استثما اروپايي، اقتصاد فئوداليسمي
رضا احمدیان راد
کنکاشی در باب ویژگیهای اجتماعی – فرهنگی فئودالیسم
اشاره: نظام اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اعتقادی جوامع اروپا در طول قرون وسطی متاثر از سه نظام کلیسا، امپراتوری و نظام فئودالی بود. در اواخر دوران قرون وسطی سیستم فئودالی، سیستم مسلط اروپای غربی بود. از آنجایی که قرون وسطی بخش مهم و وسیعی از تاریخ اروپا را تشکیل میدهد، بررسی نظام فئودالی به عنوان مشخصه اصلی این قرون و تاثیر آن بر عرصه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اروپا حائز اهمیت است.
در طول قرون وسطی، سه نظام قدرتی در اروپا وجود داشت؛ قدرت کلیسا و پاپ، قدرت شاهان و امپراتوران کشورهای مختلف و نظام فئودالی یا اربابان محلی. این سه قدرت همواره در ارتباط و گاهی در تقابل با هم قرار داشتند. با اینکه نظام امپراتوری و کلیسا گاهی در نزاع و تقابل با هم قرار داشتند، اما ارتباط و همکاریهای نهادهای کلیسایی با اربابان و نظام فئودالی، موجب حفظ منافع و مطامع هر دو نهاد شده بود.
نظام فئودالیسم مشخصه بارز قرون وسطی است. دوران تاریکی و بی سوادی قرون وسطی، برهه و بخش وسیعی از تاریخ اروپا را اختصاص داده بود که در طول این دوره طولانی، نقش و جایگاه نظام فئودالی در عرصه سیاسی، اجتماعی، فکری و فلسفی حائز اهمیت است و در تمام این مدت، فقر و نادانی بر جوامع و مردم اروپایی حاکم بود و همین بی سوادی، فقر و نادانی نیز در تحکیم قدرت فئودالها نقش داشت. در اواخر دوران قرون وسطی سیستم فئودالی، سیستم مسلط اروپای غربی بود.
فئودالیسم اروپا سه مرحله مهم را سپری نمود: دوره اول از قرن پنجم آغاز گشت و تا آغاز قرن یازدهم ادامه داشت. دوره دوم، که به قرون وسطی مربوط میشود، در واقع عصر شکوفایی فئودالیسم میباشد. این عصر، دوره تقسیم دوباره کشاورزی و پیشههای شهری است. در اروپا این دوره از قرن یازدهم تا پانزدهم ادامه داشت. سومین و آخرین دوره، پایانهای قرن میانه را در برگرفت و در آن روابط فئودالی روبه زوال نهاد.
با انحطاط فئودالیسم، سرمایه داری در حال شکل گرفتن بود. دوره سوم تا نیمه قرن هفدهم ادامه داشت و نزدیک یک قرن بعد از انقلاب فرانسه در سال 1789 آخرین ضربه محکم را زد و از نیمه قرن هفدهم عصر سرمایه داری شروع گشته بود و با آغاز آن نظام فئودالی رو به انحطاط نهاد.
نظام اقتصادی فئودالیسم
مهمترین مشخصه نظام فئودالیسم به عرصه اقتصادی مربوط میشود و از این عرصه تاثیرات خود را بر ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وارد نمود. در عرصه اقتصادی، فئودال مالکیت انحصاری بر عوامل و ابزار تولید دارد. واگذاری این وسایل تولید از سوی فئودال به تولیدکننده موجب وابستگی دهقان به زمین میشد، مسائل معیشتی کشاورزان را هرچه بیشتر به ارباب و فئودال وابسته میکرد.
شکل و میزان اجبار از حالت سرواژ یعنی سرف بودن یا وابستگی به زمین، گرفته تا نا برابری موقعیت و پایگاه اجتماعی مختلف بود. اگر اجبار اقتصادی، فرهنگی، فکری و اجتماعی نبود، ارباب هیچ وقت نمی توانست کشاورزان را به کارهای خود مجبور سازد.
بسیاری از صاحب نظران اعتقاد دارند که اقتصاد فئودالی، بسته، پراکنده و تولید طبیعی در عرصه طبیعت بود و ارتباط آن با اقتصادهای دیگر محدود بود. در طول دوران فئودالیستی به سبب سطح پایین و ابتدایی روشهای کشاورزی، بازده و کارایی آن نیز در سطح پایینی بود.
فئودالها از طریق بهره کشی اقتصادی و تسلط سیاسی، قدرت خود را بر گروههای اجتماعی تحمیل کرده بودند. قدرت اقتصادی مهمترین قدرت اربابان بود که آنان را از لحاظ اجتماعی و حتی سیاسی قدرتمند ساخته بود و گاهی رقیب و خطری برای شاهان تلقی میشدند که میتوانستند با شورش و برپایی جنگهای محلی، اداره سیاسی منطقه تحت نفوذ خود را از پادشاهان سلب کنند، به همین جهت شاهان همواره از قدرت بیش از حد فئودالها میترسیدند و تلاش میکردند به طرق مختلف، از قدرت آنان بکاهند.
رویکرد و تفکرات فئودالها از عقاید مسیحی گرفته شده بود و آنها برای حفظ و تحکیم قدرت خود از این حربه بهره میبردند. در طول زمان نیز کلیسا خود به یک فئودال تبدیل شده بود و با بیان ایدئولوژی فئودالی و با وعده بهشت، کشاورزان را از مبارزه با اربابان باز میداشت، کلیسا از راه قدرت، نظام اجتماعی حاکم را تطهیر میکرد و استثمار مردم را مباح میدانست.
عقاید و رویکرد سیاسی فئودالیسم
با فروپاشی امپراتوری روم غربی، نظام متمرکز نظم و قانون جای خود را به تسلط تعداد زیادی از روسای قبیلهها داد. هر یک از روسا تلاش کردند تا به هدفهای خود دست یابند و به تحکیم قدرت خود پرداختند. الگو و عوامل و شیوه زندگی دوران کفر به کل نابود شد و نهادها و روشهای سیاسی دوران باستان نیز از بین رفت و جوامع اروپایی در اعصار تاریک قرون وسطی قرار گرفت. با گذشت زمان، نظام ارتباطی و ارتباطات جاده ای و حمل و نقل، خدمات پیکی گسست و زندگی شهرنشینی عصر باستان جای خود را به مزرعه داری و زندگی روستایی و کشاورزی داد.
در دوران نخست قرون وسطی، فئودالها تلاش کردند تا وحدت و تمرکز گذشته را بازگردانند، اما چنان موفق نشدند. پراکندگی سیاسی فئودالیسم چنان زیاد بود که بسط وحدت و برقراری تمرکز سیاسی حاصل نشد. پادشاهان متعددی سعی کردند تا اربابان مختلف را تحت تمرکز و وحدت سیاسی درآورند، اما به طور کامل موفق نشدند.
هر کدام از شاهان که به طور نسبی نیز وحدت ایجاد میکردند، با تقسیم قدرت بین جانشینانش، این وحدت نیز از بین میرفت. از سوی دیگر تمایل طبیعی برخی از امپراتوران به تقسیم قلمروهای خود در میان پسران و وارثان به زدودن تمرکز سیاسی و در نتیجه به ضعف اقتدار امپراتوری انجامید.
در چنین شرایطی اقتدار و قدرت کلیسا بیش از دیگر نهادها بود و اقتدار او بیشتر از امپراتور و فئودالها بود. موقعیت پاپ با تقسیمات سیاسی امپراتوری هیچ فرقی نمیکرد و حتی پاپهای خردمند با تقسیم قدرت پادشاهی، بر اقتدار و حیثیت سیاسی خود میافزودند و حتی گاهی با تضعیف قدرت شاهان، اقتدار کلیسا افزایش مییافت. در قرون وسطی، نظام فئودالی نیز در حال تقویت وضعیت خود بود و در بسیاری موارد، ارباب فئودال بیش از شاه اعمال قدرت میکرد.
علاوه بر مسئله تمرکز و وحدت سیاسی، برخی خصیصههای ذاتی نظام فئودالی موجب رواج اندیشه و عقاید سیاسی میشد. در فئودالیسم، قدرت سیاسی در دست مالک بزرگ بود و او تلاش میکرد تا به هر نحو ممکن، قدرت و ثروت خود را تحکیم کند. فئودال و ارباب تنها کسی بود که دهقانان و افراد تحت نفوذ خود را در برابر حملههای دیگر فئودالهای حفظ میکرد، بنابراین افزایش قدرت و ثروت ارباب نیز برای دهقانان اهمیت داشت و بقای همه طبقات به نوع همکاری و تعاون کشاورزان بستگی داشت، زیرا به دهقانان این فکر و عقیده القا شده بود که فئودال از آنان در برابر حملات قدرتهای خارجی دفاع میکند.
حیات فرهنگی فئودالیسم
در طول قرون وسطی و سدههای میانه اروپا، فرهنگ جوامع تحت تأثیر کلیسای کاتولیک قرار داشت. ریاضیات و علوم طبیعی ارتباط خود را از دوران باستان گسسته بود و ادبیات، هنر، شعر و موسیقی، سنتها و فرهنگ نیز در سطح پایینی قرار داشت و در دست کشیشان بود. آموزش و تربیت و تحصیل علوم مختلف نیز به کل در اختیار کلیسا قرار داشت.
به طور کلی در سدههای میانه، کلیسا بر فرهنگ جامعه تسلط داشت، اما باید این مسئله را در نظر داشت که انحصار کلیسا بر فرهنگ جامعهها از طریق مسالمت آمیز حاصل نشده بود، بلکه نتیجه مبارزات خونبار فئودالها با مردم و اقشار مهم جامعه بود. فئودالها و کلیسا ارتباط نزدیکی با هم داشتند و هر منافع یکدیگر را تامین میکردند. کلیسا مردم را از لحاظ اعتقادی از مبارزه به جور فئودال باز میداشت و در مقابل اربابان نیز انحصار و تسلط کلیسا بر تمامی ابعاد جامعه اروپای وسطی را فراهم میکردند.
ارزیابی:
نظام فئودالیسم تاثیر مخربی بر عرصه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اروپا نهاد. فئودالها با ابزار و طرق مختلف بر قدرت و ثروت خود میافزودند و با استثمار و بهره کشی از طبقات مختلف مردم و بخصوص روستاییان قدرت سیاسی و مالی خود را بالا میبردند.
در حالی که بخش وسیعی از مردم و دهقانان از گرسنگی و فقر و بیماری رنج میبردند، اربابان محلی با توسل به قدرت نظامی و اجبار، طبقات کشاورز را به انجام کارهای مورد نظر واداشته و منافع و سود حاصل را به خود اختصاص میدادند.
نظام فئودالی از ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی قرون وسطی به نفع خود بهره میبرد؛از سوی دیگر بی سوادی، نادانی و عدم آگاهی مردم از حقوق خود بر وخامت اوضاع میافزود. اربابان با گسترش افکار و عقاید مختلف، این فکر را القا میکردند که قدرت و ثروت آنان و فقر مردم خواست خداست و کلیسا نیز در بسط این عقاید نقش مهمی داشت.
ارتباط کلیسا و فئودالها موجب تقویت قدرت مالی و سیاسی این دو نهاد و ضعف و فقر مردم و دهقانان شده بود. کلیسا مردم را از شورش و قیام علیه فئودالها باز میداشت، در مقابل اربابان به عنوان قدرت نظامی و سیاسی از کلیسا در مقابل نافرمانیهای امپراتوران حمایت میکردند و منافع مالی و ثروت کلیسا را از طریق تاراج و استثمار کشاورزان تامین مینمودند.