بررسی علل شکست مسلمانان در اندلس
اندلس؛ تراژدی عبرتآموز برای حال و آینده
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: 28 تیر ماه 1397
علی محمدی جورکویه
در مطلب حاضرنویسنده به بررسی عوامل ناکامی حاکمیت مسلمانان پس از چندین قرن در اندلس پرداخته و بر ضرورت عبرتگیری از آن و پیشگیری از تکرار چنین تراژدی تلخ تأکید کرده است.نوشتار پیش رو ازمجله رواق اندیشه شماره 15 انتخاب شده است.
***
تاریخ، آموزگارى ارزشمند است. از این رو، خداوند در قرآن کریم، فراوان از تاریخ گذشتگان (اعم از خوبان و بدان) براى عبرتآموزى و هدایتبندگان سخن به میان آورده و سفارش نموده است:
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فىالارض فانظروا کیف کان عاقبةً المکذبین»(1) پیش از شما، سنتهایى وجود داشت (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهایى داشتند که شما نیز همانند آن را دارید) پس در روى زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیبکنندگان (آیات خدا) چگونه بود.
خوشا به سعادت مردمى که از تاریخ گذشتگان آگاه شوند و عبرت بیاموزند که تاریخ درسهاى بسیار و گران سنگى دارد. اما افسوس که به فرموده امیرمؤمنان: «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار» (2)چه بسیارند عبرتها و چه اندک است، عبرت گرفتن.
بر مسلمانان زیبنده نیست که از گذشته تاریخ خود پند نگیرند و دوباره بلکه چند باره به سرنوشت گذشتگان دچار شوند. تاریخ اندلس از این جهتبسیار خواندنى است؛ چرا تمدنى با آن همه عظمت و شکوه به سستى و اضمحلال گرایید.
این نوشتار در صدد است که علل غروب خورشید تابناک تمدن اسلامى را در اندلس بررسى کند؛ لیکن پیش از آن، نگاهى به شگفتىهاى تمدن اسلامى آن دیار خواهیم داشت.
صبح امید
در سال 92 هجرى قمرى، موسى بن نصیر (حاکم شمال آفریقا) با تهیه مقدمات لازم، لشکرى هفت هزار نفرى را به فرماندهى طارق بن زیاد مهیاى فتح شبه جزیره ایبرى (Iberia) کرد. (3)
پس از به دست آوردن پیروزیهایى چند، موسى بن نصیر نیز با نیروى کمکى وارد شبه جزیره شد (4) و طى مدت کوتاهى، تمام شبه جزیره ایبرى (اسپانیا و پرتغال) به دست مسلمانان فتح گردید، حتى آنها از سلسله جبال پیرنه گذشتند و به خاک فرانسه رسیدند (5) و حکومت اسلامى اندلس را در شبه جزیره برقرار کردند که تا سال 897 هجرى قمرى ادامه یافت. (6)
شکوه تمدن اسلامى
از آنجا که اسلام، دین دانش، تفکر و تعقل است، هر کجا که قدم گذاشت، نور دانش در آنجا درخشید. اندلس نیز یکى از کشورهایى بود که با تابیدن نور اسلام بر دلهاى مردمش، از میان آنها اندیشمندان بزرگى برخاستند که سهمى بسزا در تمدن اسلامى بلکه بشرى ایفا کردند و دستاوردهاى شگرفى را به جهان علم عرضه نمودند. «لاین پل» مستشرق انگلیسى مىنویسد:
«اسپانیا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود... علوم و ادب و صنعت فقط در همین سرزمین اروپایى رونق داشت و از همین رهگذر بود که علوم ریاضى، فلکى، گیاهشناسى، تاریخ، فلسفه و قانونگذارى فقط در اسپانیاى اسلامى تکمیل شده و نتیجه داده بود.» (7)
جالب است که بدانیم این تحول و پیشرفت در اندلس زمانى بود که اروپا گرفتار دوره رکود علمى قرون وسطى بود. دکتر «مارتینز مونتابث» مستشرق اسپانیایى مىگوید:
«اگر حاکمیت هشت قرنه اسلام بر اسپانیا نبود، هرگز این کشور وارد گردونه تاریخ تمدن نمىشد. این دوره در حالى که اروپاى همسایه، اسیر تیرگى جهل و عقبماندگى بود، روشنایى خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل کرد.» (8)
با ایجاد مدارس رایگان، همگانى کردن آموزش و ترویج فرهنگ علم دوستى و دانشپژوهى در اندلس، بزرگانى در میدان علم و اختراع قدم نهادند و تازههایى را به بشریت و جهان علم عرضه کردند. در پزشکى با ظهور افرادى چون على بن عباس، زهراوى، باهلى، ابن زهر، و... بدان پایه از تخصص علمى رسیدند که جراحىهاى دقیق چشم را انجام مىدادند. (9)
پروفسور «دالماس» استاد بیماریهاى زنان دانشکده پزشکى «مونته پلیه» اعتراف مىکند:
«تمدن مسلمانان منحصر به فن معمارى و نقش و نگار ساختمانها و مساجد پرشکوه نیست، بلکه شامل بسیارى از علوم و معارفى مىشود که اساس علوم جدید به خصوص علوم گیاهشناسى و پزشکى است.» (10)
در فلسفه و عرفان با بزرگانى نظیر ابن باجه، ابن رشد، ابن طفیل و ابن عربى، آثار ارزشمندى را از خود به میراث گذاشتند. (11) ابن فرناس، زرقالى، مجریطى، ابن صغار قرطبى، بتروجى و... در ریاضیات، هیئت، نجوم و شیمى، گامهاى بسیار بلندى برداشتند و موفقیتهاى بزرگى را کسب کردند. (12)
مسلمانان اندلس در سایه دانشپژوهى و علم دوستى در اسلام، بدان پایه از پیشرفت در رشتههاى مختلف علمى، صنعت، کشاورزى، شهرسازى و زیباسازى شهرها رسیدند که «جان دراپر» (Jhon w.Draper) در «تاریخ پیشرفت فکر در اروپا» پس از توصیف شهرسازى و زیباسازى شهر قرطبه (پایتخت اندلس) مىنویسد:
«هفتصد سال بعد از این تاریخ (زمانى که قرطبه چنین شکوهى داشت) هم حتى یک چراغ در راههاى عمومى لندن و پاریس وجود نداشت و قرنها پس از این تاریخ، افراد پیاده در شهر لندن و پاریس در روزهاى بارانى تا قوزک پا در گل فرو مىرفتند.» (13)
مهندسان مسلمان در معمارى به قلههاى رفیع این دانش دستیافتند و چنان آثار ماندگارى از خود به جاى گذاشتند که امروزه بیش از 45 میلیون نفر جهانگرد سالانه از این آثار بازدید مىکنند. (14)
یکى از این آثار که مسجد جامع شهر قرطبه است، از شاهکارهاى معمارى است. مسجدى با 4868 متر مربع فضاى سرپوشیده و باز، 1293 ستون که گاه ارتفاع آن به 9 متر مىرسد، ولى قطر آن 25 سانتیمتر است، در حالى که در همان زمان ماهرترین مهندسان براى پیشگیرى از سقوط احتمالى چنین سقفهاى بلندى، قطر پایههاى سنگى ساختمان را کمتر از چهار متر قرار نمىدادند. (15)
هر مسلمان بیداردلى، با نیم نگاهى به تمدن پرشکوه اندلس، از خود مىپرسد: چرا اندلس از اوج قدرت، عظمت و شکوه به حضیض ذلت و خوارى کشیده شد و به خاک سیاه نشست. علت آن را در کجا باید جستوجو کرد؟ آیا گردش روزگار چنین استیا نتیجه اعمال؟
آسیبشناسى حکومت اسلامى اندلس
از جستوجو در متون تاریخى مىتوان دو عامل را به عنوان آسیبهاى جدى و اساسى حکومت اسلامى اندلس برشمرد که به ترتیب اهمیت عبارت است از:
1- اختلاف و تفرقه:
یکى از ارکان مهم ثبات، امنیت و پیشرفت هر جامعهاى، وحدت است. در طول تاریخ، مردمى بر مشکلات و گرفتاریها فائق آمدند که بر محور اتحاد گرد آمدند. اگر مسلمانان موفق شدند برقآسا شبه جزیره ایبرى را فتح کنند، در سایه وحدت بود. از این رو، خداوند در قرآن کریم به این نکته اساسى در حیات جامعه دستور داده است: «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» (16) همگى به ریسمان الهى چنگ زنید و متفرق نشوید.
همانطور که وحدت مایه ثبات، امنیت، پیشرفت و سعادت است، اختلاف و تفرقه سبب ناامنى و عقبماندگى است. مهمترین علت شکست حکومت مسلمانان در اندلس را نیز مىتوان در درگیرىهاى داخلى بین مسلمانان، به ویژه حاکمان جستوجو کرد. از نخستین روزهاى تشکیل حکومت اسلامى در اندلس، اختلاف و دشمنى میان دو گروه از اعراب مضرى و قحطانى سر بر آورد و هیچ گاه به پایان نرسید و هر گاه که قدرت به دستیکى از آن دو مىافتاد، بر دیگرى ستم مىکرد و گروه مقابل به کارشکنى مىپرداخت.
از دیگر کارهاى نادرست اعراب پس از ورود به اندلس این بود که خود را از بربرهاى شمال آفریقا (که سهم بزرگى در فتح شبه جزیره ایبرى داشتند) برتر مىدیدند و نصیب خود را بیشتر مىپنداشتند و آنان را به دیده حقارت مىنگریستند. این نوع برخورد نیز اختلاف پر دامنهاى را در اندلس سبب شد که در تمام مدت، کم و بیش ادامه داشت.
آنگاه که این اختلافات شعلهور مىشد، چنان زبانه مىکشید که کسى را یاراى نزدیک شدن به آن نبود و اگر کسى گامى براى صلح و آشتى جلو مىنهاد، در آتش این دشمنى خاکستر مىشد.
در یکى از این آشوبها، روزى دانشمند بزرگى در مسجد جامع شهر قرطبه، همین که ضمناشاره به این گونه اختلافات گفت: «خدایا میان ما صلح برقرار کن»، بى درنگ کشته شد و دیگرى در همان مسجد به محض اینکه گفت: «خدا، صلح را دوست دارد و به آن امر کرده است»، در همان دم به قتل رسید. (17)
از نتایجشوم این درگیرىها، روى آوردن دو گروه مخالف به سوى دشمن مسیحى بود (که براى چنین روزهایى لحظهشمارى مىکرد) و با باج دادن به مسیحیان، از آنان علیه یکدیگر کمک مىخواستند و دشمن پلید نیز با نقشه هایش، آتش جدایى را شعلهورتر مىکرد. اوج این اختلافات را باید در زمان رخ نمودن حکومتهاى کوچک و مستقل در اندلس دانست که هر دولتى براى حفظ یا توسعه قلمرو خود و چند صباحى تکیه زدن بر اریکه قدرت، با یکى از پادشاهان مسیحى علیه همسایگان مسلمانش پیمان همکارى مىبست.
در طول هشت قرن حاکمیت مسلمانان بر اندلس، سه بار حکومت یکپارچه و مقتدر اسلامى براثر اختلافات، خودسرىها و طمعورزىهاى عدهاى به سستى گرایید و هر فردى بر گوشهاى از این سرزمین حکم راند. هرگاه که حکومت مرکزى واحد از بین رفت و حاکمیتهاى متعددى سر بر آوردند، ضعف، سستى و زبونى بر مسلمانان اندلس چیره شد که پس از مدتى بهناچار به اتحاد رسیدند و هر زمان که حکومت مرکزى و یکپارچه به وجود آمد، عزت پیدا کردند و به پیروزى و پیشرفت دستیافتند.
از اوایل قرن پنجم هجرى براى نخستین بار پس از برپایى حکومت اسلامى در اندلس، حاکمیتهاى کوچک و مستقل در نقاط مختلف آن پىدرپى ظهور کردند و در مجموع 26 دولت مستقل به وجود آمد. (18) هر کدام از دولتها براى توسعه قلمرو خود با همسایگانش درگیر بود و براى دستیابى به مقصود خود به مسیحیان باج مىداد تا حمایت آنان را جلب کند و آنان نیز از این فرصت کمال استفاده را بردند و چون مارى زخم خورده زهر خود را ریختند و عقده شکستهاى چند صد ساله را از دل گشودند و انتقامى سخت گرفتند. چنانکه در جنگ بین مأمون (حاکم بلنسیه) و ابن هود (حاکم سرقسطه) مأمون پس از شکستخوردن از ابن هود، از «فرناند» پادشاه مسیحى کاستیل کمک طلبید تا در صورت پیروزى، به او مالیات بدهد و با حمایت او بر ابن هود غلبه کرد. ابن هود نیز پس از شکست، هدایایى براى «فرناند» فرستاد و از او تقاضاى کمک کرد و با پشتیبانى او دوباره بر مأمون پیروز شد. این اختلاف، جنگ و خونریزى با آتش بیارى پادشاهان مسیحى سه سال ادامه یافت. (19)
جنگ و خونریزى میان حاکمیتهاى کوچک و مستقل پیوسته ادامه داشت و ارکان این حکومتها را سست کرد و دیگر رمقى در آنها براى مبارزه با همسایگان مسیحى باقى نماند و این بهترین فرصتبراى دشمن در کمین نشسته بود که انتقام بگیرد.
در اواخر قرن پنجم هجرى، حاکمیتهاى کوچک مورد حمله بى امان «آلفونس»، پادشاه لیون و در معرض نابودى قرار گرفتند و از این رو، از یوسف بن تاشفین، حاکم مسلمان در شمال آفریقا کمک خواستند. با لشکرکشى یوسف به اندلس و شکست «آلفونس» دوباره حکومت واحد اسلامى به نام سلسله «مرابطین» در اندلس تشکیل شد و عزت به مسلمانان برگشت و عظمتیافتند. (20)
لیکن حاکمیت مرابطین نیم قرن بیشتر طول نکشید که مجدداً تفرقه و اختلاف در جامعه اسلامى اندلس ریشه دوانید و دولتهاى کوچک و مستقل مسلمان قد علم کردند (21) و حکومت مرکزى تضعیف شد و پادشاهان مسیحى به طمع افتادند، اما طولى نکشید که سلسله «موحدون» (که در شمال آفریقا حاکمیت پیدا کرده بودند) دولتهاى کوچک را در اندلس جمع کردند و حاکمیت یکپارچه و مقتدرى را در مقابل مسیحیان به وجود آوردند. از نخستین سالهاى قرن هفتم هجرى، سستى و زوال در پایههاى حکومت موحدون نمایان شد. مسیحیان لیون، ناوار، آراگون (که بعد از تحمل شکستهاى پى در پى از یعقوب بن یوسف به دنبال فرصت بودند) یکباره به جنگ با محمد بن یعقوب شتافتند و با ضربهاى سهمگین بر سپاه او، انتقامى سخت گرفتند. (22)
با تضعیف دولت مرکزى، براى سومین بار حاکمیتهاى کوچک و ضعیف در گوشه و کنار اندلس سر بر آوردند که براى تجاوز به قلمرو یکدیگر، به هم چنگ و دندان نشان مىدادند و در امضاى پیمان همکارى با مسیحیان براى از میان برداشتن رقیبان خود، از همدیگر گوى سبقت مىربودند و این بهترین موقعیت را براى پادشاهان مسیحى فراهم کرد تا ضربه نهایى را بر پیکر حکومت اسلامى در اندلس وارد سازند و خود را براى همیشه از خطر آن برهانند.
با دشمنى و تفرقهاى که بین دولتهاى کوچک اسلامى در اندلس وجود داشت، مسیحیان به تدریج آنها را از میان برداشتند. چنانکه در سال 636 هجرى قمرى، «بلنسیه» در سال 668 هجرى قمرى «مرسیه» و در سال 685 هجرى قمرى «میورقه» را از دست مسلمانان گرفتند و این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه در پایان قرن هفتم هجرى، تنها حکومت «غرناطه» در دست مسلمانان باقى مانده بود. (23)
از دردناکترین حوادث این دوره، همکارى دولتبنىنصر (که در غرناطه حکومت داشت) با «فردیناند» پادشاه لیون براى از میان برداشتن دیگر حکومتهاى کوچک اسلامى در اندلس است؛ چنانکه در گشودن دروازه «شبیلیه» و دره علیاى وادى الکبیر و لشکرکشىهاى دیگر، دست در دست او نهاد و سرزمین اندلس را از خون برادران دینى خود رنگین کرد (24) تا حکومت او در غرناطه باقى بماند. ولى دیرى نپایید که با درهم پیچیده شدن پرونده دیگر حکومتهاى کوچک اسلامى، نوبتبه حکومتبنىنصر در غرناطه رسید. مسیحیان از همان اواخر قرن هفتم هجرى حملات خود را به غرناطه آغاز کردند و هر از گاهى ضرباتى بر پیکر آن وارد ساختند و شهرى را به تصرف خود در آوردند تا اینکه در سال 897 هجرى قمرى به عمر آخرین حکومت اسلامى در اندلس پایان دادند.(25)
2- فساد اخلاقى:
دومین عامل شکست مسلمین در اندلس را مىتوان روى آوردن حاکمان و بسیارى از مردم به بىتقوایى و بىبندوبارى دانست. فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه باز داشت و حمیت و غیرت دینى را در آنها از بین برد و آنچه که برایشان اهمیت داشت، قدرتطلبى و خوشگذرانى بود. در نتیجه، شهرها یکى پس از دیگرى از تحتحکومت آنان خارج شد و به تصرف دشمن درآمد. فساد در بین حکمرانان تا بدانجا پیش رفت که «معتصم بن صمادح» حاکم «المریه» عاشق دخترى مسیحى شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همین موضوع به جنگ و خونریزى در میان مسلمانان دست زد. (26)
آنگاه که حاکمان به عیش و عشرت آشکار پرداختند، مردم بسیارى از پى آنان روانه شدند و دشمن مسیحى با طرحى شیطانى، ضربهاى سختبر پیکر جامعه اسلامى اندلس وارد ساخت.
مسیحیان شمال، قراردادهایى را با حاکمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ایجاد تفریحگاه و مدرسه و انجام تجارت بین مسلمانان پرداختند؛ در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افکار دینى مسیحیت را القا مىکردند و با به گردش در آوردن دختران زیباروى مسیحى در تفریحگاهها، جوانان مسلمان را به آنجا مىکشاندند و با ترویج خرید و فروش مشروبات الکلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دینى خود دور مىساختند و به این طریق فساد را در تمام پیکره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى کردند. بدین ترتیب بود که توان مقاومت را از آنان گرفتند. (27) چنانکه سروده ابن غسال در غم سقوط شهر «بربشتر» گواه صدق این مدعاست. او پس از به تصویر کشیدن ددمنشىهاى دشمن در حمله و تصرف شهر، دلیل گستاخى دشمن را در انجام این کار چنین بیان مىکند:
«اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آنها در منجلاب معاصى بزرگ و کوچک نبود، هیچ گاه سواران مسیحى بر آنان پیروز نمىشدند. آرى! علت ضعف، گناهانشان بود.
افراد فاسد کارهاى زشت خود را پنهان نمىکردند و آنهایى هم که کار خوب انجام مىدادند، از روى ریا بود.» (28)
با توجه به آنچه گفته شد نتیجه گرفته میشود که اختلاف و فساد اخلاقى مهمترین علل اضمحلال حاکمیت مسلمانان در اندلس به شمار میرود.
اینک سزاوار است از خود بپرسیم: آیا تاریخ تکرار نمىشود؛ آیا نباید از تاریخ اندلس عبرت آموخت؛ مگر غیر از این است که مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمىشود؟ چرا بىتوجه به نقشههاى دشمن بر طبل اختلاف و تفرقه مىکوبیم و از وحدت حول محور رهبرى غافل هستیم؛ منافع حزبى و گروهى را بر منافع انقلاب و کشور ترجیح مىدهیم؛ چرا در مقابل شبیخون فرهنگى دشمن اقدامى اساسى صورت نمىدهیم؟ آیا توطئه دشمن، یک توهم استیا اینکه توهم توطئه نیز توطئه دشمن است؟ اختصاص بودجه کلان از سوى دشمن براى نابودى جمهورى اسلامى واقعیت ندارد و یک توهم است؟ افزایش قارچگونه باندهاى ترویج فحشا، مشروبات الکلى و انواع مواد مخدر در سطح جامعه، به ویژه در میان جوانان از روى نقشه و برنامهریزى دشمنان نیست؟ القاى شبهات و ایجاد تردید در بنیانهاى اعتقادى براى سست و متزلزل کردن باورهاى دینى مردم بدون طرح از پیش تهیه شده است؟ گسترش برنامههاى ضداخلاق و عفت از طریق ماهواره (و فضای مجازی) هدف خاصى را دنبال نمىکند؟ چرا از خواب غفلتبیدار نمىشویم؟
چرا گامى اساسى براى حل مشکل و رویارویى با شیطان درون و بیرون بر نمىداریم؟ دشمنى کردن در ذات دشمن نهفته است و ذاتى اوست و ذاتى چیزى هرگز از آن جدا نمىشود ولى به فرموده امیرمؤمنان: «من نام لم ینم عنه.» (29)کسى که از دشمن غفلتبورزد، (بداند) که دشمن از او غافل نخواهد شد.
پىنوشتها:
1.آل عمران/137.
2.صبحى صالح، نهجالبلاغه، دارالهجره، قم، ص 528، کلمه 297.
3. نور الدین آل على، اسلام در غرب، انتشارات دانشگاه تهران، ص 45.
4. محمد ابراهیم آیتى، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ص 14.
5.شکیب ارسلان، تاریخ فتوحات اسلامى در اروپا، ترجمه على دوانى، چاپخانه علمیه، ص 45.
6.محمد عبدالله عنان، صحنههاى تکاندهنده در تاریخ اسلام، ترجمه على دوانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 314.
7. محمد غزالى، اسلام و بلاهاى نوین، ترجمه مصطفى زمانى، انتشارات فراهانى، چاپ اول، ص 246.
8.عبدالجبار الرفاعى، بیدارى اسلامى در اندلس امروز، ترجمه سید حسن اسلامى، مجله آینه پژوهش، مهر و آبان 1371، شماره 15، ص 49.
9.حسن وطنخواه، اسلام در اندلس، مجله مشکوة، پاییز 1370، شماره32، ص 115.
10.شکیب ارسلان، پیشین، صص 313- 312.
11. ر. ک: هانرى کاربن، تاریخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسدالله مبشرى، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، صص، 135، 136، 304- 298، 322- 319؛ مونتگو مرى وات، اسپانیاى اسلامى، ترجمه محمد على طالقانى، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص، 170، 156، 152.
12. ر. ک: زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، ص 169؛ محمدرضا حکیمى، دانش مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، صص 157و 162.
13.نورالدین آل على، پیشین، ص 311.
14.حسن وطنخواه، پیشین، ص 116.
15.ر. ک: همان، صص 113- 112؛ احمد بن محمد مقرى تلمسانى، نفح الطیب، دارالکتاب العربى، ج 2، ص 85.
16.آل عمران/103.
17.شکیب ارسلان، پیشین، ص 88.
18.ر.ک: محمد ابراهیم آیتى، پیشین، صص 413- 411.
19.ر.ک: محمد عبدالله عنان، پیشین، صص 153- 151.
20.ر.ک: محمد ابراهیم آیتى، پیشین، صص 152- 131.
21. ر.ک: همان، صص 114 و 113.
22.ر.ک: مونتگرى مرى وات، پیشین، صص 127- 125.
23. ر.ک: محمد ابراهیم آیتى، پیشین، ص 187.
24. ر.ک: مونتگرى مرى وات، پیشین، 175.
25.ر.ک: محمد ابراهیم آیتى، پیشین، صص 198- 189؛ محمد عبد الله عنان، پیشین، صص 314- 307.
26 و 27. مصطفى نورانى اردبیلى، بررسى عقاید و ادیان، 1386ق، ص 291.
28. محمد ابراهیم آیتى، پیشین، ص 135.
29. صبحى صالح، پیشین، ص 452، نامه 62.