دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نقدی برحدیث «اصحابی کالنجوم»

اهل سنّت بر این اعتقادند که خداى سبحان و رسول گرامى او، اصحاب را تزکیه و پاک گردانده و همه آنها را عادل قرار داده اند و باید بر همین مبنا حرکت کرد و هر آنچه را که صحابه مخالف و منافى نصوص صریح قرآن و سنّت انجام داده اند، به تأویل برد و توجیه کرد.
نقدی برحدیث «اصحابی کالنجوم»
نقدی برحدیث «اصحابی کالنجوم»

نویسنده: عباس جلالى

اهل سنّت بر این اعتقادند که خداى سبحان و رسول گرامى او، اصحاب را تزکیه و پاک گردانده و همه آنها را عادل قرار داده اند و باید بر همین مبنا حرکت کرد و هر آنچه را که صحابه مخالف و منافى نصوص صریح قرآن و سنّت انجام داده اند، به تأویل برد و توجیه کرد. آنان در این ادعا، به آیاتى از قرآن کریم و روایاتى که در کتب خود از رسول اکرم ـ ص ـ در فضیلت صحابه نقل کرده اند، استناد جسته اند و یکى از معروفترین احادیثى که بدان متمسک شده اند، حدیث «اصحابى کالنجوم، بایّهم اقتدیتم اهتدیتم» است.

در این مقاله، نخست، دیدگاههاى رجال نامى و علماى معروف اهل سنت را درباره حدیث «نجوم» یادآور مى شویم و سپس به ذکر نقدهاى آن پرداخته و آنگاه راویان آن را مورد ارزیابى قرار مى دهیم؛ و در پایان، مرورى گذرا بر شرح حالات صحابه اى که مشمول حدیث مزبور هستند، خواهیم داشت.

معناى لغوى «اصحاب»:

در آغاز و براى ورود به بحث، معناى لغوى «صُحبة» را یادآور مى شویم؛ صُحبه در لغت، معاشرت و ملازمت است[1] و جمع اسم فاعل آن، صَحْب و اصحاب و صحابه مى آید.

راغب، در «مفردات» مى گوید: «در عرف، جز به کسى که ملازمت او زیاد باشد، صاحب گفته نمى شود».[2] بنابراین، صاحب و یار پیامبر ـ ص ـ آنگونه که اقتضاى کلمه، از نظر لغت است، کسى است که با آن حضرت معاشرت و ملازمت داشته است. چنین شخصى، مسلمان بوده یا کافر، شایسته یا تبهکار، مؤمن یا منافق، تفاوتى ندارد؛ زیرا اصلِ در این اطلاق، آنگونه که فیّومى نیز گفته است، «کسى است که با او [یعنى پیامبر ـ ص ـ] مجالستى داشته و یا او را دیده است».[3]

معناى اصطلاحى «صحابى»:

اصولیان و محدّثان اتفاق نظر دارند که نام «صحابى» تنها بر فرد مسلمان اطلاق مى شود. در تعریف صحابى گفته هاى متفاوتى وجود دارد؛ آنچه اصولیان معتبر مى دانند این است که: «صحابى کسى است که با پیامبر ـ ص ـ مجالستى طولانى داشته و از او پیروى کرده و اوامر و دستورات الهى را از او أخذ نموده است؛ بر خلاف کسى که تنها آهنگ وى نموده، بى آنکه فضیلت مجالست و ملازمت و پیروى از آن حضرت را دارا باشد».

جمهور محدّثان بر این عقیده اند که: «هر مسلمانى که پیامبر ـ ص ـ را دیده باشد» صحابى است.[4]

و گفته شده: «کسى که زمان آن حضرت را درک کند، صحابى است؛ هر چند او را نبیند».[5]

و برخى گفته اند: «صحابى کسى است که پیامبر ـ ص ـ را در حالى که بدو ایمان داشته، ملاقات مى نموده و سرانجام نیز بر ایمان و اسلام از دنیا رفته است؛ هر چند در این میان از دین برگشته باشد».[6] البته در این خصوص، نظرات دیگرى نیز وجود دارد که از اهمیّت چندانى برخوردار نیست.

بحث درباره حدیثِ «نجوم» را پى مى گیریم؛ این حدیث به عبارات گوناگونى نقل شده است که در اینجا تنها به دو مورد آن اشاره مى کنیم:

1 ـ قال الحافظ شمس الدین محمد السخاوى، قال البیهقى فى کتابه (المدخل) عن حدیث سلیمان بن أبى کریمة، عن جویبر، عن ضحاک، عن ابن عباس، قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: «مهما أوتیتم من کتاب الله فالعلم به لاعذر لأحد فى ترکه فان لم یکن فى کتاب الله فبسنةٍ منّى ماضیة، فإن لم تکن سنّة منّى فما قال اصحابى، إن أصحابى بمنزلة النجوم فى السماء، فایّما أخذتم به اهتدیتم، واختلاف امّتى رحمة».[7]

2 ـ رواه القضاعى فى «مسند شهاب» و قال أنبأنا ابوالفتح منصور بن على الأنماطى، أنبأ أبومحمد الحسن بن وثیق، أنبأ وهب بن جریر بن حازم عن أبیه عن الأعمش، عن أبى صالح، عن أبى هریرة، عن النبى صلى الله علیه وسلم، قال: «مثل أصحابى مثل النجوم، من اقتدى بشى ءٍ منها اهتدى».

قبل از اینکه حدیث «نجوم» را مورد بررسى قرار دهیم، یادآورى مى کنیم که مسلمانان، در دیدگاهشان نسبت به صحابه، و ویژگیهاى آنان از جنبه عدالت و غیر عدالت، بر سه دسته اند:

گروه نخست، کسانى اند که همه صحابه را کافر مى دانند؛ مانند فرقه «کاملیه» و نیز کسانى که در مسئله غلوّ، اندیشه اى مانند آنان دارند.[8]

گروه دوم، کسانى هستند که همه صحابه را عادل مى شمرند و جایز نمى دانند که کسى روایات آنها را تکذیب کند، و معتقدند که این لیاقت، به سبب همنشینى با رسول خدا ـ ص ـ در ایشان پدید آمده است...

مُزَنى مى گوید: «کلهم ثقة مؤتمن».[9] خطیب مى گوید: «عدالة الصحابة ثابتة معلومة...».[10] ابن حزم گفته است: «الصحابة کلهم من اهل الجنّة قطعاً».[11] و ابن عبدالبر[12] وابن اثیر[13] و غزالى[14] و دیگران نیز به این موضوع تصریح کرده اند.

برخى مانند ابن حجر (در «الاصابة»)، بر این معنا ادعاى اجماع کرده اند، ولى آنچه که جمعى از بزرگان آنان بدان تصریح کرده اند، این گفته را رد مى کند.

حاجب گفته است: «اکثریت، به عدالت صحابه اعتقاد دارند؛ و گفته شده آنان مانند غیر صحابه اند؛ و معتزله گفته اند صحابه عادلند مگر کسانى که با على علیه السلام سرجنگ داشته اند».[15]

اما گروه سوم؛ جمعى از بزرگان اهل سنّت مانند سعد تفتازانى[16] و مازرى (شارح «برهان»)،[17] وابن عماد حنبلى[18] و شوکانى[19] و دیگران... و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه[20]، و شیخ محمد عبده[21]، و سید محمد بن عقیل العلوى[22] و سید محمد رشیدرضا[23]، و شیخ مقبلى[24]، و شیخ مصطفى صادق الرافعى[25] و... بر این عقیده اند که صحابه بر کنارِ از خطا و اشتباه نیستند و در میان آنان افرادى عادل و غیر عادل وجود دارد، و این دقیقاً همان دیدگاه شیعه است.

پس دسته اخیر، گروهى میانه رو هستند و اتفاق نظر دارند که صحابه نیز مانند سایر مردم، داراى افرادى عادل و فاسق و مؤمن و منافق اند و همنشینى و مصاحبت با پیامبر ـ ص ـ ، هر چند براى آنان افتخار است، ولى به تنهایى نمى تواند موجب بر کنارى آنان از خطا و اشتباه شود و زشتیها را از آنان نفى کند. قرآن مجید نیز در موارد زیادى از صحابه اى که جنبه نفاق داشته اند، یاد کرده است و همچنین روایات زیادى از رسول اکرم ـ ص ـ در مذمّت و نکوهش آنان وجود دارد که در مبحث بررسى حالات صحابه به آن خواهیم پرداخت.

حدیث نجوم، در نگاه پیشوایان اهل سنّت

اینک ببینم ائمه حدیث اهل سنّت و بزرگان آنان در خصوص حدیث «نجوم» چه مى گویند:

احمد بن حنبل (م 241 ه* .): وى رئیس مذهب حنبلى است که ذهبى درباره او مى گوید: «شیخ الاسلام، سید المسلمین فى عصره، الحافظ الحجة...». حالات وى در معاجم رجالى مانند تاریخ بغداد، حلیة الاولیاء، طبقات شافعیه، تذکرة الحفاظ، وفیات الأعیان، شذرات الذهب، والنجوم الزاهرة آمده است.

وى، حدیث «نجوم» را حدیثى غیر صحیح مى داند و عده اى، از جمله ابن امیرالحاج در کتاب خود (التقریر و التحبیر) و ابن قدامه در «المنتخب» و صاحب «التیسیر فى شرح التحریر»[26]، نظر او (احمد بن حنبل) را آورده اند.

المزنى، شاگرد شافعى، (م 264 ه* .): ارباب معاجم، از جمله صاحبان وفیات الأعیان، مرآة الجنان، طبقات شافعیّه، العبر و حسن المحاضرة، از او یاد کرده اند. یافعى درباره او مى گوید: «الفقیه ابوابراهیم... کان زاهداً عابداً مجتهداً...» و شافعى او را ناصردین خود تلقى کرده است. مزنى، حدیث «نجوم» را صحیح نمى داند. ما نظریه او را درباره حدیث یاد شده، از این سخن ابن عبدالبرّ دریافته ایم که مى گوید:

قال المزنى، رحمه الله فى قول رسول الله ـ ص ـ «اصحابى کالنجوم»: «ان صحّ هذا الخبر [أى حدیث النجوم فمعناه فى مانقلوا عنه و شهدوا به علیه...»

و جمله «إن صحّ هذا الخبر» در این کلام، نقطه مورد نظر ماست و این مطلب، حاکى از آن است که مزنى در صحت حدیث «نجوم» تردید داشته و صحت آن براى وى محرز نبوده است. شاگرد نامدار شافعى در ادامه مى افزاید:

«وامّا ما قالوا فیه برأیهم، فلو کان عند انفسهم کذلک، ما خطّأ بعضهم بعضاً ولا أنکر بعضهم على بعضٍ ولارجع منهم احد الى قول صاحبه... فتدبّر».[27]

ناصرالدین آلبانى (معاصر)، ضمن ردّ معنایى که مزنى در این جمله از الفاظِ حدیث عنوان کرده است، مى گوید:

«الظاهر من الفاظ الحدیث خلاف المعنى الذى حمله علیه المزنى، بل المراد ماقالوا برأیهم و علیه یکون معنى الحدیث دلیلاً آخر على أن الحدیث موضوع، ولیس من کلامه ـ ص ـ اذاً کیف یسوغ لنا ان نتصور ان النبى ـ ص ـ یجیز لنا ان نقتدى بکل رجلٍ من الصحابة، مع ان فیهم العالم، والمتوسط فى العلم، ومن هودون ذلک...».

ابوبکر بزّار (م 292 ه* .): در میان معاجم رجالى که شرح حال بزار را آورده اند مى توان به تاریخ الخطیب، تذکرة الحفاظ، شذرات الذهب، تاریخ اصبهان و میزان الاعتدال اشاره کرد.

بزّار، حدیث «نجوم» را مورد قدح و خدشه قرار داده و وجوه ضعف آن را بیان داشته است. عین عبارت ابن عبدالبر در این زمینه این است:

حدثنا ابوالحسن بن محمد بن ایوب الرقى؛ قال قال لنا ابوبکر احمد بن عمرو بن عبدالخالق البزّار: سألتم عما یروى عن النبى ـ ص ـ مما فى ایدى العامة یروونه عن النبى ـ ص ـ أنه قال:

«اصحابى کمثل النجوم ـ أو کالنجوم ـ فبأیها اقتدوا اهتدوا». قال: «وهذا کلام لایصح عن النبى ـ ص ـ ، رواه عبدالرحیم بن زید العمّى عن ابیه عن سعد بن مسیّب عن ابى عمر عن النبى ـ ص ـ و ربما رواه عبدالرحیم عن ابیه عن ابن عمر، وانما اتى ضعف هذالحدیث من قبل عبدالرحیم بن زید، لأن اهل العلم قدسکتوا عن الروایة لحدیثه».[28]

و بدین سان، وجه قدح «حدیث نجوم» در سخن بزّار، به وضوح به چشم مى خورد.

ابن عدى (م 365 ه* .): او مورد مدح و ستایش بسیار ارباب معاجم است؛ از آن جمله: تذکرة الحفاظ، شذرات الذهب و مرآة الجنان.

سمعانى درباره وى مى گوید:

«کان حافظاً متقناً لم یکن فى زمنه مثله» و حمزة بن یوسف سهمى مى گوید: «از دارقطنى خواستم تا کتابى درباره محدّثان ضعیف بنگارد، وى در پاسخ من گفت: مگر کتاب ابن عدى در اختیار تو نیست؟»

ابن عدى، معروف به ابن قطان، حدیث «نجوم» را در کتاب خود (الکامل) که موضوع آن کتاب معرفى محدثان ضعیف و جعلیات آنهاست، در شرح حال «جعفر بن عبدالواحد هاشمى قاضى» و «حمزه جَزَرى نصیبى» آورده است که در مباحث آینده، در سخنان زین عراقى بدان اشاره خواهیم کرد. وى با خدشه در رجال اسانید حدیث «نجوم» از جمله «حمزه نصیبى» که در زمره ضعفاى محدّثان است، سند این حدیث را مورد قدح قرار داده است.

ابوالحسن دارقطنى (م 385 ه* .): وى از بزرگان محدثان است و در تذکرة الحفاظ، وفیات الأعیان، المختصر، تاریخ الخطیب و کتب دیگر از او یاد شده؛ از جمله، ابن کثیر درباره او مى گوید: «وکان فرید عصره و نسیج وحده و امام دهره».

دارقطنى، حدیث «اصحابى کالنجوم» را در کتاب خود (غرائب مالک) نقل کرده و آن را روایتى ضعیف دانسته است؛ و این مطلب را ابن حجر عسقلانى از وى نقل کرده است.[29]

ابن حزم (م 456 ه* .): شرح حال وى در کتابهاى نفح الطیب، العبر، وفیات الأعیان، تاج العروس ولسان المیزان آمده است.

او (ابن حزم) حدیث «نجوم» را تکذیب نموده و حکم به بطلان آن کرده است و آن را حدیثى جعلى تلقى نموده است؛ این موضوع را گروهى از جمله ابوحیّان از وى آورده اند. ابوحیّان هنگامى که به نقل حدیث مى پردازد، چنین مى گوید:

«قال الحافظ ابو محمد على بن احمد بن حزم فى رسالته (ابطال الرأى والقیاس والاستحسان والتعلیل والتقلید)، وهذا [أى حدیث النجوم] خبر مکذوبٌ موضوعٌ باطلٌ لم یصح قط».[30]

بیهقى (م 458 ه* .): حالات وى در شذرات الذهب، طبقات الشافعیة، العبر، النجوم الزاهرة، وفیات الأعیان و تذکرة الحفاظ نقل شده؛ ابن تغرى بردى[31]، درباره او گفته است:

«احمد بن حسین بن على بن عبدالله الحافظ ابوبکر البیهقى کان أوحد زمانه فى الحدیث والفقه».

آنگونه که ابن حجر عسقلانى از او نقل کرده است، وى در کتاب خود (المدخل) حدیث «اصحابى کالنجوم» را حدیثى ضعیف دانسته است.[32]

ابن عبدالبر (م 463 ه* .): شرح حالات وى در اغلب کتب تراجم مانند وفیات الأعیان، مرآة الجنان، المختصر، تذکرة الحفاظ و... وجود دارد. ذهبى، در میزان الاعتدال درباره او گفته است:

«الامام شیخ الاسلام حافظ المغرب» وابن حزم مى گوید: «لا اعلم فى الکلام على فقه الحدیث مثله اصلاً»

وى درباره حدیث «نجوم» چنین مى گوید:

قدروى ابوشهاب الحناط، عن حمزة الجزرى، عن نافع، عن ابن عمر، قال: قال رسول الله ـ ص ـ :

«اصحابى مثل النجوم فایهم اخذتم بقوله اهتدیتم» وهذا إسناد لایصح، ولایرویه عن نافع، من یحتج به»

وى در این روایت، إسنادى غیر از آنچه که بزّار از سلام بن سلیم نقل کرده، آورده است به این عبارت:

«حدثنا الحارث بن غصین، عن الأعمش، عن ابى سفیان، عن جابر؛ قال قال رسول الله ـ ص ـ :

«اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم»

قال ابوعمرو:

«هذا إسناد لاتقوم به حجّة، لأن الحارث بن غصین مجهولٌ».[33]

بنابراین، وى با ایراد خدشه در حارث بن غصین به عنوان یکى از رجال سند، جنبه سندى روایت را مخدوش دانسته است.

ابن عساکر (م 571 ه* .): در کتب رجال از وى با احترام فراوان یاد شده است؛ از جمله در معجم الادباء، وفیات الأعیان، تذکرة الحفاظ، دول الاسلام، مرآة الجنان، طبقات الشافعیة، المختصر فى اخبار البشرو جامع مسانید ابى حنیفة. یافعى درباره ابن عساکر مى گوید: «الفقیه الامام المحدث البارع».

وى (ابن عساکر) آنگونه که در گفته مناوى آمده و بعداً نقل خواهد شد، با صراحت کامل، ضعف حدیث «اصحابى کالنجوم» را یادآور شده است.

ابن جوزى (م 597 ه* .): حالات او با مدح و ثنا در تاریخ ابن کثیر، وفیات الأعیان، تتمة المختصر، الاعلام و... آمده است. ابن خلکان درباره وى گفته است:

«ابوالفرج عبدالرحمان بن ابى الحسن... بن محمد بن جعفر الجوزى الفقیه الحنبلى کان علامة عصره»

ابن جوزى در زمینه حدیث «نجوم» مى گوید:

روى نعیم بن حماد؛ قال: حدثنا عبدالرحیم بن زیدالعمّى عن ابیه عن سعید بن المسیب، عن عمر بن الخطاب، قال قال رسول الله ـ ص ـ :

«سألت ربى فیما یختلف فیه اصحابى من بعدى، فأوحى الىّ یا محمد، ان اصحابک عندى بمنزلة النجوم فى السماء بعضها أضوأ من بعض، فمن اخذ بشى ءٍ مما علیه من اختلافهم فهو على هدى»

و در ادامه مى افزاید:

صحت این روایت، از ناحیه دو راوى، محل تردید است و لذا قابل اعتنا نیست؛ یکى نعیم بن حماد که مورد قدح و خدش است، و دیگرى عبدالرحیم بن زید عمّى که یحیى بن معین درباره او گفته است:

«عبدالرحیم فردى کذّاب و دروغگو است».[34]

ابن دحیه (م 632 ه* .): حالات وى در کتب تراجم مانند بغیة الوعاة، شرح المواهب الّلدنیة، وفیات الاعیان، حسن المحاضرة و نفح الطیب با احترام یاد شده است. سیوطى در «حسن المحاضرة» درباره او گفته است: «الامام العلامة الحافظ الکبیر کان بصیراً بالحدیث و...».

ابن دحیه، در حدیث «نجوم» خدشه وارد ساخته و صحت آن را نفى کرده است. عین عبارات او به نقل زین عراقى در این خصوص، این گونه است:

قال ابن دحیة: «وقد ذکرت حدیث اصحابى کالنجوم، حدیث لایصح».[35]

ابو حیان اندلسى (م 745 ه* .): او در کتبى مانند الدرر الکامنة فى اعیان المأة الثامنة، الوافى بالوفیات، بغیة الوعاة، البدر الطالع، طبقات القراء، نفح الطیب، طبقات الشافعیة، النجوم الزاهرة و... مورد ستایش قرار گرفته است. ابن عماد، درباره او مى گوید:

«الامام اثیر الدین ابو حیّان، نحوى عصره، و لغویه و مفسره و محدّثه و...».

وى درباره حدیث «نجوم» تحقیقى جالب دارد که به سبب سودمند بودن آن، به نقل گوشه هایى از آن مى پردازیم. او ابتدا مطلب زیر را از زمخشرى نقل مى کند:

قال الزمخشرى: فان قلت، کیف کان القرآن تبیاناً لکل شى ء؟ قلت: المعنى انه بین کل من امور الدین حیث کان نصاً على بعضها و إحالة على السنة، حیث امر باتباع رسول الله ـ ص ـ و طاعته، وقال: «ماینطق عن الهوى» و قد رضى رسول الله ـ ص ـ لامته اتباع اصحابه والاقتداء بآثاره فى قوله: «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» قد اجتهدوا وقاسوا، ووطئوا طریق القیاس والاجتهاد.

و سپس در نقد گفته زمخشرى مى افزاید:

وقوله: «وقد رضى رسول الله ـ ص ـ إلى قوله... اهتدیتم» لم یقل ذلک رسول الله ـ ص ـ و هو حدیث لایصح بوجه عن رسول الله ـ ص

وى نقل مى کند که حافظ ابو محمد بن احمد بن حزم نیز در رساله اش (ابطال الرأى والقیاس) گفته است:

وهذا [أى حدیث النجوم] خبر مکذوب على النبى ـ ص ـ مما فى ایدى العامة ترویه عن رسول الله ـ ص ـ أنه قال: «انما مثل اصحابى کمثل النجوم ـ او کالنجوم ـ بایها اقتدوا اهتدوا» و هذا کلام لم یصح عن النبى ـ ص ـ و رواه عبدالرحیم بن زید العمّى عن ابیه عن سعید بن المسیّب عن ابن عمر عن النبى ـ ص ـ وانما اتى ضعف هذا الحدیث من قبل عبدالرحیم، لأن اهل العلم سکتوا عن روایة حدیثه.

گفتنى است که ابن معین، رجالىِ معروف، درباره عبدالرحیم بن زید عمّى، یکى از کسانى که در حدیث فوق از راویان بوده، در «الموضوعات» چنین مى گوید: «عبدالرحیم بن زید کذاب لیس بشی» و بخارى در «العفاء» گفته: «وهو [أى عبدالرحیم] متروک» و درباره حمزه جزرى، راوى دیگرى که او نیز حدیث را نقل کرده مى گوید: «وحمزة هذا ساقط متروک».

شمس الدین ذهبى (م 748 ه* .): کتب تراجم از جمله الدرر الکامنة، طبقات الشافعیة، فوات الوفیات، البدر الطالع، شذرات الذهب، النجوم الزاهره، طبقات القراء و... وى را ستوده اند. ابن تغرى بردى، درباره او مى گوید:

«الشیخ الامام الحافظ المؤرخ صاحب التصانیف المفیدة».

ذهبى، در کتاب «میزان الاعتدال فى نقد الرجال» در موارد متعددى حدیث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است. از جمله در شرح حال جعفر بن عبدالواحد هاشمى قاضى، پس از نقل گفته علماء درباره او، مى افزاید:

و من بلایاه، عن وهب بن جریر عن ابیه عن الأعمش، عن ابى صالح، عن ابى هریرة، عن النبى ـ ص ـ «اصحابى کالنجوم من اقتدى بشى ءٍ منها اهتدى».[36]

و در جاى دیگر در ذکر حالات «زید العمى» پس از نقل حدیث مى گوید:

«فهذا باطل».[37]

تاج الدین، ابن مکتوم (م 749 ه* .): ذکر حالات وى در الدرر الکامنة، حسن المحاضرة، طبقات القراء، الجوهر المضیئة فى طبقات الحنفیة و... با ستایش آمده است. سیوطى درباره او مى گوید:

«ابن مکتوم تاج الدین ابو محمد القیسى جَمَع الفقه واللغة».

وى (ابن مکتوم) نیز با استشهاد به سخنان استادش ابو حیّان که قبلاً از او سخن به میان آوردیم، عین گفته او را درباره حدیث «نجوم» از «البحر المحیط» در کتاب خود (الدرر اللقیط من البحر المحیط) نقل کرده است.[38]

محیى الدین، ابن قیم جوزیه (م 751 ه* .): کتب تراجم غالباً از وى یاد کرده اند؛ مانند اعلام الموقعین، الدرر الکامنة، البدر الطالع، الوافى بالوفیات، بغیة الوعاة و تاریخ ابن کثیر. ابن کثیر درباره وى مى گوید: «فى لیلة الخمیس... توفى صاحبنا الشیخ الامام العلامة شمس الدین امام الجوزیة و قیّمها».

ایشان، حدیث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است و در ردّ «مقلدین» و دلائل آنان چنین گفته است:

الوجه الخامس والاربعون قولهم: یکفى فى صحة التقلید الحدیث المشهور: «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم». جوابه من وجوه: احدها، أن هذا الحدیث قد روى من طریق الأعمش عن ابى سفیان بن جابر، و من حدیث سعید بن المسیب عن ابن عمر، و من طریق حمزة الجزرى عن نافع عن ابن عمر، ولا یثبت منها شى ءٍ.

و در ادامه مى افزاید:

قال ابن عبدالبر: حدثنا محمد بن ابراهیم بن سعید، ان اباعبدالله بن مفرح حدثهم ثنا محمد بن ایوب الصموت قال، قال البزار: وامّا ما یروى عن النبى ـ ص ـ «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» فهذا الکلام لایصح عن النبى صلى الله علیه وسلم.

[39]

زین الدین عراقى (م 806 ه** .): ذکر حالات وى را مى توان در همه کتب تراجم ملاحظه نمود؛ از جمله در طبقات القراء، الضّوء اللامع، البدر الطالع و شذرات الذهب. ابن عماد در حوادث سال 806 درباره وى مى گوید:

«وفیها: الحافظ زین الدین عبدالرحیم بن... العراقى الشافعى حافظ العصر...».

زین عراقى درباره حدیث «نجوم» مى گوید:

حدیث «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» رواه الدارقطنى فى «الفضائل» و ابن عبدالبر فى «العلم» من طریقه من حدیث جابر و قال: «هذا إسناد لاتقوم به حجّة، لأن الحارث بن غصین مجهولٌ».

وى، همچنین نقل مى کند که:

عبد بن حمید در «مسند» خود، آن را از روایت عبدالرحیم بن زید عمّى از پدرش از ابن مسیّب از ابن عمر آورده است، و اظهار داشته که بزّار درباره حدیث گفته است: «منکرٌ لایصح».

و ابن عدى آن را در «الکامل» از روایت حمزة بن أبى حمزة نصیبى از نافع از ابن عمر به لفظ «فایهم اخذتم بقوله، اهتدیتم» آورده و گفته است:

«وإسناده ضعیف من أجل حمزة فقد اتهم بالکذب».

و نیز بیهقى آن را در «المدخل» از حدیث عمرو، از حدیث ابن عباس و به همین گونه از طریق دیگر به نحو ارسال آورده و گفته است:

«متنه مشهور و أسانیده ضعیفة لم یثبت فى هذا إسناد».

ابن حجر عسقلانى (م 852 ه* .): در تمام کتب تراجم از ابن حجر به شایستگى یاد شده است؛ از جمله در حسن المحاضرة، البدر الطالع، الضوء اللامع و شذرات الذهب. سیوطى درباره او مى گوید:

«امام الحفاظ فى زمانه، قاضى القضاة و...».

عبارت ابن حجر در خصوص حدیث «نجوم» چنین است:

حدیث «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» رواه عبد بن حمید فى مسنده من طریق حمزة النصیبى عن نافع عن ابن عمر؛ و حمزة ضعیف جداً».

و نیز مى گوید:

حدیث «اصحابى کالنجوم فبایهم اقتدیتم اهتدیتم» را دار قطنى در «المؤلف» از روایت سلام بن سلیم از حارث بن غصین از اعمش، از ابى سفیان از جابر، مرفوعاً نقل کرده و گفته است: «سلامٌ ضعیفٌ» و آن را از طریق حمید بن زید در «غرائب مالک» از مالک، از جعفر بن محمد، از پدرش، از جابر، در اثناى حدیثى نقل کرده که در آن آمده است: «فباىّ قول اصحابى اخذتم اهتدیتم، انما مثل اصحابى مثل النجوم من اخذ بنجم منها اهتدى» و گفته است: «لایثبت عن مالک، و رواته دون مالک مجهولون».

و خطیب آن را در «الرواة» از مالک از طریق حسن بن مهدى عن عبدة المروزى از محمد بن احمد السکونى، از بکر بن عیسى المروزى از ابو یحیى از جمیل نقل کرده و راویان آن را ضعیف دانسته است.

و عبد بن حمید و دار قطنى آن را در «الفضائل» از حدیث حمزه جزرى از نافع از ابن حمزه نقل کرده و گفته اند: «و حمزة اتّهموه بالوضع».

و ابن طاهر [صاحب «قانون الموضوعات»]، آن را از روایت بشر بن حسن از زبیرى، از أنس، روایت کرده است:

«وبشرٌ کان متهماً ایضاً».

و بیهقى آن را در «المدخل» از روایتِ جویبر از ضحاک، از ابن عباس نقل کرده است «وجویبر متروک». و نیز از روایتِ جویبر از جوّاب بن عبیدالله آن را مرفوعاً آورده است «وهو مرسل». همچنین در «المدخل» از ابن عمر روایت کرده است که:

«سألت ربى فیما یختلف فیه اصحابى من بعدى، فاوحى الىّ یا محمد، اصحابک عندى بمنزلة النجوم فى السماء بعضها أضوء من بعض فمن اخذ بشى ء مما هم علیه من اختلافهم فهو عندى على هدى» و «فى اسناده عبدالرحیم بن زید العمّى و هو متروک».[40]

ابن همام (م 861 ه* .): شرح حالات وى در البدر الطالع، حسن المحاضرة، بغیة الوعاة، هدیة العارفین، التیسیر فى شرح التحریر، شذرات الذهب و... آمده است. ابن عماد، در حوادث سال 861 درباره او گفته است:

«وفیها... ابن الهمام الحنفى الامام العلّامة». وى از جمله علماى بزرگ حنفى است؛ او در مبحث اجماع و در پاسخ به حدیث «اقتداء» و حدیث «علیکم بسنتى» آورده است:

«واجیب: یفیدان اهلیة الاقتداء، لامنع الاجتهاد، و علیه ان ذلک مع ایجابه، إلّا أن یدفع بأنه آحاد، و بمعارضته بأصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم، و خذوا شطر دینکم عن الحمیراء؛ الّا انّ الاوّل [أى حدیث النجوم] لم یعرف».[41]

ابن امیر الحاج (م 879 ه* .): حالات او در الضوء اللامع، شذرات الذهب و البدر الطالع آمده است. ابن عماد، درباره او گفته است:

«شمس الدین محمد بن... المعروف بابن امیر الحاج الحلبى الحنفى عالم الحنفیة بحلب و صدرهم».

او، وهن و پوچى حدیث «نجوم» را به وضوح و روشنى بیان کرده و مى گوید:

وأجیب ایضاً بمعارضة کل منهما: «أصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» و «خذوا شطر دینکم عن الحمیراء [العائشه]»، و إن خالف قول الشیخین او الاربعة إلّا ان الأوّل [أى حدیث النجوم] لم یعرف.

و نیز مى گوید: بنا به گفته ابن حزم در رساله مهم او حدیثى است باطل و جعلى، با اینکه داراى طرقى است از روایت عمرو بن عمر، و جابر و ابن عباس و أنس، به الفاظ گوناگون، که نزدیکترین آنها به لفظ مذکور، حدیثى است که ابن عدى آن را در «الکامل» و ابن عبدالبر در «بیان العلم» از ابن عمر آورده است که: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم:

«مثل اصحابى مثل النجوم یهتدى بها، فأیهم اخذتم بقوله اهتدیتم»

و روایتى که دار قطنى و ابن عبدالبر از جابر نقل کرده اند، این است:

قال رسول الله صلى الله علیه و سلم:

«مثل اصحابى فى امتّى مثل النجوم فبایهم اقتدیتم اهتدیتم»

نعم لم یصح منها شى ء و من ثمة قال احمد: «حدیث لایصح» و قال البزار: «لایصح هذا الکلام عن النبى صلى الله علیه وسلم». در حالى که بیهقى در کتاب «الاعتقاد» گفته است: رویناه فى حدیث موصول باسناد «غیر قوى» و فى حدیث آخر «منقطع».

و ابوذر الحلبى (شارح شفا)، درباره حدیث نجوم به عنوان اعتراض به قاضى عیاض گفته است: «وکان ینبغى للقاضى ان لایذکره [أى حدیث النجوم] بصیغة جزم لما عرف عند اهل الصناعة وقد سبق له مثله مراراً».

سخاوى (م 902 ه* .): حالات او در اکثر کتب رجالى و تاریخى مانند شذرات الذهب، مفاکهة الخلّان، الضوء اللامع، البدر الطالع و النور السافر آمده است. ابن عماد در حوادث سال 902 درباره او مى گوید:

«وفیها الحافظ شمس الدین... محمد السخاوى برع فى الفقه والعربیة والقرآن...».

سخاوى، مى گوید:بیهقى در کتاب «المدخل»، درباره حدیث «اختلاف امتى رحمة» و حدیث «اقتداء» سخن به بیان آورده است. وى پس از ذکر حدیث «نجوم»، درباره رجال اسانید و راویان آن مى گوید:

از این رو، طبرانى و دیلمى در مسند خود به یک لفظ آورده اند که: «و جویبر ضعیف، و الضحاک عن ابن عباس منقطع».[42]

ابن أبى شریف (م 906 ه* .): ذکر حالات او در الضوء اللامع، البدر الطالع، و الأنس الجلیل، و... آمده است. ابن عماد، درباره او گفته است: «هو الشیخ الامام شیخ الاسلام ملک العلماء الأعلام».

وى با نقل سخن استادش ابن حجر عسقلانى، در حدیث «نجوم» خدشه وارد ساخته که در مباحث آتى، در سخنان مناوى به گفته وى برمى خوریم.

جلال الدین سیوطى (م 911 ه* .): شرح حالات وى در کتبى چون حسن المحاضرة، البدر الطالع، شذرات الذهب، مفاکهة الخلّان و... آمده است. ابن عماد در حوادث سال 911 درباره او گفته است:

«و فیها، الحافظ جلال الدین السیوطى ... صاحب المؤلفات الفائقة النافعة».

سیوطى، در کتاب «الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر»، حدیث «نجوم» را آورده و در پایان آن، حرف «ض» را که نزد او رمز ضعیف بودنِ روایت است، بر آن نهاده است.[43]

على متقى هندى (م 975 ه* .): حالات وى به شایستگى در النور السافر، سبحة المرجان، شذرات الذهب و ابجد العلوم، وارد شده است. ابن عماد درباره او گفته:

«على المتقى... کان من العلماء العالمین و عباد الله الصالحین».

وى (متقى) در کتاب معروف خود «کنز العمال» و نیز در «منتخب کنز»، حدیث نجوم را ذکر کرده و به همان نحو و شیوه حافظ سیوطى (استادش) آن حدیث را تضعیف نموده است.

على قارى (م 1014 ه* .): شرح زندگى و حالات او در خلاصة الاثر، البدر الطالع و کشف الظنون آمده است. محبّى درباره او مى گوید:

«على بن محمد... المعروف بالقارى نزیل مکة و أحد صدور العلم، فرد عصره».

وى درباره حدیث «نجوم» مى گوید:

ابن الدیبع گفته است که حدیث «اصحابى کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» را ابن ماجه نقل کرده است و همچنین جلال الدین سیوطى در «تخریج احادیث الشفاء» آن را آورده است. و ابن حجر آن را در «تخریج احادیث الرافعى» در باب ادب القضاء، نقل کرده و در خصوص آن، به طور مستوفى سخن گفته و افزوده است: «انه ضعیف واه»؛ بلکه از ابن حزم نقل کرده است که «إنه [أى حدیث النجوم موضوع باطل».

المناوى (م 1029 ه* .): شرح حال او در کتب خلاصة الاثر، البدر الطالع، الأعلام و... آمده است. محبّى درباره او گفته است:

«... زین الدین الحدادى ثم المناوى الامام الکبیر الحجة الثبت القدوة».

مناوى در شرح حدیث «سألت ربى فیما یختلف فیه اصحابى ...» مى گوید:

ابن جوزى در «العلل» آورده که: «هذا لا یصح» و نُعَیم مخدوش است، و ابن معین عبدالرحیم را کذّاب و دروغگو دانسته است، و در «المیزان» آورده که: «هذا الحدیث باطل»[44]و ابن حجر در «تخریج المختصر» گفته است: [حدیث نجوم] حدیثى غریب است که درباره آن از بزار سؤال شد و او در پاسخ گفت: «لا یصح هذا الکلام عن النبى صلى الله علیه وسلم». و کمال بن ابى شریف مى گوید: «سخن استادِ ما (ابن حجر) اقتضا دارد که این حدیث [نجوم] مضطرب باشد». ابن سعد مى گوید: «زید العمى ابوالحوارى کان ضعیفاً فى الحدیث...» و ابن عدى گفته است: «عامة ما یرویه عنه ضعفاء».[45]

و نیز سندى، پس از بیان حدیث ثقلین و دلالتِ آن مى گوید: «فان قلت قد ورد: اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم، و ورد: اقتدوا بالذین من بعدى [الشیخین]، و ورد: علیکم بسنتى و سنة الخلفاء الراشدین؛ فقد ثبت الحث باقتداء غیرهم و اهتداء من اقتدى بهم، قلت: الحدیث الاول [أى حدیث النجوم] موضوع، و الّا لکان قوله: اهتدیتم فیه خاصة مما یدل على عدم خطئهم ...».[46]

شهاب خفاجى (م 1096 ه* .): مصادر رجالى مانند خلاصة الاثر، ریحانة الألباء والأعلام، حالات او را یادآور شده اند. محبى درباره او گفته است:

«الشیخ احمد بن محمد... شهاب الدین الخفاجى صاحب التصانیف الکثیرة».

وى در کتاب «شرح الشفاء» به ضعف حدیث «نجوم» اذعان کرده است.[47]

قاضى بهارى (م 1119 ه* .): حالات وى در سبحة المرجان (در زمره علماى هندوستان)، الاعلام، ابجد العلوم، کشف الظنون، هدیة العارفین، ایضاح المکنون و... آمده است. زرکلى مى گوید: «محب الدین عبدالشکور البهارى الهندى قاضٍ، من الأعیان».

وى حجیّتِ اجماع شیخین و یا خلفاى چهارگانه را نفى مى کند و مى گوید:

«قالوا: اقتدوا باللذین من بعدى ابى بکر و عمر، و علیکم بسنّتى... [الحدیث]. قلنا: خطاب للمقلدین و بیان لأهلیة الاتباع، لأن المجتهدین کانوا یخالفونهم و المقلدون قد یقلدون غیرهم، و امّا المعارضه بـ «أصحابى کالنجوم» و «خذوا شطر دینکم عن الحمیراء» کما فى «المختصر» فتدفع، بانّهما [أى حدیث النجوم و حدیث شطر دینکم] ضعیفان».[48]

قاضى شوکانى (م 1250 ه* .): شرح حالات وى در البدر الطالع، ابجد العلوم، الأعلام و... آمده است. زرکلى درباره او مى گوید: «محمد بن... الشوکانى فقیه مجتهد من کبار علماء الیمن».

وى در مبحث اجماع مى گوید:

و هکذا حدیث «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» یفید حجیّة قول کل واحدٍ منهم و فیه مقال معروف: «لأن فى رجاله عبدالرحیم العمّى عن ابیه، و هما ضعیفان جدّاً». و بلکه ابن معین گفته: «ان عبدالرحیم کذاب» و بخارى گفته: «متروک» و ابوحاتم نیز به همین گفته، تصریح کرده است.

این حدیث از طریق دیگرى هم نقل شده که در آن حمزه نصیبى است؛ قال: «و هو ضعیف جدّاً». بخارى مى گوید: «منکر الحدیث» است و ابن معین گفته: «لا یساوى فلساً» و ابن عدى اظهار داشته که: «عامة مرویاته موضوعة». و نیز از طریق جمیل بن زید نقل شده است که درباره اش گفته اند: «و هو مجهول».[49]

و نظام الدین سهالوى نیز در مبحث اجماع و در احتجاج به حدیث «اقتداء»، و حدیث «علیکم بسنتى» مى گوید: و اجیب ایضاً بانهما معارضان بقوله صلى الله علیه وسلم: «اصحابى کالنجوم، بایهم اقتدیتم اهتدیتم» و قوله «خذوا شطر دینکم عن هذه الحمیراء» و اجیب بان الحدیث الاوّل [أى حدیث النجوم] ـ و ان روى عن المعتبرات ـ لم یُعرف.[50]

صدیق حسن خان (م 1307 ه* .): حالات وى در کتبى چون الأعلام، ابجد العلوم، ایضاح المکنون و... آمده است. زرکلى درباره او گفته است: «محمد صدیق خان بن حسن... من رجال النهضة الاسلامیة المجدّدین». وى در مسئله «عدالة الصحابة» به ذکر این حدیث اکتفا کرده و گفته است:

و قوله «اصحابى کالنجوم» على مقال فیه معروف.[51]

یادآورى این نکته لازم است که علما و شخصیتهایى که در خصوص حدیث «نجوم» چنین نظریاتى داشته اند، منحصر به این افراد نیستند. اندیشمندان بسیارى غیر از این افراد به ضعف حدیث «نجوم» تصریح کرده اند که به جهت اختصار از شرح مطالب آنان خودارى مى شود. از جمله: ابن ملقن، ابن تیمیه، جلال المحلى، ابونصر سجزى، ابوذر الحلبى، احمد بن قاسم العبادى، السبکى، صاحب منهاج الاصول، عبدالعلى بحرالعلوم صاحب شرح مسلم الثبوت، و (از علماى متأخر) محمد ناصرالدین آلبانى و سید محمد بن عقیل العلوى.

به هر حال، از نظرات این بزرگان مى توان نتیجه گرفت که این، دیدگاه غالب علماى متقدم و متأخر اهل سنّت در زمینه حدیث «نجوم» است. آنان، اشتباه و خطاى صحابه را جایز مى شمرند و همه آنها را عادل تلقى نمى کنند، و قائل به مصونیّت آنها از خطا و معصیت نیستند.

و مقصود از بیان حالات رجال نامى اهل سنت به نقل از کتب رجالى ایشان،[52] این بود که خوانندگان منصف بدانند بى اعتبارى و واهى بودن حدیث «نجوم»، بر زبان اهل فن و بزرگان اهل سنّت جارى شده است.

و نیز همانگونه که قبلاً یادآور شدیم، حدیث «نجوم» داراى اسانید متعددى است که هیچ یک از آنها از طعن علماى رجال و ارباب جرح و تعدیل اهل سنّت، مصون نمانده است؛ اینک مرورى گذرا بر احوال راویان و ناقلان این حدیث:

راویان و ناقلان حدیث «نجوم»

عبدالرحیم بن زید:

حدیث نجوم را از عبدالله بن عمر نقل کرده اند و در سندش «عبدالرحیم بن زید» است و کسى که به کتاب «الضعفاء» بخارى و «الضعفاء» نسایى و «العلل» از ابن أبى حاتم و «الموضوعات» و «العلل المتناهیة» از ابن جوزى و «میزان الاعتدال» و «الکاشف» و «المغنى» از ذهبى و «خلاصة تذهیب تهذیب الکمال» از خزرجى و منابع معتبر دیگر مراجعه کند، ملاحظه خواهد کرد که نسبت به این شخص، کلمات طعن و ذمّ فراوان به چشم مى خورد؛ مانند: «لیس بشى ء»، «کذاب»، «ضعیف» و «کذّاب خبیث».[53]

زید العمّى:

به ضعف این شخص نیز تصریح کرده اند؛ بلکه پیشتر، نقل مناوى از ابن عدى در این باره گذشت که گفت: «عامة مایرویه و من یروى عنه ضعفاء».[54]

حمزه جزرى:

روایت «نجوم» را به سند دیگرى از عبدالله بن عمر نقل کرده اند که در سند آن «حمزه جزرى» است که در کتاب «الضعفاء» بخارى آمده است که حمزه جزرى «منکرالحدیث» است[55] و در «الضعفاء» نسایى آمده است که: «هو متروک الحدیث»[56] و یحیى در «الموضوعات» گفته: «لیس بشى ء» و ابن عدى گفته است: «یضع الحدیث» و در همین کتاب از احمد نقل شده که گفته: «هو مطروح الحدیث». و از یحیى منقول است که مى گوید: «لایساوى فلساً» و مانند این کلمات را در «البحر المحیط» از ابوحیّان و «المیزان» و «الکاشف» از ذهبى و دیگران مى یابید.[57]

نُعَیم بن حماد و ابوسفیان و سلام بن سلیم:

حدیث «نجوم» را از عمر بن خطاب نیز نقل کرده اند و در سند روایت، افرادى چون زیدالعمّى، عبدالرحیم بن زید، و نعیم بن حماد هستند که نعیم، همچنانکه در ذیل ابن جوزى و مناوى آمد، مخدوش است.[58] و از جابر بن عبدالله انصارى هم به طریقى نقل شده است که راویان آن مجهول اند.

و نیز به سند دوّمى آن را از جابر روایت کرده اند، ولى در سند آن، افرادى چون «ابوسفیان» است که ابن حزم درباره او گفته است: «ابوسفیان ضعیفٌ»[59] و نیز «سلام بن سلیم» است که ابن حجر درباره او بیان داشته: «وسلام ضعیفٌ» و ابن حزم گفته است که: «یروى الاحادیث الموضوعة و هذا [أى حدیث النجوم] منها بلاشک». و ابن خراش گفته است: «هو کذّاب». و ابن حبان درباره او اظهار داشته است که: «روى احادیث موضوعة» و این کلمات را در «سلسلة الاحادیث الموضوعة و الضعیفة» آورده و اضافه کرده که: «مجمع على ضعفه».[60]

حارث بن غصین:

ابن عبدالبر، پس از آنکه حدیث «نجوم» را با إسناد از جابر نقل کرده است مى گوید: «هذا إسناد لاتقوم، حجة، لأن الحارث بن غصین مجهول».[61]

سلیمان بن ابى کریمه:

روایت «نجوم» را از ابن عباس نیز روایت کرده اند که در سند روایت، فردى چون «سلیمان بن أبى کریمه» است و ابوحاتم رازى و جلال الدین سیوطى و محمد بن طاهر، وى را ضعیف شمرده اند. و ابن عدى گفته است: «عامة احادیثه مناکیر» و ذهبى گفته است: «لین صاحب مناکیر». در این باره مى توان به «الموضوعات» از ابن جوزى و «میزان الاعتدال» و «المغنى» از ذهبى و «لسان المیزان» از ابن حجر، و «قانون الموضوعات» از محمد بن طاهر مراجعه کرد.

جویبر بن سعید:

نسایى در «الضعفاء» درباره او گفته: «متروک الحدیث» و بخارى در «الضعفاء» آورده که: «جویبر بن سعید البلخى عن الضحاک، قال على بن یحیى: کنت اعرف جویبراً بحدیثین ثم أخرج هذه الاحادیث فضعف». و ابن جوزى در «الموضوعات» گفته: «وامّا جویبر فاجمعوا على ترکه» و احمد گفته است: «لایشتغل به» و نسایى و دار قطنى و دیگران گفته اند: «وهو متروک الحدیث» و در «الکاشف» گفته است: «ترکوه».[62]

ضحاک بن مزاحم:

درباره این شخص در «المیزان» و «المغنى» ذهبى، و «تهذیب التهذیب» ابن حجر عسقلانى، و غیر آن منبع آمده است که: «ان الرجل کان یحدث عنه، ضعیفاً فى الحدیث مجروحاً».[63] شعبه و جمعى از بزرگان، منکر آن شده اند که این شخص، ابن عباس را دیده باشد.

جعفر بن عبدالواحد:

و آنجا که حدیث [نجوم] را از ابوهریره نقل کرده اند، در سند آن، فردى چون جعفر بن عبدالواحد القاضى الهاشمى وجود دارد، و چنانکه از مراجعه به کتبى مانند «تخریج احادیث الکشاف» و «لسان المیزان» از ابن حجر عسقلانى و «المغنى» و «المیزان» ذهبى[64]، و «اللّئالى المصنوعة فى الاحادیث الموضوعة» از جلال الدین سیوطى به دست مى آید که گفته اند: «کان هذا الرجل متهماً بوضع الحدیث و سرقته، متروکاً کذاباً...».[65] اینها که گفته شد، با صرف نظر از ماجراى معروف درباره خود ابوهریره است که در تاریخ آمده است.

بشر بن الحسین:

حدیث «نجوم» از أنس بن مالک نیز نقل شده است که در سند روایت، فردى چون «بشر بن الحسین» است. وى روایت را از زبیر بن عدى از أنس نقل کرده است و ذهبى در «المغنى» گفته: «قال الدارقطنى هو متروک» و ابوحاتم گفته است: «یکذب على الزبیر» و سایر گفته هایى را که در مذمت و نکوهش او وارد شده در «لسان المیزان» از ابن حجر مى توان ملاحظه کرد.

ژرفکاوى در حدیث «نجوم»

با تحقیق و ژرف نگرى مشخص مى شود که متن این حدیث [نجوم]، توسط ایادى مرموزى دچار دَسّ و تحریف شده است. در حالى که اصل آن این بوده است: «النجوم امانٌ لأهل السماء... و اهل بیتى أمان لأمتى، فاذا ذهب اهل بیتى أتى امتى ما یوعدون» و کلمه «اصحابى» به جاى «اهل بیتى» نهاده شده است.

جهت اطلاع خوانندگان محترم، حدیث مذکور را به طور مفصل از «مستدرک» نقل مى کنیم، تا هر چه بیشتر به وجوه تحریف آن آشنا شویم:

«حدثنا ابوالقاسم عبدالرحمن بن الحسن القاضى بهمدان من اصل کتابه، ثنا محمد بن المغیرة الشکرى، ثنا القاسم بن الحکیم [الحکم] العرنى، ثنا عبدالله بن عمرو بن مرة، حدثنى محمد بن سوقة عن محمد بن المنکدر عن ابیه عن النبى صلى الله علیه وسلم، انه خرج ذات لیلة وقد أخرت صلاة العشاء، حتى ذهب من اللیل هَنیهةً اوساعة والناس ینتظرون فى المسجد، فقال [ص]: ما تنتظرون؟ قالوا: ننتظر الصلاة، فقال [ص]: إنکم لن تزالوا فى صلاة انتظرتموها ثمّ قال: أما انها صلاة لم یصلها احد ممن قبلکم من الامم؛ ثم رفع رأسه الى السماء فقال: النجوم أمان لأهل السماء فان طمست النجوم، أتى السماء ما یوعدون، و أنا امان لأصحابى، فاذا قبضتُ، أتى اصحابى مایوعدون، و اهل بیتى أمان لأمتى، فاذا ذهب اهل بیتى أتى امتى مایوعدون».[66]

دلایلى بر بطلان حدیث «نجوم»:

با یادآورى اصل حدیث، به طور مستوفى، اینک دلائلى را که بر بطلان حدیث «نجوم» از حیث متن و دلالت، مى توان اقامه کرد، از نظر گرامیتان مى گذرانیم:

نخستین دلیل بر بطلان حدیث «نجوم»، مخالفت آن با اجماع و ضرورت است؛ گفته اند: حدیث مزبور، دلالت بر صلاحیت تمام اصحاب رسول خدا ـ ص ـ دارد، و این مطلب به اجماع باطل است. و نیز دلالت دارد بر اینکه همه آنان (صحابه) راهنمایان امت اند، که این نیز باطل است؛ زیرا عده بسیارى از صحابه، مردم را به گمراهى کشاندند. همچنین گفته اند: دلالت بر این دارد که همه صحابه سزاوارند که امّت به آنها اقتدا کنند، و این نیز ظاهر البطلان است؛ زیرا بسیارى از صحابه، بلکه بیشتر آنها، به دلایلى که برخواهیم شمرد، شایستگى چنین مرتبه اى را ندارند.

دومین دلیل بر عدم صحت حدیث «نجوم»، این است که برخى صحابه، گناهان بزرگى مانند زنا، قتل نفس محترمه، فروش و شرب خمر، و شهادت دروغ و امثال آن را مرتکب شده اند. براى کسى که در حالات آنان دقت کند، این واقعیات به خوبى روشن است. بنابراین آیا معقول است که رسول خدا ـ ص ـ هر یک از آنان را به عنوان رهبر و هدایت کننده امت معرّفى فرماید؟!

سومین دلیل اینکه آیات بسیارى از قرآن کریم، از جمله آیاتى از سوره انفال، و سوره برائت، و سوره احزاب، و سوره جمعه، و سوره منافقین، در مذمت و نکوهش عده اى از صحابه وارد شده است؛ آیا پذیرفتنى است که پیامبر گرامى اسلام، چنین صحابه اى را به رهبرى امت خویش، منصوب نموده باشد؟!

چهارمین دلیل بر بطلان حدیث «نجوم»، مخالفتِ آن حدیث با دیگر روایات است. چه اینکه روایات بسیارى از رسول خدا ـ ص ـ در نکوهش صحابه رسیده که مى توان آنها را در صحاح و مسانید معتبره اهل سنت یافت از جمله:

حدیث: الحوض...

و حدیث: الارتداد...

و حدیث: لاترجعوا بعدى کفاراً...

و حدیث: الشرک أخفى فیکم من دبیب النمل...

و حدیث: لا ادرى ما تحدثون بعدى...

و حدیث: اتباع سنن الیهود والنصارى...

و حدیث: التنافس...

و حدیث: ان من اصحابى من لایرانى بعدى ولا أراه...

و حدیث: ان فى اصحابى منافقین...

و حدیث: قد کثرت علىّ الکذابة...

و دیگر روایات و احادیثى که در مذمت و نکوهش صحابه، وارد شده، که قابل شمارش نیست، و این احادیث با حدیث «نجوم»، ـ آن هم اگر صحیح باشد، ـ تعارض دارند. بنابراین، عملِ به این حدیث، صحیح نیست.

دلیل پنجم اینکه احادیثى در کتب عامه وجود دارد که به صراحت دلالت دارند بر اینکه رسول خدا ـ ص ـ اقتدا به صحابه را ممنوع اعلام کرده است؛ از جمله: «ان من اقتدىهم فى النار».

عاصمى آورده است که: وقال علیه السلام: «اذا ذکر اصحابى فأمسکوا» یعنى از ناسزا گفتن به اصحاب من، و از بیان لغزشهاى آنان بپرهیزید!! و نیز مى گوید: اخبرنى جدى المهاجر قال: أخبر ابوعلى الهروى، قال: أخبرنا المأمون قال: اخبرنا عطیة عن ابن المبارک عن ابن لهیعة عن یزید بن أبى حبیب قال: قال رسول الله [ص]: «یکون من اصحابى احداث بعدى، یعنى الفتنة التى کانت بینهم، فیغفرها الله لهم سابقتهم، ان اقتدى بهم قوم من بعدهم کبهم الله فى نارجهنم».

ابن لهیعه مى گوید: «هذا رأیى منذ سمعت هذا الحدیث».[67]

متقى هندى گفته است که پیامبر فرموده: «تکون بین اصحابى فتنة یغفر الله لهم سابقتهم، ان اقتدى بهم قوم من بعدهم کبهم الله تعالى فى نار جهنم».[68]

دلیل ششم بر بطلان حدیث «نجوم»، اعترافِ خود صحابه به عدم شایستگى خودشان براى رهبرى مردم است؛ در کتب اهل سنت احادیث بسیارى وجود دارد که خود صحابه به عدم شایستگى خود براى رهبرى، اعتراف کرده اند.

غالب مورخان نیز یادآور شده اند که گروهى از صحابه در حوادث و مسائلى که پیش مى آمد، براى به دست آوردن حکم شرعى، به دیگران متوسل مى شدند و در میان صحابه افرادى بودند که خود اعتراف داشتند «کل الناس أفقه منّى حتى المخدرات فى الحجال»؛ بلکه برخى از آنها از سرِ جهل به احکام، در یک قضیه، چند حکم متناقض مى دادند. طبرى در تفسیر خود، موارد شگفت آورى از خلیفه دوّم آورده است.

بنابراین، محال است رسول خدا ـ ص ـ که علم اولین و آخرین نزد اوست، چنین افرادى را با وجود جهلشان به احکام و معارف، به عنوان مراجع و رهبران امت معرّفى نماید.

دلیل هفتم اینکه مى دانیم به دلیل آیه تطهیر و حدیث ثقلین و دیگر آیات و روایات، در عصمت ائمه اهل بیت علیهم السلام از خطا و اشتباه، تردیدى نیست. بنابراین، با وجود این بزرگواران، با عقل سازگار نیست که رسول خدا ـ ص ـ خطاکاران را به منزله ستارگان آسمان قرار دهد... با اینکه برخى از همان صحابه، تالى تلو مقام ائمه بوده اند؛ مانند: ابوذر، سلمان، مقداد، و عمار...

دلیل هشتم اینکه شکى نیست در احکام شرعى ـ چه منصوص و چه غیر منصوص ـ میان صحابه اختلاف بوده است و این مطلب، خود موضوع کتب متعدد است؛ از جمله «الانصاف فى بیان سبب الاختلاف» از شاه ولى الله دهلوى. بنابراین هیچ مؤمن هوشمندى به خود چنین اجازه اى نمى دهد که این گونه افراد را به عنوان رهبران امت قرار داده و آنها را به ستارگان هدایت تشبیه کند؛ تا چه رسد به خاتم النبیین صلى الله علیه وآله.

دلیل نهم در رد حدیث «نجوم» که صحابه را چون ستارگان آسمان دانسته است، این است که باب تخطئه بر روى اصحاب رسول خدا ـ ص ـ باز بود؛ بلکه تخطئه برخى نسبت به بعضى دیگر از حد اعتدال گذشته و به تکذیب و تکفیر مى انجامید؛ اینها قضایایى است که در کتب اهل سنّت مدوّن است. بنابراین چگونه فرد عاقل باور مى کند که همه اینان ـ با این حالت ـ پیشوایان دین و رهبران مسلمانان باشند؟!

دهمین دلیل اینکه برخى از صحابه، پایبند به کتاب خدا و سنّت نبوى نبودند و در دین، بدعت مى نهادند؛ آیا اینگونه افراد، بسان نجوم و ستارگان آسمانند که مردم از آنها پیروى کنند؟! به عنوان نمونه، در باب رضاعة الکبیر «صحیح بخارى» آمده است برخى صحابه فتوا دادند که جایز است مردان بزرگسال از پستان زنان، شیر بمکند و بدین وسیله با آنها محرم شوند و مى توانند به بدن آنها بدون پوشش نگاه کنند، و خودِ فتوا دهندگان، مردانى را نزد خواهران و دختر برادران خود مى فرستادند تا در این امر شگفت آور پیشگام باشند. آیا چنین افرادى شایستگى رهبرى امت را دارند؟!

نمونه دیگر اینکه برخى از صحابه، نوشیدن شراب مثلث را روا مى دانستند؛ به این نحو که شراب ناب را پس از جوشانیدن و ثلثان شدن مى نوشیدند و مى گفتند حلال شده است. این ماجرا در «المبسوط»[69] آمده که یکى از بزرگان صحابه(!) دست به این کار زد و مورد اعتراض قرار گرفت و وقتى بدو گفتند: آتش، چیزى را حلال نمى کند؛ در پاسخ گفت: «یا أحمق، الیس یکون خمر ثم یصیر خلّاً فناکله؟»!

دلیل یازدهم آنکه عده اى از صحابه، بسیارى از احکام دین و سنت رسول خدا ـ ص ـ بدانها نرسیده بود و از آنها اطلاعى نداشتند و به همین دلیل، بسیار اتفاق مى افتاد که بر خلاف حکم رسول خدا ـ ص ـ عمل مى کردند، و چه بسا برخى اوقات، بر خلافِ قرآن و نص آن، رفتار مى نمودند.

دلیل دوازدهم آنکه بى اعتنایى برخى از صحابه نسبت به احکام دین و سؤال نکردنشان از رسول خدا ـ ص ـ در تاریخ معروف است؛ ابن عباس روایت کرده و گفته است:

«ما رأیت قوماً کانوا خیراً من اصحاب رسول الله ـ ص ـ ما سألوه الّا عن ثلاث عشره مسأله حتى قبض، کلّهن فى القرآن، منهن و یسئلونک عن الشهر الحرام قتالٍ فیه و یسئلونک عن المحیض» و... «ما کانوا یسألون الّا عمّا ینفعهم».[70]

گفته ابن عباس دلیل بر این است که بسیارى از صحابه به احکام شرعى بى پروا بوده و بدان توجه و عنایتى نداشته اند و با اینکه وجود مقدس پیامبر ـ ص ـ میان آنان موهبتى الهى بوده، فرصت را غنیمت نشمرده و از وى سؤال نمى کردند تا مسائل دین را بیاموزند؛ به قول ابن عباس، صحابه در طول عمر بابرکت رسول خدا ـ ص ـ فقط سیزده سؤال از او پرسیدند، که همه آنها در قرآن وجود داشت. بنابراین چگونه این افراد شایستگى مقتدایى امت را دارند؟![71]

دلیل سیزدهم اینکه امور زیادى از ناحیه صحابه، خودسرانه و بدون علم، چه به صورت فتوا (اجتهاد در برابر نص) و چه غیر فتوا، به ظهور رسیده که براى تتمیم بحث، به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

1 ـ بعضى صحابه، بر خلاف فرموده پیامبر، فتوا دادند که حرام است زنها در حال احرام کفش بپوشند!

2 ـ بعضى فتوا دادند که بوسیدن، وضو را باطل مى کند!

3 ـ بعضى فتوا دادند که میّت، با گریه زندگان، مورد عذاب قرار مى گیرد!

4 ـ بعضى فتوا دادند که همه ماههاى سال 29 روز است!

5 ـ برخى به حرمتِ ازدواج متعه، فتوا دادند!

6 ـ از جارى کردن حدِّ زنا بر یکى از صحابه که مرتکب این عمل شده بود، خوددارى کردند!

7 ـ گروهى از صحابه در جنگِ جمل، پنجاه تن را وادار کردند که شهادت دهند منطقه مورد نظر، منطقه «ماء حوأب» نیست، و نخستین گواهى و شهادت دروغ در اسلام، در آنجا توسط این صحابه صادر شد و در تاریخ معروف است.

8 ـ برخى از بزرگان صحابه، سهمیه «مؤلّفة قلوبهم» را که رسول اکرم ـ ص ـ به آن اهتمام فراوان داشت، از بیت المال قطع کردند.

9 ـ بعضى از کبار صحابه، از دستور اکید پیامبر مبنى بر پیوستن به لشکر اسامة بن زید، سرپیچى کردند، به این بهانه که چرا پیامبر فردى جوان را بر ما گمارده است!

10 ـ برخى فتوا دادند که در صورت نبودنِ آب براى وضو، مى توان نماز را ترک کرد!

11 ـ بعضى از بزرگان صحابه که از پیامبر ـ ص ـ شنیده بودند: «کسى که فاطمه را اذیت کند مرا آزرده و کسى که مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، با این حال، زهراى مرضیه را به خشم آوردند و درِ خانه اش را به آتش کشیدند.

12 ـ به دستور بعضى از صحابه بزرگ، فجائه سلمى را دست بسته در آتش افکندند و سوزاندند، در حالى که رسول اکرم ـ ص ـ از این کار نهى اکید فرموده بود.

13 ـ در حجّى که پیامبر ـ ص ـ به همراهى مسلمانان به جا آورد، برخى از بزرگان صحابه صریحاً از دستور پیامبر مبنى بر تراشیدن سر بعد از ذبح قربانى، سرپیچى کردند.

14 ـ در آنکه بین صحابه، افرادى وجود داشتند که قائل به جواز فروش شراب بودند، و این گناه بزرگ را انجام دادند، هر چند این عمل را بر اثر «اجتهاد» خود مرتکب شدند (!!) ولى به اندازه اى عمر بن خطاب را آشفته کردند که گفت: «قاتل الله فلاناً باع الخمر!» و عایشه ام المؤمنین نیز اینگونه معاملات آنها را سبب بطلان حج و جهادشان با رسول خدا ـ ص ـ شمرد و به همین انتقادات اکتفا شد!!

15 ـ برخى از صحابه از دین برگشته و مرتد شدند که ماجراى آنها در تاریخ معروف است.

16 ـ بعضى از بزرگان صحابه، بر اثر آشنا نبودن به قرآن و یا حتى به معناى الفاظ عربى، در پاسخ سؤال از «کلالة» درماندند و گفتند: «ما در این قضیه، نظرى خاص داریم؛ اگر درست بود، از ناحیه خداى یگانه است و اگر اشتباه بود از ناحیه ما و شیطان است.» و بارها که در پاسخ پرسشها و شبهات مردم در مانده مى شدند، پاسخ را از على بن ابى طالب علیه السلام مى گرفتند و مکرّر مى گفتند: «اگر على نبود، ما هلاک شده بودیم».[72]

و خلاصه اینکه: آیات کریمه قرآن و احادیث نبوى و کتبِ تاریخ و فقه، شاهد و گواه بر بطلان حدیث «نجوم» اند و نیز دلالت دارند که رسول خدا ـ ص ـ به صِرف اینکه صحابه بى یى همراهى او کرده است، به ما اجازه پیروى و اقتداى به وى را نمى دهد؛ زیرا آنگونه که ملاحظه کردید، در میان صحابه، افرادى منافق، فاسق و مجرم نیز وجود داشته اند.

بنابراین، معناى حدیث «نجوم»، خود، دلیل دیگرى است بر اینکه این روایت، جعلى و ساخته و پرداخته دست واضعان است. به علاوه ضعف همه راویان و طُرُق نقل این حدیث که از نظر شریفتان گذشت.

براى اثبات واهى و باطل بودن حدیث «نجوم» در این مقاله، سعى شد که جز به معتبرترین منابع حدیثى و روایى و تاریخى و تراجم ائمه اهل سنّت و نظرها و آراى ایشان درباره این حدیث، استناد نشود. بنابراین، با تأمل و دقت در متن حدیث، به روشنى پیداست که این حدیث، با جمیع الفاظ و اسانید آن باطل است و تمسک و استناد به آن، به هیچ وجه مقرون به صحت نیست.

    برگرفته از: فصلنامه علوم حدیث>شماره 1


  • [1]. قاموس المحیط، ماده صحب.
  • [2]. المفردات من غریب القرآن، ماده صحب.
  • [3]. مصباح المنیر، ماده صَحَب.
  • [4]. المختصر، ج 2، ص 17
  • [5]. مقباس الهدایة.
  • [6]. این نظریه را شهید ثانى و ابن حجر عسقلانى انتخاب کرده اند.
  • [7]. المقاصد الحسنة فى بیان کثیر من الاحادیث المشتهرة على الالسنة.
  • [8]. این موضوع را سید عبدالحسین شرف الدین در اجوبة مسائل جارالله ص 12 نقل کرده است.
  • [9]. متن کلام وى در خلال بحث این مقاله مى آید.
  • [10]. ابن حجر این موضوع را از او در الإصابة ج 1، ص 17 ـ 18 آورده است.
  • [11]. الاصابه، ج 1، ص 19
  • [12]. الإستیعاب، ج 1، ص 8
  • [13]. اسدالغابة، ج 1، ص 3
  • [14]. احیاء علوم الدین.
  • [15]. المختصر، ج 2، ص 67
  • .[16]شرح المقاصد، ج 1، ص 310
  • [17]. الاصابة، ج 1، ص 19. النصایح الکافیة، ص 161
  • [18]. النصایح الکافیة، ص 162
  • [19]. ارشاد الفحول، الى تحقیق الحق من علم الاصول.
  • [20]. شیخ المضیرة ابو هریرة، محمود ابوریّة، ص 101
  • [21]. نقل از اضواء على السنة المحمّدیة محمود ابوریّة.
  • [22]. النصایح الکافیة.
  • [23]. نقل از شیخ المضیرة.
  • [24]. همان.
  • [25]. اعجاز القرآن.
  • [26]. التیسیر، ج 3، ص 243
  • [27]. جامع بیان العلم، ابن عبدالبر، ج 2، ص 89 ـ 90
  • [28]. جامع بیان العلم ج 2، ص 190. اعلام الموقعین ج 2، ص 223. البحرالمحیط ج 5، ص 528...
  • [29]. الکافى الشافى فى تخریج احادیث الکشاف، ج 2، ص 628
  • [30]. البحر المحیط، ج 5، ص 528
  • [31]. جمال الدین یوسف ابن تغرى بردى، فقیه و محدّث و رجالى حنفى مصرى، شاگرد ابن حجر عسقلانى و تقى الدین مقریزى بود که در 874 هجرى درگذشت. «المنهل الصافى» در احوال رجال و «النجوم الزّاهرة» در اخبار مصر و قاهره، از اوست.
  • [32]. [الکافى الشافى فى] تجریح أحادیث الکشاف، ج 2، ص 628
  • [33]. جامع بیان العلم، ج 2، ص 90 ـ 91
  • [34]. فیض القدیر فى شرح الجامع الصغیر، ج 4، ص 76؛ و نیز: العلل المتناهیة فى احادیث الواهیة.
  • [35]. تعلیق تخریج احادیث المنهاج بیضاوى. این قطعه در عبقات نیز آمده است.
  • [36]. میزان الاعتدال، ج 1، ص 413
  • [37]. همان، ج 2، ص 102
  • [38]. الدرر اللقیط من البحر المحیط، المطبوع على هامش البحر المحیط: البحر المحیط، ج 5، ص 527
  • [39]. اعلام الموقعین، ج 3، ص 223
  • [40]. [الکافى الشافى فى] تخریج احادیث الکشاف، ج 2، ص 628
  • [41]. التحریر بشرح ابن امیر الحاج (التقریر والتحبیر)، ج 3، ص 99
  • [42]. المقاصد الحسنة فى بیان کثیر من الاحادیث المشتهرة على الألسنه، ص26 ـ 27
  • [43]. الجامع الصغیر بشرح المناوى، ج4، ص76.
  • [44]. التیسیر فى شرح الجامع الصغیر، ج2، ص48.
  • [45]. فیض القدیر، فى شرح الجامع الصغیر، ج4، ص76.
  • [46]. دراسات اللبیب فى الاسوة الحسنة الحبیب، ص240.
  • [47]. نسیم الریاض فى شرح شفاء القاضى عیاض، ج4، ص423 ـ 424.
  • [48]. مسلم الثبوت بشرح الانصارى، ج2، ص241.
  • [49]. ارشاد الفحول الى تحقیق الحق من علم الاصول، ص83 ؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 392
  • [50]. الصبح الصادق بشرح المنار.
  • [51]. حسن المأمول من علم الاصول، ص 56
  • [52]. در این راه، از «خلاصة عبقات الانوار، سیدعلى الحسینى المیلانى، انتشارات بنیاد بعثت، 1405» به عنوان منبع، بهره بردیم.
  • [53]. آنچه گذشت و بیش از آن را در «تهذیب التهذیب» ابن حجر عسقلانى، تحقیق عبدالقادر عطا، بیروت ـ 1415، ج 4 ، ص 441 بجویید.
  • [54]. و نیز ر.ک به تهذیب التهذیب، ج 2، ص 238
  • [55]. الضعفاء، الامام البخارى، ص 36
  • [56]. الضعفاء، الامام النسائى، ص 32
  • [57]. نیز نظر ابن حجر و مِزّى را درباره او در «تهذیب التهذیب، ج 3، ص 35» بجویید.
  • [58]. و نیز تهذیب التهذیب، ج 10، ص 408
  • [59]. سلسلة الاحادیث، ج 1، ص 78، (مقصود، ابوسفیان بن جابر بن عتیک انصارى است که از پدرش جابر روایت مى کند).
  • [60]. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 462
  • [61]. جامع بیان العلم، ج 2، ص 90
  • [62]. تهذیب التهذیب، ج 1، ص 397
  • [63]. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 572
  • [64]. میزان الاعتدال، ج 1، ص 413
  • [65]. تهذیب التهذیب، ج 1، ص 383
  • [66]. مستدرک، ج 3، ص 457
  • [67]. زین الفتى فى تفسیر سورة هل اتى.
  • [68]. کنز العمال، ج 22، ص 174
  • [69]. المبسوط، ج 24، ص 7
  • [70]. الانصاف فى بیان سبب الاختلاف.
  • [71]. در جستجوى اینگونه دلائل و اسناد آنها در کتب مورخان و سیره نویسان اهل سنّت، ر.ک به: نظریة عدالة الصحابة عندالسنة والشیعة، احمد حسین یعقوب الاردنى، دارالبصائر.
  • [72]. در باب فتاواى جاهلانه و مقابل نص صحابه، ر.ک به «النص والاجتهاد»، سید عبدالحسین شرف الدین.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
رابطه علم و عمل

رابطه علم و عمل

علم و دانش بشری زمانی برای جامعه و مردم سودمند و مفید است که با عمل و اجرا همراه گردد یعنی عالم به علم و دانسته‌های خود عمل کرده و آن را با اشتیاق به دیگران نیز بیاموزد.
الخیر فی ماوقع

الخیر فی ماوقع

برای خیلی‌ها این پرسش مطرح می‌شود که چرا ما هر گاه با مصیبت و گرفتاری مواجه می‌شویم، و نخستین تحلیل و توصیف ما از آن این است که در آن خیری بوده است؟
Powered by TayaCMS