24 آبان 1393, 14:6
كلمات كليدي : علت غايي، غايت، عقل، خيال، شوق، اراده، علت فاعلي
نویسنده : مسعود اسماعيلي
کلمه باطل در فلسفه به چند معنا به کار میرود[1] که در برخی از موارد، در مقابل یکی از معانیِ "حق" قرار دارد.[2] اما در یکی از این معانی، باطل به فعلی گفته میشود که مطابق و موافق با غایتِ مناسب با آن نباشد؛ به عبارت دیگر، غایتِ مطلوب از آن تحقق نیابد.[3] باطل به این معنا در مقابلِ حق به معنای فعلی که غایتِ مطلوبِ آن تحقق یابد قرار دارد.[4] در میان معانی مختلفِ باطل در فلسفه آنچه از همه مهمتر و فنّیتر است، باطل به معنی آخر یعنی فعلِ باطل است که توضیحِ مفصلی میطلبد. در اینجا به بررسی فعل باطل در فلسفه ـ که گاه بطور مختصر، باطل نامیده میشود ـ میپردازیم.
در فلسفه اسلامی، موجودات غیر از ذات واجببالذات، دارای علل مختلفی هستند که این علل، یا عللِ ماهیتند (علل قوام) یا علل وجود. علل ماهیت یک چیز، همان ماده (علت مادی) و صورت (علت صوری) و عللِ وجودِ آن، فاعل (علت فاعلی یا هستیبخش) و غایت (علتِ غایی) میباشند. اینکه هر معلولِ مادی، دارای ماده، صورت و فاعل است، در میانِ اغلبِ فیلسوفان اسلامی مورد اتفاق است؛ اما اینکه هر معلولی، دارای علت غایی نیز هست، امری تردید برانگیز و نیازمندِ بحث و بررسیِ مفصلی است؛ زیرا گاهْ چنین به نظر میرسد که برخی افعال و معلولها، بدون هدف و غایت خاصی محقَّق میشوند و با توجه به وجود چنین افعال و معلولهایی، چنین تصور میشود که وجودِ علت غایی برای هر معلولی ضروری نیست. البته در نهایتْ پس از مباحث گسترده در فلسفه، اثبات میشود که هر معلولی دارای علت غایی هست.[5] علت غایی، چیزی است که معلول یا فعل، به خاطرِ آن انجام میشود. مثلاً اگر از جایی به جای دیگر حرکت میکنیم، علت غایی این فعل ما، "رسیدن به نقطهای" است که در پایان این حرکت قرار دارد. چرا که این حرکت را به خاطر "رسیدن به آنجا" انجام دادهایم.
هر حرکت و فعلِ ارادی، دارای علتهایی طولیِ مترتب و وابسته به یکدیگر است که تحققِ هر یک از این عللِ پایینی، وابسته به تحققِ علتِ بالاتر است. مثلاً در افعال و حرکاتِ بدنی، در ابتدا فعل و فایدهٔ آن تصور میشود و سپس فایده داشتنِ فعل مورد تصدیق قرار میگیرد و پس از آن، انسان یا حیوان، به فایدهٔ فعل و به تَبَعِ آن به خودِ فعل شوق پیدا میکند. بعد از این مرحله، انسان یا حیوان، به عزم و اراده جدی برای انجام فعل میرسد که در پیِ آن، قوه محرِّکِ درون عضلات فعال میشود و شروع به حرکت میکند که این حرکت، آغازِ تحقق فعل است. در اینجا دیده میشود که تصدیق به فایده، به تصور فعل و تصور فایدهٔ آن وابسته است و به همین ترتیب، شوق به فایده و فعل، به تصدیق وابسته است و... . در این میان، نخستین علت (تصور فعل و فایده آن)، دورترین علت به فعل و پایینترین علت (قوه عضلانی)، نزدیکترین علت به فعل هستند.[6] پس در مورد حیوان یا انسان، نزدیکترین علت نسبت به فعل (حرکت)، قوه محرِّکی است که در عضلات قرار دارد که این قوهٔ مُحرِّک، پس از فکر (با قوه عقل که مختص انسان است) یا تخیل (با قوه خیال که مشترک میان انسان و حیوان است) و پدید آمدنِ شوق و اراده در انسان یا حیوان، به حرکت در میآید و موجبِ تحقق فعل (حرکت) میشود. البته در افعال فاعلهای مجرد (خداوند و عقول)، شوق و اراده (به معنایی که در حیوان و انسان هست) و قوه محرکهٔ بدنی وجود ندارد و خود تصور، شوق و اراده نیز محسوب میشود.[7] علتهای طولی و مترتب در انجامِ فعل را مبادیِ فعل نیز مینامند.
از بین مبادیِ فعل ارادی (در انسان یا حیوان)، تصور و تصدیق، مبادیِ ادراکی (علمی) شمرده میشوند و شوق و اراده و قوهٔ عامله یا محرکه (مثل عضلات)، مبادیِ حرکتی (عملی) محسوب میشوند. علل ادراکی بر دو نوعند: الف) ادراک عقلی یا فکر که ناشی از قوهٔ ناطقه و عقل نظری و مختص انسان است؛ ب) ادراک تخیلی یا تخیل یا خیال که ناشی از قوه خیال (متخیله) است و هم در انسان وجود دارد و هم در حیوان. بدین ترتیب، شوقی که در انسان پدید میآید و موجب انجامِ فعل میشود، یا ناشی از ادراک عقلی (فکر) است یا ناشی از ادراک خیالی (خیال)؛ و شوقی که در حیوان پدید میآید و موجب انجامِ فعل میشود، تنها ناشی از ادراک خیالی (خیال) است. شوق ناشی از ادراک عقلی، شوق فکری و شوق ناشی از ادراک خیالی، شوق خیالی نامیده میشود.
در فلسفه اسلامی، هریک از مبادیِ فعل ارادی را دارای غایت و هدفی میدانند[8] که تا جلوهای از این غایت و هدف، در نزدِ آن مبادی وجود نداشته باشد، فعل صورت نمیگیرد. مثلاً اگر مبدأ ادراکیِ فعل، خیال باشد، تا خیال پیش از انجام فعل، تصوری از غایت و نتیجهٔ فعل نداشته باشد، و آن غایت از سوی خیال، به عنوانِ هدف برگزیده نشود، نوبت به شکلگیریِ شوق و اراده و حرکت عضلات نمیرسد و فعلی صورت نخواهد گرفت. در مرحله شوق و اراده نیز تا به آنچه که در مرحله ادراکی، به عنوان هدف و غایتْ تصور شده، شوق و ارادهْ تعلق نگیرد، فعلی صورت نخواهد گرفت. همچنین در مرحلهٔ قوهٔ مُحَرِکه (آخرین مبدأ فعل ارادی) اگر چنین غایت و هدفی وجود نداشته باشد نوبت به انجام فعل نمیرسد؛ این غایت و هدف در قوه محرکه (عامله) ، عبارت است از نهایتِ حرکت؛ به عبارت دیگر، آنچه که قوه عامله (عضلات) به دنبال آن است، نهایت و پایانِ حرکت یا فعل است. مثلاً در موردِ "بلند کردنِ جسمی تا ارتفاعِ دو متری"، هدفِ عضلات از این فعل، "قرار گرفتنِ آن جسم در ارتفاع دو متری از زمین" است که انتهای حرکت مزبور میباشد.[9]
هر غایتی از غایات مبادی فعل، هنگامیکه در عالم واقع تحقق نیابد، فعل نسبت به آن غایت، "باطل" نامیده میشود؛ به عبارت دیگر، اگر در فعلی، غایتی از غایات مبادی فعل، مثل غایت فکری یا خیالی، تحقق نگیرد، به آن فعل، فعل باطل میگویند.[10] علت بروز چنین وضعیتی این است که گاه، فعلی قبل از رسیدن به غایتِ یکی از مبادی فعل (عقل، خیال، شوق، اراده)، به مانعی برخورد میکند و متوقف میشود ولذا غایتِ مورد نظر در آن مبدأ، تحقق نمییابد؛ نه اینکه آن مبدأ مؤثِّر در فعل از ابتدا، هدف و غایتی را در نظر نداشته باشد.[11] مثلاً اگر کسی برای دیدن دوست خود، از مکانی به مکانِ دیگری میرود ولی دوست او در آن مکان نیست تا او را ببیند، به انتهای حرکت مکانی که غایت قوه عامله (عضلات) است رسیده است، اما به غایت قوه ادراکی و شوقیِ خود که دیدن دوست است، دست نیافته است.[12] در این صورت میگویند که وی، برای دیدنِ دوستش (هدف ادراکی و شوقی) کارِ "باطلی" انجام داده است.
در عرف، چنین تصور میشود که فعل باطل دارای علت غایی نیست.[13] اما با دقت در اینگونه افعال روشن میشود که اینگونه نیست؛ زیرا آنچه که در واقع، علت غایی شمرده میشود، نمود پیشین غایت در نزد فاعل است نه وجود واقعی آن. چرا که ضرورتاً باید علت بر معلول خود تقدم داشته باشد ولذا باید قبل از وقوع فعل، علت غایی محقق باشد و تنها جایگاهی که قبل از وقوع فعل میتوان برای غایت در نظر گرفت، در درون وجود فاعل است. اما آنچه از غایت که در جهان بیرون از وجود فاعل محقق میشود، نتیجه فعل است ولذا معلول فعل محسوب میشود نه علتِ آن. در فعل باطل، آنچه که موجود نیست، وجود بیرونی و خارجی غایت است که معلول فعل شمرده میشود نه علت آن. اما آنچه که علت غایی فعل شمرده میشود، نمود و تصوری است که فاعل از غایت و هدف، در درون خود دارد و این نمود و تصور، در فاعل فعلِ باطل نیز وجود دارد و تنها وجود خارجی پیدا نمیکند.[14]
اما اینکه این غایت در خارج، موجود نمیشود به سبب وجود موانع یا نبود شرایط و زمینههای لازم است ولذا نباید چنین نتیجه گرفت که چون علت غایی وجود نداشته، کار به سرانجام خود نرسیده است. زیرا ممکن است علت غایی و فاعلی، تأثیر خود را اِعمال کنند، اما وجود مانعی باعث شود که این تأثیر، نتیجه لازم را در پی نداشته باشد. در اینگونه موارد گفته میشود که یک معلول (وجود بیرونی غایت) به خاطر تامه نبودنِ علت، محقق نشده است؛ زیرا علت تامه با وجود علت فاعلی و غایی، به ضمیمه وجود شرایط و نبود موانع شکل میگیرد و اگر علت فاعلی و غایی باشند و شرایط لازم نباشد یا موانعی در کار باشد، علتْ ناقصه خواهد بود نه تامه. پس عدم تحقق غایت در عالم خارج، با هیچیک از قواعد و مسلمات فلسفی در تعارض نیست.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان