23 فروردین 1396, 7:45
علم اخلاق در اصل يك علم عملي است، يعني بايد عقل نظري را با عقل عملي آميخته نمود، چرا كه تنها دانستن مسائل، كارساز و ثمربخش نيست و بايد پس از علم، عمل نمود. اخلاق علمي است كه زشتي و زيبايي صفات و ملكات نفساني انسان را تبيين ميكند و راه درمان و دريافت هر يك را توضيح ميدهد. بنابراين اخلاق نقش سازندهاي در زندگي انسان دارد و داراي فواید و آثاري است كه برشمردن آنها ميتواند مفيد باشد.
بعد روحاني انسان با توجه به دلايل مختلف ديني و عقلي از بعد جسماني انسان برتر و بالاتر است. تمام دانشمنداني هم كه براي كانون وجود انسان، روح و رواني قائلند، بر اين عقيدهاند كه روان انسان، بالاتر و شريف تر از جسم آدمياست. اين دانشمندان جسم و بدن را به منزله قشر و پوست و روان را به مثابه مغز و لبّ ميدانند. دليل مطلب از نظر عقل نيز روشن است، زيرا بقا و كيان بدن در پرتو روان است و فناي آن به هنگام قطع رابطه با جان، بدن پيوسته در حال تغيير و تحول و در مسير فنا و نابودي است. (و من نعمرهُ ننكسْهُ في الخلق؛ آيه مباركه ۶۸ سوره يس) اما روح دايماً به جانب تكامل و ابديت و به سوي جهان باقي در حركت است. برتري روح از بدن از نظر روايات اهل بيت (ع) نيز ثابت و مورد قبول است. علاوه بر رواياتي كه صريحاً به اين موضوع اشاره دارد، روايات بسياري نيز تلويحاً به همین موضوع اشاره نموده است. مانند روايتي كه اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: در شگفتم كه ميبينم مردم، شب هنگام كه براي آنان غذا برده ميشود، خود را به زحمت مياندازند و چراغي روشن ميكنند تا ببينند چه چيزي در شكم خود ميريزند، اما به هنگام تغذيه روح، چراغ عقل را با شعاع علم روشن نميكنند تا از آثار منفي ناآگاهي و ثمراتي كه در اعتقادات و اعمالشان وجود دارد، در امان بمانند. امام حسن (ع) نيز ميفرمايد: در شگفتم از كسي كه درباره خوراكش فكر ميكند، چگونه درباره معلوماتش نميانديشد. از محتواي اين روايات به دست ميآيد كه جنبه روح بالاتر از جنبه بدن است و انسان هميشه بايد جانب روح را ترجيح بدهد. با توجه به موقعيت و برتري روح نسبت به تن، از نظر عقل و عرفان و بيان اهل بيت عصمت و طهارت (ع) وظيفه عقلي و شرعي ايجاب ميكند كه در تربيت و تقويت آن بكوشيم و از اموري كه آن را تهديد و تضعيف ميكند بر حذر باشيم. تنها راهي كه موجب پرواز ملكوتي روح و مانع انحطاط و سقوط آن ميشود، تزكيه نفس، يعني آراستن خود به فضايل اخلاقي و دوري از رذايل است. از اين روست كه ميگويند اخلاق تقويتكننده بعد رواني انسان است.
دومين فايده اخلاق، اين است كه تخلّق به اخلاق انساني و اسلامي، خواستههاي مطلق انسان را تعديل و مهار ميكند. در توضيح اين مطلب بايد گفت تمام كارهاي انسان، از خوردن و خفتن و زندگي تشكيل دادن و بهطور كلي از مسائل اوليه زندگي گرفته تا اختراع ابزارها و اكتشافات علمي همه و همه برخاسته از خواستههاي دروني است؛ يعني از يك سلسله قوا و نيروهاي باطن نشأت ميگيرد. به سخن ديگر، انسان در باطن خود داراي غرايزي است همچون غضب، شهوت و غرايز ديگري كه تمام كارهاي روزمره انسان بر اساس آنها به منصه ظهور و تحقق ميرسد. حال، اگر اين غرايز و نيروهاي باطني در ميدان وسيع فعاليت خود مطلق و آزاد باشند و به هيچ وجه تعديل و كنترل نشوند، انسان را به نابودي ميكشانند، پس به سبب مصونيت از هلاكت بايد تعديل شوند. بايد توجه داشت كه وجود هر يك از اين غرايز در كانون وجود انسان نعمتي بزرگ از نعمتهاي الهي است و فقدان آن، نقص فاحشي است براي انسان. خلاصه اينكه، مطلق و رها بودن غرايز، نقمت و معتدل و مهار بودن آنها نعمت است. غرايز در درون وجود و شريانهاي بدن انسان، همچون رودهايي است كه از كوهساران به سوي درياها رهسپار ميشود. اگر رودخانهاي كم آب يا بدون آب باشد بي فايده است و اگر طغيان كند بنيان كن، ويرانكننده و خانمان برانداز است و خسارتهاي بزرگي به وجود ميآورد و باعث نابودي اغنام و احشام ميشود، اما اگر به سر حد اعتدال باشد، نه بيفايده است و نه زيان بار و غرايز همچنين است.
اگر در يك جامعه، فضايل اخلاقي رواج داشته باشد و اخلاق اسلامي بر آن حكمفرما باشد، بي ترديد آن جامعه از آرامش و سلامت بالايي برخوردار خواهد بود. اگر در اجتماعي تعاون، همياري، انفاق، عفت، تواضع، حسن ظن محبت و بهطور كلي عدالت به معناي وسيع و جامعش حكمفرما باشد اين اجتماع همان مدينه فاضله خواهد بود كه ميتوان در آن با فكري آسوده به دوري از وحشت زندگي كرد.
انسانها در زندگی همواره از کسانی که با آنها رفت و آمد دارند الگوهای رفتاری خود را برداشت میکنند. به همین دلیل باید از همنشینی با کسانی که با ارزشها و معیارهای ما سازگار نیستند دوری کنیم. در مباحث اسلامی همواره وارد شده که با نیکان، شایستگان، خردمندان و امثال اینها معاشرت داشته باشید و با بی اعتقادان، قدرت دوستان، انسانهای شرور، دروغگویان، عیبجویان، خائنان، سخنچینان، پرمصرفان و امثال اینها رفت و آمد نداشته باشیم. امام کاظم (ع) به روایت از پیامبر (ص) با بیان اینکه با بدان و شروران همنشینی نداشته باشید، میفرمایند: آسایش انسان در ترک چیزهای غیرمهم است و بدترین تنهایی، همنشینی با آدمهای بد است. امام علی (ع) میفرمایند: محبت خود را به پای آدمهای بیوفا مریز. امام علی (ع) در حدیثی با اشاره به اینکه با عیب بینان و عیبگویان همنشینی نکنید، میفرمایند: با کسی که فضیلتهای تو را میپوشاند و عیبهایت را فاش میکند، معاشرت نکن. امام حسن مجتبی (ع) در حدیثی با بیان اینکه با طمعداران رفت و آمد نکنید، میفرمایند: دوستی آن است که هم در حال سختی و تنگدستی برقرار باشد هم در حال رفاه و راحتی. امام سجاد (ع) میفرمایند: با آدم دروغگو هرگز معاشرت و دوستی نکن. امام صادق (ع) میفرمایند: با اهل گناه دوستی مکن، که راه گناه را یادت میدهند. امام علی (ع) میفرمایند: ای کمیل!... با خائنان همنشینی مکن. امام سجاد (ع) در حدیثی میفرمایند: بپرهیز از اینکه با آدم بخیل دوستی کنی، که او در شدیدترین لحظههای نیاز، به تو کمکی نخواهد کرد. پیامبر (ص) در حدیثی میفرمایند با چاپلوسان و تملقگویان نشست و برخاست نداشته باشید. پیامبر (ص) میفرمایند: چهار چیز دل را میمیراند (و بی احساس میکند) یکی نشست و برخاست با مردگان! پرسیدند ای رسول خدا! مردگان یعنی چه کسانی؟ فرمود هر انسان توانگر پر ریخت و پاش (پرمصرف، و بیملاحظه در خرج کردن و همه گونه خوشگذرانی داشتن، و مجالس و محافل گرفتن و فارغ از حال و روز محرومان). امام علی (ع) در حدیثی دیگر با بیان اینکه با حسودان و تنبلان رفت و آمد نکنید، میفرمایند: آدم حسود زندگی راحتی ندارد و با آدم افسرده نباید دوستی کرد و انسان دروغ پیشه ناجوانمرد است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان