نقد مقاله معنا و مبناي سكولاريزم
عبداللّه نصرى
در شماره بیست و شش مجله کیان مقالهاى از آقاى دکتر سروش با عنوان معنا و مبناى سکولاریزم منتشر شد که در ذیل آن مسائل بسیار مطرح شده که ما در این گفتار سعى مىکنیم تا به چند مسئله که آقاى دکتر سروش، در خلال مقاله خود به آنها اشاره فرمودهاند، بپردازیم.
1: در این مقاله دکتر سروش معناى "سکولاریزم" را دقیقا مشخص نمىکنند و معانى زیر را درباره سکولاریزم مطرح مىکنند:
الف. حکومت سکولار، حکومتى است که دین را نه مبناى مشروعیت خود قرار مىدهد و نه مبناى عمل خود.
ب. سکولاریزم بهمعناى کنار گذاشتن آگاهانه دین از صحنه معیشت و سیاست است.
ج. سکولاریزم غیر دینى شدن حکومت است.
د. سکولاریزم به معناى علمىبودن یا علمىشدن است. به گمان ایشان دقیقترین ترجمه سکولاریزم این معناست.
ه. سکولاریزم چیزى نیست جز علمى و عقلانى شدن تدبیر اجتماع.
و. در تعریف سکولاریزم نقد و نظارت وجود دارد.
ز. در سکولاریزم هیچ ارزش و دستور سنجش ناپذیرى وجود ندارد؛ یعنى ادبى و مقامى و منصبى و قاعدهاى نداریم که فوق نظارت عامه باشد.
ح. در سکولاریزم "لادینى"، بىاعتنایى به دین یا در میان نیاوردن دین هم نهفته است.
ط. سکولاریزم بر این نکته تأکید مىورزد که هیچ کس در مقام سلطنت و حکومت حق خدایى کردن ندارد. به تعبیر سادهتر، «سلطنت و ریاست، مظهریت حق نیست؛ سلطنت خداوند نیست که بر روى زمین تحقق یافته است.»
ی. سکولاریزم یعنى جدایى دین از سیاست:« به خاطر آنکه آدمیان از خدایى کردن جباران به ستوه آمده بودند وبراى بستن دست آنها به جدایى دین از سیاست پرداختند.»
ک. سکولاریزم یعنى دورکردن خداوند از جهان و تفسیر و تبیین امور عالم مستقل از مشیت و تصرف و تقدیر او.
ل. سکولاریزم به معناى عقلانى کردن دین است.
برخى از معانى فوق لازمه معنایى خاص هستند. یعنى اگر سکولاریزم را «کنار گذاشتنِ آگاهانه دین از صحنه معیشت وسیاست» بدانیم، معناى اوّل و سوم و هفتم و هشتم و نهم از لوازم این معنا خواهند بود. اما برخى از معانى فوق با یکدیگر ناسازگار هستند. میان برخى تعاریف ایشان و مباحثى که مطرح مىکنند تناقض وجود دارد. ایشان از یک سوى بهترین ترجمه براى سکولاریزم را علمى بودن یا علمى شدن مىدانند و از سوى دیگر بحث از راه خروج از سکولاریزم را مطرح مىکنند و در عین حال توصیه به علمى نمودن مدیریت و حکومت و سیاست مىکنند.
2: آقاى دکتر سروش معتقدند که «وقتى سیاست، غیرمقدّس (یعنى علمى) و دین مقدس مىماند، آن دو از هم جدا مىشوند و جدایى دین از سیاست در سکولاریزم به این معناست.»
آقاى دکتر سروش میان دین وسیاست و همچنین علم و دین تقابل مىبیند. یعنى اگر بناست سیاست بر مبناى علم باشد، دیگر نمىتواند همراه دین باشد واگر هم دین بخواهد همراه سیاست باشد، دیگر آن سیاستى که دردین وجود دارد بر مبناى علم نخواهد بود. از نظرایشان، علمى عملکردن در سیاست به معناى مدیریت علمى است (در برابر مدیریت فقهى). در مدیریت علمى نیز هیچ چیز فوق چون و چرا نخواهد بود و همواره نقد و نظارت وجود دارد. مدیران و مریدان هیچیک دست به عمل کورکورانه نخواهند زد. با این بیان در مدیریت فقهى نه نقدى خواهد بود ونه نظارتى بر عملکرد مدیرانوحاکمان، و مدیرانومریدان کورکورانه و غیر عقلانى عمل خواهندکرد.
اولاً: ایشان مشخص نمىکنند که تقسیمبندى مدیریت علمى و مدیریت فقهى را از کجا آوردهاند.
ثانیا: بسیارى از اصول و شیوههایى که در مدیریت غربى مطرح مىشود وبه زعم ایشان علمى است، با ارزشهاى اسلامى مغایرتى ندارد تا یکى را در مقابل دیگرى قرار دهیم.
ثالثا: مگر در حکومت یا مدیریت اسلامى هیچ نقد ونظارتى بر اعمال حاکمان و مدیران وجود ندارد؟ آیا مردم در یک نظام اسلامى باید کورکورانه عمل کنند؟
3. آقاى دکتر سروش معتقدند «اگر دید علمى در عرصه طبیعت با اندیشههاى دینى و الهى منافات دارد، دید علمى در عرصه سیاست هم با خداگرایى ناسازگار است، ولى حق این است که انسان مىتواند خداشناس و دیندار باشد و در عین حال از مدیریت علمى هم بهرهمند گردد.»
اولاً: به چه دلیل دید علمى در عرصه طبیعتشناسى با اندیشههاى دینى منافات دارد.
ثانیا: آقاى دکتر سروش هیچ دلیلى ارائه نمىدهند که چرا میان دید علمى در عرصه سیاست و خداگرایى ناسازگارى وجود دارد
ثالثا:عجیب اینجاست که آقاى دکتر سروش به دنبال مطلب فوق مىگویند: «حق این است که انسان مىتواند خداشناس و دیندار باشد و در عین حال از مدیریت علمى بهرهمند گردد.» آیا میان این مطلب و مطلب فوق تعارض وجود ندارد؟