28 بهمن 1395, 3:57
بخشش و گذشت حقيقي به آساني محقق نميشود، چرا كه فرآيند بخشيدن معمولاً پس از فائق آمدن بر ضربه روحي وارده و فروكش كردن نسبي خشم و دلشكستگي اوليه آغاز ميشود. بخشايندگي عبارت است از رها كردن احساس آزردگي و خصومت با خطاكار و توجه كمتر به ماجراجويي كه موجب رنجش شده و بخش قابل ملاحظهاي از وقت فرد رنجيده را به خود مشغول داشته است. زماني ميتوان گفت عفو و بخشايش حقيقتا صورت گرفته كه فرد آسيب ديده، رشته زندگي را از نو به دست گيرد و به شيوهاي سالم و سازنده، حركت به پيش را آغاز كند. فرد با بخشش در حقيقت بلندنظري زيادي از خود نشان ميدهد، البته ممكن است در ضمن آن احساس كند به او بهشدت بياحترامي شده است، اما تلاش همزمان براي درك انگيزه خطاكار و بررسي اينكه انگيزه او تا چه حد از نامقبول بودن رفتارش ميكاهد، عمل بزرگوارانهاي است. با اين اقدام شجاعانه و احترام برانگيز نشان ميدهد كه قادر به حل مساله هست. هيچ كس نميتواند ما را به اصرار به بخشيدن فردي وادارد كه با ما بدرفتاري كرده، اما به خطر آسايش و سلامتي خودمان عاقلانه نيست كه كماكان عصباني و برآشفته بمانيم و به خطاكار اجازه دهيم به رنجاندن و عذاب دادن ما ادامه دهد.
بخشايش حقيقي به آساني محقق نميشود. فرآيند بخشايش معمولا پس از فائق آمدن بر ضربه روحي وارده و فروكش كردن نسبي خشم و دلشكستگي اوليه آغاز ميشود، يا احتمالا پس از زماني كه قرباني كنارآمدن با آن احساسات را ياد گرفت و توانست آنها را با استفاده از شيوههايي مهار كند. وقتي كسي ميگويد كه فردي را خواهد بخشيد، معني واقعي كلامش اين است كه مايل است او را ببخشد. او به اين ترتيب خود را ملزم به برداشتن نخستين قدم براي طي كردن فرآيند بخشايش ميكند. به عبارتي ميتوان گفت احساس و طرز تلقي قرباني دچار تحول شده است. در اين حالت قرباني به اين نتيجه ميرسد غالبا هم به صورت ناگهاني كه ادامه وضعيت فعلي هيچ نفعي برايش ندارد و چه بسا كه بگويد خطاكار را بخشيده است. با اين حال اقرار زباني به بخشيدن به معناي تحقق قطعي بخشش نيست.
احساس گناه محرك بينظيري است. وقتي احساس گناه ميكنيم اين احساس از درون ما را ميخورد و سوهان روحي است كه آن قدر تحريكمان ميكند، تا فكري برايش بكنيم. اگر چه بايد اذعان كرد كه چنين احساسي احتمالا بسيار ضعيف خواهد بود نقش مهمي در تداوم تلاش بزرگوارانه مان براي بخشيدن طرف مقابل دارد. در اين مرحله به ياد آوردن وضعيتهايي كه در آنها نقش خطاكار را داشته و بخشيده شدهايد، بسيار سودمند است. همه ما ميتوانيم وقايعي از اين دست احتمالا مربوط به دوران كودكي مان را به ياد بياوريم. اعتراف به اين حقيقت كه در گذشته موجب رنجش ديگران شدهايد، تمرين بسيار فروتنانهاي است.
براي اكثريت ما، بخشيده شدن احساس آرامشي بيحد و حساب و احساس امتنان نسبت به شخصي كه ما را بخشيده است به همراه دارد كه بسيار دلنشين است. اين آرامشي كه احساس ميكنيم به ما ميفهماند كه ما هم، در مقام خطا كار رنج بردهايم. تا قبل از رسيدن به اين مرحله، باور رايج ميان قربانيها اين است كه آنها تنها كساني هستند كه در جريان آن واقعه رنج ميبرند، حال آنكه در اكثر موارد خطاكار نيز در رنج و عذاب است. خطاكار بر حسب چگونگي تعبيرش از وضعيت، ممكن است احساس گناه، رنجيدگي يا ستم ديدگي كند يا خود را آماج سوء تفاهم بداند. گرچه اين هميشه و در همه موارد صدق نميكند اما چنين نيست كه خطاكار از وضعيت پيش آمده رضايت داشته باشد. خطاكار حتي اگر يكدندهتر ازآن باشد كه خود اعتراف كند نياز به بخشيدن دارد.
غالباً اين سوال پيش ميآيد كه قبل از بخشايش نيازي به اعتراف گناه و معذرت خواهي از جانب خطاكار هست يا نه؟ در يك دنياي ايده آل، افراد خاطي به گناه خود اعتراف ميكنند، پوزش ميخواهند و آن گاه بخشيده ميشوند. متاسفانه در دنياي ما معمولا چنين اتفاقي نميافتد، اما بخشش در هر حال مزاياي زيادي دارد، حتي در مواردي كه اقرار و عذرخواهي خطاكار را در پي نداشته باشد. اگر چه خودداري از اعتراف و طلب پوزش، احيای روابط عادي با خطاكار را تا حدودي دشوارتر ميكند اما اين كار عملي است. براي بسياري از افراد عذرخواهي به خاطر كاري كه انجام دادهاند به غايت دشوار است به اين دليل ساده كه يا بيش از حد يكدندهاند يا آن قدر اعتماد به نفس ندارند كه آبروريزي حاصل از اعتراف به خطا و اظهار تاسف را تحمل كنند. درست همانگونه كه بخشيدن كسي نيازبه شهامت دارد اعتراف به خطا نيز دل و جرات ميخواهد. اين كار نيز به منزله تصديق اين واقعيت است كه شما هم درست مانند ديگراني كه مرتكب اشتباه ميشوند، جايز الخطا هستيد. عذرخواهي ميتواند علامتي براي بسته شدن پرونده آن ماجرا باشد و به طرفين اين امكان را بدهد كه به دنبال زندگي عادي خود بروند. عذرخواهي قلم بطلان روي آنچه رخ داده است نميكشد و تا حدودي به متعادلتر شدن روابط ميان دو طرف كمك ميكند. عدهاي ميگويند با طي كردن فرآيند بخشش، درباره رفتار خود به نوعي درون بيني دست مييابند و نهايتا بيشتر احساس اعتماد به نفس ميكنند. خيليها به كلي و عميقا تغيير كردهاند بهويژه در مواردي كه بخشيدن يك خطاي بزرگ مطرح بوده است. اين عده ميگويند كه نظرشان نسبت به زندگي تا حدودي دگرگون شده؛ آرامتر و منطقيتر شدهاند و در صورت مواجهه با وضعيتهاي مشابه كمتر دچار خشم و برآشفتگي خواهند شد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان