنات‌ها مشکل کم آبى تا حد خیلى زیادى برطرف شده و کشاورزى و دامدارى رونق فراوانى یافته است.
- مى‌خواهم واقعیتى را برایت بگویم. به شرطى که به من نخندى و مسخره‌ام نکنی.
- قول مى‌دهم. بگو.
- وقتى به کوفه رسیدم. به شک افتادم که راه را اشتباهى آمده‌ام و از شهر دیگرى سر درآورده‌ام. اما هر چه فکر کردم دیدم که در حوالى کوفه هیچ شهرى به این بزرگى و زیبایى نیست.
- خیلى مضحک است. یعنى تو وطن خودت را نشناختی؟!
- مگر قول ندادى که مسخره‌ام نکنی؟
- مرا ببخش. آخر چطور ممکن است مردى پس از چند سال دوری، هنگامى که به وطنش باز مى‌گردد، در شناسایى آن دچار شک و شبهه شود؟
- حق با توست. شاید اگر تو هم مثل من. این چند سال را از کوفه دور بودى و اینک دوباره به آن بازمى‌گشتی، همین اتفاق براى تو هم پیش مى‌آمد.
- کوفه، کوفه است. از جاى خودش تکان که نخورده است.
- اما چهره‌اش عوض شده. وقتى که من از کوفه مى‌رفتم، فرسنگ‌ها فرسنگ اطراف شهر بیابان خشک و بى‌آب و علف بود، اما اکنون تا چشم کار مى‌کند نخلستان و مزرعه است.
- به تو گفتم که کوفه شهر آبادى شده است.
- گفتى و من هم شنیدم. ولى قبول کن که این همه آبادانى در طول مدت چند سال خیلى عظیم و باور نکردنى است. این نخلستان‌ها مثل بهشت است.
- پس اگر اینجا مثل بهشت است، همین جا بمان.
- همین تصمیم را هم دارم. البته آمده بودم سرى به اقوام و آشنایان بزنم و بازگردم، اما این مناظر دلفریب و این هواى پاک و لطیف دل از من ربوده است.
- خوشحالم از اینکه مى‌شنوم قصد ماندن داری.
- مى‌بینى عمر آدمى به چه سرعتى مى‌گذرد. پنج سال به یک چشم بر هم زدن گذشت. من پنج سال از عمر خود را بى‌هیچ فایده‌اى از دست دادم و در همین پنج سال دورى من، این شهر به اندازه پنجاه سال و شاید هم بیشتر، پیشرفت کرده است.
- سفر چقدر تو را عوض کرده، مثل شاعران حرف مى‌زنی.
- شعر مگر چیست؟ آیا این زمین که بر روى آن ایستاده‌ایم و پر از درخت و پرنده است، همان خرابه دوران کودکى ما نیست؟
- چرا، همان زمین خرابه است. یادت هست بچه‌ها به اینجا مى‌گفتند صحراى جهنم!
- اما دیگر اینجا صحراى جهنم نیست. باغ است. مثل بهشت است.
- حالا که از مناظر اینجا خوشت آمده بیا تا این اطراف را خوب به تو نشان بدهم. حال و حوصله‌اش را داری؟
- با کمال میل.
- پس برویم. فقط مواظب شاخه‌ها باش.
- خیلى دلم مى‌خواهد بدانم این همه عمران و آبادانى کار چه کسانى است؟
- نگو چه کسانی. بگو چه کسى است.
- شوخى نکن.
- شوخى نمى‌کنم.
- راست مى‌گویی؟
- قسم مى‌خورم.
- چطور ممکن است یک نفر در کمتر از پنج سال این همه کار کرده باشد؟
- بستگى دارد که آن یک نفر چه کسى باشد.
- هر که باشد یک آدم معمولى نیست . خیلى دلم مى‌خواهد او را بشناسم.
- آیا نمى‌خواهى او را به من معرفى کنی؟
- او کسى نیست جز امیرالمومنین على‌بن‌ابیطالب (ع.)
- على بن ابیطالب (ع)، خلیفه مسلمین؟!
- سعادت از هنگامى به کوفه رو کرد که آن حضرت این شهر را به عنوان مرکز حکومت خود برگزید و با ورود ایشان به کوفه، آبادانى در این شهر آغاز شد و روز به روز وضع زندگى مردم بهتر شد. هر چه مى‌بینى حاصل تدبیر و کوشش اوست.
- مگر ایشان کار هم مى‌کرد؟
- من بارها شاهد بوده‌ام که آن حضرت مانند یک کارگر ساده بیل مى‌زند، چاه مى‌کند و درخت مى‌کارد. تلاش ایشان شب و روز نمى‌شناخت و هرگاه که از تدریس و تعلیم و قضاوت و رسیدگى به امور مردم فارغ مى‌شد و یا از جبهه جنگ باز مى‌گشت، کار خود را دوباره از سر مى‌گرفت و دیگران را نیز تشویق به این کار مى‌کرد.
- عجب! ایشان چه لزوم مى‌دید که خود را این همه به زحمت بیندازد؟
- حیات او با کار و تلاش و خدمت به همنوع عجین بود. او همانطور که در تمام فضایل بى‌نظیر بود، در سختکوشى و خیرخواهى نیز همتا و مانندى نداشت. اوایل که به اینجا آمده بود، روزى از “او پرسیدم: علت این همه کار و تلاش شما در چیست؟” آن حضرت فرمود: “خداوند به مردم امر کرده است زمین را با کشاورزى آباد سازند تا به این وسیله خوراکشان از غلات و حبوبات و میوه‌ها و سایر روییدنى‌ها تامین گردد و در آسایش زندگى کنند.” (1) همچنین آن حضرت فرمود: کسى که آب و خاک در اختیار دارد و نیروى خود را براى بهره‌بردارى از آن به کار نمى‌گیردو با فقر به زندگى خود ادامه مى‌دهد، نفرین خدا بر او باد. (2) آن حضرت بیکارى را دوست نداشت و مى‌فرمود: “اگر تن به کار دادن مایه رنج و زحمت است، بیکارى نیز موجب نادرستى و فساد است.” (3)
- شنیده‌ام که رسول خدا (ص) نیز این گونه اهل کار و مشوق افراد کوشا بوده است.
- چه کار خوبى کردى که از پیامبر گرامى خدا (ص) سخن به میان آوردی. امام (ع) هرگاه فرصتى مى‌یافت خاطرات شیرینى از رسول خدا‌(ص) بیان مى‌فرمود و سخنان حکیمانه و عبرت آموز ایشان را برایم نقل مى‌کرد. مثلا امام مى‌فرمود: هرگاه نزد پیامبر معلوم مى‌شد که کسى بیکاره است، رسول خدا (ص) مى‌فرمود: “از چشمم افتاد.” (4) همچنین آن حضرت ضمن سفارش به تلاش، اجر کسى را که زندگیش را از راه دسترنج و حلال به دست مى‌آورد و با مجاهدان در راه خدا برابر دانسته (5) و فرموده است که آنان در روز قیامت با پیامبران محشورند. (6) راستى هیچ مى‌دانى که رسول خدا (ص) در بازگشت از جنگ تبوک دستان پینه بسته کارگرى به نام سعد انصارى را بوسیده است؟
- مى‌دانم. این را همه مى‌دانند. خودمانیم، تو هم خیلى عوض شده‌ای. مانند حکیمان حرف مى‌زنی.
- هر چه آموخته‌ام در این پنج سال و در محضر مولایم على‌بن ابیطالب (ع) بوده. من همیشه در محضرش بودم و سخنانش را با گوش جان مى‌شنیدم. او دریاى بیکران دانش بود. کم سخن مى‌گفت. اما سخنانش عمیق و ارزشمند بود. به یاد ندارم که هیچ پرسش مرا بى‌پاسخ گذاشته و مرا قانع نکرده باشد.
- پس با این اوصاف هیچ وقت دلت براى من تنگ نشده است!
- اگر دلخور نمى‌شوى باید بگویم وقتى در کنار ایشان بودم دلم براى هیچ کس تنگ نمى‌شد.
- این درختها چقدر محصول آورده‌اند. چه خرماهاى درشتى دارند.
- حتما خیلى شیرین هم هست!
- بگذار خاطره‌اى درباره این درختها برایت تعریف کنم. یک روز تقریبا حوالى همین ایام بود که امام (ع) را دیدم در حالى که کیسه‌اى به دوش دارد و شتابان در حال خارج شدن از شهر است. سلام کردم و پرسیدم که داخل کیسه چیست؟! امام (ع) ایستاد و با خوشرویى سلام مرا پاسخ گفت. آن گاه در حالى که تبسم دلپذیرى بر لب داشت فرمود: درخت خرما، ان‌شاء‌الله ... فهمیدم که در درون کیسه چیزى جز هسته خرما نیست. هسته‌هایى که سال بعد هر کدام درختى شد. (8) همین درخت‌هاى سبز و سرافرازى که مى‌بینی.
- خیلى جالب است. یعنى این درختها دست ایشان را بوسیده‌اند؟
- امام (ع) همان طور که با انسان‌ها مهربان بود به طبیعت هم مهر مى‌ورزید آن حضرت مى‌فرمود: “کسى که درختى را بفروشد و به جاى آن نهالى غرس نکند، پول آن درخت مانند خاکسترى است که در برابر توفان بر باد رفته باشد.” و از رسول خدا نقل مى‌فرمود که اگر کسى درختى بکارد یا زراعتى سبز نماید و مردم و پرندگان و چرندگان از آن بخورند اجر صدقه دارد.” (9) همچنین از آن بزرگوار نقل مى‌فرمود که “اگر ساعت انقراض عالم فرا برسد و یکى از شما نهال درختى در دست دارید؟ چنانچه به اندازه کاشتن آن درخت فرصت دارید، حتما آن را بکارید.”
- هیچ نمى‌دانستم درختکارى و کشاورزى این‌قدر فضیلت و اهمیت دارد.
- من هم نمى‌دانستم، اما امام (ع) به من آموخت که انسان در مقابل جامعه و محیطى که در آن زندگى مى‌‌کند موظف و مسئول است. آیا هیچ مى‌دانستى که به جز حضرت ادریس پیامبر تمامى پیامبران الهى در کار کاشتن درخت و کشاورزى کوشا بوده‌اند؟
- نه. نمى‌دانستم. مگر اهمیت کشاورزى در چیست؟
- باز هم مى‌پرسى اهمیت کشاورزى در چیست؟! آیا این همه دلیل و فایده که برشمردم براى تو قانع کننده نبود؟ اصلا چه دلیلى برتر و بالاتر از اینکه اهمیت دادن به کشاورزى در یک سرزمین، استقلالش را تضمین مى‌کند و آن را از بیگانگان بى‌نیاز مى‌سازد. خوب به یاد دارم روزی، اواسط ماه مبارک رمضان خدمت مولایم على (ع) رسیدم. تابستان گرمى بود و حضرت با آنکه روزه بود با جدیت کار مى‌کرد و عرق از سر و رویش جارى بود. گفتم: بیل را به من بدهید و قدرى استراحت کنید.” حضرت نپذیرفت و فرمود: “اگر قصد کمک کردن دارى همراه من تو هم مشغول کار شو.” بى‌معطلى اطاعت کردم و در حین کار، راز این تلاش خستگى ناپذیر را از آن حضرت جویا شدم. حضرت براى لحظه‌اى دست از کار کشید و با پشت دست، عرق پیشانى مبارکش را پاک کرد و در حالى که به دور دست‌ها نگاه مى‌کرد فرمود: “واى بر مردمى که از محلى که کشت نکرده‌اند، مى‌خورند و از چیزى که خود نبافته‌اند، مى‌پوشند.” (10)
- قصد رنجاندن تو را ندارم. ولى تا به حال آیا فکر کرده‌اى که قصد على (ع) از این همه تلاش، گردآورى مال و دارایى بیشترى بوده است؟!
- دریغا که او را ندیده‌اى و نمى‌شناسی، او به مال دنیا هیچ اعتنایى نداشت. وقتى عاقبت به خلافت برگزیده شد بر منبر رفت و گفت: “تا هنگامى که حتى یک نخل در مدینه داشته باشم، هیچ سهمى از بیت‌المال نمى‌خواهم.‌ (11) او تمام در آمدش را بى‌دریغ و به طور پنهانى صرف کمک به بهبود زندگى محرومان و درماندگان مى‌کرد. این را تمام اهالى کوفه مى‌داند که او هر شب به صورت ناشناس به خانه‌هاى یتیمان و زن‌هاى بى‌سرپرستى که شوهرانشان در جبهه‌هاى نبرد به شهادت رسیده‌اند، آذوقه مى‌رساند و خود به تکه نان خشکى قناعت مى‌ورزید.
- مردى با این مقام و با این همه کار و تلاش خستگى ناپذیر وقتى در محراب مسجد کوفه ضربت خورد، هیچ دارایى قابل ملاحظه‌اى نداشت. حسن بن على (ع) فرزند ارشد آن بزرگوار در خطبه‌اى که در روز شهادت آن حضرت بیان فرمود به صراحت اعلام کرد که “آن حضرت هیچ درهم و دینارى پس از خود بر جاى نگذاشته است.” (12)
- مرا ببخش که با پرسش‌هایم باعث ناراحتى و اندوه تو شدم. باید مى‌پرسیدم. من پنج سال پیش به دنبال یافتن حقیقت شهر و دیارم را ترک کردم. غافل از آنکه اگر مى‌ماندم به پاسخ تمام پرسشهایم مى‌رسیدم. خوشا به حال تو. به سعادت تو حسودیم مى‌شود.
- من در این پنج سال جز دروغ و فتنه و ریا ندیدم و نشنیدم، هیچ مى‌دانى که من در این پنج سال کجا بودم؟
- از کجا بدانم. من که علم غیب ندارم. خودت بگو.
- شام.
- شام؟!
- آرى شام. شهرى که اینک معاویه در آنجا خلافت خود را جشن گرفته است. او در تمام این سال‌ها با دروغ پراکنى مانع آن بود که مردم شخصیت واقعى امام على‌بن ابیطالب (ع) را بشناسند اما اینجا این نهرهاى روان، این نخل‌هاى سربلند، با زبان بى‌زبانى با من سخن مى‌گویند. این شاهدان خاموش گواهى مى‌دهند بر عظمت صداقت مردى که در زیر آسمان آبى این شهر مى‌زیست و نیتى جز جلب رضاى خدا و خدمت به مردم نداشت.
- حال که به اینجا رسیدیم بگذار راز شگفت انگیز دیگرى را برایت بگویم. این نهرهاى جاری، این نخل‌هاى سربلند و این چاه که مى‌بینى همراز خلوت نیمه شب آن مرد بزرگ و گریه‌هاى غریبانه اوست. او هر شب تنها به نخلستان مى‌آمد و در تنهایى به مناجات و نیایش مى‌پرداخت و آن‌گاه تنهایى بزرگ خود را در دل این چاه مى‌گریست. درد غربت او مثل خودش بزرگ و بى‌انتها بود و اى کاش این چاه، یا این نخل‌ها لب به سخن مى‌گشودند و کلامی، تنها کلامى از آنچه شنیده‌اند با ما باز مى‌گفتند. بى‌تردید این چاه و این درخت‌هاى خاموش در رازدارى از ما سزوارتر بوده‌اند.
-.. .
- بیا، سرت را داخل چاه کن. چشمهایت را ببند و به هیچ چیز دیگرى فکر نکن. شاید صداى ناله‌هاى مولایم را بشنوی. او را بخوان. با تمام وجود او را فریاد بزن. او مهربان است. درخواست تو را بى‌اجابت نمى‌گذارد...
پى‌نوشتها:
-1 مستدرک، ج 2، ص 426
-2 بحارالانوار، علامه مجلسی، جلد 23، ص 19
-3 ارشاد مفید- ص 141
-4 بحارالانوار، علامه مجلسی، جلد 23، ص 6
-5 مستدرک، ج 2، ص 424
-6 بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 23، ص 6
-7 اسدالغابه، ج 2، ص 269
-8 بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 9، ص 599
-9 مستدرک، ج 2، ص 501
-10 امام شاهد و شهید، تالیف: دکتر على قائمى امیری، ص 96
-11 وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 79
-12 امالى صدوق، ص 192

منبع : روزنامه رسالت

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

ماهیت حاکمیت سیاسی

No image

رابطه ایمان و عمل صالح

در آموزه های قرآنی ایمان و عمل صالح از چنان ارتباطی برخوردارند که فقدان هر یک، کارآیی و تأثیرگذاری دیگری را کم اهمیت و یا بی ارزش می کند. ایمان و عمل صالح دو بال پرواز بشر به مقام انسانیت و درک خلیفه اللهی و وصول به سرمنزل مقصود است. در آموزه های قرآنی، عمل صالح، بازتاب بیرونی ایمان واقعی است. هر کس به ایمان واقعی دست یافته باشد در منش و کنش خویش نیک کردار خواهد بود. این نوشتار تلاشی برای تبیین این همبستگی استوار میان ایمان و عمل صالح است...
No image

نگاهى به آفرینش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن

خبرگزاری فارس: مسأله آفریده شدن حوا از پهلوى آدم، چیزى است که قرآن درباره آن صراحتى ندارد؛ و عبارت<و خلق منها زوجها» را نیز نباید بر آن معنى حمل کرد، به گونه‌اى که گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتى که در دست مردم است و آفرینش آدم را یکسان یک داستان تاریخى نقل...
No image

اولین امام جمعه تهران

Powered by TayaCMS