21 تیر 1397, 0:0
بنا به اخبار و احادیث، مراتب مردم در دین متفاوت است و ایمان ده درجه دارد و هر درجه هم ده جزء. بعضی از مردم فقط یک یا چند جزء (بخش) از درجهی ایمان را دارند و برخی هم واجد یک درجه یا دو درجه یا بین آندو و کمتر و بیشتر از آن، نسبت به ایمان کامل هستند. بر این اساس، تحمل هر کسی متناسب با ایمانی است که دارد و تحمیل احکام صاحبان درجات بالاتر به پایین تر از آنها موجب هلاکت ایشان میشود. پس اگر کسی به مراتب مردم و اختلاف احوال و درجات ایمانی ایشان بصیرت نداشته باشد و براساس باور خودش حکمی بکند، باعث ایجاد اختلاف میشود و اگر حکم خود را صحیح بداند، چون حکمش ناشی از رای و انانیت اوست و نه براساس حکم خدا و بصیرت الهی، لذا به منزلهی حکم طاغوت است. اما کسی که به مراتب و درجات مردم و به احکام و به کیفیت تعلق احکام به مردم براساس مراتب ایمانشان بصیر و آگاه باشد، حکم نمیکند جز از آنچه که خدا در مورد چگونگی تعلق احکام به مردم، به او نشان داده است و حکم او، از قیاس و رای و نفس خودش نیست و در نتیجه در حکمش اختلاف راه ندارد، یعنی حکمش واقعی و حقیقی بوده و جوازی برای ارائه حکم مخالف آن حکم وجود ندارد و چون مراتب و درجات ایمانی مردم غیرمتناهی است، لذا احکام نیز غیرمتناهی میباشند و حتی ممکن است برای یک شخص در احوال مختلفی که پیش میآید، احکام گوناگونی صدق کنند و اختلاف اخبار مربوط به احکام، ققط به خاطر تقیه یا اختلاط اکاذیب و غلطها به حکم اصلی نیست، بلکه بیشتر علت اختلاف این اخبار، اختلاف احوال مردم است و اگر در مذهبی اختلاف اخبار در یک مساله نسبت به اشخاص متعدد نباشد، شایسته است که آن مذهب ترک شود و انعطاف ناپذیری آن، سبب خروج مردم از مذهب میشد. پس این لحاظ نمودن درجات و اختلاف احکام و ناسخ و منسوخ، لازمهی قدرت و سلطنت مطلق و حکمت و علم خدا و مقتضای ربوبیت او نسبت به جهانیان است، چه در ارسال رسل و انزال کتب و تشریع احکام و نسخ و تبدیل شرایع و غیره.
نکتهی مهم دیگر اینست که نسخ و ا نساء آیات الهی بگونهای است که بندگان خدا را در منزلت عبودیت حفظ کند یا ارتقاء دهد
( شاید مفهوم ثلیت یا خیریت نیز همین باشد) نه این که باعث آزادی و رها شدگی آنها از قیود تکالیف شرعی و عبودیت گردد. لذا هر چه که برای بندگان زیانبار باشد، همواره حرام خواهد ماند و هر چه که سودمند باشد، حلال و مباح میماند. مثلاً آنچه که بنابه تورات حرام بوده در اسلام نیز حرام تلقی شد، اما آنچه را که حضرت یعقوب(ع) به دلایلی با عهد کردن بر خود حرام ساخته بود و یهودیان هم آن را حرام تلقی میکردند، قرآن کریم بر آنها حلال فرمود. به تعبیر دیگر، هر آیه و نشانهای دلیل راه است بر یک حقیقت و مدلول. معنای «حقّ» نیز امر ثابت است و حقایق از جمله رضا و سخط الهی و صفات و اسماء او تبارک و تعالی و منازل و حقایق آخرت، ثابت و حقّند و تغییر و تبدیل نمیپذیرند. سعادت بشر نیز مفهوماً و مصداقاً یکی است که توسط انبیای خدا علیهم السلام معرفی میشود. آیات الهی هم به عنوان طریقهای برای آشکارسازی حقایق و راهنمایی برای وصول به آنها نازل میشوند و پیداست با تغییر مقتضیات زمان و احوال و فرهنگ مردم، آیات الهی نسخ و تبدیل میشوند تا از راه مناسب با مقتضیات و احوال جدید، آن حقایق ثابت معلومتر یا بیشتر قابل دسترس بشوند. درست مثل گنجی یا هدفی که در نقطه ی ثابتی وجود دارد و راههای مختلفی برای رسیدن به آن پیشنهاد میشود که بنا به متقضای زمان از نظر جاده ای، آبی، ریلی، هوایی بودن متفاوتند، ولی همه به همان نقطه منتهی میشوند و در همه آنها نیز ویژگیهای ثابتی مثل لزوم هوشیاری در برابر خطرات احتمالی وجود دارد. پس دقت کنید که آیا حقایق و اهدافی که امثال باب و بهاء ترسیم و تعریف میکنند، همان است که در اسلام آمده است؟ اگر آن نیست دلیل دیگر بر کذب دعاوی ایشان یافتهاید. در واقع میتوان گفت که ریشهی اختلاف علمای شیعه با آنها نیز عقاید و اهداف متفاوت طرفین بود و نمیتوان گفت عقیده و هدف هر دو طرف متعارض، صحیح و واقعی (منطبق بر واقعیت عالم هستی) بود، بلکه یکی صحیح و دیگری غلط بود و قابل جمع نبودند. اگر حسینعلی نوری این را میفهمید، به آقا نجفی نامه نمینوشت و در او طمع نمیکرد.
نکته مهم دیگر این است که به دلیل حجیت مطلق قرآن کریم، نسخ آیهای از قرآن باید فقط به وسیلهی آیهی دیگری از خود قرآن صورت گیرد. زیرا باطل از جلو و پشت (آینده و گذشته) در قرآن راه نمییابد و خداوند تعهد فرموده که آنرا حفظ کند و پیداست که حفاظت از نسخ و ازاله و ابطال، مهمتر از حفاظت از تحریف است. لذا نسخ قرآن به وسیلهی سنت ممکن نیست و از همین رو، هر فعل و قول و تقریر پیامبر(ص) و اهل البیت(ع) که معارض و ضد قرآن نباشد، برای همه حجت شرعی است. اما اگر معارض و ضد آن باشد، مردود است. دلیل دیگر هم این است که سنت نه بهتر از قرآن است و نه مثل آن، پس نمیتواند ناسخ قرآن باشد. همچنین این که در آیه106 سورهی مبارکهی بقره فوراً پس از اعلام نسخ و انساء (به معنی واداشتن به ترک حفظ یا ترک عمل یا تاخیر اندازی) آیات، به قدرت مطلقهی الهی بر همه چیز تصریح میفرماید، نشان میدهد که نسخ آیات فقط باید توسط خود خداوند قادر متعال صورت گیرد. هرچند به استناد آیه3 از سوره ی مبارکه نجم و اعتقاد به عصمت و علم لدنّی پیامبر اکرم(ص) نسخ حکم قرآنی توسط سنت قطعی مقدس آن حضرت هم بعید از ذهن نیست.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان