چکیده:
انبیا و اولیای الهی برای اینکه بهرهمندی خود را از عالم غیب و شهود به اثبات رسانند، باید نشانهای روشن و تردیدناپذیر پیش روی مردمان قرار دهند از این رو، خدای حکیم، آنان را به انجام کارهایی موفق میکند که از دست دیگر آفریدگان بر نمیآید.
این پدیدههای فرا بشری ـکه معجزه و کرامت نامیده میشوندـ نشان میدهند که گفتار و کردار اولیای الهی در چارچوب تنگ علم بشر نمیگنجد و از علوم الهی سر چشمه میگیرد.
یکی از محدودیتهای دانش آدمی دستیابی او به باطن امور است، به همین جهت با مشاهده امری که فراتر از فکر اوست آن را انکار میکند و مسألهی شفا یافتن بیماریها نیز یکی از آن امور است.
نویسندهی مقاله شفایافتگان، معجزه و کرامت را ناقض قانون طبیعت دانسته و کشفیات علمی بشر را معیار و ملاک قرار داده است. همچنین وی بیماران شفایافته را بیارتباط با خداوند و اولیای الهی دانسته و معتقد است که بهبودی برخی امراض، از امیدواری بیمار نشأت میگیرد.
نوشتار حاضر میکوشد تا برخی از نقاط ضعف و ابهام آن را نقد و بررسی کند.
مقدمه:
در یکی از سایتهای ضد دینی، مقالهای تحت عنوان «شفا یافتگان» درج شده است که مساله شفا یافتن مریضها بواسطه صاحبان کرامت را انکار کرده و مدعی شده است که بهبود یافتن بیماریها هیچ ارتباطی با خدا یا امامها ندارند.
در این مقاله تناقضهایی وجود دارد، از جمله اینکه نویسنده از طرفی معجزه را ناقض قانون طبیعت میداند؛ ولی از طرف دیگر میگوید: گاهی اوقات دیده شده است که بعضیها به صورت معجزهآسایی از یک بیماری رهایی پیدا کردهاند!.
البته قبل پرداختن به شبهات مطرح در مقاله مذکور باید توجه داشت که یک قاعدهی عقلی میگوید: «أدلّ الدلیل علی إمکان شیئی وقوعه»؛ یعنی بهترین دلیل بر امکان چیزی همانا وقوع خارجی آن شئ است؛ زیرا اگر ممکن نبود هرگز به درجه تحقق نمیرسید. در این مسئله نیز خبرهای متواتر از شفایافتگان و نیز حکایتهای فراوان از معجزات و کرامات اولیای، هرگونه شکی را بر میدارد.
اینک به نقد و بررسی مقاله مذکور میپردازیم:
مهمترین محورهای مقاله و نقد آنها
شبهه1: باور به معجزه -که سرپیچی از قانون طبیعت است- از نظر علمی مردود است.
نقد: برای پاسخ به این شبهه باید معجزه و ارتباط آن با قانون طبیعت یا قانون علیت را تبیین کرد: معجزه در اصطلاح خاص؛ یعنی امری بر خلاف عادت که همراه با دعوی نبوت و تحدی و مبارزهطلبی و با مدعا هماهنگ بوده وکسی از عهده معارضه با آن بر نیاید.[1]
در این تعریف، برای اعجاز قیودی ذکر شده است که هر یک از آنها اموری را طرد میکند؛ مانند سحر، جادو، اعمال مرتاضان و غیره.
اما معجزه در اصطلاح عام، شامل کرامات اولیای الهی میشود؛ زیرا انسانهای وارسته و اولیای الهی بدون ادعای نبوت دست به اموری میزنند که با مجاری طبیعی و عادی سازگار نمیباشد؛ مانند کرامات حضرت مریم که در قران آمده است.[2]
کرامت همانند اعجاز، وصف نفسانی اولیا الهی است که انسان سالک در پرتو آن توان خرق عادت را دارد.[3]
پیداست که نسبت دادن معجزه به غیر پیامبر، مساوی با ادعای نبوت نیست، بنابراین هنگامی که معجزه را به عنوان دلیل نبوت مطرح میکنیم اصطلاح خاصش در نظر است، و آنجا که به غیر انبیاء نسبت میدهیم معنای عامش مراد است؛ یعنی هر کار خارقالعادهای که به اتکاء قدرت الهی از سوی بندگان صالح صورت میپذیرد.
اما معجزه واقعیتی است که هیچگونه منافاتی با قانون علیت ندارد[4]؛ زیرا این قانون دو معنی دارد:
الف) هیچ معلولی بدون علت تحقق نمییابد، ولی این معنایش آن نیست که معلولها همیشه از علل عادی شناخته شده، صادر میشوند؛ بلکه این قانون همین اندازه اقتضا میکند که ما برای هر معلولی، علتی قائل شویم و از همین راه است که ما از وجود کل جهان پی به وجود خدا میبریم.
ب) معنای دوم این است که برای هر معلولی، علت خاصی معرفی کنیم و بگوئیم این معلول حتما از این علت پدید میآید. شناختن علل خاص اشیا معمولاً به وسیله تجربه حاصل میشود، و تجربه هیچگاه نمیتواند علت منحصره یک پدیده را در همه زمانها و مکانها اثبات کند؛ چرا که تجربه بشر محدود است. صدها و هزارها مورد را هم که تجربه کنیم باز عقل جائز میداند که این معلول از یک راه دیگری هم حاصل شود که ما نمیدانیم.
پس اگر ما پذیرفتیم که بهبود یافتن مریض همیشه از راه خوردن دارو حاصل نمیشود؛ بلکه راه دیگری هم هست، این نقض قانون علیت نخواهد بود؛ بلکه علت جدیدی کشف شده است، آن وقت این علت جدید دو جور است: یک وقت فقط علت مادی است، مثل کشفیات علمی که هر روز صورت میگیرد، و قابل تحصیل و تعلیم است؛ اما گاهی یک علت معنوی است که قابل تعلیم و تعلم نیست، چون موهبت الهی است. وقتی که میگوئیم پیامبری همچون حضرت عیسی(ع) مردهای را زنده میکرد، به این معنا است که خداوند یک قدرتی به او داده بود که به اذن او این قدرت را بکار میگرفت.
بنابراین پذیرفتن معجزه، ناقض قانون علیت نیست؛ بلکه پذیرفتن علتی است برای پدیدههای مادی، اما نه از سنخ علل عادی، بلکه علتی است معنوی که به موهبت پروردگار متعال در نفس انبیاء و ائمه تحقق پیدا میکند و قابل تعلیم و تعلم مادی هم نیست.[5]
شبهه2: آیاتی همچون «انا بشر مثلکم» با آوردن معجزه و کرامت منافات دارد.
نقد: اولاً، از آنجا که مساله نبوت در طول تاریخش با انواع غلو و مبالغه همراه بوده است، قرآن کریم آن را چنین بیان میکند: «بگو من فقط بشری همچون شما هستم»،[6] این در حقیقت باطل دانستن پندار مردم است که خیال میکنند هر که ادعای نبوت کرد، ادعای الوهیت و قدرت غیبی کرده است.[7] چنانکه در مورد ائمه هم برخی فرقهها همچون غلات پدید آمدهاند؛ پس مراد چنین آیاتی مبارزه با اندیشه غلو و نفی استقلال داشتن انبیا در انجام معجزه و کرامت است.
ثانیاً، ادامه این آیات در مقاله نیامده است که میفرماید: «یوحی الیّ»؛ یعنی با اینکه من بشری مانند شما هستم ولی وجه امتیازم با بشر آن است که بر من وحی میشود و این به معنای ارتباطداشتن انبیای الهی با خداوند و عالم غیب است که از همه چیز میتوانند با خبر شوند؛ زیرا آنان واسطه بین خداوند و خلق هستند و این قرب الهی موجب میشود که مردم از آنها طلب شفا یافتن میکنند. همچنین اولیای الهی و صاحبان کرامت، به واسطه جدیت در عبادت و بندگی خداوند به مقامی میرسند که میتوانند امور خارق عادت را انجام دهند.
اگر جامعه مومنین نیز به معجزات و کرامات اعتقاد دارند، هرگز این امور را پدیدههای مستقل از خدا نمیدانند و هرگز معتقد نیستند که انبیاء و اولیاء «بما هو بشرٌ» -یعنی از این حیث که بشر هستند- میتوانند این کارها را انجام دهند؛ بلکه معتقدند آن چیزی که ایشان را از دیگر انسانها متمایز میکند ارتباط محکم معنوی آنها با حضرت حق میباشد و همچنین معتقدند که این امور(معجزه و کرامت) مستقیماً وابسته به حول و قوه و عنایت الهی است.
فیض روحالقدس اَر باز مدد فرماید
دگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد[8]
شبهه3: شخصی که به خواست و اراده خدا فلج شده است، چرا برای شفا یافتن این مریض، والدینش باید با التماس و خواهش از خدا بخواهد او را شفا بدهد؟
نقد: دعا و التماس از خداوند، پدیدهای فطری و از اساسیترین نیازهای روحی و روانی انسان است که از نخستین روزگاران زندگانی بشر دارای نمود و بروز بوده است. به همین دلیل از سوی تمام پیامبران و ادیان آسمانی به آن توجه شد. پس اصل دعا و خواهش مورد پذیرش همهی انسانها است.
اما این که نویسنده، فلجشدن بیمار را منحصراً در ارادهی خداوند میداند اشتباه است؛ زیرا در هر کاری ارادهی انسان نیز نقش دارد وگرنه انسان موجودی غیر مختار تلقی خواهد شد.
باید توجه داشت اراده الهی به این تعلق گرفته که انسان را به بهترین وضع و شکل بیافریند؛ چنانکه میفرماید:
«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»[9]
پس خداوند اراده نکرده است که انسانی فلج به دنیا بیاید. اگر میبینیم کودکانی که به خاطر گناهان پدران و مادران(مانند مشروبخواری یا به خاطر سوء تغذیه و مانند آنها) گرفتار نقص عضو یا بیماریهای مختلف میشوند، این ظلمی است که خودشان در حق فرزندانشان روا داشتهاند.[10]
شبهه4: چرا باید آشِ نذری بپزیم و به خدا رشوه بدهیم تا خواست ما را برآورده کند؟
نقد: قرآن کریم میفرماید:
«لن ینال الله لحومها ولا دماءها ولکن یناله التقوی منکم»[11]
این آیه بیان میکند که چیزی از این قربانیها و گوشت و خون آنها عاید خدا نمیشود، چون خداوند منزه است از جسمیت و از هر حاجتی، تنها تقوای شما به او میرسد، آن هم به این معنا که دارندگان تقوی به او تقرب میجویند.[12] پس این نذرها و آش نذری و قربانیها، اثر معنوی برای آورندهاش دارد و با این آثار معنوی به خداوند نزدیک میشود، تا حاجت یا شفای مریض را از خداوند بگیرد.
همچنین نذر، نوعی تشکر و سپاسگذاری از خداوند است و لزوماً متعلَق نذر، پختن غذا و مانند آن نیست؛ بلکه بر عهده گرفتن هر نوع تعهد اختیاری مانند نماز و روزه است تا با این اعمال نیک و عبادی، خود را به خداوند نزدیک کنیم.
امام باقر (ع) میفرماید:
«حسن و حسین(ع) در زمانی که خردسال بودند بیمار شدند، رسولخدا(ص) به همراه دو نفر دیگر به عیادت آنها رفت. یکی از آن دو مرد گفت: ای "اباالحسن"، کاش برای این دو طفل خود نذری میکردی تا خداوند شفایشان دهد. علی(ع) فرمود: برای سپاسگذاری از خدای عزوجل سه روز روزه میگیریم. فاطمه(س) و کنیز آنها فضه نیز، همین حرف را زدند. بعد از مدتی خداوند بر آن دو طفل لباس عافیت پو شاند و آنها روزه گرفتند».[13]
شبهه5: استجابت دعا به معنای برتری خواست ما بر خواست خدا نیست ؟
نقد: دعا یک نوع کسب قابلیت برای تحصیل سهم زیادتر از فیض بیپایان خداوند است و به عبارت دیگر انسان به وسیله دعا، توجه و شایستگی بیشتری برای درک فیض خداوند پیدا میکند.[14]
دانشمندی میگوید: وقتی که ما نیایش میکنیم، خود را به قوه پایانناپذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است متصل و مربوط میکنیم.[15]
پس برخلاف تصور نویسنده، دعا و یاری خواستن از خدا نشانه عجز و ناتوانی انسان در حل گرفتاریهای خودش است و اینکه حقیقت امر و تأثیر در دست خدا است، و استجابت آن هم به معنای برتری خواست خداوند است؛ به همین خاطر برخی از دعاهای ما مستجاب نمیشود.
شبهه6: اساساً شفا یافتن بیماری، به دلیل امیدواری مریض است و یاس و ناامیدی، باعث بدتر شدن بیماری میشود، و گرنه از هیچ انسان مردهای کاری برنمیآید.
نقد: معارف اسلامی به ما میآموزد که انسان در اثر مرگ نابود نمیشود و آگاهی و ادراک خود را از دست نمیدهد؛ بلکه مانند دوران زندگی دنیائی خویش، حتی افزونتر از آن، حقایق را در مییابد، و این مساله ـمعدوم نشدن انسان در اثر مرگـ عقلاً ثابت شده است.[16]
حال، اگر مخلوقی در حال حیات و حضورش، مقرب درگاه خدا بوده و دعا و شفاء دادنش درباره دیگران مقبول است، چه مانعی دارد که در حال غیاب و یا پس از مرگ نیز همچنان، مقرّبیت و منزلتش باقی بوده و خاصیت اثربخشی او، به اذن خداوند مستمر و دائم باشد؟!
پس ملاک در استشفاء، همانا اعتقاد به مکانت و قرب منزلت مخلوقی در پیشگاه خداوند است و انسانهای مقرب و اولیاء الهی، پس از مرگشان نیز مانند حال حیات دنیویشان زندهاند و دارای علم محیط و قدرت نافذه میباشند. آنان به فضل و موهبت خدا از توجهات قلبیه و استغاثهها و استمدادهای ما آگاهند، ندای ما را میشنوند و به اذن خداوند توانائی بر رفع گرفتاریها و حل مشکلات و قضاء حاجت و شفای مریض را دارند.[17]
شبهه7: اگر از امامان مرده کاری بر میآمد، در زمان حیات خودشان، از خدا شفا میگرفتند؟
نقد: پیامبران و امامان، هر چند از راههای غیرعادی( معجزه، کرامت، علم غیب) به دانشها و توانائیهای بسیار دست مییافتند، ولی در بکارگیری آنها پیرو تکالیف الهی و مصلحتهای واقعی بودهاند. اولیای الهی در فضائل انسانی، سرآمد دیگرانند و اگر مردم را به صبر و پایداری از مشکلات میخوانند، خودشان نمونه کامل آنند. امام علی(ع) میفرماید:
«آیا به همین خرسند باشم که مرا امیرمؤمنان خوانند و در تلخیهای روزگار با مردم شریک نشوم و در سختیهای زندگی، نمونه آنان نگردم؟»[18]
بنابراین، چنین نیست که امام یا پیامبر امداد غیبی را وسیلهای برای راحتی و آسایش خویش سازد و با بهرهگیری از دانشهای خدادادی، خود را از خطر سمّ و مانند آن برهاند، بلکه همواره همان را میپسندد که خواسته خداوند است.
شبهه8: خداوند برای اجابت دعای مریضها چه معیاری دارد؟ چرا همه آنهایی که به امامزادهها مراجعه میکنند شفا پیدا نمیکنند ؟
نقد: اولاً، برای دعا شرائطی بیان شده[19] که اجابت آن را منوط به آنها کردهاند و با فقدان آن شرائط اجابت دعا نیز منتفی است. اما شرائط دعا عبارتند از: الف) اخلاص؛ یعنی مرتبهای که درآن انسان همه تأثیرها را منحصراً از آنِ خداوند میداند و برای هیچ یک از عوامل طبیعی و غیرطبیعی تاثیری -مگر به صورت وساطت و در طولِ تأثیر الهی وطبق خواست خداوند- قائل نیست. ب) اطاعت و بندگی؛ کسی که فقط در گوشه امامزادهها بنشیند و هیچ کاری جز دعا نکند توفیق اجابت ندارد، و در این باره روایات فراوانی داریم.[20] ج) حضور قلب؛ یعنی دعاکننده برای شفا یافتن بیماریاش باید توجه صادقانه به خداوند داشته باشد، نه آنکه فکرش در کوچه و بازار و امور خانه مشغول باشد.
ثانیاً، ضمن رعایت شرائط دعا باید به آداب آن هم توجه کند که موجب تأثیرگذاری دعا میشود. برخی از این آداب عبارتند از: داشتن وضو، بلند کردن دستها به سوی آسمان، اظهار عجز، ثنا و ستایش الهی، درود فرستادن بر پیامبر و خاندان او، توسل، اصرار بر دعا.[21]
حاصل سخن:
مسئلهی شفا یافتن بیماران به واسطهی اولیاء الهی از امور خارقالعادهای است که شیعیان، اعتقاد خاصی به آن دارند.
معجزات انبیاء و کرامات اولیاء، اگرچه در ظاهر نقض قوانین طبیعی است، ولی در واقع چنین نیست و آنچه وجود دارد علم انبیاء و اولیاء به روندهای جایگزین و بدیلی است که ما به آنها واقف نیستیم.
اولیای الهی، با استمداد از غیب، قدرتی شگرف پیدا میکنند که به وسیلهی آن میتوانند هر بیماری را -به اذن الهی- شفا دهند، البته این شامل کسانی میشود که با نذر، دعا و توسل، قرب الهی پیدا کرده تا توجه آن بزرگواران را به خودشان جلب کنند.
در مقاله «شفا یافتگان»، تناقضهایی وجود داشته است که به آن اشاره شد.
همچنین نویسنده مقاله مذکور با درک ناصحیح از مسأله دعا و درخواست از خداوند، استجابت آن –دعا- را برتری خواست انسان(دعاکننده) برخواست خداوند میداند و حال آنکه دعا و خواهش، کاملاً عجز و ناتوانی انسان را به نمایش میگذارد.
کتابنامه:
- 1) قرآن کریم.
- 2) نهج البلاغه.
- 3) بلاغی نجفی، محمد جواد؛ آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، قم، مکتبه وجدانی، اول، (بیتا).
- 4) جوادی آملی، عبدالله؛ سرچشمه اندیشه، قم، اسرا، اول،1382 ش.
- 5) حافظ، شمسالدین محمد؛ دیوان حافظ، تصحیح محمد قدسی، تهران، چشمه، اول، 1381ش.
- 6) حرانی، ابن شعبه حسن بن علی؛ تحف العقول عن آل الرسول (ص)، قم، موسسه النشر الاسلامی، دوم، 1404 ق.
- 7) حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه، بیروت، دار احیا التراث العربی، پنجم، 1403 ق.
- 8) حلی، حسن بن یوسف؛ کشف المراد: ترجمه علامه شعرانی، تهران، اسلامیه، هفتم، 1372ش.
- 9) رشاد و همکاران، علی اکبر؛ دانشنامه امام علی (ع)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اول، 1380ش.
- 10) صدرالدین شیرازی، محمد؛ الحکمه المتعالیه، قم، طلیعه النور، اول، 1425 ق.
- 11) ضیاء آبادی، سید محمد؛ توسل، تهران. بنیاد بعثت، اول، 1372 ش.
- 12) طبا طبائی، سید محمد حسین؛ المیزان: ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، یازدهم، 1378ش.
- 13) قوشچی، ملاعلی؛ شرح التجرید، قم، منشورات الرضی و بیدار، اول، (بی تا).
- 14) مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، سوم، 1403 ق.
- 15) محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه: ترجمه حمید رضا شیخی، قم دارالحدیث، پنجم، 1384 ش.
- 16) مصباح یزدی، محمد تقی؛ راه و راهنما شناسی، قم، موسسه امام خمینی ره، اول، 1383 ش.
- 17) مطهری، مرتضی؛ عدل الهی، تهران، صدرا، اول (بی تا).
- 18) مکارم شیرازی، ناصر؛ پیام قرآن، قم، مدرسه الامام امیرالمومنین (ع)، دوم، 1368 ش.
- 19) ............................؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، دوم، 1353 ش.
پی نوشت:
-
[1] . ر. ک: کشف المراد ص 488 – شرح التجرید ص 645 – آلا الرحمن فی تفسیر القران ص 3
-
[2] . سوره آل عمران – آیه 37.
-
[3] . سر چشمه اندیشه ج 2 ص 252
-
[4] - ر. ک: عدل الهی، صص 130-134.
-
[5] - راه و راهنما شناسی – ص 61 - 66
-
-
[7] - المیزان ج 13 ص 681.
-
-
-
[10] - ر. ک: پیام قرآن ج 4 صص 456 و 457.
-
-
[12] - ترجمه تفسیر المیزان، ج 14، ص 530.
-
[13] - میزان الحکمه ج 3 باب 3865 ( به نقل از: وسائل الشیعه ج 16 ص 190 ح 5 ).
-
[14] - تفسیرنمونه ج1ص369.
-
[15] - همان (به نقل از: آئین زندگی ص 156.)
-
[16] - ر. ک: کشف المراد ص 261 – الحکمه المتعالیه ج 8 ص 336.
-
-
[18] - نهج البلاغه نامه 45
-
[19] - دانشنامه امام علی (ع) ج 4 صص 338 – 342.
-
[20] - ر. ک: تحف العقول ص 351 – بحار الانوار ج 47 ص 234.
-
[21] - ر. ک: دانشنامه امام علی (ع) ج 4، صص 343-350.