29 آذر 1396, 14:55
یک جنبه از جنبههای اندیشههای ناب و متعالی امام(ره) که کمتر مورد بحث قرار گرفته است، بحث نبوت از دیدگاه معظم له است. این مقال در پی آن است تا با استناد به آثار متعدد و مرتبط در این زمینه، به بررسی حقیقت و مفهوم نبوت به طور اخص با تکیه بر دیدگاه عرفانی و مشرب الهی امام(ره) و بررسی خصوصیات انبیای الهی از دیدگاه اجتماعی آن پیر سفر کرده بپردازد تا هم با غنای عرفانی امام(ره) در این زمینه آشنا شویم و هم به اعجاز بیان اجتماعی ایشان در این مقوله آگاهی یابیم؛ تا پی ببریم، آن سالک راحل (ره) در عین حالیکه در مباحث عرفانی و فلسفی و ... بسیار قوی و چیره دست بود، قادر بود منظور و مقصود خویش را به شیواترین نحو و آسانترین روش بیان نماید.
امام راحل(ره) پیرامون معنا و مفهوم نبوت در کشفالاسرار چنین مینگارند: «معنی پیغمبری که در پارسی پیامبری است و در عربی رسالت یا نبوت است، عبارت از آن است که خداوند عالم یا توسط ملائکه و یا بیواسطه کسی را برانگیزد برای تاسیس شریعت و احکام و قانونگذاری در بین مردم، هر کس چنین شد، پیغمبر یعنی پیام آور است، چه ملائکه بر او نازل شود یا نشود و هر کس این سمت را نداشت و مامور این کار نبود پیغمبر نیست چه ملائکه را ببیند یا نبیند.»[1]
سپس امام(ره) به بیان حقیقت نبوت عامه میپردازند و به تبیین فرق آن با اجتهاد یا همان تشریع موروث اهتمام میورزند و در این زمینه میفرمایند: «نبوت عامه که عبارت است از خبر دادن از حقایق و معارف به طور کامل و منطبق است بر ولی خاص که با تشریع موروث که عبارت است از اجتهاد، در یک نفر جمع نمی گردد، چون ولی خاص، احکام را از همان منبعی که پیامبر اخذ مینماید دریافت میدارد با این تفاوت که احکام برای وی به واسطهی تبعیت است، ولی برای نبی «بالاصاله» مکشوف میگردد.»[2]
همچنین امام در ادامهی این بحث چنین میفرمایند: «علم انبیا به احکام از سنخ اجتهاد نیست [تا احیاناً مخالف واقع باشد] زیرا آن حضرات(ع) برحسب مراتبشان حقایق را از طریق اطلاع یافتن بر آنچه در علم حق و یا لوح محفوظ (ثبت) است، کشف میفرمایند و مقولهی نسخ [در پیشین و یا احکام هر شریعت نیز] از سنخ کشف خطای پیامبر پیشین نیست، بلکه [حقیقت امر چنین است که] حکم (واقعی) در زمان نبی سابق و نسبت به امت او، همانی بوده که آن پیامبر بیان فرموده و نسخ عبارت است از (اعلام) پایان (یافتن زمان اجرای) حکم سابق و نه رفع مطلق آن حکم».[3]
امام(ره) پیرامون خصوصیات انبیای الهی چندین فاکتور را بیان میدارند که تفحص و غور پیرامون آنها میتواند بسیار موثر و کارگشا باشد. ایشان در جایی انبیاء را پدران روحانی بیان میدارند و پیرامون آنها میفرمایند: و این «وراثت روحانی» است و ولادت علما از انبیاء ولادت ملکوتی است. و انسان همان طور که به حسب نشئهی ملکیه و جسمانیه و لیدهی ملک است، پس از تربیت انبیا و حصول مقام «قلب» برای او ، ولادت ملکوتی پیدا کند و چنانچه منشاء این ولادت پدر جسمانی است، منشاء آن ولادت، انبیا(ع) هستند پس، آنها پدرهای روحانی هستند و وراثت، وراثت روحانی باطنی است و ولادت، ولادت ثانوی ملکوتی است... و انبیاء(ع) به حسب این مقام روحانیت، مالک درهم و دینار و متوجه به عالم و شئون ملکیه نبودند و ارث آنها به حسب این مقام، غیر ازعلم و معارف چیز دیگر نبوده، گرچه به حسب ولادت ملکی و شئون دنیوی دارای تمام حیثیات بشریه بودند:«قل انما انا بشر مثلکم»[4] وارث آنها به حسب این مقام علما نبودند، بلکه اولاد جسمانی خودشان بودند، وارث آنها به حسب «مقام جسمانیت» ممکن است درهم و دینار باشد، و این حدیث شریف:
«... همانا علما وارث پیامبرانند، پیامبران درهم و دینار به ارث نمیگذارند، بلکه علم میراث آنهاست، پس کسی که آن را فرا بگیرد، بهرهی بسیار برده است».[5]
همچنین از دیگر فاکتورهایی که امام خمینی(ره) پیرامون خصوصیات انبیای الهی بیان میدارند هماهنگی آنان در ادراک حقایق است. آن پیر سفر کرده در این رابطه چنین میفرمایند: «اختلاف علما در علوم مختلف برای این است که هیچ یک از آنها تجرد کامل نداشتهاند و هر کدام به اندازهی ممازجت ظلمت مادیت با نور وجود و به میزان تجردش، حقایق را درک کرده اند، و لذا اختلافات بین عالمان الی ماشاءالله است. اما کسانی که مجرد کاملند، علومشان مطابق واقع میباشد، و لذا همهی انبیا در کشفیات مطابق هم بودهاند و علوم و اخبارات آنها همیشه موافق همدیگر بوده و ابداً مطالب همدیگر را تکذیب نکردهاند و محال است که تکذیب کرده باشند. البته نه از جهت تقدس و اینکه ذم مؤمن حرام است، بلکه از این جهت که همهی آنها در ادراک حقایق، موافق و هماهنگ همدیگر بودهاند، چنانکه ما در «الواحد نصفالاثنین» اختلاف نداریم، زیرا این یک معقول ضعیفی از معقولات است و پایینترین مرتبهی تجرد را دارد و نفس با اولین درجهی تجرد هم این معنی را درک مینماید، هر اندازه تجرد بیشتر باشد، انسان بیشتر به ادراک ایمان مجرده نایل میگردد، به طوریکه اگر مداومت داشته باشد، حقایق از نفس و قلب او طلوع مینماید، البته منظورمان این است که با مبادی عالیه انس اتحادی حاصل شود، نه اینکه فقط انسان مفهومی را درک کند، پس، به همین جهت است که انبیا و مرسلین بشر را به یک مبداء توجه میدهند و به سوی اعمالی که کوتاهترین راه به مقصود است، سوق میدهند».[6]
همچنین امام(ره) در جای دیگری خصوصیات انبیای الهی را در حرکت برای خدا و تکیه بر خدا میدانند و در این رابطه میفرمایند: «انبیاء با دست خالی میآمدند کارهای بزرگ میکردند. پیغمبر اکرم(ص) چی بود؟ خوب! یک شبانی بود در مکه، همه هم با او مخالف بودند و اذیتش هم میکردند... حضرت عیسی هم همین طور، حضرت موسی هم یک شبانی بود آن هم اینطور، حضرت ابراهیم هم همین طور، یکی بودند اینها خودشان، لکن جمع بودند، یک ملت بودند هر یکیشان، یعنی همه چیز داشتند و عمده همان است که نقطهی اتکا خدا بوده است، برای خدا بوده، حرکت برای خدا، سیر الی الله تعالی بوده، سیرالی الله تعالی چون بوده است، هر کاری که میکردند الهی بوده».[7]
و در جای دیگری در این رابطه چنین میفرمایند: «سیرهی انبیاء از اول تا آخر (این) بوده است که جنگ و صلحشان برای خدا بوده است، هیچ پیغمبری جنگ نکرد، الا برای خدا و صلح نکرد الا برای خدا».[8] و در جای دیگر انبیاء را کسانی میدانند که قیام در مقابل طاغوت مینمایند ولی درعین حال در برابر مستضعفان فروتن هستند و در این زمینه میفرمایند: «سیرهی انبیا برای این بوده است که در مقابل طاغوت محکم میایستادند و در مقابل ضعفا و فقرا و مستضعفین و مستمندان فروتن بودند... کسی که توجه دارد به اینکه قدرت هرچه هست مال خدای تبارک و تعالی است و دیگران هیچ هستند، این دیگر نمیتواند خاضع بشود در مقابل یک قدرتمندی».[9] و در جای دیگری پیرامون انبیای الهی آنان را اصلاح گران جامعه میدانند و با لفظ اطبای نفوس از آنان یاد میکنند و در این رابطه میفرمایند: «انبیا بنایشان بر این بود که دست به شمشیر نبرند، الا برای آنها که علاجی ندارند جز شمشیر و فاسد میکنند جامعه را، آنکه فاسد میکند جامعه را و دست از فسادش برنخواهد داشت او را باید از جامعه جدا کرد و یک غدهی سرطانی است که جامعه را فاسد میکند. انبیاء مثل یک طبیبی بودند، که میخواستند اصلاح کنند جامعه را. اگر یک طبیبی آمد و شکم را پاره کرد و غدهی سرطانی را درآورد شما فریاد میزنید که شکم مردم را پاره کردی، جانی هستی!؟ احترامش میکنید و اجر هم به او میدهید و دستش را هم فرض کنید میبوسید و خیلی هم خوشحال میشوید، برای اینکه این شکم را پاره کرد. منتها برای درآوردن غده سرطانی که این را به هلاکت میرساند، انبیاء اینطور بودند».[10]
همچنین امام (ره) انبیای الهی را جلوهی رحمت حق و مایهی نجات امت میدانند و در این زمینه میفرمایند: «تمام انبیاء از صدر عالم تاکنون، تمام انبیا یک جلوهی رحمتی بوده است از خدای تبارک و تعالی به واسطهی انبیا یک رحمت بزرگی است بر همه، رحمة للعالمین است، پیغمبر و همهی انبیا رحمت بودهاند و این برای این است که این بشر متوجه نیست، جاهل است نمیداند چه خبر است آن طرف، نمیداند که راه انسانیت را اگر طی نکند چه خبر است آن طرف، نمیداند که راه انسانیت را اگر طی نکند چه خواهد گذشت بر او... بنابراین انبیا و اولیایی که راهها را میدانستند، عواقب را میدانستند، برای بشر غصه میخوردند و جانفشانی میکردند که مردم را نجات بدهند، یک جانفشانی است و فعالیتی است که میخواهد خودش برسد به نوایی، مردم را وادار میکند به شیطنت، جوانها را وادار میکند به شیطنت، جوانها را وادار میکند که خودشان را به کشتن بدهند تا بعد بیاید او زمام امور را به دست بگیرد. این یک طور است، یک طور هم این هست که همه چیزش را فدای بشر میکند برای تهذیب بشر، انبیا اینطورند، انبیا یک روزشان برای خودشان صرف نشده است، یک ساعتشان توجه به خودشان نبوده، همهی توجه به این بوده است که این مریضها را، اینهایی که دارند خودشان را به چاه میاندازند، این هایی که دارند خودشان را به عاقبتهای بسیار بد میاندازند، اینها را نجات بدهند».[11]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان