تربیت ومربیان تربیتی
آیتاللهالعظمی مجتبی تهرانی
شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۷
روزنامه اطلاعات
تخلیه دل و تجلی خدا
این طور نیست که اگر انسان قلبش را به آداب الهی ادب کند و آن را از محبت غیر خدا تخلیه نماید، از نظر الهی بیاثر باشد. اهل معرفت میگویند: «تخلیه» دل موجب «تجلی» خداوند در دل خواهد شد. اگر دل از حبّ ماسویالله تخلیه شود و حب به خدا سراسر آن را فرا بگیرد، محل «تجلی»خدا میشود. قلب «بیتالله» است، خانه خداست! صاحب این خانه هم خداست؛ اگر کسی بیگانه را از این خانه خارج کند، صاحبخانه واردش میشود. صاحبخانه که آمد، دل از حالت غصبی بیرون خواهد آمد. این که میگویند: «خدا تجلی میکند»، به معنای ورود صاحبخانه است.
قلب اگر از نظر حالی، دارای «خشیت» شود و از نظر افعالی، به «نوافل» روی آورد، مورد محبت خدا قرار میگیرد. دلی که از حب ماسوی تخلیه شد و حب به خدا سراسرش را فرا بگیرد، دچار «خشیت» خواهد شد. اثر بارز «خشیت» این است که مورد محبت خدا قرار میگیرد و هنگامی که خدا او را دوست داشت، همهکارهاش میشود، به گونهای که تمام امورش را خدا انجام میدهد. در روایت معروفی آمده است: «و إنّهُ لیتقربُ الی بالنافله حتى أُحبه». اولین اثر نافله، حب خداست. هنگامی که خدا او را دوست داشت، همهکارهاش میشود: «کُنتُ سمعهُ الذی یسمعُ به»: گوشی که با او میشنود، گوش خداست؛ «و بصرهُ الذی یُبصرُ به»: چشمی که میبیند، چشم خداست؛ «و لسانهُ الذی ینطقُ به و یدهُ التی یبطشُ بها»:۱ قوا و اعضایش همه الهی میشود.
امام صادق(ع) در ذیل آیه «إلا من أتى الله بقلب سلیم»۲ میفرماید: «هو القلبُ الذی سلم من حُب الدنیا»،۳ دلی که حب دنیا در آن نفوذ نکرده باشد. نه اینکه حب به دنیا وارد نشده باشد، «نفوذ» نکرده باشد. بعضی مواقع بر سر یک دوراهی قرار میگیریم که در آن باید بین خدا و غیر خدا یکی را انتخاب کنیم، اگر در اینجا به دنبال غیر خدا یا حب دنیا برویم، میگویند: حب به دنیا در قلبش «نفوذ» کرده است، حب خدا در قلبش «نفوذ» نکرده، چون اگر «نفوذ» کرده باشد آن را رها میکرد.
افراط، تفریط، تعادل
در باب حالات قلب نسبت به همه امور معرفتی سه حالت تصویر میشود: افراط، تفریط، تعادل. برای مثال خوف و رجا، هر دو از حالات معرفتی قلبی محسوب میشوند که در مقابل هم قرار میگیرند. حالت تعادل خوف و رجا، ترس از جهنم و امید به رحمت الهی است؛ اما خوف در حالت افراطی، باعث ایجاد یأس از رحمت خدا میشود و رجا در حالت افراطی، احساس ایمنی از عذاب الهی است، تا جایی که در نهایت باعث میشود شخص جرأت معصیت کردن پیدا کند.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم فرمودند: «إنهُ لیس من عبد مُؤمن إلا و فی قلبه نوران»، هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در دلش دو نور وجود دارد: «نورُ خیفه و نورُ رجاء»، هم نور بیم از عذاب الهی و هم نور امید به رحمت الهی. «لو وُزن هذا، لم یزد على هذا و لو وُزن هذا، لم یزد على هذا»:۴ اگر قرار باشد آنها را با هم بسنجیم، نه این بر آن فزونی دارد و نه آن بر این؛ یعنی حالت تعادل بین آن دو برقرار است. اینها موقعی نور هستند که تعادلشان حفظ شود. نه این بر آن بچربد و نه آن بر این. جهت این است که اگر هر کدام، تعادل خود را از دست داده و به سمت افراط یا تفریط بروند، اثر بسیار بدی به بار خواهند گذاشت.
افراط در خوف موجب یأس از رحمت الهی و افراط در رجا باعث جرأت بر معصیت میشود؛ لذا آیات و روایات هر دو حالت را نکوهش کردهاند. در قرآن یأس از رحمت خدا نهی شده است: «لا تَقنطوا من رحمه الله».۵ در جای دیگر میفرماید: «إنهُ لا ییأسُ من روح الله إلا القومُ الکافرون»،۶ یأس از رحمت خدا از خصوصیات کافر است. از طرف دیگر راجع به کسانی که رجای افراطی و احساس ایمنی از عذاب الهی دارند، میفرماید: «أ فأمنوا مکر الله؟ فلا یأمنُ مکر الله إلا القومُ الخاسرون».۷ خوف از عذاب الهی آنگاه ممدوح است که نقش سازندگی داشته باشد نه تخریبی. انسان هنگامی که مأیوس شد، دیگر پا در وادی اطاعت نمیگذارد؛ میگوید: آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب! اگر امید و رجا هم از حد اعتدال بگذرد، دیگر مرز سرش نمیشود و حلال و حرام نمیفهمد! حسن ادب و سوء ادب قلب که اهل معرفت مطرح میکنند، به این معناست که انسان دل را چنان تربیت کند که نسبت به این حالات از افراط و تفریط دور بماند.
حُسن ادب
«حسن ادب»، یعنی آن هیأت حسنهای که سزاوار است رفتار انسان بر آن واقع شود. حُسن و قُبح از مسائلی است که عقل آن را ادراک میکند؛ عقل میگوید: عدل زیباست، ظلم زشت و قبیح است. حال مصادیق آن نسبت به دیدگاه گروهها مختلف میشود؛ مثلاً گروهی در برخورد ابتدایی با افراد ادب را در این میدانند که کلاه از سرشان بردارند، عدهای دیگر به هم دست میدهند، عدهای دستشان را بلند میکنند، عدهای خم میشوند. تشخیص این مصادیق با گروهها و اقوام مختلف است. هر کدام از این اقوام به این حالات مخصوص به خود میگویند: «ادب». قرآن فرمود: «فاذا دخلتُم بُیوتاً فسلّموا على انفُسکُم تحیه من عندالله مُبارکه طیبه کذلک یُبینُ الله لکُمُ الآیات لعلکم تعقلون».۸ در جای دیگر فرمود: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخُلوا بُیوتا غیر بُیوتکُم حتى تستأنسوا و تُسلموا على أهلها ذلکُم خیرٌ لکُم لعلکُم تذکرون»،۹ قرآن میگوید: در برخورد اولیه هنگام وارد شدن به خانه، تحیت و سلام کنید. در روایات بسیاری هم آمده است که در برخورد اولیه مصداق احترام و یا به تعبیر ما حسن ادب این است که به یکدیگر سلام کنید. پیغمبر اکرم(ص) در روایتی فرمود: «إذا تلاقیتُم فتلاقوا بالتسلیم:۱۰ هنگام ملاقات با یکدیگر سلام کنید.» امام صادق(ع) میفرماید: «السلامُ تحیه لملتنا: سلام، درودفرستادن در دین ماست».۱۱ باز از امام صادق(ع) روایت شده است که: «السلامُ قبل الکلام:۱۲ قبل از آغاز کلام اول سلام کنید.» حتی در آداب جداشدن هم داریم که هنگام خداحافظی نیز سلام کنید.
«سلام» یعنی خدا به تو سلامت بدهد! آیه «فإذا دخلتُم بُیوتا فسلموا على أنفُسکُم تحیه من عندالله مُبارکه طیبه» میفرماید: «سلامت از خداست». سلام یک نوع دعاست. از نظر اسلام سلام کردن مصداقی زیبا برای برخورد با دیگران محسوب میشود. ادب هنگام برخورد این است که اول سلام کنیم. در مکتب الهی برای تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی و چگونگی انجام کارها (مثل نشستن، بلند شدن، غذا خوردن و خوابیدن)، دستوراتی وجود دارد. جایی را پیدا نمیکنید که دستوری و فعلی مبنی بر ادب الهی به اقتضای آن وجود نداشته باشد.
توحید در اعمال
ممکن است بپرسند: «چرا تشخیص مصادیق کار نیک را به اقوام و گروهها واگذار نکردند و نگفتهاند: هر چیزی را که خوب میدانید انجام دهید؟» در اسلام به هیچ وجه این امر را به ما واگذار نکردهاند که هرچه را تو خوب و زیبا میدانی، خوب است و مصداق واقعی حُسن ادب میباشد؛ چون در مکتب الهی باید مقصد اعلی «توحید» باشد و این توحید نیز باید در جمیع اعمال انسان سرایت کند، به این معنا که بر روی تمام کارها سایه بیفکند و در نهایت عمل انسان یک نوع تمثل توحیدی پیدا کند. اعتقاد توحیدی باید تبدیل به «عمل» شود! اعتقاد موحد باید بر روی جمیع اعمالش سایه داشته باشد؛ بنابراین میبینیم در اسلام نسبت به هر عملی از ناحیه شارع مقدس دستوری وجود دارد.
در مکتب ما نسبت به تمام رفتارها و گفتارها، «شکل عملی» را که عندالله زیباست، تعریف کردهاند. از آن بالاتر اینکه میگوید: هر عملی خواستی انجام بدهی، قبل از آن باید بگویی: به نام خدا: «کُل أمر ذی بال لم یُبدأ ببسم الله، فهو أبتر: هر کار مهمی که بدون بسم الله انجام شود، ابتر است». هر کاری را که میخواهی شروع کنی، با نام خدا شروع کن! مؤدب کسی است که بر اساس همان هیأتی که عندالله زیباست، رفتار میکند. خداوند انسانی را مؤدب به آداب خود نمود و او را به عنوان الگو معرفی کرد تا کسی نگوید: «نمیدانستیم»، «نمیتوانستیم». خدا برای اینکه جلوی این دو مشکل را بگیرد، «اُسوه حسنه» برای ما فرستاد. امام صادق(ع) فرمود: «إن الله عزوجل أدب نبیهُ فأحسن تأدیبه».۱۳ در جای دیگر میفرماید: «إن الله أدب نبیهُ حتى إذا أقامهُ على ما أراد».۱۴
پینوشتها:
1- اصولکافی، ج۲، ص۳۵۲.
2- سوره شعرا، آیه 89.
3- بحارالانوار، ج۷، ص۱۵۲.
4- اصولکافی، ج۲، ص۷۱.
5- سوره زمر، آیه۵۳.
6- سوره یوسف، آیه 87.
7- سوره اعراف، آیه 99.
8- پس چون به خانهها درآمدید، به یکدیگر سلام کنید؛ درودى که نزد خدا مبارک و خوش است. خداوند آیات [خود] را این گونه براى شما بیان مىکند، امید که بیندیشید. (نور،۶۱).
9- اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خانههایى که خانههاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است، باشد که پند گیرید. (نور، ۲۷).
10- وسایلالشیعه، ج۱۲، ص۲۲۲.
11- بحارالانوار، ج۷۳، ص۱۲.
12- همان.
13- وسایلالشیعه، ج۱۴، ص۳۶۶.
14- مستدرکالوسایل، ج۱۷، ص۵۸.