26 فروردین 1397, 12:37
حضرت زهرا سلام الله علیها در این چند جمله فلسفه عظیمی برای خلقت را بیان فرموده اند که ما در چند جلسه به صورت فشرده درباره آن صحبت کردیم. اما باید به این نکته هم توجه داشت که وقتی خدا کاری را انجام میدهد گاهی با یک تیر صد نشان میزند و صد هدف تحقق پیدا میکند؛ ولی گاهی یکی از آن هدفهای کوچکش را برای ما بیان میکند. برای روشن شدن این نکته مقدمه ای را عرض میکنم. ما معمولاوقتی انجام کاری را در نظر میگیریم و از آن هدفی را دنبال میکنیم ممکن است لوازم و آثاری داشته باشد که ما اصلابه آنها توجهی نداریم. مثلا وقتی غذا میخوریم هدف مان سیر شدن است و اگر کمی عاقلتر باشیم هدف مان این است که تجدید قوا کنیم تا بتوانیم عبادت کنیم. حال وقتی غذا میخوریم و آن را در دهان میجویم، ماهیچههای فک ما هم در اثر حرکت تقویت میشود. اگر کسی مدتی دهانش را ببندد و دهانش هیچ حرکتی نکند کم کم ماهیچههای اطراف فکش خشک میشود. غذا خوردن فک ما را نیز تقویت میکند. اما خیلی از انسانها از چنین آثاری خبر ندارند و اگر خبر هم داشته باشند به آنها توجه ندارند. حال اگر ما واقعا میتوانستیم همه این آثار نافع را بدانیم و واقعا وقتی غذا میخوریم همه آنها را لحاظ کنیم اشکالی داشت؟ مسلما هر اثر خیری که بر چیزی مترتب میشود اگر آدم بداند و تحت اختیارش باشد و اراده کند کارش کامل تر خواهد بود. خدای متعال وقتی کاری را انجام میدهد با یک تیر گاهی صد نشان میزند ولی گاهی یکی از آن هدفهای کوچکش را برای ما بیان میکند؛ چون مقتضای صحبت با ما همین است. اهداف دیگر را یا نمیشود بیان کرد، یا اگر بگوید ما نمیفهمیم و یا اگر بگوید برای ما اهمیتی ندارد. این آسمانها و کهکشانها با این عظمت و با این همه زیبایی برای چه خلق شده است؟ گاه فاصله بین دو کهکشان هزاران سال نوری است و در دل هر کدام میلیونها و میلیاردها ستاره شناور است. به راستی هدف از خلقت این دستگاه عظیم چیست؟ اگر بخواهند برای ما تمام اهداف خلقت این کهکشانها را بیان کنند آیا میتوانیم آنها را تصور کنیم؟ آن زمانی که بشر گمان میکرد ستارگان گل میخهایی هستند که در آسمان کوبیده شدهاند، اصلاچنین اهدافی را نمیفهمید. الان هم برای ما بگویند ما نمیفهمیم. خدا در قرآن میفرماید: «و هو الذی جعل لکم النجوم لتهتدوا بها فی ظلمات البر و البحر؛1 ما این ستارگان را خلق کردیم برای این که وقتی در بیابان یا در دریا راه را گم میکنید با این ستارهها راه را پیدا کنید.» اگر خدا بخواهد همه حکمتهایی که در اینها نهفته است را بیان کند عقل ما درک نمیکند. او که جاهل نیست که آثارش را نداند؛ بلکه اهدافی که در قرآن یا در روایات بیان شده به مقتضای حالی است که آن آیه نازل شده و آن مخاطبی که این را میشنود و درک میکند، والااگر بخواهد همه حقایق را بیان کند هم خیلی طولانی میشود و هم مخاطب نمیتواند درک کند. وقتی درک نکرد، استفاده ای هم از آن نمیبرد. پس ما نباید گمان کنیم که اهدافی که ذکر میشود اهداف انحصاری است و خدا همه این کارها را فقط برای این انجام داده است. اهدافی که بیان میشود قسمتی از همه اهداف است و برای ما میگویند تا ما تربیت شویم و از این نعمت استفاده کنیم. چون قرآن هدی للناس است و ما باید با آن هدایت شویم باید چیزی را بگوید که بفهمیم تا بتواند در ما اثر کند. این است که گاهی در میان اهداف متعدد، هدف کوچکی را ذکر میکنند تا غرض از بیان آن آیه برای آن مخاطبین تحقق پیدا کند.
... و اشهدان ابی محمدا عبده و رسوله اختاره قبل ان ارسله و سماه قبل ان اجتباه و اصطفاه قبل آن ابتعثه اذ الخلائق بالغیب مکنونه بستر الاهاویل مصونه و بنهایه العدم مقرونه ؛
حضرت زهرا سلام الله علیها در این خطبه مبارک بعداز شهادت به توحید و صفات الهی، شهادت به رسالت را ذکر میفرمایند. ما با تعابیر «ارسل»، «ابتعث» یا «بعث» آشناییم؛ «ارسال» یعنی فرستادن و «بعث» یعنی برانگیختن؛ ولی اوصاف دیگری هم در قرآن کریم برای انبیاء ذکر شده است، از قبیل «اختیار»، «اصطفاء» و «اجتباء» که به حسب رتبه بر ارسال یا بعث تقدم دارند. قرآن در مورد موسی علیه السلام میفرماید: «و انا اخترتک فاستمع لما یوحی؛ 2 من تو را به پیامبری انتخاب کردم». درباره بسیاری از انبیاء تعبیر «اصطفاء» به کار برده شده است، مانند: ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین. 3 « اجتبی» هم در مورد انبیاء به کار رفته است. در سوره آل عمران میفرماید:«ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء؛ 4 معمولاهمه اینها در فارسی به «برگزیدن» معنا میشود؛ اما نکته هایی که در عربی در آنها لحاظ شده مختلف است. «اصطفاء» از «صفو» است؛ یعنی صاف و زلال چیزی را گرفتن، تصفیه کردن. «اجتباء» یعنی کشیدن، چیزی شبیه عصاره چیزی را کشیدن. «اختیار» هم از ماده «خیر» است؛ یعنی چیزی را به عنوان خیر برگزیدن.
این اوصاف درباره پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم استعمال شده است؛ اما در این خطبه به نکاتی اشاره دارد که باید به آنها توجه کرد. حضرت زهرا سلام اله علیها تاکید میکنند که این اختیار و اصطفاء قبل از ارسال و بعثت است. ابتدا ممکن است به ذهن این گونه بیاید که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در سن چهل سالگی مبعوث شدند، اما خدا چند سالی قبل از چهل سالگی ایشان را برگزیده بود. جملههای بعدی نشان میدهد که منظور این نیست. من عباراتی را که در ابتدا خواندم ترجمه تحت اللفظی میکنم و بعد به توضیح آنها میپردازم؛ «شهادت میدهم که پدرم بنده و فرستاده خداست. خدای متعال او را انتخاب کرد. پیش از آن که مبعوث به رسالت کند و قبل از آن که او را برگزیند او را تعیین کرد.» وقتی کسی را برای کاری نامزد و تعیین میکنند میگویند: «سماه. و اصطفاء قبل ان ابتعثه؛ «ابتعث» یعنی بعثتی که با دقت و با حساب باشد. دراین عبارت باز میفرمایند: اصطفاء قبل از بعثت بوده است؛ اما چه مقدار قبل؟ میفرمایند: «هنگامی که مخلوقات در عالم غیب مستور و پنهان بودند و پردههای بسیار حیرت انگیز آنها را پوشانده بود و آنها زیر آن پردهها حفظ میشدند.» معمولا کسانی که این خطبه را شرح یا ترجمه کردهاند عبارت «و بنهایه العدم مقرونه » را این طور معنا کردهاند که موجودات از ازل معدوم بودند اما این عدم تا مرز آن وجود امتداد داشت. در آخرین مرحله نبودشان موجود میشدند. اما احتمال دیگری هم هست که به نظر بنده قویتر میرسد. منظور از نهایت، تاکید در معدودیت است؛ یعنی هیچ چیز نبودند به هرحال حضرت میفرمایند: «آن وقتی که مخلوقات در چنین وضعی بودند خدای متعال پیغمبر را انتخاب کرد و برگزید و برای رسالت نام گذاری کرد و بعد در این عالم در زمان خاصی او را مبعوث به رسالت کرد.»
ما در روایات این مفاهیم را شنیده ایم که نور پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین قبل از این عالم خلق شده است. در روایتی نقل شده که جابر از رسول خدا سوال کرد: اولین مخلوق خدا چه بود؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اول ما خلق الله نور نبیک یا جابر». شاید بتوان گفت: این مضمون که قبل از این عالم محسوس، مخلوقی به نام نور وجود داشته و این نور با وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام، اتحاد داشته، از حد تواتر هم بیشتر است. و حتی در کتب روایی اهل سنت هم آمده است. اما درک حقیقت این مطلب بسیار مشکل است. ما تعبدا آن را قبول داریم؛ اما کنه آن را درست نمی فهمیم. افراد سطحی نگر گمان میکنند این نور چیزی شبیه نور چراغ یا نور خورشید بوده است؛ ولی وقتی دقت میکنیم میبینیم آن نور با این نورها خیلی تفاوت دارد. آن نوری که به وجود پیغمبر اکرم و ائمه اطهار نسبت داده شده چیزی است که از یک پرتو آن بهشت آفریده شده است؛ ملائکه، لوح، قلم و... از آن نور آفریده شده اند! وقتی دشواری مطلب بیشتر میشود که میشنویم این نور، علمی فوق علومی که ما تصور میکنیم داشته است؛ بلکه علوم همه، مخلوقات بعدی از او پدید آمده است و ملائکه تسبیح خدا را از او یاد گرفتهاند!
طبعا آن وقت، نه مکانی بوده و نه فضایی و نه زمانی؛ زیرا این نور اولین مخلوق است. این نور چه نوری است؟ عقل ما درک نمی کند. آن چیزی که مقداری انسان را آرام میکند این است که خدای متعال خودش را هم نور معرفی کرده است؛ الله نور السماوات و الارض. 6 قطعا میدانیم که خدا نور حسی نیست. آن نوری را هم که از نور خودش آفریده با او سنخیت دارد، نه با این انوار مادی و حسی. ما نور خدا را از نقایص تنزیه میکنیم و میگوییم: خدا نور است، اما نوری که حجم، زمان و مکان ندارد و محتاج به جوهری نیست که به آن قائم باشد، و قابل تجزیه نیست، اما کنه آن را نمیفهمیم. همین طور حقیقت نور رسول الله را هم نمی فهمیم. فقط از طریق روایات اجمالامی فهمیم که خداوند چنین مخلوقی هم دارد. همین اندازه باید بگوییم که آن قدر پاک است که اگر در این عالم ماده بخواهیم چیزی شبیه آن را پیدا کنیم، باید بگوییم: مثل نور است و همان طور که روشن شدن هر جسمی دراین عالم محتاج به نور است، موجودات این عالم هم نسبت به آن موجود این چنین نیازی دارند، او باید بر اینها بتابد تا روشن شوند؛ و اشرقت الارض بنور ربها. در روایات آمده که این نوری که خدای متعال به خود استناد میدهد نور اهل بیت علیهم السلام است. اینها مطالبی است که در روایت آمده است و خدا را هزاران بار شکر میکنیم که گوش ما با این معارف آشنا شده است. این معانی آن قدر بلند است که صدها فیلسوف و حکیم از درک حقیقت آن قاصرند؛ مگر کسانی که خدای متعال خود آن نور را حضورا به آنها نشان داده باشد، مانند علی علیه السلام که پردهها از جلوی چشمش برداشته شده بود و میفرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان