اتحاد عمل با عامل و مراتب آن
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: 5 اردیبهشت ماه 1397
یکی از مهمترین مسایل قرآنی، مسئله اتحاد انسان با عمل خویش است که در آیات بسیاری به اشکال گوناگون مطرح شده است. خدا میفرماید: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ؛ بگو: هر کسی بر اساس شخصیت و شاکله خود عمل میکند.(اسراء، آیه 84)
همچنین میفرماید: یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا؛ روزى که هر کسى آنچه کار نیک به جاى آورده و آنچه بدى مرتکب شده حاضر شده مىیابد و آرزو مىکند کاش میان او و آن کارهاى بد فاصلهاى دور بود.(آل عمران، آیه 30)
یا میفرماید: وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا؛ و آنچه را انجام دادهاند حاضر یابند.(کهف، آیه 49)
این حضور هرگز بیرونی نیست، بلکه حضور درونی است؛ یعنی هر چیزی از عقاید و اعمال، جزو ذات شخص و شخصیت او میشود. پس وقتی عمل بالا میرود، این شخص و شخصیت است که بالا میرود و رفعت مییابد و وقتی سقوط میکند، این شخص و شخصیت است که سقوط میکند.
البته اتحاد هر کسی با اعمال خویش در یک مرتبه و درجه نیست، بلکه دارای مراتبی است که به سطح معرفتی، ادراکی و ملکه یا مقوم شدن بر اساس تکرار عمل بستگی دارد. به سخن دیگر، اموری نقش کلیدی در ایجاد مراتب اتحاد دارد که شامل کیفیت معرفت و حتی کمیت عمل و تکرار آن دارد. پیش از اینکه این مطلب توضیح داده شود، باید اصولی مد نظر قرار گیرد که شامل موارد زیر است:
1- امور معنوی دارای درجات و مراتب متعددی است. از همین رو، خدا در قرآن از درجات و مراتب اسلام، ایمان(حجرات، آیه 14؛ مائده، آیه 83)، تقوا(مائده، آیه 83)، یقین(تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95) و مانند آنها سخن گفته است؛
2- انسان موجودی دارای کرامت ذاتی(تین، آیه 4) و در بردارنده همه اسماء و صفات الهی(بقره، آیه 31) با مقتضیات و ظرفیت متأله و خدایی شدن، مظهریتیابی تمام اسماء و صفات کامل اوست. او میتواند با عبادت، خود را به مراتبی برساند که مظهر خدا و ربوبیت او شود.(بقره، آیه 138؛ آل عمران، آیه 79)
3- انسان به سبب وجود اراده و اختیار میتواند بر خلاف مسئولیت الهی خویش به جای عبادت تقوایی (ذاریات، آیه 56؛ بقره، آیه 21) و خلافت الهی(بقره، آیه 31) در مسیر دیگری حرکت کند و الهامات تقوایی و فجوری و قدرت تشخیص حق و باطل، خوب و بد، فطرت الهی خویش را مدفون سازد و فتیله چراغ فطرت را به سوی خاموشی تمام بکشاند(شمس، آیات 7 تا 10) و به جای متأله و خدایی و خلیفه الهی شدن، آن را تباه سازد؛
4- اتحاد عمل و عامل یکی از مهمترین اصول قرآنی است؛ در حقیقت همان طوری که عمل هر کسی بازتابی از شخصیت و شاکله وجودی اوست(آل عمران، آیه 84) همچنین هر عملی به عنوان تأثیر متقابل، شخصیت و شاکله هر انسانی را میسازد. از همین رو انسان با عمل خویش روح و ریحان و بهشت میشود یا دوزخ و آتشی که دوزخیان مراتب دیگر را در درکات دوزخ میسوزاند.(همزه، آیات 6 و 7)
5- اتحاد عمل و عامل زمانی رخ میدهد که شخص نسبت به آن عمل در همان سطح خود معرفت و علم داشته باشد و آن را با تکرار، نخست ملکه و سپس مقوم ذات خویش کند. لذا در آیات قرآن گاه در قالب فعلهای ماضی از «اتقوا» یا «عملوا» به معنای تقوا پیشه کرد و یا کاری را انجام داد، سخن به میان میآید؛ و گاه دیگر با فعل مضارع دلالتکننده بر استمرار چون «یتقون» یا «یعملون» به معنای تقوا پیشه میکند و یا کاری را انجام میدهد، سخن به میان میآید؛ و گاه دیگر با عناوین اسمی به جای فعلی چون «صالحین» و «متقین» سخن گفته شده است؛ زیرا این مراتب اسمی بیانگر آن است که عناوینی مانند صلاح و تقوا جزو ملکه و مقوم ذات شخص شده است. از همین رو خدا صحت فعلی را به تقوا نسبت میدهد، ولی قبولی فعلی را به متقین یعنی دارنده اسمی نسبت میدهد که آن امور ملکه و مقوم آنان شده است.(مائده، آیه 27) پس انسان برای رسیدن به مرتبت اتحاد باید درباره آن موضوع شناخت یابد و با تکرار، آن را جزو ملکه و مقوم ذات خویش درآورد. مرتبت ملکه در آیات قرآن با عنوان «صبغه» مطرح شده که به معنای رنگی شدن و رنگ گرفتن است.(بقره، آیه 138) اما مرتبت مقوم با عنوان «قوامین» بیان شده است.(مائده، آیه 8) البته کسی که رنگ گرفته به طور طبیعی آثار قوامیت در ذات را دارا است؛ زیرا عرض بازتابی از جوهر در این امور است و جوهر شخص رنگ مثلاً خدایی گرفته که آثار آن در رفتار و گفتار خودنمایی میکند. خدا از انسانها میخواهد در بسیاری از امور چون قسط و نماز و مانند آنها با تکرار عمل و کیفیت بخشی به معرفت و عمل خویش آن را مقوم ذات کنند و با اقامه آنها اتحاد در مراتب عالی و برتر را تجربه کنند.(بقره، آیه 110؛ مائده، آیه 8؛ حدید، آیه 25)
البته در اینجا اصول دیگری نیز مطرح است، ولی برای بیان مقصود به همین میزان بسنده میشود. با توجه به این اصول میتوان دریافت که اتحاد انسان با عملی چون ذکر یا علم یا تعقل، اتحادی در یک درجه و مرتبه نیست، بلکه اگر ذاکر خدا تنها در مرتبه حسی و زبانی به ذکر اشتغال داشته باشد، این اتحاد میان ذکر و ذاکر و مذکور در همان سطح و مرتبت حسی است و از آن فراتر نمیرود؛ به سخن دیگر، کسی که گرفتار ملک است و از نظر معرفتی از آن تجاوز نکرده و به عوالم دیگر غیبت چون ملکوت ایمان ندارد، نمیتواند ذاکر ذکری از مذکور باشد که در مرتبت غیب ملکوتی است. از همین رو خدا درباره بلعم باعورا میفرماید: وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛ و اگر ما میخواستیم و مشیت داشتیم هر آینه او را رفعت میدادیم و بالا میبردیم به سمت ملکوت آیات ما؛ ولی او خلود به سوی زمین یافت و از هواهای نفسانی پیروی کرد.(اعراف، آیه 175)
پس هر کسی بر اساس معرفت خویش مراتب اتحاد با عمل را به دست میآورد. البته این اتحاد در هر مرتبه ملکی و ملکوتی آثار خود را دارا است.
پس وقتی سخن از اتحاد عمل و عامل است، مراد آن است که آن چیزی که عمل شده و فعل آدمی یعنی مفعول است، جزو ذات انسان میشود. به عبارت دیگر سخن از اتحاد فعل و فاعل و مفعول یا ذکر و ذاکر و مذکور یا عقل و عاقل و معقول یا مانند آنها به معنای آن است که معقول و مذکور با ذات انسانی یکی میشود. بنابراین، هر ذکری در هر مرتبت معرفتی و میزان کمیت و کیفیت آن با مرتبت دیگر متفاوت است. پس نباید از کسی که در مرتبت معرفتی پایین است انتظار داشت از ذکر همان اندازه بهره برد که شخص در مراتب عالی از آن بهره مند است. ممکن است هر دو «بسمله» یعنی بسمالله الرحمن الرحیم بگویند، ولی بسمله این شخص کجا و بسمله ولیالله کجا؟! ولی الله با بسمله خویش بر آب راه میرود و «کن فیکون» میکند و بیمار شفا میدهد و مرده زنده میکند، در حالی که بسمله ملکی زبانی، تنها تأثیر ملکی دارد یا بسمله کسی که در مرتبت ملکوتی برزخی است همان اندازه برزخی از ملکوت تأثیر میگذارد، نه ملکوتی در عالم جبروت یا دیگر عوالم.
به هر حال، اتحاد ذکر و ذاکر و مذکور در همه مراتب تحقق مییابد، با این تفاوت که برای هر یک از آنها در همان سطح مرتبت معرفتی و اتحاد ملکه ای یا مقومی تأثیر و آثار است نه کمتر یا بیشتر. پس تهلیل، تکبیر، تحمید و تسبیح ذاکر ملکی با ذاکر ملکوتی برزخی با ذاکر ملکوتی جبروتی فرق بسیار دارد. بنابراین نباید انتظار مشابه و همانندی میان ذاکران مراتب ملکی و ملکهای مقومی داشت؛ چنانکه دعاهای هر یک نیز در اجابت یکسان نیست.