7 تیر 1397, 0:0
حرکتهای شهادت طلبانه نیز میتواند از مصادیق جهاد به شمار آید که جنبه امر به معروف و نهی از منکر نیز دارد. گاهی ممکن است در جامعه، دولت اسلامی قوی ای که بتواند جلو فساد- اعم از فساد در عقیده یا فساد در عمل- را بگیرد، وجود نداشته باشد؛ یا اصلا دولت کفر حاکم باشد و کسانی به نام اسلام حکومت کنند که در واقع، اهل نفاق باشند؛ یعنی عناصری از نفاق در میان آنها باشند و امکان اینکه دستگاه حاکم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهد، نباشد. همچنین ممکن است افرادی که در جامعه برای اصلاح امور و جلوگیری از فساد، امر به معروف و نهی از منکر میکنند، آن قدر توانایی نداشته باشند که بتوانند بر حاکمان زورمدار پیروز شوند و حق را اعمال کنند. ممکن است این افراد در انجام این فریضه، چنان حرکتی انجام دهند که به سبب آن مظلومانه به شهادت برسند و شهادت مظلومانه ایشان موجب بقای اسلام گردد. مصداق بارز آن، حرکت و قیام امام حسین(ع) است. هدف ایشان از قیام این بود که جامعه را از طریق امر به معروف و نهی از منکر اصلاح کند. چنین حرکتی که به شهادتش انجامید، مصداق کامل امر به معروف و نهی از منکر بود. این امر به معروف و نهی از منکر تنها به اخم کردن، تذکر زبانی یا به حرکت فیزیکی ساده، محدود نشد؛ بلکه حرکتی بود که با عظمت، شکوه و با عمقی خاص، تاریخ را متحول ساخت و تا جامعه انسانی باقی است، آثار آن باقی خواهد ماند. البته چنین مصادیقی- به ویژه درحد اعلای آن، که برای امام حسین(ع) واقع شد- به ندرت رخ میدهد.
براساس بیان دوم از مراتب امر به معروف و نهی از منکر که از تعلیم جاهل آغاز میشود و تا جهاد ادامه مییابد، بیشتر به مراتب عملی و راهکارهای تحقق بخشیدن به هدف این فریضه توجه میشود.
نخستین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر، برحسب این بیان، آموزش واجبات شرعی به ناآگاهان است. این مطلب که در زبان روایات، از آن به تعلیم جاهل تعبیر شده است، بیشتر به آموزش احکام و تکالیف شرعی برای نوجوانان و امثال ایشان باز میگردد. البته همان گونه که تعلیم واجبات و وادار کردن مردم به انجام آنها واجب است، تکالیف مستحبی نیز وجود دارند که امر به آنها، مستحب است.
ممکن است فردی به ادله مختلف از احکام و قوانین اسلام بی اطلاع باشد؛ ادله ای همچون تازه به تکلیف رسیدن، یا دور بودن از مرکز اسلام، یا زندگی در منطقه ای که تحت تسلط کفار است. این فرد را در اصطلاح «جاهل قاصر» گویند؛ یعنی کسی که حکم اسلام یا شیوه اجرای آن را نمی داند، از آن رو که شرایط فراگرفتن احکام اسلام برای او فراهم نیامده، نه اینکه او در این امر کوتاهی ورزیده باشد. تعلیم احکام اسلام به چنین فردی واجب است. این کار باید با ملایمت و مهربانی صورت گیرد؛ زیرا این فرد در جهل خود تقصیری نداشته است. همچنین دراین تعلیم به فراخور سن، شرایط زندگی و مرتبه استعداد و فهم شخص، باید از شیوههای مناسب آموزشی استفاده کرد.
حالت دیگر جاهل به احکام، «جاهل مقصر» است. جاهل مقصر، کسی است که توانایی آموختن داشته، اما در این کار کوتاهی کرده است. دراین حالت ممکن است کسی به گونه ای به مسئله علم داشته باشد، اما در شرایطی واقع شده که اصلااز وجود چنین حکمی و مسئله ای غفلت کرده است. به هر روی، جهت گیریها و موضع گیریهای انسان تابع ذهنیات اوست. اکثر ذهنیات مردم نیز تابع شرایط محیط و متاثر از دیدنیها و شنیدنی هاست. توجه انسان به مسائل، اغلب تابع شرایط محیط است. اگر محیط آلوده، تاریک و فاسد باشد، ممکن است بسیاری از مردم از تکالیف خود غافل شوند و اگر به ایشان گفته شود که در اسلام فلان تکلیف وجود دارد، میپذیرند؛ اما از اینکه خودشان نیز چنین تکلیفی دارند و باید انجام دهند، غافل اند. دراین حالت، امر به معروف و نهی از منکر همان تذکر دادن به غافل، یا تنبیه به معنای لغوی آن، یعنی بیدار کردن، است. براین اساس، اگر جاهل مقصر درخواست تعلیم کند، اجابت خواسته او واجب است؛ اما اگر درخواستی صورت نگرفت، ولی دیگران میدانند که او وظیفه خود را نمیداند یا در آموختن آن کوتاهی کرده است، افزون بر اینکه باید به او تعلیم داد، برای تعلیم او باید روشی برگزید که او به یادگیری تشویق شود. جاهل قاصر، خود، انگیزه آموختن داشته است، اما شرایط یادگیری برای او فراهم نیامده و از این روی، نمی توانسته احکام را یاد بگیرد. اما برای جاهل مقصر شرایط یادگیری فراهم بوده، ولی او خود دراین کار کوتاهی ورزیده است. از این روی، برای راهنمایی او نخست باید در او انگیزه ایجاد کرد. برای تعلیم چنین کسی باید روش دقیق تری به کار گرفت تا آماده شود که خود درخواست تعلیم کند. درغیر این صورت، اگر تنها برای اتمام حجت از او خواسته شود که مسائل شرعی را یاد بگیرد، و او نپذیرد، تکلیف از عهده امر کننده به معروف برداشته نمیشود. در امر به معروف جاهل مقصر، باید روشی پیچیده تر و ظریف تر به کار بست. حال ممکن است برحسب شرایط، تکلیف بر دوش یک فرد یا بر عهده نهادی همچون آموزش و پرورش باشد.
قسم سوم، تعلیم جاهل مرکب یا ارشاد ضال است؛ یعنی تعلیم کسی که به خیال خود، حکم و روش انجام آن را میداند، ولی در واقع اشتباه میکند؛ چنان که افرادی پاره ای مسائل فردی مانند قرائت نماز را به اشتباه آموخته اند، ولی میپندارند عملشان صحیح است؛ یا در امور اجتماعی اشتباه میکنند، درحالی که به خیال خود تکلیفشان را به درستی میدانند. برای مثال در دوران پیش از انقلاب که شرایط فرهنگی و دینی جامعه بسیار متفاوت با امروز بود، کسانی با تندی، ترش رویی و حتی گاه با توهین، امر به معروف میکردند و شیوه خود را نیز صحیح میدانستند.
این افراد گمان میکردند وظیفه خود را به درستی انجام میدهند؛ اما در حقیقت از سر ناآگاهی، همراه انجام تکلیف خود، مرتکب گناه توهین به مومن نیز میشدند. چنین کسی را نیز باید تعلیم داد؛ اما روش تعلیم چنین فردی پیچیده تر از دو شیوه گذشته است. با این فرد باید چنان با نرمی سخن گفت تا آماده شود؛ به گونه ای که نخست احتمال دهد اشتباه کرده است؛ چراکه او گمان میکند وظیفه خود را به درستی انجام میدهد، و از این روی به آسانی نمی پذیرد که مرتکب خطا شده است. در مرحله بعد، پس از اینکه او پذیرفت اشتباه میکند، باید عمل صحیح را به او تعلیم داد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان