دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سه نشانه منافق از منظر قرآن

No image
سه نشانه منافق از منظر قرآن

نويسنده: آيت الله جعفر سبحانی

نفاق از مباحث مهمي است که در قرآن بسيار به آن پرداخته شده تا جايي که سوره اي به نام منافقون بر پيامبر اکرم(ص) نازل شده است. منافق کسي است که در باطن کافر و در ظاهر مسلمان است. در نوشتار پيش رو که بخش هايي از کتاب «دوست نماها» اثر آيت الله جعفر سبحاني است، برخي نشانه هاي نفاق از ديدگاه قرآن کريم مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد.

نشانه های نفاق

قرآن کريم مي فرمايد: «وَإِذَا رَاَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ اَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كاَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَهًْ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَهًْ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللّهُ اَنّي يُوْفَكُونَ». (منافقون -4)

هنگامي كه آنها را مي بيني، شكل و قيافه آنها تو را به شگفت مي آورد و اگر سخن بگويند(بر اثر قيافه حق به جانبي كه به خود مي گيرند) تو را به سخنان خود جلب مي نمايند و به گفتار آنها گوش مي دهي، گويي آنها چوب هايي هستند كه به ديوار تكيه داده شده، هر صدايي را بر ضدّ خود مي پندارند. دشمنان واقعي آنها هستند. از آنها بپرهيز، مرگ بر آنها! چگونه از حقيقت روي گردانند.

هدف آيه، بيان علايم منافقان است كه به وسيله اين علايم مي توان منافق را از مومن تشخيص داد. اين نشانه ها نوعاً جنبه كلي و عمومي دارند و هم اكنون اين علايم بر سر منافقان عصر خود ما نيز سايه افكن است.

صفات منافقان

  1. منافقين دارای قيافه حق به جانب هستند

مفسران مي گويند: منافقان عصر رسالت، افرادي خوش قيافه و زيبارو بودند. عبداللّه بن اُبي سردسته منافقين و دوستان و هم فكران وي افرادي بلند قامت و خوش قيافه بوده و از زيبايي ظاهر بهره كافي داشتند (مجمع البيان، ج10، سوره منافقون) بنابراين نمي توان آن را نشانه اي كلي و عمومي دانست.

ممكن است مقصود از جمله «وَإِذَا رَاَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ اَجْسامُهُمْ» اين باشد كه افراد منافق در برخورد با افراد مؤمن، قيافه حق به جانبي مي گيرند، اين قيافه و سكوت و آرامش و نگاه هاي آرام آنان (كه همگي براي پوشاندن نفاق دروني است) همه را به تعجب وا مي دارد و تصور مي كنند كه آنان افراد صالحي هستند.

شايد اين احتمال به ظاهر آيه از معنايي كه مفسران گفته اند نزديك تر باشد و روي اين احتمال، نشانه اي كلي و يا غالبي خواهد بود و منافقان براي پوشاندن صفت نفاق خود و جا زدن خويش در جرگه مؤمنان، به آن پناه مي برند، در صورتي كه زير آن قيافه، خوي درندگي و عداوت ريشه دار خود را پنهان مي دارند. البته اين سكوت و آرامش مانع از آن نيست كه در مواقعي حرّاف و پشت هم انداز نيز باشند.

  1. مهارت در سخن گفتن و پشت هم اندازی

نكته اين كار روشن است؛ زيرا از آنجا كه در باطن، ايمان به گفته خود ندارند و گاهي تصور مي كنند كه ممكن است اين ضمير براي ديگران روشن شود و رسوا شوند، حس «عيب پوشي» آنها را وامي دارد كه گرم سخن بگويند و با نشان دادن عنايت بيشتر، نظر طرف را جلب كنند. اين افراد در سخن گفتن و پشت هم اندازي آن چنان ماهر و ورزيده اند كه حتي گاهي نظر پيامبر (ص) را ظاهراً به گفتار خود جلب مي نمودند، چنانكه آيه مورد بحث اين مطلب را مي رساند: «وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ...».

از اين نظر ما نبايد فريب چرب زباني و تندگويي و گرم سخن گفتن گروهي را بخوريم و لااقل بايد احتمال دهيم كه ممكن است اين طرز بيان، براي فريب دادن ما باشد نه براي دل سوزي به خاطر حقيقت.

  1. مانند چوب های خشك در برابر حوادث که كوچك ترين انعطافی ندارند

منافقان عصر رسالت به مسجد مي آمدند و در انتهاي جمعيت به ديوارهاي مسجد تكيه مي زدند، ولي كوچك ترين بهره از وحي الهي و بيانات پيامبر (ص) نمي بردند و حقايق و معارف را درك نمي كردند. يك چنين جمعيت به سان اجسام بدون ارواح و يا چوب هاي خشكي بودند كه در برابر سخنان حكيمانه و بيانات منطقي پيامبر (ص) كوچك ترين واكنشي از خود نشان نمي دادند. تو گويي اصلاً روحي در بدن آنها وجود نداشت.

گاهي تصور مي شود كه مقصود از تشبيه آنان به چوب هاي تكيه داده شده به ديوار، اين است كه آنها موجودات غير مفيدي اند؛ زيرا چوب در صورتي مفيد خواهد بود كه داخل كار و يا ساختمان باشد، و در غير اين صورت موجود مزاحم و غير سودمندي خواهد بود. ولي اين وجه تا حدي دور از ظاهر آيه و متفاهم عرفي است.

احتمال سومي نيز در اينجا هست كه شايد از دو معناي پيش روشن تر و واضح تر باشد؛ زيرا مي توان گفت كه مقصود از تشبيه آنها به چوب هاي تكيه زده به ديوار، اين است كه آنان به سان چوب هاي خشك در برابر حوادث، كوچك ترين انعطافي ندارند و «خشب» در لغت عرب همان چون خشك غير قابل انعطاف را مي گويند كه بر اثر فشار دو نيم مي شود.

انعطاف پذيري در برابر حوادث به طرز صحيح، يكي از نشانه هاي مردان مومن به هدف خويش است و انعطاف در برابر حوادث، با تملق و چاپلوسي و ابن الوقت بودن و از اين شاخه به آن شاخه پريدن، فرق روشني دارد.

افراد ابن الوقت هدف مشخصي ندارند و به هيچ اصلي پايبند نيستند، به هر رنگي درمي آيند، و با ماسك هاي گوناگون در صحنه زندگي ظاهر مي شوند و براي سود شخصي همه اصول را زير پا مي گذارند. ولي افراد انعطاف پذير، تا آنجا كه به اصول و اهدافشان ضرري متوجه نشود با مردم حتي با دشمن خود احياناً كنار مي آيند و براي حفظ اصول و پايه هاي واقعي از يك سلسله منافع مي گذرند.

جهان طبيعت به ما درس مي آموزد: طوفان سهمگيني از نقطه اي برمي خيزد و بر اشجار جوان و كهن سال و گل ها و گياهان و مزارع حمله مي برد، سنبل هاي مزارع و گياهان و گل هاي گلستان در برابر طوفان مقاومت نشان نداده و با انعطاف و خم شدن خاصي، طوفان سهمگين را رد مي كنند و پس از دقيقه اي به حالت نخست باز مي گردند. ولي درختان خشك و يا درختان كم انعطاف در برابر طوفان سينه سپر كرده و با صلابت خاصي ابراز مقاومت مي نمايند، امّا پس از لحظاتي از پاي درمي آيند.

اين حقيقت اجتماعي را پيامبر اسلام (ص) در يكي از سخنان خود بيان كرده و مي فرمايد: «مَثَلُ الْمُوْمِنِ كَالسُّنْبُلَةِ يُحَرِّكُهَا الرِّيحُ فَتَقُومُ مَرَّةً وَ تَقَعُ اُخْرَي وَ مَثَلُ الْكَافِرِ مَثَلُ الْاَرْزَةِ وَ لَا يَزَالُ قَائِمَةً حَتَّي تُتَغَفَّرَ». (جامع الاخبار(للشعيري)، ص 183)

روح البيان در تفسير همين سوره مي نويسد: «الْاَرْزَةِ» درخت سختي است مانند صنوبر؛ «تُتَغَفَّرَ»: از جاي كنده مي شود.

حال مؤمن مانند سنبلي است كه باد تند آن را حركت مي دهد، گاهي مي ايستد و گاهي خميده مي گردد؛ ولي افراد كافر، در نداشتن انعطاف و كنار نيامدن با مردم، مانند درختان سخت هستند كه در برابر تندباد حوادث از جاي كنده مي شوند.

افراد منافق بر اثر نداشتن فكر و عقل درست و سالم، حتي به آن اصولي كه از ناحيه پيامبر(ص) پيشنهاد مي شد و صد در صد به نفع آنها بوده نيز احترام نمي گذاشتند. از آنجا كه آنها، افراد كوردلي بودند، هرگز حاضر نبودند كه اصول و قوانين اسلامي را تحليل و تجزيه كنند و لااقل اصولي را كه به نفع آنها و ديگران است از صميم دل بپذيرند.

منافق نه طرح مي دهد و نه طرح مي پذيرد. او به سبب بيماري «نفاق» كردار و گفتارش از محور عقل و خرد بيرون است؛ در حالي كه رسول خدا(ص) و مومنان به آيين وي، با لجوج ترين دشمنان خود در سرزمين «حديبيه» كنار آمدند و انعطافي نشان دادند كه گروه تندرو و نزديك بين را ناراحت ساخت.

عالی ترين انعطاف پذيری پيامبر(ص)

اينك ما در اينجا نمونه اي از بزرگواري ها و عالي ترين انعطاف پذيري پيامبر اسلام را در جنگ«حديبيه» بيان مي كنيم تا روشن شود رهبر عالي قدر اسلام، تا آنجا كه به اصول ضرر و لطمه اي وارد نشود، عالي ترين انعطاف را نشان مي داد:

در ايام «حديبيه» كه مسلمانان براي اداي عمره به آن نقطه آمده بودند با مقاومت شديد سپاه شرك مكه رو به رو گرديدند و نزديك بود آتش جنگ شديدي ميان دو دسته شعله ور شود. نمايندگان مختلفي از طرف قريش براي مذاكره با پيامبر(ص) به محضر ايشان آمدند، ولي هيچ کدام نتوانستند مشكل را از طريق مذاكره حل كنند. سرانجام سهيل بن عمر، با دستورهاي خاصي مامور شد جريان را با قراردادي خاتمه دهد.

چشم پيامبر (ص) به سهيل افتاد، فرمود: سهيل آمده است قرارداد صلحي ميان ما و قريش ببندد. سهيل آمد و نشست و از هر دري سخن گفت و مانند يك ديپلمات ورزيده عواطف پيامبر(ص) را براي انجام چند مطلب تحريك كرد.

او چنين گفت: اي ابوالقاسم! مكه حرم و محل عزت ماست. جهان عرب مي داند، تو با ما جنگ كرده اي، اگر تو با همين حالت كه با زور و قدرت توام است، وارد مكه شوي، ضعف و بيچارگي ما را در تمام جهان عرب آشكار مي سازي، فردا تمام قبايل عرب به فكر تسخير سرزمين ما مي افتند، من تو را به خويشاوندي كه با ما داري سوگند مي دهم، و احترامي كه مكه دارد و زادگاه توست يادآور مي شوم....

وقتي سخن سهيل به اين جا رسيد، پيامبر اسلام (ص) كلام او را قطع كرد و فرمود: منظورتان چيست؟.

گفت: نظر سران قريش اين است كه امسال همگي از اينجا به مدينه بازگرديد و فريضه عمره و حج را به سال آينده موكول كنيد. مسلمانان مي توانند سال آينده، مانند تمام طوايف عرب در مراسم حج شركت كنند، ولي مشروط بر اين كه بيش از سه روز در مكه نمانند و سلاحي جز سلاح مسافر همراه نداشته باشند.

مذاكرات سهيل با پيامبر (ص) سبب شد كه قراردادي كلي و همه جانبه ميان مسلمانان و قريش بسته شود. او در شرايط و خصوصيات پيمان فوق العاده سخت گيري مي كرد و گاهي كار به جايي مي رسيد كه نزديك بود رشته مذاكرات صلح پاره شود، ولي از آنجا كه طرفين به صلح و مسالمت علاقه مند بودند، دومرتبه رشته سخن را به دست گرفته، در پيرامون آن سخن مي گفتند.

مذاكرات هر دو نفر با تمام سخت گيري هاي سهيل، به پايان رسيد و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظيم شود و به امضاي طرفين برسد.

بنا به نوشته عموم سيره نويسان، پيامبر(ص)، علي(ع) را خواست و دستور داد پيمان صلح را به شرح زير بنويسند:

پيامبر(ص) به اميرمؤمنان(ع) فرمود: بنويس: «بسم اللّه الرحمن الرحيم». و علي(ع) نوشت.

سهيل گفت: من با اين جمله آشنايي ندارم و «رحمان» و «رحيم» را نمي شناسم. بنويس: «باسمك اللهم» (به نام تو اي خداوند).

پيغمبر (ص) موافقت كرد به ترتيبي كه سهيل مي گويد نوشته شود و علي(ع) نيز نوشت. سپس پيامبر(ص) به علي(ع) دستور داد كه بنويسد: «هذا ما صالح عليه محمد رسول اللّه» (يعني اين پيماني است كه رسول خدا با سهيل نماينده قريش بست).

سهيل گفت: ما رسالت و نبوت تو را به رسميت نمي شناسيم و اگر معترف به رسالت و نبوت تو بوديم، هرگز با تو از درِ جنگ وارد نمي شديم. بايد نام خود و پدرت را بنويسي و اين لقب را از متن پيمان برداري.

در اين نقطه برخي از مسلمانان راضي نبودند كه پيامبر(ص) تا اين حد تسليم خواسته سهيل شود، ولي پيامبر(ص) با در نظر گرفتن يك سلسله مصالح عالي، خواسته سهيل را پذيرفت و به علي(ع) دستور داد كه لفظ «رسول اللّه» را پاك كند.

در اين لحظه علي(ع) با كمال ادب عرض كرد: مرا ياراي چنين جسارت نيست كه رسالت و نبوت تو را از پهلوي نام مباركت محو كنم. پيامبر(ص) از علي(ع) خواست كه انگشت او را روي آن بگذارد تا شخصاً آن را پاك كند و علي(ع) انگشت پيامبر(ص) را روي آن لفظ گذارد و پيامبر لقب «رسول اللّه» را پاك نمود. (ارشاد، ص 61؛ اعلام الوري، ص 106؛ بحارالانوار، ج20، ص 368) طبري در اين قسمت دچار اشتباه شده و نوشته است كه خود پيامبر (ص) نام خود را نوشت و ما در اين قسمت بطور گسترده در كتاب «در مكتب وحي» سخن گفته ايم.

گذشت و مسالمتي كه رهبر عالي قدر اسلام در تنظيم اين پيمان از خود نشان داد، در تمام جهان بي سابقه است؛ زيرا حضرت در گرو افكار مادي و احساسات نفساني نبود و مي دانست واقعيات و حقايق، با نوشتن و پاك كردن عوض نمي شود، از اين جهت براي حفظ پايه هاي صلح، در برابر تمام سخت گيري هاي طرف، از در مسالمت وارد شده و گفتار او را پذيرفت.

تکرار تاريخ

نخستين شاگرد ممتاز مكتب پيامبر اسلام (ص)، با همين گرفتاري رو به رو گرديد و از اين نظر نسخه دوم نَفْس نبوي، علي(عليه السلام) از هر جهت نسخه مطابق اصل است و در مراحل زيادي با هم تطابق پيدا نموده اند. در آن لحظه كه اميرمومنان (ع) از پاك كردن لفظ «رسول اللّه» امتناع ورزيد، پيامبر اكرم(ص) رو به علي(ع) كرد و از آينده علي(ع) كه وضع او با وضع پيامبر (ص) كاملاً مشابه خواهد بود، چنين خبر داد: فرزندان اين گروه، تو را به چنين امري دعوت مي نمايند و تو با كمال مظلوميت به چنين كاري تن مي دهي. (كامل ابن اثير، ج2، ص 138)

اين مطلب در خاطره علي(ع) باقي ماند تا اينكه جريان جنگ صفين پيش آمد و پيروان ساده لوح اميرمومنان(ع) تحت تاثير ظاهرسازي هاي فريبنده سربازان شام (كه تحت سرپرستي معاويه و عمروعاص با علي(ع) جنگ مي كردند) قرار گرفته و حضرت را واداشتند تن به صلح دهد. براي نوشتن صلح و قرارداد، انجمني ترتيب دادند.

عبيداللّه بن ابي رافع، دبير اميرمومنان (ع) از طرف آن حضرت ماموريت يافت صلح نامه را چنين بنويسد: «هذا ما تقاضي عليه اميرالمؤمنين علي».

در اين لحظه عمروعاص، نماينده رسمي معاويه و سربازان شام رو به دبير علي(عليه السلام)كرد و گفت: نام علي و نام پدر او را بنويس؛ زيرا اگر ما او را رسماً اميرمومنان مي دانستيم هرگز با او از درِ نبرد وارد نمي شديم. در اين باره سخن به طول انجاميد، اميرمومنان(ع) حاضر نبود بهانه دست دوستان ساده لوح بدهد، پاسي از روز با طرفين كشمكش داشت تا اينكه به اصرار يكي از افسران خود، اجازه داد لفظ اميرمومنان را پاك كند، سپس فرمود: «اللّه اكبر، سنّة بسنّة». و داستان حديبيه و يادآوري پيامبر را براي مردم بازگو كردند. (كامل ابن اثير، ج3، ص 162)

روزنامه كيهان، شماره 21292 به تاريخ 9/12/94، صفحه 6 (معارف)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS