در آستان نهجالبلاغه
آیتالله العظمی عبدالله جوادی آملی
شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۷
روزنامه اطلاعات
نهجالبلاغه از آن منظر که تفسیر قرآن کریم است، دو عنصر محوری را داراست: یکی کلی و یکی دائم، همگانی و همیشگی؛ زیرا کتابی میتواند شرح قرآن باشد که همسوی با کتاب الهی باشد؛ یعنی جهانشمول باشد از نظر کلی و جهانشمول باشد از نظر زمان؛ این کلیت و دوام، از ویژگیهای خاتم کتابها و پیام خاتم انبیا(ع) است، این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که نهجالبلاغه همانند قرآن برای مردم هر عصر و مصر و نسلی سخن تازه دارد؛ یعنی هر چه در هر زمان و زمینی بیماری مردم است، قرآن در درجه اول و شرح قرآن، یعنی نهجالبلاغه در درجه دوم درمانکننده آن است؛ این که فرمود: «و نُنزّلُ من القُرآن ما هو شفاءٌ و رحمه»،۱ اگر قرآن شفاست، شرح قرآن هم، شرح شفابخش قرآن الهی است.
مطلب بعدی آن است که جریان تفسیر قرآن، از غیر ائمه(ع) در حقیقت ساخته نیست؛ زیرا قرآن کتابی نیست که کسی بگوید «قال الله و أقول». شرحها یا شرح «قال و أقول» است یا «شرح مزجی»، بالاخره شارح نظری در برابر «ماتن» دارد؛ میگوید «ماتن» چنین گفته است، من که شارح هستم چنین میگویم. قرآن شرح و تفسیر به این معنا نخواهد داشت که کسی بگوید خدا چنین فرمود و من چنین میگویم. شرح و تفسیر «مزجی» یا «قال، أقول» و مانند آن، در قرآن راه ندارد و نهجالبلاغه، تفسیر یا شرح قرآن به این معنا نیست. تفسیر و شرح قرآن که به صورت نهجالبلاغه ظهور کرده است، به این معناست که «قال الله متناً و قال خلیفه الله شرحا»، آنکه قرآن را شرح میکند و قرآن ناطق است، در حقیقت خلیفه خدایی است که متکلم است؛ لذا وجود مبارک علی بن ابیطالب(س) در همین نهجالبلاغه فرمود همه معارف و احکام و حکم را خدا در قرآن فرمود؛ ولی با شما سخن نمیگوید: «فاستنطقوهُ و لن ینطق»؛۲ با شما حرف نمیزند، با کسی حرف میزند که خلیفه متکلم باشد، چون خلیفه متکلم است که میتواند کلام «مستخلفعنه» خود را بشنود و آن را تفسیر کند؛ لذا آنچه به عنوان معارف بلند در قرآن کریم آمده است، به صورت مشروح در نهجالبلاغه بازگو شد.
مهمترین عنصری که وجود مبارک علی بن ابیطالب در شارح بودن قرآن کریم که به صورت نهجالبلاغه ظهور کرده است بیان میکند، این است که پیغمبران را به عنوان «مُثیر دفائن عقول» معرفی کرده است؛ انبیا به وسیله کتابهای الهی آن فطرت را شکوفا میکنند که: «یُثیروا لهُم دفائن العُقول».۳چند نکته محوری از این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه به دست میآید:
مشترکات انسان و فرشته
اولین نکته آن است که گرچه انسان از نظر بدن مشترک با دام است، لذا سالانه چند کنگره و همایش برای تشخیص بیماریهای مشترک بین انسان و دام برگزار میشود، که یک کار علمی و وزین است؛ اما بسیار کار کوتاهی است. کار اساسی دیگر، تشکیل کنگرههای عظیم برای درک مشترکات بین انسان و فرشته است. کاری که نهجالبلاغه میکند، غذای فکری و روحی اینگونه کنگرهها و همایشهای مشترک بین انسان و فرشته را بیان میکند؛ ملائکه چه خصیصهای دارند و انسان چگونه میتواند باشد؟ چرا انسان با فرشته در بسیاری از امور مشترک است و آن مرز مشترک چیست؟ موانع نیل رسیدن به آن مرز مشترک چیست؟ مقتضیات آن مرز مشترک چیست؟ این کار را علی بن ابیطالب(س) با بیان اینکه انبیا آمدند فطرت را شکوفا کنند، یعنی انسانی را که فرشته «بالقوّه» است، فرشته «بالفعل» کنند و انسانی که میتواند با ملائکه باشد، او را با ملائکه محشور کنند، این را کار انبیا قرار داد که فرمود: «و یُثیروا لهُم دفائن العُقول».
دفینه را انسان به دو راه میتواند شکوفا کند و این دو راه هم در یک حد نیستند. یک معدنشناس دفینههای گوهری را از دل خاک بیرون میآورد و آن را گردگیری و شستشو میکند، برخیها آنها را گداخته میکنند، آن ناخالصیها را برطرف میکنند، آن را شفاف میکنند، به صورت زر ناب و مانند آن درمیآورند؛ چه اینکه شکوفا کردن یک بذر بعد از بذرافشانی در دل خاک، به این است که مرده زنده شود؛ یعنی گندم مرده به صورت خوشه زنده حیات گیاهی پیدا کند و بارور شود. این کارها را آن معدنشناس یا آن کشاورز انجام میدهد که این را «إثاره» میگویند؛ مانند «ثوره» ایجاد کردن، شوراندن، انقلاب ایجاد کردن، شکوفا کردن که به «اثاره» گفته میشود «و یُثیروا لهُم دفائن العُقول».
خدای سبحان در نهان و نهاد انسانها معارف بلندی را به صورت دفینه جاسازی کرده است، انبیا را به عنوان معدنشناس از یک سو و کشاورز از سوی دیگر اعزام کرده است تا آنچه را در دل خاک نهفته است، شکوفا کند و به انسان نشان بدهد که این مشترک بین شما و فرشته است. کار علی بن ابیطالب(س) این بود که خودش اولاً فرشتهمنش شد و سعی کرد افرادی را فرشتهخوی تربیت کند؛ لذا فرمود: «کان لی فیما مضی أخ: من در گذشته برادری داشتم که بسیار در چشمان من باعظمت جلوه میکرد. و کان یُعظمُهُ فی عینی صغرُ الدُّنیا فی عینه: دنیا در برابر چشمان او پست و کوچک و کوتاه بود، همین پستبینی دنیا باعث میشد که او در چشمانم بزرگ جلوه میکرد» و رازش هم این است که: «و کان خارجا من سُلطان بطنه»؛ او از سلطنت «شهوتین» و «أجوفین» بیرون آمده است، او از سلطنت شکم بیرون آمده است و وقتی هم که تحت قهر سلطنت شکم نباشد، فرشتهخوی خواهد بود: «و کان خارجا من سُلطان بطنه فلا یشتهی [یتشهّی] ما لا یجدُ و لا یُکثرُ اذا وجد»؛۴ او اگر چیزی مییافت، اسراف و اتراف نمیکرد و اگر هم نمییافت، جزع نداشت.
غرض آن است که علی بن ابیطالب(س) نهجالبلاغه را به عنوان شرح و تفسیر قرآن فرمود، یک؛
کلی است، یعنی همگانی است و دائم است، یعنی همیشگی است، دو؛
در هر زمان و زمینی نیازهای منطقهای را بررسی میکند و انجام میدهد، سه؛
خروج از سلطنت «أجوفین» را باعث گرانمایه شدن و ماده مشترک انسان و فرشته میداند، چهار؛
و پنج، آنچه در جهان کنونی مورد نیاز است، ضرورت وحدت است.
ضرورت وحدت
نه جنگ جهانی اول توانست مشکل جهان را حل کند، نه جنگ جهانی دوم توانست جهان را آرام کند، نه این جنگهای نیابتی و پرورش سَلفی و تکفیری و داعشیها میتوانند جهان را آرام کنند. سخن نورانی نهجالبلاغه این است که: هیچکس در بین امت پیغمبر به اندازه من علاقهمند به وحدت اسلامی نیست؛ حریصترین مرد نسبت به وحدت من هستم! در نامهای به مخاطب خاص فرمود: «و لیس رجُلٌ فاعلم أحرص [النّاس] علی جماعه اُمّه محمد(ص) و أُلفتها منّی»؛۵ بدان در بین امت پیامبر هیچکسحریصتر از من برای ایجاد وحدت بین مسلمانها نیست. بعد هم فرمود اختلاف و تخلف نه راه به جایی میبرد، نه اجازه میدهد کسی راه به جایی ببرد: «انّ الله سبحانهُ لم یُعط أحدا بفُرقه خیراً ممّن مضی و لا ممّن بقی»،۶ این را از نظر علم تاریخی نمیگوید، بلکه از منظر علم غیب و سنت خداشناسی میگوید: بدان! در گذشته نزدیک یا دور، در آینده نزدیک یا دور، ماضی و مستقبل، خدای سبحان احدی را بر اثر اختلاف خیر نداد، هیچ امت گرایشدار به اختلاف و تعدّد و کثرتگرایی و پراکندگی طرفی از خیر نمیبندد و «بالصّراحه» اعلام فرمود: «الشّاذ من النّاس للشّیطان کما أنّ الشّاذ من الغنم للذّئب»؛۷ همانطوری که گوسفند تکچر که به طمع علوفهای جدا به دامنه کوه سری میزند و طعمه گرگ میشود، انسان اگر از قافله جامعه جدا باشد، تکرأی و تکگرا باشد، طعمه شیطان خواهد بود.
آنچه برای امت اسلامی در شرایط کنونی لازم است، وحدت است؛ پرهیز از تفریط و افراط و گرامیداشت اندیشه یکدیگر! عاقل شدن، جامعه را از پراکندگی بازمیدارد.
یکی از بیانات نورانی علی بن ابیطالب(س) این است که عقل برای همان است که خدای سبحان از چراغ عقل، جامعه را اداره کند؛ زیرا عقل مانع اختلاف است. ما مشترکات فراوانی در جوامع اسلامی داریم که آنها مانع پراکندگی است، مانع تکفیر است، مانع «تفسیق» است، مانع هر نوع جنگ و خونریزی و امثال آنهاست.
بنابراین آنچه از کلمات نورانی علی بن ابیطالب(س) برمیآید، احساس ضرورت وحدت و ضرورت پیروی از منویات ذات اقدس الهی از سوی دیگر است؛ اما راهکار آن چنین است: فرمود در دنیا باطل و حقی هست؛ حق گرچه به حسب ظاهر سنگین است، ولی گواراست؛ باطل گرچه سبک است، ولی وباخیز است. واژه «وبی»، «أوبی»، «موبی» در نهجالبلاغه مطرح است. وجود مبارک حضرت امیر انسانها را هم به فطرتشان و هم به آن عادتشان آگاه میکند. براساس فطرت، انسان یک موجود ابدی است که مرگ را میمیراند نه بمیرد! انسان مرگ را میچشد، نه مرگ او را بچشد! در قرآن نیامده «کل نفس یذوقها الموت» که هر کسی را مرگ میچشد، بلکه در قرآن چنین آمد: «کُل نفس ذائقه الموت:۸ هر کسی مرگ را میچشد.» روشن است که هر «ذائق»، «مذوق» خود را هضم میکند و او را از پا درمیآورد؛ انسان است که مرگ را میمیراند، او «اماته» میکند، بدون اینکه از بین برود! انسان در مصاف با مرگ، او را از بین میبرد، وارد صحنه برزخ میشود که انسان است و مرگ نیست، وارد «ساهره» معاد میشود که انسان است و مرگ نیست، انشاءالله وارد بهشت میشود که انسان است و مرگ نیست.
حق و باطل
پس انسان باذنالله همانند فرشته مصون از بین رفتن است و انسان است که مرگ را میمیراند، لکن در این فراز و فرودی که به تعبیر جناب عطار در جهان مطرح است،۹ یک حق است و یک باطل؛ یک عدل است و یک ظلم؛ یک خیر است و یک شرّ؛ یک حُسن است و یک قبیح؛ یک صدق است و یک کذب. خونریزی و کشتار مردم و ستم کردن چه در یمن، چه در فلسطین، چه در عراق و چه در جاهای دیگر به صورت داعش تکفیری و مانند آن، ممکن است در ذائقه استکبار و صهیونیسم و مانند آن سبک بیاید؛ ولی بیان نورانی علیبنابیطالب(س) در نهجالبلاغه این است «إنّ الحقّ ثقیلٌ مرئٌ و إنّ الباطل خفیفٌ وبئ»؛۱۰ یعنی عمل به حق گرچه به حسب ظاهر دشوار است، ولی گواراست و نتایج خوبی میدهد؛ باطل گرچه عمل به آن آسان است، ولی وباخیز است.
اگر مرتعی علف آن وباخیز باشد، این دام بر اثر اینکه نمیداند به دام آن میافتد، این علف سبز را میخورد، ولی به وبا مبتلا میشود. وبا یک بیماری آبروبر است! ممکن است کسی به غدّه بدخیم سرطان مبتلا شود و خدای ناکرده مثلاً رخت بربندد، اما آبروی او محفوظ است که یک بیماری گرفت و مرد، آبرویش نریخت و نرفت؛ اما وبا یک بیماری آبروبر است که هر لحظه ـ بالا و پایین ـ طاس و لگن میخواهد! فرمود اگر دست به بیتالمال زدی، اگر دست به باطل زدی، اگر دست به حق مردم زدی، اگر دست به خون مردم زدی، اگر دست به جاه و مال و حیثیت و آبروی یک ملت مسلمان زدید، این به حسب ظاهر ممکن است برای شما آسان باشد، ولی وباخیز است و آبروبر. گناه شخصی، آبروی شخصی میبرد؛ گناه ملی، آبروی ملی میبرد؛ گناه منطقهای، آبروی منطقهای میبرد و گناه بینالمللی آبروی بینالمللی میبرد. فرمود این وباست، وباخیز است، گناه آبروبر است!
انسان باید با آبرو زندگی کند و اگر با آبرو زندگی کرد، رفاه دنیا و آخرت دارد. قرآن کریم درباره بعضی افراد تعبیر به «خزی» میکند؛۱۱ فرمود اینها آبرویشان در دنیا و آخرت میرود. کنگره نهجالبلاغه برای ترویج آبرومندی است که مسلمان آبرومند زندگی کند. آبرومندی به این است که نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد. البته این حرفها حرفهای «اوساط» است، نهجالبلاغه در این حد نیست. نهجالبلاغه سخنانی دارد که بدون رنج سالیان، ادراک آن ممکن نیست. وقتی کسی میگوید: «سَلونی قبل أن تفقدونی»،۱۲ وقتی کسی میگوید من مثل کوههای عادی نیستم؛ من اگر حرف میزنم، سیل از من میریزد: «ینحدرُ عنّی السّیل»؛۱۳ یعنی همین!
کوه بلند سیلخیز
خطبهای که مرحوم سیدرضی در نهجالبلاغه در وصف متقیان برای همّام یاد کرده است،۱۴ سیلی است که مرحوم سید رضی چندین شعبه فرعی برای این سیل ذکر کرده است. این خطبه در حد بیست صفحه است و سید رضی هفت صفحه آن را یکجا نقل کرده، بعد خروجیها و راههای فرعی فراوانی برای آن ذکر کرده است؛ بخشی را سد بسته که اصلاً گفته نشد و بخشهای دیگر هم در خطبههای دیگر آمده است. آن خطبهای که بعد از ۲۲۰ آمده است که «قد أحیا عقلهُ و أمات نفسهُ حتّی دقّ جلیلُهُ و لطُف غلیظُهُ و برق لهُ لامعٌ کثیرُ البرق» جزء همین خطبههاست. وقتی آن شخص به حضرت گفت: «اوصاف متّقیان را برای من تعریف کن»، فرمود من مثل کوههای عادی نیستم که باران از بالای آن بیاید و به دامنه آن سرازیر شود و سیل نیاید؛ من آنقدر اوج دارم که اگر باران بیاید، در دامن من سیل تولید میشود. هر کوهی سیل ندارد. کوههای فراوانی در سلسله جبال مشاهده میشوند، ولی هر کوهی آن قله رفیع هیمالیا و مانند آن نیست که پرنده نتواند بر اوج آن پرواز کند، فرمود من آن قله بلندی هستم که «و لا یرقی إلیّ الطّیر».۱۵
وجود مبارک حضرت امیر را در آنجاها باید یافت؛ ولی در مجالس عمومی حرفهای «اوساط» علوی گفته میشود؛ حرفهای اخلاقی، حرفهایی که موعظه و نصیحت است که امیدواریم جهان به آن سمتیحرکت کند که لذت وحدت در کام جامعه بشری گوارا تلقی شود و خونریزیها و جنگها و آدمکشیها رخت بربندد و کارخانههای اسلحهسازی و تشکیلات اسلحهفروشی رخت بربندد تا جهان به صورت برادر مصافحه کند و زندگی کند.
پینوشتها:
1- سوره اسراء، آیه 82.
2- نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 158.
3- نهجالبلاغه، خطبه 1.
4- نهجالبلاغه، حکمت 289.
5- نهجالبلاغه، نامه 78.
6- نهجالبلاغه، خطبه 176.
7- نهجالبلاغه، خطبه 127.
8- سوره آل عمران، آیه 185.
9- دیوان اشعار عطار: ز سرگشتگی زیر چوگان چرخر چو گویی ندانی فراز از فرود!
10- نهجالبلاغه، حکمت 376.
11- سوره مائده، آیه 33.
12- نهجالبلاغه، خطبه 189.
13- نهجالبلاغه، خطبه 3.
14- نهجالبلاغه، خطبه 193.
15- نهجالبلاغه، خطبه 3.