نویسنده: محمد ربیع درویشی
چکیده
نوشتار حاضر، نقدی است بر مقالهای با عنوان «داستانهای باور نکردنی قرآن» که در مورد چهار قصهی قرآنی به طرح اشکال پرداخته، سعی دارد ساختگی بودن آنها را به مخاطب خود القا نماید. در نوشتار حاضر به پاسخگویی از اشکالات نویسنده مزبور خواهیم پرداخت.
مقدمه
نویسنده مقاله ذکر شده در راستای اهداف دینستیزان به خردهگیری از داستانهای قرآنی پرداخته است و چهار داستان قرآنی که عبارتند از قصهی بوزینه شدن عدهای از یهود، قصهی اصحاب فیل، قصهی طوفان نوح(ع) و قصهی ملاقات زنان مصری با حضرت یوسف(ع) را به چالش میکشد و در ضمن آنها، سؤالاتی شبههگون نیز مطرح میکند؛ مانند اینکه: عذابهای مطرح شده در قرآن چگونه با حکمت و رحمت خدا سازگارند؟ و چرا عذابهای مذکور در شرایط مشابه و در این عصر صورت نمیپذیرند؟
در نوشتار پیش رو به بررسی شبهههای نویسنده پیرامون داستانهای مذکور و پاسخگویی از آنها خواهیم پرداخت.
داستان بوزینه شدن عدهای از یهودیان
نویسنده درباره این داستان قرآنی میگوید: منظور قرآن، مسخ حقیقی آن عده از یهودیان بوده نه مسخ باطنی؛ زیرا مسخ باطنی نمیتواند مایهی عبرت دیگران شود. وی در ادامه، این سؤال را مطرح میکند که اگر این داستان، ساختگی نیست چرا خداوند در روزگار ما هیچ گناهکاری را تبدیل به بوزینه نمیکند تا عبرتی برای دیگران شود؟
در پاسخ میتوان گفت:
الف) هر چند اکثر مفسران این مسخ را حقیقی دانستهاند؛ اما از همان قرون اولیه اسلامی مفسرانی نیز بودهاند که آن مسخ را باطنی دانستهاند. شیخ طوسی مفسر بزرگ شیعی از قول "مجاهد" مفسر قرن اول هجری (متوفای 104 هـ.ق) آورده است که این قصه (قصهی بوزینه شدن عدهای از یهود) تمثیلی است؛ همانگونه که خداوند، دانشمندان بیعمل یهود را به درازگوشی که کتاب بر خود حمل میکند تشبیه فرموده است.[1] بر اساس این تفسیر، گروهی از یهودیان که عقل خود را به کار نگرفته و حاضر نشدهاند که با تقوا و اطاعت از قوانین الهی از حالت توحّش به کمال نایل گردند و مادی فکر کرده و دائماً در پی عیش و نوش و شهوترانی هستند و همواره به تقلید کورکورانه پرداخته و آلت دست این و آن هستند، آنچنان از نظر روحی و قلبی سقوط میکنند که همچون میمون و بوزینه در تسخیر دیگران قرار میگیرند. این حالت گاه چنان شدید میشود که در زندگی اجتماعی آنان کاملاً مشهود است.
در آیه 167 و 168 سورهی مبارکهی اعراف به این مسخ باطنی و آثارش اشاره شده، بیان میشود که مستعمره بودن و پراکندگی یهودیان دایمی خواهد بود و تا روز قیامت، ملتهایی بر آنها مسلّط خواهند بود. این امر برای دانایان به تاریخ یهود امری مسلّم است. آنان روزگاری تحت سیطرهی بخت النصر و بابلیها و روزگاری تحت سلطهی ایران و یونان و گاه تحت قدرت روم بودهاند و اکنون چند دههای است که مستکبران و زیادهخواهان جهان، آنان را قربانی اهداف سلطهطلبانهی خود نموده و عدهای از آن آوارگان بخت برگشته را به آرزوی تشکیل کشور مستقل فلسطین در یکجا جمع نمودهاند؛ امری که بیش از 60 سال است که جز نکبت و بیزاری جهانی برای آنان چیزی را به همراه نداشته است.
ب) اگر قول اکثر مفسران را بپذیریم و مسخ اصحاب سبت را حقیقی و ظاهری بدانیم، باز مشکلی پیش نخواهد آمد و کسی نمیتواند صرفاً به این دلیل که در زمان ما چنین پدیدهای رخ نمینماید منکر آن شود.
ج) در مورد این شبهه که چرا در طول تاریخ جنایتکاران به بوزینه تبدیل نمیشوند باید گفت: اگر بپذیریم که موارد مشابهی در تاریخ صورت نگرفته است، آیا این امر نشانهی ساختگی بودن این قصهها میشود؟! آیا نمیشود احتمال داد که شرایط این عصر بهگونهای تغییر یافته است که دیگر نیازی به تحقق عذابهایی همانند عذاب قوم نوح، اصحاب فیل و... وجود ندارد؟ عذاب الهی در شرایط بسیار بحرانی به جهت اتمام حجّت تحقق میپذیرد؛ این شرایط بیشتر در اعصار گذشته پیش آمده است و در عصر حاضر با رشد عقلانیت و پیشرفت ابزارهای جستجو و پژوهش و آگاهی از نمونههای تاریخی، کمتر به امور اعجازی نیاز بوده و صرفاً در برخی مواقع در مقیاسهای بسیار کوچکتری واقع میشوند. به عبارت دیگر، آنها که دنبال حقیقتند با بررسی تاریخی و علمی گزارشهای تاریخی در کنار اثبات برهانی دین الهی، میتوانند از گزارشهای عذابهای الهی درس عبرت گیرند و اگر گوش شنوایی برای شنیدن حقیقت نداشته باشند مشاهده عینی آن عذابها نیز ذات خبیث ایشان را دوا نمیکند.
داستان اصحاب فیل
نویسنده در این بخش نیز هیچ استدلالی نیاورده و صرفاً به ارائهی برخی ابهامات بسنده نموده است. وی میگوید:
1) چگونه است که خدا در برابر این که کعبه مرکز شرک و خانه بتها شده بود، هیچ عکسالعملی نشان نداد؟ آیا نسبت به در و دیوار و سنگ و چوبِ ساختمان کعبه حساس بود که با سپاه ابرهه مقابله کرد؛ ولی برایش اهمیتی نداشت که این خانه، مرکز کفر و شرک و فساد شده است؟
2) خدای محمد که در برابر خراب کردن کعبه، چنین خشمگین میشود چرا با متجاوزان و جنیاتکارانِ دیگر چنین برخوردی نمیکند؟ آیا ریخته شدن خون میلیونها انسان پیر و جوان، و مورد تجاوز قرار گرفتن زنان و دختران پاک و بیگناه برایش مهم نیست؟
3) چرا خداوند همان بلایی را که بر سر سپاه ابرهه آورد بر سر آنها که در دوران خلفای بنیامیه و بنیعباس با منجنیق، خانه کعبه را هدف قرار داده و ویران کردند، نیاورد؟ پرسش در مورد حوادث طبیعی که موجب تخریب کعبه شدند، جدّیتر است: آیا خداوند خانه خودش را به دست خودش خراب میکند؟
در پاسخ به ابهامهای نویسنده میتوان چند مطلب را متذکر شد:
الف) در کتب تاریخ آمده است که واقعهی نابود شدن اصحاب فیل، حدود 60 سال مبدء تاریخ بوده است و با هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه، مبدأ تاریخ عوض شده است.[2] بهعلاوه قرآن کریم در مورد واقعهی مذکور میفرماید: «آیا ندیدی پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟» این بیان، نشانگر مسلّم بودن واقعهی یاد شده برای مخاطبان آن عصر قرآن است و گرنه مشرکان به راحتی آن را تکذیب مینمودند و میگفتند این سخن دروغی بیش نیست. پس معلوم میشود که قصّهی اصحاب فیل غیرقابل تکذیب بوده است و حتّی بسیاری از شاهدان عینی در زمان نزول این سوره زنده بودهاند و این امر نشان میهد واقعهی مذکور نزد مردم آن زمان، قطعی بوده است.
ب) انسان نمیتواند به طور کامل و همه جانبه، حکمت افعال الهی را درک نماید،[3] تا از این رهگذر بداند که چرا خداوند در موقعیتهای ظاهراً مشابه برخوردهای متفاوتی اعمال میفرماید؛ اما جهل ما به حکمتهای الهی نمیتواند مایهی انکار حکمت الهی شود.
ج) معجزات و نشانههای الهی از قبیل جریان نابودی اصحاب فیل، یک جریان عادی و دائمی نیستند؛ بلکه گاه حکمت الهی موجب شده است تا گوشهای از عظمت خود را نشان داده و در یک واقعهی این چنینی معاندان را به عذاب دنیوی دچار نموده و حجّت را بر جاهلان تمام نماید. اینکه ما نمیدانیم که چه وقت و تحت چه شرایطی این نشانهها بروز میکند نمیتواند دلیلی بر انکار خدا و حکمت او باشد چرا که اصل وجود خدا و حکمت او بر اساس براهین قطعی ثابت است و ندانستنها نمیتواند دلیلی در برابر دانستنهای قطعی باشد. با این حال همانطور که پیشتر گفتیم شاید بتوان گفت با ظهور دین مقدس اسلام و رشد عقلانی اکثریت بشر، دیگر چندان نیازی به این پدیدههای نامتعارف به هدف اتمام حجّت نبوده است؛ گو اینکه قرآن کریم خود معجزهی جاوید الهی بوده و بیش از چهارده قرن است که معاندان را به مبارزهی با خود فرا میخواند و چنین حجّت جاویدانی، ناقل تاریخ است و تاریخ مایه عبرت جویندگان حقیقت.
د) همسان دانستن تخریب کعبه بهوسیله ابرهه با خراب شدن آن به وسیلهی حوادث طبیعی و یا گروهی شورشی در عصر اسلامی، اشتباهی فاحش است؛ چرا که هدف ابرهه از آن اقدام، نابودی حقیقت توحید بوده است و خداوند با نابود کردن ابرهه و اصحابش در حقیقت از حریم توحید دفاع نموده است. گرچه برخی از جاهلان دچار شرک ربوبی شده، نمادهای سنگی خود را در کعبه قرار داده بودند؛ اما به گواهی قرآن کریم، آنان «الله» را خالق عالم میدانستند و بتها را صرفاً نماد ملائکه و دیگر نیروهای الهی میدانستند که موجب تقرب آنها به الله میشدند. در حقیقت آنها تداوم دین ابراهیم حنیف(ع) بودند که در گذر زمان و آرام آرام دچار این انحراف شده بودند و در پی لجاجت و مخالفت با آیین صحیح نبودهاند و صرفاً از جهل و انحراف تدریجی رنج میبردهاند؛ این در حالی است که خراب شدن کعبه با حوادث طبیعی به معنای مبارزهی با توحید نیست و در این مورد چه نیازی به تصرّف اعجازی است. خداوند متعال جریان عالم ماده و تغییر و تحولات آن را در مسیر طبیعی خود قرار داده است؛ گو اینکه خود این پدیده میتواند مایهی امتحان موحدان شود که چگونه به بازسازی کعبه اهتمام خواهند ورزید.
همچنین در درگیریهای عصر اموی و عباسی، هدف تخریب کعبه به منظور نابودی دین اسلام و توحید نبوده است؛ بلکه خانهی خدا در درگیریهای صرفاً سیاسی، دچار آسیب شده است.
داستان طوفان نوح
سومین قصهای که نویسنده، شبهاتی را در مورد آن مطرح نموده، جریان طوفان نوح(ع) است. خلاصه سخن او چنین است:
با توجه بیان که عالمگیر بودن طوفان را به ذهن میآورد؛ بهعلاوه همهی مفسران، عالمگیر بودن را تأیید نمودهاند:
1)چرا عذاب الهی باید بهگونهای نازل شود که سراسر عالم را فرا گیرد و شامل حیوانات بیگناهی که سوار کشتی نشدهاند و نیز انسانهای دیگر در سراسر جهان شود؟
2)نوح چگونه توانسته است صدها هزار گونه از حیوانات در سراسر جهان را جمعآوری کند؟ این تعداد از حیوانات چگونه در کشتی جای گرفتهاند؟
3)هدف اصلی از این عذاب چه بود؛ کفر و فساد خیلی زود به میان مردم بازگشت.
4) چگونه میتوان بین نزول عذاب الهی با علم، حکمت و رحمت خدا سازگاری برقرار نمود؟
5)اگر این داستانها واقعیت دارند، چرا در دنیای کنونی نظیر آنها اتفاق نمیافتد.
در پاسخ میتوان چند نکته را بیان نمود:
الف) قرار دادن یک جفت از هر حیوان نمیتواند اثبات کند که طوفان عالمگیر بوده است؛ زیرا ممکن است منظور، حیوانات آن منطقه بوده باشد که گونههایی از آنها در اماکن دیگر وجود نداشته است و یا اگر گونههای آنها در جاهای دیگر زمین، بوده، امکان انتقال آنها به منطقهی فرود کشتی فراهم نبوده و یا بسیار مشکل بوده است.
ب) ادعای اتفاق مفسران بر عالمگیر بودن طوفان نیز سخن ناصحیحی است؛ زیرا برخی عالمگیر نبودن را محتمل دانستهاند.[4]
ج) اگر بنا را بر نظر اکثر مفسران گذاریم و طوفان را عالمگیر بدانیم در پاسخ شبهات مطرح شده میتوان گفت:
1) این سؤال نویسنده که چگونه میتوان بین نزول عذاب الهی از یک طرف، و علم و حکمت و رحمت خدا از طرف دیگر سازگاری برقرار کرد برخاسته از نداشتن تصوری صحیح از صفات خداوند عالمیان است. قدرت و حکمت دو وصف نیک است که تحققشان در مخلوقات بشری، روشنترین دلیل بر وجودشان در خالق هستی است[5] و از آنجا که ذات الهی در بالاترین جایگاه هستی قرار دارد، صفات او نیز عالی و در نهایت کمال است. به این ترتیب خدا در انجام کارهایش هم حکمت و هم قدرت لازم را داراست.
پدیده عذاب و عقوبت بندگان فاسد، خاصه در جریان طوفان نوح، خارج از نظام عالم هستی نیست؛ پس بایست که در قالب اوصاف والای الهی و نظام عالم هستی تفسیر شود. حتی اگر نتوانیم راز این عِقابها را بیابیم، باز هم «ندانستن» (راز فراگیر بودن این عذابها) نمیتواند در برابر «دانستههای یقینی» (باور به وجود خدایی با اوصاف والا) تاب آورد. با این حال میتوان حکمت این فراگیری عذاب را وسعت شرارت قوم نوح دانست. 950 سال دعوت به حق در میان جامعه بشری آنروز با جمعیتی نه به گستردگی جمعیت جهان امروز، عناد ورزیدن اکثریت و ایمان آوردن جمعیتی اندک، تهدید ایمانمداری جماعت اندک توسط اکثریت کافر، حکیمانه و هدفمند بودن خلقت (چرا که بدون شک این عالم قابلیت آفرینش و طی مراحل کمال را دارد و اگر آفریده نمیشد یا امکان لازم برای نشر دین فراهم نمیگردید به نقص خدا میانجامید) و ... اینها همه گویای این مطلب است شرارت کافران قوم نوح چنان بود که نه تنها دامان جان ایشان را گرفت، منافع، داراییها و عزیزان آنها را نیز دربرگرفت.[6] در واقع بانی اصلی وقوع این عذابها کسانیاند که با اعمال شنیع خود بسترساز این وقایع شدهاند؛ با این وجود، گرچه کودکان بیگناه، قربانی گناه والدین خود میشوند اما خداوند رحمان در سرای آخرت عوض آن را به ایشان خواهد داد.[7] به آنچه بیان شد این را هم بیفزاییم که عذابهای عالم در چارچوب نظام این جهان انجام میگیرد و نظام عالم اقتضا میکند که سیل ویرانگر هر چه و هر که بر سر راهش باشد را از بین میبرد.[8]
2) در مورد این شبهه که نوح(ع) چگونه توانسته صدها هزار حیوان را جمعآوری نماید و چگونه آنها را در کشتی قرار داده است باید گفت، اوّلاً لیست حیواناتی که باید در کشتی قرار میگرفتهاند در این حدّ نبوده است؛ زیرا حیوانات دریایی نیازی به سوار شدن در کشتی نداشتهاند و حیوانات دیگر نیز به تنوع حیوانات امروزین نبودهاند. ثانیاً کشتی نوح(ع) یک کشتی عادی نبوده؛ بلکه دارای طبقات مختلف و در مقیاس خیلی بزرگی ساخته شده بوده است.[9]
3) خوب است پاسخ این شبهه با اشارهی به دو نکتهی دیگر تکمیل شود:
اولاً: قصّهی طوفان نوح(ع) مختص قرآن کریم نیست؛ بلکه کتب مقدس دیگر ادیان نیز به نوعی بدان پرداختهاند؛ به عنوان مثال میتوان به تورات، سفر پیدایش و یا انجیل متی 24: 37 – 39 و یا رسالهی دوم پطرس 3: 6 اشاره نمود.
ثانیاً: بسیاری از مفسران گفتهاند کوه جودی که کشتی نوح(ع) بر آن فرود آمده است، در محدودهای از شمال عراق و جنوب ترکیه بوده و برخی گفتهاند در کوههای آرارات ترکیه بوده است. اگر این نکته را با خبری که روزنامهی کیهان، در چاپ اول سپتامبر 1962 منتشر نمود، کنار هم بگذاریم به یقینمان مبنی بر واقعی بودن آن داستان افزوده خواهد شد. خلاصهی خبر مذکور عبارت است از اینکه دانشمندان آمریکایی با هدایت سربازان ترکیه قطعات بزرگی از چوب را در ارتفاع 1400 پایی کوههای آرارات یافتهاند که مربوط به یک کشتی بسیار بزرگ قدیمی بوده که تخمین زده شده است که مربوط به 2500 سال قبل از میلاد مسیح(ع) باشد و تخمین زدهاند که طول آن حدود 670 متر و عرض آن 118 متر بوده است. دانشمندان آمریکایی برخی از آن قطعات را جهت مطالعات تکمیلی با خود به سانفرانسیسکو بردهاند.[10]
داستان یوسف
خلاصه آنچه که نویسندهی مقاله مذکور در مورد قصّه حضرت یوسف(ع) نوشته چنین است:
1)آشکار است که مدعای مبالغهآمیز زیبایی خیرهکننده و حیرتانگیز یوسف مخصوص داستانها و افسانههای رایج در میان عوام است.
2)اگر یوسف چنان زیبایی افسانهای داشت در این صورت مدتها پیش از این حادثه، آوازهی زیبایی عجیب و سحرانگیزِ او در شهر میپیچید؛ در حالیکه مطابق آیات سوره یوسف، زنان مصر تا آن زمان یوسف را ندیده بودند.
3)اگر زیبایی یوسف اینقدر سحرانگیز و مستکننده بود، در این صورت وجود او در شهر، بلای جان زنان میشد.
در پاسخ به این استبعادهای نویسنده میتوان گفت:
الف) آنچه قرآن کریم در مورد زیبایی یوسف(ع) آورده است جملهای از زبان زنان مصر است. آنان با دیدن یکباره یوسف(ع) دچار حیرت شدند و دست از ترنج نشناخته گفتند: «این آدمی نیست، بلکه فرشتهای با کرامت است.» این تعابیر، سخنانی دور از ذهن و غیرقابل قبول نیستند؛ بلکه کاملاً معقولاند. یوسف جوانی رشید از سرزمین خوش آب و هوای کنعان و با تقوایی که نورانیت افزونی به او عطا نموده است؛ ناگهان با ظاهری آراسته در برابر زنانی قرار میگیرد که جز مردان نژاد مصر را ندیدهاند، زنانی که رفاه و فراغت بیش از حدّ، آنها را اهل شهوت و پرداختن به زیبائیهای ظاهر نموده و نعمت حیا و عفت را از آنها گرفته است. به نظر میرسد در این شرایط این قصّه کاملاً قابل تحقق خواهد بود.
نکتهای که نباید از آن غفلت ورزید این است که زیبایی از امور نسبی است؛ یعنی ممکن است کسی چیزی و یا شخصی را زیبا ببیند و دیگری آن را کمتر زیبا ببیند و یا اصلاً زیبا نبیند و یا ممکن است ملتی چیزی و یا شخص و نژادی را زیبا ببینند و شیفته آن باشند؛ اما برای افراد و ملتی دیگر عادی جلوه کند. در جریان یوسف(ع) هم، گرچه خود یوسف از زیبایی خاصی برخوردار بوده است؛ اما شاید آنچه که مایهی شگفتی و دستپاچگی زنان مصر شد، این بود که آنان به جهت قلمرو جغرافیایی خاصی که داشتهاند، تا آن زمان با چنین زیبایی آشنا نبودهاند.
ب) این سخن که زنان مصر، یوسف را قبلاً دیده بودهاند، کاملاً بیدلیل است و قراینی بر خلاف آن وجود دارد: اولاً زنان مصر وقتی از جریان زن عزیز مصر با یوسف(ع)، با همدیگر سخن گفتهاند، از یوسف(ع) به عنوان «جوان» یاد نمودهاند، و این میتواند قرینهای باشد بر این که آنها او را نمیشناختهاند و گرنه اسم او را مطرح مینمودند. ثانیاً زن عزیز مصر یوسف را به کارهای بیرون نگمارده بود. ثالثاً اگر زنان مصری، یوسف را دیده بودند دیگر معنا نداشت زن عزیز مصر برای توجیه عمل خود، یوسف را به آنها نشان دهد. همچنین در این صورت زنان مصری که تا دیروز زن عزیز مصر را ملامت مینمودند بعد از دیدن یوسف(ع) خود آتش بیار معرکه نمیشدند، که یوسف(ع) از شرّ آنها به خداوند پناه ببرد.
گذشته از این قراین، حتّی اگر بپذیریم که زنان قبلاً یوسف را دیده بودهاند ممکن است این دیدار در سالهای کودکی و یا نوجوانی او بوده است که یوسف(ع) آن هنگام از اندام و چهرهای برخوردار نبوده که زنان به او از منظر یک مرد رشید خوشچهره که مایهی مدهوشی آنها شود، نگاه کرده باشند؛ اما بعد از مدتی یوسف(ع) وارد مرحلهای از رشد شده است که از چهرهای مردانه و زیبا برخوردار شده است و زنان مصری با دیدن او خود را گم کرده و ناخودآگاه زبان به توصیف او میگشایند.
نتیجهگیری
داستانهای مطرح شده در قرآن پدیدههایی واقعی بوده، که از نظر تاریخ و عقل و منطقا اشکالی بر آنها وارد نیست. عذاب الهی در شرایط خاص و مواقعی که راههای دیگر برای اتمام حجت وجود نداشته، محقق شده است. این شرایط بیشتر در اعصار گذشته پیش آمده و در عصر حاضر به جهت رشد عقلانیت در اکثر بشر ـ در کنار ابزارهای دیگر همچون وسایل ارتباط جمعی، پیشرفتهای علمی در زمینه دیرینهشناسی و تاریخ و... ـ میتواند مردم هر عصر را در همان زمان قرار دهد و افراد پندپذیر میتوانند پس از آشنایی با وقایع تاریخی، از آنها درس گیرند. علاوه بر این، حکمت بسیاری از افعال و احکام الهی برای ما روشن نیست و معیار پذیرش این افعال و احکام، همان حکمت الهی است که از راه براهین قطعی اثبات شده است.
فهرست منابع
- قرآن
- 1)سیوطی، جلالالدین؛ الدر المنثور، بیروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، بیتا.
- 2) طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیّة، بیتا.
- 3)الطبرسی، فضل بن الحسن؛ مجمع البیان، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1995م.
- 4) طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیجا، مکتب الإعلام الإسلامی، 1409.
- 5) کاشانی، فیض؛ تفسیر الصافی، تصحیح: حسین اعلمی، بیروت-لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.
- 6) مکارم، ناصر؛ الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، قم، نشر مدرسه الامام علی بن ابیطالب، اول، 1384.
- 7) مکارم، ناصر [و دیگران]؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ 44، 1382ش.