26 اردیبهشت 1396, 23:59
در روزگار در حال سپري بسياري از انسانها را ميبينيم که از زندگي خود نالان و شاکي بوده و احساس نارضايتي از زندگي خويش دارند. مي توان گفت يکي از دلايلي که باعث ميشود نارضايتي و تشويش در زندگي به وجود بيايد اين است که انسان قناعت ندارد و آنچه را رزق اوست کم دانسته و براي استمرار و گذران زندگي آن را ناکافي ميشمرد که ميتوان بيشترين دليل اين مسأله را اين دانست که همواره خود را با بالاتر از خود قياس ميکند که نتيجه اين مقايسه احساس ناکافي بودن و ناچيز شمردن داشتهها و در نهايت عدم آرامش و رضايت در زندگي انسان ميشود. اما در مقايسه نزولي يعني قياس با پايينتر و ضعيفتر از خود، داشتههاي انسان برايش نمايان ميشود. او ديگراني را ميبيند که در وضع سختتر زندگي ميکنند. پس به اين نتيجه ميرسد که به همين مقدار نيز ميتوان زندگي کرد. حضرت علي (ع) در مورد غصه نخوردن براي روزي ميفرمايد: اي فرزند آدم! اندوه روز نيامده را بر امروزت ميفزا، زيرا اگر روز نرسيده از عمر تو باشد،خداوند روزي تو را خواهد رساند (حكمت???). در حكمت ??? نهجالبلاغه نيز به چنين موضوعي اشاره شده است. امام علي (ع) همچنين ميفرمايد: ... كسي كه به روزي خدا خشنود باشد بر آنچه از دست رود اندوهگين نباشد...(حكمت???). امام علي (ع) قناعت را عاملي ميدانند که از اندوه انسان جلوگيري ميکند. ايشان ميفرمايد: کسي که قانع باشد اندوهگين نشود. در جايي از امام تفسير سخن خداوند را که در قرآن فرموده است: فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياهً طَيِّبَهً. را پرسيدند. حضرت فرمود منظور از آن قناعت است. زيرا بدون شک زندگي با سعادت براي ما انسانها در اين دنيا همان زندگي با بي نيازي است و بي نيازي همان قناعت کردن است. پس غني ترين مردم بينيازترين آنهاست و به همين جهت خداوند غني ترين اغنياست؛ و اين را رسول خدا فرمودند که بي نيازي به زياد داشتن ثروت نيست بلکه بي نيازي روح آدمي است. نکته بسيار مهمي که بايد به آن اشاره کرد اين است که قناعت، احساس ناخرسندي و نارضايتي در زندگي را از بين ميبرد. آوردهاند: روزي حضرت سليمان (ع) در کنار دريا نشسته بود، نگاهش به مورچهاي افتاد که دانه گندمي را با خود به طرف دريا حمل ميکرد. حضرت سليمان (ع) همچنان به او نگاه ميکرد که ديد او نزديک آب رسيد. در همان لحظه قورباغهاي سرش را از آب دريا بيرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد، و قورباغه به درون آب رفت. حضرت سليمان مدتي در اين مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر مي کرد، ناگاه ديد آن قورباغه سرش را از آب بيرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بيرون آمد، ولي دانه گندم را همراه خود نداشت. حضرت سليمان(ع) آن مورچه را طلبيد و سرگذشت او را پرسيد. مورچه گفت: اي پيامبر خدا در قعر اين دريا سنگي تو خالي وجود دارد و کرمي در درون آن زندگي ميکند. خداوند آن را در آنجا آفريد او نميتواند از آنجا خارج شود و من روزي او را حمل ميکنم. خداوند اين قورباغه را مأمور کرده مرا درون آب دريا به سوي آن کرم حمل کرده و ببرد. اين قورباغه مرا به کنار سوراخي که در آن سنگ است ميبرد و دهانش را به درگاه آن سوراخ ميگذارد من از دهان او بيرون آمده و خود را به آن کرم ميرسانم و دانه گندم را نزد او ميگذارم و سپس باز ميگردم و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد ميشوم و مرا به بيرون آب دريا ميآورد و دهانش را باز ميکند و من از دهان او خارج ميشوم. حضرت سليمان به مورچه گفت: وقتي که دانه گندم را براي آن کرم ميبري آيا سخني از او شنيدهاي؟ مورچه گفت آري او ميگويد: اي خدايي که رزق و روزي مرا درون اين سنگ در قعر اين دريا فراموش نميکني رحمتت را نسبت به بندگان با ايمانت فراموش نکن ... .
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان