26 اردیبهشت 1396, 8:44
در مستندهايی که تلويزيون پخش می کند عبارت هايی چون: «اين گونه گياهی و جانوری به شرايط و تغييرات محيطی پديد آمده در کره زمين، واکنش نشان داده و خود را به ابزار فلان و بهمان مجهز کرده است. برگ ها و ساقه و ريشه های فلان گياه به اين شکل درآمده و فلان جانور، بال يا سم يا کوهان و مانند آن درآورده و خود را با شرايط جديد برای بقا و ادامه حيات در کره خاکی وفق داده است».
وقتی انسان اين عبارت ها را که برگردانی از متون غربی است می شنود، تصور می کند که نه تنها زندگی، اتفاقی و تصادفی به وجود آمده، بلکه خود شعور از يک بی شعوری بر میآيد و حيات و زندگی از مرگ و نيستی پديد می آيد. در حقيقت ذات نايافته از هستیبخش، خودش هستی بخش است؛ زيرا در تمامی اين تفسيرها، تحليل ها و تبيينها، نقشی برای خداوند به عنوان خالق هستی ديده نمی شود، چه رسد که به نقش پروردگاری او توجه و اين تغييرات به خدا نسبت داده شود.
در همه اين علت يابی ها و تفسيرها و تحليل ها، همواره از آفريده های الهی به عنوان پديده ها ياد می شود؛ زيرا پديده می تواند اتفاقی باشد، اما وقتی سخن از آفريده ها شد، يعنی آفريدگاری برای اين چيز است و پروردگاری که با توجه به فلسفه و اهداف آفرينش بر آن است تا اين پديده به کمال بايسته و شايسته خودش برسد و شرايط و تغييرات محيطی را بپذيرد و با توجه به آن با عنايت و فضل الهی تغييراتی در آن به وجود آيد.
در آموزه های قرآنی از دو نوع نگاه به هستی سخن به ميان آمده است:
کسانی که به انسلاخ آفريده ها می پردازند، آيت و نشانه بودن را از آنها سلب می کنند و از هر آفريده به عنوان يک پديده سخن می گويند و همانند بلعم باعورا عمل می کنند که به ظاهر عالمانه، ولی در باطن الحادانه است. خداوند در آيات 175 و 176 سوره اعراف میفرمايد: واتل عليهم نبا الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها ؛ تلاوت کن بر آنان خبر کسی که ما به او آيات خود را داديم. پس او جامه آيات بودن را از آن کند و انسلاخ کرد و اين گونه به سمت زمين کشيده شد (دلبسته دنيا شد) و خلود در آن يافت و تابع هواها و خواهش های نفسانی شد.
در اين آيات به روشنی بيان می شود که چنين نگرش انسلاخی موجب می شود تا انسان گرفتار خواهش های نفسانی شود و امور هستی را ماديگرايانه تحليل کند. اين افراد به تعبير آيه 179 سوره اعراف دارای قلب هستند ولی اين قلب کارايی تفقه و فهم ژرف ندارد و ظاهر بين و حواس گرا است و هر چيز محسوسی را می پذيرد و به باطن و ملکوت آن راه نمی يابد. او چشم دارد ولی اهل بينايی و بصيرت نيست، گوش دارد، ولی نمی شنود و به جای آنکه از منظر انسان به امور هستی بنگرد، در حد يک چهارپا پائين آمده و از منظر يک چهارپا به هستی می نگرد و از حقايقی که در برابرش هست غافل می شود و همه هستی را که از اسماء الهی است به گونه ای تحليل می کند که دست کم آن الحاد است و رفتارش را نيز بر همين پايه قرار می دهد (اعراف، آيه 180) در حالی که اگر تفکر می کردند و با همين ابزارهايی که در اختيارشان است خوب نگاه می کردند، در پس همين محسوسات و ظواهر هستی، ملکوت را می ديدند که خداوند در همه اين امور نقش اساسی دارد و همه اين هستی نشانه ها و آيات الهی هستند و آفريده ها را واقعاً آفريده می ديدند نه پديده.(اعراف، آيه 185)
روزنامه كيهان، شماره 21566 به تاريخ 1/12/95، صفحه 8 (معارف)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان