نگاهی به ريشه ها و خاستگاه تاريخی تكفير براساس آيات قرآن
نويسنده: حجت ميرمحمدزاده
جريان تکفيري در طول تاريخ بشريت جنايت هاي بسياري را به نام دين مرتکب شده است. بر اساس گزارش هاي قرآني، تکفيري ها حتي به تکفير پيامبران پرداخته و آنان را به نام دين، به قتل رسانيده اند. جريان تکفيري همواره با تحريف لفظي و بيشتر معنوي و برداشت نادرست از آموزه هاي وحياني، فتنه گري کرده و جامعه ديني را به آشوب کشانيده است. نويسنده در اين مطلب، مباني و پيشينه تاريخي جريان تکفيري و روش آنان در تکفير ديگران را براساس آموزههاي قرآن واکاوي کرده است.
جريان تاريخی تکفير
تكفير از مادّه «كفر» به معناي پوشاندن به دو معنا آمده است:
- پوشاندن گناه؛ 2. نسبت دادن ديگري به کفر و الحاد و بي ديني. (مفردات الفاظ قرآن کريم، ص 714 و 717، «كفر» و ديگر منابع لغوي)
در آيات قرآن تکفير به معناي دوم به کار نرفته است؛ ولي اين مفهوم را مي توان از آيات ديگري به دست آورد. خداوند در آيه 94 سوره نساء مي فرمايد: يَا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ اَلْقَي إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُوْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاة الدُّنْيَا فَعِندَ اللهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ الله عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُواْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، چون در راه خدا سفر مي كنيد خوب رسيدگي كنيد و به كسي كه نزد شما اظهارِ اسلام مي كند مگوييد: «تو مؤمن نيستي» تا بدين بهانه متاع زندگي دنيا را بجوييد، چرا كه غنيمت هاي فراوان نزد خداست. قبلاً خودتان نيز همين گونه بوديد و خدا بر شما منّت نهاد. پس خوب رسيدگي كنيد، كه خدا همواره به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.
در شأن نزول آيه داستان هايي نقل کرده اند که مضمون همه آنها کشتن کسي است که شهادتين بر زبان رانده و اسلام خود را علني ساخته بود. با اين همه قاتل به بهانه هايي از جمله گرفتن غنيمت، مسلماني را مي کشد. (مجمع البيان، ذيل آيه)
شيخ طبرسي در تفسير خويش مي نويسد: اي كساني كه ايمان آورده ايد! هنگامي كه در راه خدا به جهاد و يا مأموريت هاي دفاعي مي رويد، در مورد مسائل و رويدادها تحقيق كنيد و عناصر كفرگرا و تجاوزكار را از مردم با ايمان و كساني كه خواهان زندگي مسالمت آميز هستند بازشناسيد و در يابيد كه كدامين آنان در خور كيفرند و كدام يك بي گناه، تا مبادا خون كسي به ناحق ريخته شود و به خاطر به دست آوردن سرمايه ناچيز و ناپايدار اين جهان و گرفتن غنايم يا غرض و مرض، به كسي كه اعلان صلح و مسالمت نموده و اعلان اسلام مي كند، نگوييد: تو مسلمان نيستي و ايمان و اسلامت دروغين و تنها براي حفظ جان و امنيت است. برخي نيز برآنند كه نگوييد: تو در امان نخواهي بود.
... از طبيعي ترين و ابتدايي ترين حقوق انسان حق حيات و زندگي است. اين حق حيات موهبتي است الهي، و حقي است كه آفريدگار انسان براي تك تك بندگان خود تضمين فرموده است. بر اين باور، بر هر فرد و جامعه و تمدن و نظامي لازم است از اين حق طبيعي حمايت جدّي به عمل آورد و از بهترين و مؤثرترين راه ها آن را تأمين کند. اين حق، سرچشمه ديگر حقوق بشري است، چرا كه اگر انساني از حق زندگي برخوردار نباشد و حيات او تضمين نگردد، نه قدرت حركت و تكامل و ترقي خواهد داشت و نه شرايط و امكاني براي برخورداري از ديگر حقوق خود، همچون: حق آزادي، تفكر و تعقل و انتخاب، حق امنيت، حق رفاه و حق برابري در برابر قانون. (مجمع البيان، ذيل آيه)
مفسران نمونه سؤالي را مطرح مي کنند و پاسخ مي دهند که بسيار مفيد است. اينان مینويسند: ممكن است با توجه به مضمون آيه چنين ايراد شود كه اسلام با قبول ادعاهاي ظاهري مردم در مورد پيوستن به اين آئين زمينه را براي پرورش «منافق» در محيط اسلامي آماده مي كند و با اين برنامه، ممكن است عده زيادي از آن سوءاستفاده كرده و با استتار در زير نام اسلام دست به اعمال جاسوسي و ضد اسلامي بزنند. پاسخ: شايد هيچ قانوني در جهان نيست كه راه سوءاستفاده در آن وجود نداشته باشد، مهم اين است كه قانون داراي مصالح قابل ملاحظه اي باشد، اگر بنا شود اظهار اسلام به بهانه عدم آگاهي از مكنون قلب طرف، قبول نگردد، مفاسد بسياري به بار مي آيد كه زيان آن به مراتب بيشتر است و اصول عواطف انساني را از بين خواهد برد، زيرا هر كس با ديگري كينه و خرده حسابي داشته باشد مي تواند او را متهم كند كه اسلام او ظاهري است و با مكنون دل او هماهنگ نيست و به اين ترتيب خون هاي بسياري از بي گناهان ريخته شود. از اين گذشته در آغاز گرايش به هر آئين، افرادي هستند كه گرايش هاي ساده و تشريفاتي و ظاهري دارند اما با گذشت زمان و تماس مداوم با آن آئين محكم و ريشه دار مي شوند، اين دسته را نيز نمي توان طرد كرد. (تفسير نمونه، ذيل آيه)
پس در همان صدر اسلام گروهي بودند که با متهم کردن شهادتين گويان براي مقاصد و اغراض دنيوي و مانند آن، دست به قتل و کشتار مي زدند.
البته خداوند ريشه تاريخي تکفير را به پيش از آن دوره نيز ارجاع مي دهد و مي فرمايد که در دوران هاي گذشته يهوديان پيامبران خويش را متهم مي کردند و آنان را مي کشتند.(بقره، آيه 61؛ آل عمران، آيات 21 و 112) خداوند در آيه 70 سوره مائده مي فرمايد: لَقَدْ اَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَاَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَي اَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ؛ ما از فرزندان اسرائيل سخت پيمان گرفتيم و به سويشان پيامبراني روانه كرديم. هر بار پيامبري چيزي بر خلاف دلخواهشان برايشان آورد، گروهي را تكذيب مي كردند و گروهي را مي كشتند.
داستان سامري نيز بازگو کننده گرايش تکفيري در گذشته تاريخ شرايع اسلامي از يهود و نصاري است. وقتي سامري مدعي شد که گوساله زرين دست ساز وي همان خداوند موسي(ع) است، پيامبر خدا يعني حضرت هارون(ع) را متهم مي کنند که کافر است و اگر در اين زمينه مخالفتي کند کشته خواهد شد و حتي اراده کشتن ايشان را داشتند. (اعراف، آيه 150)
همچنين در آيات قرآن بيان شده که چگونه يهوديان و مسيحيان يکديگر را تکفير کرده و موجبات قتل همديگر را فراهم مي آورند. خداوند مي فرمايد: و يهوديان گفتند: «ترسايان بر حق نيستند.» و ترسايان گفتند: «يهوديان بر حق نيستند»- با آنكه آنان كتاب آسماني را مي خوانند. افراد نادان نيز سخني همانند گفته ايشان گفتند. پس خداوند، روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مي كردند، ميان آنان داوري خواهد كرد.(بقره، آيه 113)
شايد مهم ترين هولوکاست در تاريخ قرآن، هولوکاستي است که يهوديان عليه مسيحيان نجران مرتکب شده و خداوند در سوره بروج در داستان اصحاب اخدود بيان کرده است. در اين داستان بيان شده که چگونه يهوديان با تکفير مسيحيان موحد اهل کتاب آنان را ملحد دانسته و با انداختن مسيحيان در گودال آتش آنان را زنده زنده سوزاندند.
ريشه ها و خاستگاه تکفير
در آيات قرآن به خاستگاه و ريشه هاي تکفير اشاره شده است. خداوند در همين آيات پيش گفته بيان کرده که منشأ و اصول تکفير، به شيطنت عالماني چون سامري، کسب مقام و منزلت، کسب مال و غنميت دنيوي، هواهاي نفساني و مانند آن بازمي گردد.
يکي از مهم ترين عوامل گرايش تکفيري، تحريف گري و برداشت هاي گزينشي و ناروا از آموزه هاي وحياني است. خداوند در آيات قرآن بيان مي کند که چگونه تحريف به عنوان عاملي مهم در انحراف و کژي افکار و رفتار متدينان تأثيرگذار است.
تحريف از مادّه «حَرْف» به معناي كژ كردن و برگردانيدن چيزي و تحريف كلام، تغيير معناي آن است. (ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 129، «حرف») به گفته شيخ طوسي تحريف به دو وسيله محقّق مي شود: يكي تأويل ناروا و بد (بدون تغيير در ساختار كلام) و ديگري تغيير و تبديل آن.(طوسي، التبيان، ج 3، ص 470) از مجموع آياتي كه در قرآن مجيد درباره تحريف هاي يهود آمده، استفاده مي شود كه گاهي تحريف آنها معنوي بوده؛ بدين گونه كه معاني الفاظ را دگرگون مي ساختند و گاهي تحريف لفظي مي كردند و گاهي به مخفي ساختن قسمتي از آيات دست مي زدند. (مکارم و ديگران، تفسير نمونه، ج 4، ص 313 - 314)
تحريف گران گاه با تحريف کتاب خدا بر آن هستند تا مؤمنان و متدينان به کتاب را در مسيري پيش برند که خواسته هاي آنان را تأمين کند. بنابراين ممکن است که در کتاب خدا تحريف کنند تا ديگران نتوانند مقاصد حق را بر اساس آن براي مردمان آشکار سازند. به عنوان نمونه مسيحيان با تحريف در انجيل کوشيدند تا دليلي در دست مسلمانان براي حقانيت اسلام محمدي(ص) قرار ندهند.(آل عمران، آيات 75 و 78)
قرآن بيان مي کند که تحريف گران دنبال مقاصدي از جمله فريب مردم هستند(آل عمران، آيات 75 تا 78) تا توده هاي مردم در همان مسيري بروند که آنان تعيين کرده اند. بيشترين و مهم ترين هدف تحريف گران مقاصد دنيوي است (همان)؛ زيرا آزمندي و حرص تحريف گران نسبت به دنيا و ماديات و اعتباريات چنان است که ترس از قيامت و مؤاخذه خداوند را فراموش مي کنند و به دو روزه دنيا مي چسبند.(همان)
تمسک به متشابهات از سوی تکفيری ها
تکفيرگرايان غير از تحريف گري و کتمان حقايق، گرايش شگفتي به متشابهات در آموزه هاي وحياني دارند. از آنجايي که حقايق هستي بي نهايت است، بيان اين حقايق در مجموعه کوچک و در قالبي از الفاظ، دشوار است. هر واژه اي گاه به شکل اشتراک لفظي داراي چند معنا است؛ به عنوان نمونه شير در زبان فارسي به شير آب و شير جنگل و شير خوراکي اطلاق میشود. واژگان عربي چون عين در بيش از هفتاد معنا به کار رفته است. از سوي ديگر اشتراک معنوي که بيان درجات و مراتب يک حقيقت است نيز خود عامل ديگري است که بايد در معناشناسي و مفهوم شناسي مورد توجه قرار گيرد.
از سوي ديگر هر واژه اي داراي معناي حقيقي موضوع له و معاني مجازي چندي است که به سبب وجه يا وجوه شباهتي واژه، در معنايي ديگر غير از موضوع له به کار رفته است. از سويي هر کسي براي تبيين مقاصد خاص خود اصطلاحي را مي سازد که از مهم ترين کاربردهاي واژگان، کاربردهاي اصطلاحي آن در علوم گوناگون است به طوري که يک لفظ در علمي معنايي و در علم ديگر معنايي ديگر دارد. ناديده گرفتن اين تفاوت ها و عدم تفکيک، خود عاملي براي تحريف گري و سوء استفاده خواهد بود.
خداوند براي بيان حقايق هستي ناچار است تا از همين حروف و کلمات استفاده کند. از همين روست که آيات قرآن به گونه اي خواهد بود که نمي توان همه را در يک سطح دانست. بر اساس روايات، قرآن دست کم در چهار مرتبه حامل معاني و مفاهيم است. امام صادق(ع) مي فرمايد: كِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَي اَرْبَعَةً اَشْياءٍ عَلَي الْعِبارَهً وَ الْاِشارَةً وَ اللَّطائِفِ وَ الْحَقايِقِ؛ وَ الْعِبارَةً لِلْعَوامِّ وَ الاِشارَةً لِلْخَواصِّ وَ اللَّطائِفُ لِلْاَولِياءِ وَ الْحَقايِقُ لِلاَنْبِياءِ؛ «كتاب خداوند، عزَّوجلّ، داراي چهار مرتبه است: عبارات و اشارات و لطايف و حقايق. عبارات آن نصيب عوامّ مردم است كه مي توانند با الفاظ و خطوط و نقوش قرآن در تماسّ باشند، الفاظ آن را تلفّظ كنند و به خاطر بسپارند و نقوش آن را روي صفحاتي ببينند و قرائت كنند، اشاراتي كه به حقايق عقلاني مربوط است، در خور خواصّ از انديشمندان است. مطالب عالي تري كه درك آن نياز به لطافت روحي خاصّي دارد از آن اولياء است و حقايق آن، كه مرتبه عميق تر است براي انبياء (عليهم السلام) است». (بحارالانوار، ج 92، ص 103، حديث 81 )
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: «وَ إِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ اَنِيقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لاَ تَفْنَي عَجَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلاَ تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ؛ به راستي كه ظاهر قرآن زيبا و باطن آن ژرف است، شگفتي هاي آن فناناپذير و اسرار آن تمام نشدني است و تاريكي هاي گمراهي بدون آن برطرف نخواهد شد». (نهج البلاغه، خطبه 18)
پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرموده اند: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطن الي سبعهً ابطن؛ همانا براي قرآن ظاهري و باطني است و براي باطن آن باطني است تا هفت بطن»؛(بن ابي جمهور، غوالي اللئالي العزيزيه في الاحاديث الدينيه، ج4، ص107 )
خداوند به صراحت در آيه 7 سوره آل عمران درباره اينکه قرآن داراي دو دسته از آيات محکم و متشابه است مي فرمايد: هُوَ الَّذِيَ اَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ اُمُّ الْكِتَابِ وَاُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ؛ اوست كسي كه اين كتاب قرآن را بر تو فرو فرستاد. پاره اي از آن، آيات محكم، صريح و روشن است. آنها اساس كتابند و پاره اي ديگر متشابهاتند كه تأويل پذيرند.
خداوند در همين آيه همچنين بيان مي کند که بيماردلان فتنه جو به جاي گرفتن محکمات و ارجاع متشابهات به محکمات، به متشابهات متسمک مي شوند و آن را مبناي اعتقاد و عمل خود قرار مي دهند تا فتنه جويي کنند: فَاَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَاْوِيلِهِ؛ اما كساني كه در دلهايشان انحراف است براي فتنه جويي و طلب تأويل آن به دلخواه خود، از متشابه آن پيروي مي كنند.(آل عمران، آيه 7)
اينان به جاي آنکه مواردي متشابه را به ام الکتاب به عنوان مادر و مرجع تبيين الفاظ و مفاهيم متشابه ارجاع دهند و مفهوم حقيقتي و درست را دريابند، به همان تمسک مي جويند تا تأويلگري کرده و فتنه جويي کنند.
به عنوان نمونه خداوند در آيه 18 سوره جن مي فرمايد: وَاَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ اَحَدًا؛ و مساجد ويژه خداست، پس هيچ كس را با خدا مخوانيد.
توسل؛ فرمان قرآنی
وهابيون و تکفيري ها با تمسک به اين آيه هر گونه توسل را رد کرده و گفتن يا علي! يا محمد! و مانند آن را شرک و کفر دانسته و از اهل توحيد بيرون مي دانند. اين گونه است که حکم به تکفير يا علي گويان مي کنند. اين در حالي است که خداوند در آيات بسيار ديگري به صراحت بيان مي کند که مراد از آيه 18 سوره جن چيست. به عنوان نمونه در آيه 213 سوره شعراء مي فرمايد: فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ؛ پس با الله خداي ديگري را مخوان! اين مطلب در آيات ديگري چون آيه 88 سوره قصص، 117 سوره مؤمنون، 96 سوره حجر، 22 و 39 سوره اسراء، 26 سوره ق و 51 سوره ذاريات بيان شده است.
از نظر قرآن آن چيزي که جايز و روا نيست، قراردادن کسي ديگر در عرض خداوند به عنوان «اله و معبود» است، در حالي که اهل توسل به حکم الهي نه تنها محمد، علي و ديگر اهل بيت(ع) را در عرض خداوند قرار نمي دهند، بلکه در طول قرار مي دهند، آنان را اله نمي دانند، بلکه تنها وسايل و اسباب الهي مي دانند؛ زيرا خداوند در آيه 35 سوره مائده فرمان مي دهد: يَا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد تقواي الهي پيشه کنيد و به سوي او وسيله بجوييد.
خداوند همچنين در آيات ديگر فرمان مي دهد که به پيامبر(ص) تمسک و توسل جوييد تا مورد رحمت و مغفرت خداوندي قرار گيريد. به عنوان نمونه در آيه 12 سوره ممتحنه به پيامبر(ص) فرمان مي دهد که براي زنان در پيشگاه خداوند استغفار کند تا خداوند آنان را ببخشايد: وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
در آيه 5 سوره منافقون نيز مي فرمايد: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُوُوسَهُمْ وَرَاَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ؛ و چون به آنها گفته شود: «بياييد تا پيامبر خدا براي شما آمرزش بخواهد»، سرهاي خود را بر مي گردانند و آنان را مي بيني كه تكبّركنان روي برمیتابند.
اصولاً جهان دار الاسباب و وسايل است و خداوند کارهايش را با اسبابي چون مدبرات امر و جنود فرشتگان و غير آنان انجام مي دهد؛ بنابراين تمسک جستن به اسباب و وسائل امري طبيعي است به ويژه آنکه خدا خود در آياتي فرمان داده از چه چيزها و يا چه کساني به عنوان اسباب و وسايل سود جوييد و بهره گيريد.
يکي از مهم ترين آيات درباره توسل، توسلي است که مردم مصر به حضرت موسي(ع) براي رهايي از عذاب هاي گوناگون جسته اند. خداوند در آيه 134 سوره اعراف نقل مي کند: وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ يَا مُوسَي ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُوْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَآئِيلَ؛ و هنگامي كه عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: «اي موسي، پروردگارت را به عهدي كه نزد تو دارد براي ما بخوان، اگر اين عذاب را از ما برطرف كني حتماً به تو ايمان خواهيم آورد و بني اسرائيل را قطعاً با تو روانه خواهيم ساخت.»
در اين آيه مردم مصر و فرعونيان به حضرت موسي(ع) توسل جستند تا بر اساس عهدي که با خداي خود دارد آنان را از عذاب برهاند. آيه 61 سوره بقره نيز مصداقي از توسل به ديگراني غير از خدا براي شفاعت جويي و مانند آن است که خداوند آن را مورد تأکيد قرار داده است. آيه 96 سوره يوسف و 21 سوره نور و 64 سوره نساء و آيات ديگر نيز بر جواز توسل براي ديگران براي استغفار و مانند آن تأکيد دارند.
جالب آنکه خداوند در بيش از سي آيه پيامبرش را در کنار خود ياد کرده است و هرگز اين به معناي آن نيست که پيامبر(ص) خدايي چون رب العالمين است. بنابراين صرف ياد کرد کسي در کنار و عرض خدا به معناي آن نيست که او را خدا و اله بدانند و مشرک شوند، بلکه اصولاً کساني که به توسل و شفاعت قائل هستند، به حکم الهي عمل کرده و در جستجوي اسباب بر آمده اند تا اين گونه به مقصد برسند. اگر خداوند توسل را شرک مي دانست که فرمان توسل نمي داد و از پيامبر(ص) نمي خواست تا براي ديگران استغفار کند بلکه خودش مستقيم میبخشيد.
ثقلين، راه رهايی از آيات متشابه و تفکر تکفيری
از آنجا که قرآن به سبب مقاصد عالي و برتر و فلسفه و اهداف بسيار گفته و ناگفته، میبايست داراي آيات متشابه باشد، ولي چون کتاب مبين روشنگر است، خود به حل و فصل معضل آيات متشابهات پرداخته است. از آيات قرآن به دست مي آيد که دو راه براي حل و فصل آيات متشابه و درک مفهوم راستين وجود دارد که رجوع به ثقلين، کتاب الله به عنوان ثقل اکبر و عترت رسول الله به عنوان ثقل اصغر است.
1- تفسير قرآن به قرآن: خداوند در آيات بسياري بيان کرده که براي حل مشکلات و معضلات فهم و ادراک آيات قرآن به ويژه آيات متشابهات بايد به تفسير قرآن به قرآن رو آورد و آيات عام و خاص، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبين و مانند آنها را به يکديگر نسبت داد تا حکم واقعي و حقيقي به دست آيد.
خداوند در آيه 7 آل عمران مي فرمايد: هُوَ الَّذِيَ اَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ اُمُّ الْكِتَابِ وَاُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ؛ اوست كسي كه اين كتاب قرآن را بر تو فرو فرستاد. پاره اي از آن، آيات محكم صريح و روشن است. آنها اساس كتابند و پاره اي ديگر متشابهاتند كه تأويل پذيرند. در اين آيه بيان شده که آيات محکمات به عنوان ام الکتاب مطرح هستند و بايد متشابهات را به آن ارجاع داد.
در آيه 23 سوره زمر مي فرمايد: اللَّهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ؛ خداوند بهترين گفتار را فرو فرستاده به صورت كتابي كه تمام آيات آن در فصاحت لفظ و متانت بيان و عمق محتوي شبيه يكديگر است كه هر يك از آياتش معطوف به ديگري و روشنگر و مفسّر ديگري است.
مثاني در ساختمان به طاق هاي اطلاق مي شود که متناظر به هم هستند و هر کدام با تکيه بر ديگري موجب مي شوند تا طاق به کمال برسد. در حقيقت هر آيه با تکيه بر آيه ديگر به کمال مي رسد و درک درستي از آن به دست مي آيد.
2- تفسير پيامبر(ص) و اهل بيت(ع): دومين مرجع براي آيات متشابه و اصولاً تفسير قرآن، اهل بيت عصمت و طهارت هستند. خداوند در آياتي از قرآن پيامبر(ص) را به عنوان مفسر قرآن معرفي مي کند و مي فرمايد: اَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ؛ و اين قرآن را که وسيله يادآوري است به سوي تو نازل کرديم، تا براي مردم آنچه را که به سوي آنان نازل شده است تبيين کني تا شايد درباره تو و محيط زندگي تو بينديشند و دريابند که قرآن ساخته و پرداخته تو نيست.(نحل، آيه 44)
پيامبر(ص) با علم خاصي که خداوند به ايشان داده از عهده تفسير آيات قرآن بر مي آيد. خداوند در اين باره مي فرمايد: وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ؛ و به تو تعليم داد آنچه را نمي توانستي بداني.(نساء، آيه 113) از همين رو سخن پيامبر(ص) همه نطق الهي و وحي است (نجم، آيه 4) و احکامي که پيامبر (ص) مي دهد همان حکم الله است.(حشر، آيه 7)
غير از پيامبر(ص) تنها اهل بيت عصمت و طهارت (احزاب، آيه 33) که نفس و جان پيامبر(ص) هستند (آل عمران، آيه 61) به عنوان راسخون در علم و اهل ذکر مي توانند به تفسير آيات بپردازند و متشابهات را به محکمات ارجاع دهند و حقايق را آشکار سازند؛ چنانکه خداوند در آيه 7 سوره آل عمران مي فرمايد: وَمَا يَعْلَمُ تَاْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ؛ تاويل آيات قرآن را جز خدا و ريشه داران در دانش كسي نمي داند.
جويندگان فتنه بر اساس متشابهات
بر اساس آيات قرآن کساني که صرفاً بر متشابهات قرآن تکيه مي کنند بيمار دل و گمراه هستند. اينان به هدف فتنه جويي به اين کار اقدام مي کنند و به جاي آنکه در موارد مشکوک به پيامبر(ص) و صاحبان تفسير از اولوا الامر و اهل بيت عصمت و طهارت مراجعه کنند (نساء، آيه 59) و از ثقلين بياموزند تا هرگز گمراه نشوند چنانکه در روايت از پيامبر(ص) آمده است، به دنبال متشابهات مي روند و فتنه گري مي کنند.
خداوند در آيه 7 سوره آل عمران وضعيت تکفيري ها و تحريفي ها و پيروان متشابهات قرآني را بيان مي کند و مي فرمايد که آنان دنبال فتنه جويي و تأويلات باطل خود هستند. هر چند که فتنه به معناي قراردادن طلا و زر در آتش براي جدا کردن سره از ناسره و خالص از ناخالصي است ولي در آيات قرآن به معناي ابتلاء و امتحان، عذاب و بلا و نيز آشوب و اخلال در امور دين و مردم نيز به کار رفته است(مفردات، ص 623 و 624، «فتن»؛ التفسير الكبير، ج 4، ص 406؛ مجمع البيان، ج 1 - 2، ص 511 و 513 ؛ تفسير التحريروالتنوير، ج 4، جزء 6 ، ص 276)، به طوري که برخي گفته اند اصل در مادّه «فتن» چيزي است كه موجب اختلال و هرج و مرج همراه با اضطراب مي شود.( التحقيق، ج 9، ص 23 - 25، «فتن»)
از نظر آموزه هاي قرآني فتنه و اختلال و هرج ومرج در امور مردم و جامعه و دولت بدتراز قتل و کشتار است.(بقره، آيه 217) از همين شناسايي فتنه جويان و مقابله و طرد اجتماعي و حتي قتل آنان در شرايطي مجاز دانسته شده است.(بقره، آيه 217 و 191 تا 193؛ انفال، آيه 39)
خداوند بيان مي کند که ريشه فتنه جويي افراد، انحراف قلبي و گمراهي دل ها (آل عمران، آيه7)، پذيرش ولايت و حکومت کافران (انفال، آيه 73)، ارتباط دوستانه و همکاري تنگاتنگ با آنان(همان)، پيروي از آيات متشابه به جاي محکمات و بهره گيري از راسخون در علم(آل عمران، آيه 7)، تخلف از پيامبر(ص) و فرمان هايش(انفال، آيات 24 و 25)، جاسوسي و خبرچيني(توبه، آيات 47 و 48)، ظلم و عصيان(انفال، آيات 24 و 25) و مانند آن هاست.
بنابراين، تکفيري ها را به سبب آنکه ديگران را تکفير کرده و از توحيد بيرون دانسته و با تمسک به برخي از آيات متشابه به قتل و کشتار جمعي مسلمانان و مردم بي گناه مشغول مي شوند مي بايست از مصاديق بارز فتنه جويان دانست که حکم آن در آيات قرآن مبارزه براي نابودي آنان، طرد و تبعيد و مانند آن است که در آيات 217 و 191 تا 193 سوره بقره و 39 سوره انفال و مانند آن ها بيان شده است.
روزنامه كيهان، شماره 21658 به تاريخ 8/4/96، صفحه 8 (معارف)