اسلام گرائي، ايران، اسلام، تشيع
محمد محمدی اشتهاردی
ایرانیان ستم دیده وزیر چکمهی شاهان، آیینی نجات بخش میخواستند. آیینی که عدالت و حقیقتگرایی در سر لوحه ی برنامهی آن باشد و پیشوایانش اسوهی پاکی و عدالت و ضدیت با هر گونه تبعیضات باشند. ایرانیان در این راستا، چنین آیین پاک را تنها در چهرهی امام علی(ع)و جانشینانش میدیدند و همین سنگ زیرین اساس تشیع ایرانیان گردید.
مهمترین عاملی که موجب گرایش ایرانیان به تشیع شد، همان عامل اسلام گرایی آنها است.
هرج و مرج در حکومت ساسانی، ستم بر مردم، وجود تبعیضات نژادی و فاصلههای طبقاتی، هماهنگی آیین تحریف شده ی زرتشتی با آن رژیم و حمایت موبدان و روحانیون زرتشتی از ساسانیان از یک سو زمینهی بسیار مساعدی در ایرانیان برای استقبال از اسلام به وجود آورد و آنها در پرتو اسلام، بخشی از راه را برای دوری از آیینهای زرتشتی و مانوی و مزدکی و سیستمهای غلط رژیم ساسانی پیمودند.
از سوی دیگر، رفتار و اخلاق مسلمانان پیروز و رفتار عادلانه و مهرانگیز سلمان در مدائن با ایرانیان موجب شد که کم کم ایرانیان، مسلمان گردیدند. پس از این مرحله به تدریج بذرهای تشیع که اسلام صحیح و ناب بود، در دلهای ایرانیان پاشیده شد و دیری نپایید که آنها را به سوی تشیع گرایش داد.
این بذرها از آنجا پاشیده شد که ایرانیان ستم دیده وزیر چکمهی شاهان وزیر پردههای متحجر آیین زرتشتی، آیینی نجات بخش میخواستند. آیینی که عدالت و حقیقت گرایی در سر لوحه ی برنامه ی آن باشد و پیشوایانش اسوهی پاکی و عدالت و ضدیت با هر گونه تبعیضات باشند.
ایرانیان در این راستا، چنین آیین پاک را تنها در چهره ی امام علی علیه السلام و جانشینانش میدیدند و همین سنگ زیرین اساس تشیع ایرانیان گردید.
ایرانیان در زمان خلفا، تبعیضات و انحرافات بسیاری به خصوص در عصر خلافت عثمان دیدند و سپس ظلم و طغیان امویان را مشاهده میکردند و همین سنجش کافی بود که جهت گیری آنها را تعیین کند.
نقش سلمان و حذیفهبنیمان
تماسهای نخستین ایرانیان با مسلمانان، در مدائن و نواحی آن آغاز شد. سلمان حدود بیست سال، استاندار مدائن بود. قبل و بعد از سلمان مدتی حذیفه بن یمان حاکم مدائن بود و در هنگامی که حاکم نبود، باز مدتی در مدائن سکونت داشت و به تبلیغ و ترویج اسلام پرداخت.
سلمان و حذیفه هر دو شیعهی اعتقادی امیرمؤمنان علیه السلام بودند. روش علی گونهی این دو نفر، نقش به سزایی در گرایش مردم ایران به تشیع داشته است.
این دو نفر حقیقت تشیع را که در عصر پیامبرصلی الله علیه و آله تأسیس شد و موضوع امامت حضرت علی علیه السلام را که امر الهی است، نه سیاسی محض به روشنی به مردم تفهیم کردند و روش عملی و تبلیغی آنها کم کم خط فکری ناب اسلام را که همان تشیع الهی است، مجسم نمود. حذیفه گاهی به عنوان یکی از ارکان چهارگانه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله یاد شده است که رکن اول، سلمان بود و رکن دوم، مقداد و رکن سوم، ابوذر بوده است.
حذیفه به دو پسرش، صفوان و سعید چنین وصیت کرد: همواره با علی علیه السلام باشید و به زودی جنگهای متعددی برای علی علیه السلام به پیش میآید ( مانند جنگ جمل، صفین و نهروان) و بسیاری کشته خواهند شد. شما را وصیت میکنم که درصف علی علیه السلام باشید و کوشش کنید تا در رکاب او به شهادت برسید.
"فانه و الله علی الحق و من خالفه علی الباطل؛ زیرا سوگند به خدا، علی علیه السلام بر حق است و مخالفان او بر باطل میباشند. "
صفوان و سعد ( به نقل دیگر و سعید) طبق وصیت پدر، همواره با امام علی علیه السلام بودند و سرانجام در جنگ صفین در رکاب امام علی علیه السلام به شهادت رسیدند. پدر حذیفه به نام حسل یا حسیل در جنگ احد به شهادت رسید.[1]
سلمان یک مسلمان ایرانی بود، مسلمانی مخلص و مهربان و عادل. وقتی که ایرانیان، زندگی این ایرانی پیشتاز و کردار و گفتار او را در ترازوی فکری خود بررسی میکردند، اسلام را به طور کامل و خالص، در وجود او میدیدند. ستایش هایی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از سلمان نموده بود، کم و بیش به گوششان میرسید و این را نیز طبعا میدیدند که او شیعه ی حضرت علی علیه السلام است. در نتیجه به طور طبیعی بلکه عاشقانه مذهب تشیع را برمی گزیدند. آنها آنچنان شیفته ی سلمان بودند که هرگز تصور نمیکردند، خط اعتقادی و فکری او در انتخاب تشیع نادرست باشد.[2]
اکثر مردم مدائن و کوفه و مسافران این دو شهر، ایرانی بودند. ملاقات سلمان با آنها موجب شد که نخستین بنای تشیع در این دو شهر پی ریزی گردد و مذهب تشیع رواج یابد و سپس به شهرهای دیگر ایران سرایت نماید.
پارسایی و صداقت پیشگامان تشیع و مبارزات فرهنگی و سیاسی آنها هر کدام نقش مؤثری در گسترش تشیع و استحکام پایههای آن داشت، ولی در نواحی ایران شاید بتوان گفت: در آغاز، هیچ عاملی مانند نقش سلمان، کارساز و پرثمر نبوده است.
گم شدهی ایرانیان، اسلام بود که آن را یافتند، ولی کم کم با دقت نظر به دنبال اسلام محمد صلی الله علیه و آله (نه اسلام دیگران) رفتند که اسلام حقیقی و خالص بود و در این راستا به سراغ علی علیه السلام "باب مدینهی علم نبوت " رفتند که آیینه ی تمام نمای محمد صلی الله علیه و آله بود. به این ترتیب با یافتن سلمان، علی علیه السلام را یافتند و با یافتن او، پیامبر اسلام را یافتند و آیین ناب او را به دست آوردند.
علامه شهید استاد مطهری در این راستا چنین میگوید:
"حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است، ایران روح خود را با اسلام سازگار دید و گمگشته ی خویش را در اسلام یافت. مردم ایران که طبعا مردمی باهوش بودند، به علاوه سابقهی فرهنگ و تمدن داشتند. بیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند. مردم ایران بیش از هر ملت دیگر، به روح و معنی اسلام توجه داشتند، به همین دلیل توجه ایرانیان به خاندان رسالت از هر ملت دیگر بیشتر بود. از این رو تشیع در میان ایرانیان نفوذ بیشتری یافت. یعنی ایرانیان روح اسلام و محتوای اسلام و محتوای اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند، چرا که فقط خاندان رسالت بودند که پاسخگوی پرسشها و نیازهای واقعی روح ایرانیان بودند.
آن چیزی که بیش از هر چیز دیگر روح تشنهی ایرانی را به سوی اسلام میکشید، عدل و مساوات اسلامی بود. ایرانیان قرنها از این نظر محرومیت کشیده بودند و انتظار رفع آن را داشتند. آنها دیدند، آن عدالت و صفا و مساوات اسلامی که روح تشنهی آنها را سیراب میکند، تنها در خاندان رسالت یافت میشود.[3] "
امامت پر بار حضرت علی علیه السلام در کوفه
مرحلهی دیگر رواج تشیع و سرایت آن به اطراف در نیمهی نخست قرن اول هجری، ورود امیرمؤمنان علی علیه السلام به کوفه بود. حوادث جنگ جمل و صفین اقتضا میکرد که امام علی علیه السلام از مدینه به سوی عراق بیاید و کوفه را مقر حکومت خود قرار دهد.
با توجه به اینکه ایرانیان بسیاری، در کوفه سکونت داشتند و رفت و آمد ایرانیان به این شهر بسیار بود و شهرهایی مانند مدائن، ساباط، انبار و ... نزدیک کوفه بودند. طبعا ملاقاتهای آنها با امام علی علیه السلام بسیار و مکرر بوده و قطعا آنها گرد منبر آن حضرت آمده و خطبهها و افشاگریهای آن حضرت را ( که بخشی از آنها در نهج البلاغه ذکر شده) میشنیدند و در پرتو آن، راههای اصلی اسلام را از راههای انحرافی میشناختند.
آنها "مناشده ی " [4] امام علی علیه السلام را که در رحبه[5] و صحن مسجد کوفه انجام گرفت، میدیدند و میشنیدند. قطعا این امور به ضمیمه ی امور دیگر، نقش به سزایی در گرایش آنها به تشیع داشته است.
مرحوم علامه "سید محسن امین " در اعیان الشیعه مینویسد:
"هنگامی که امیرمؤمنان علی علیه السلام در عراق سکونت کرد، بسیاری از مردم کوفه و بصره و شهرهای اطراف به تشیع گرویدند و هنگامی که کارگزاران آن حضرت به شهرها و استانها میرفتند، بسیاری بر اثر راهنماییهای آن حضرت شیعه میشدند. به این ترتیب تشیع در مکه، یمن، مصر ، عراق و فارس (ایران) روبروز، رو به گسترش نهاد. " [6]
بیانات امام علی علیه السلام که در نهج البلاغه آمده، غالبا در کوفه ایراد شده است و این بیانات کافی بود که خط فکری مسلمانان را ترسیم کند و مردم بسیاری را شیعهی اعتقادی نماید.
در بخش اول این کتاب بقدر کافی از نمونههای تاریخی تماسهای ایرانیان با حضرت امام علی علیه السلام و محبت آن حضرت به آنها خاطر نشان گردید.
یکی از آن نمونهها این بود که ایرانیان بسیاری پای منبر علی علیه السلام را پر کرده بودند، به طوری که اشعث بن قیس به عنوان اعتراض به علی علیه السلام گفت: "این افراد حمراء بر ما چیره شدهاند و توجلو آنها را نمیگیری. "
امام از این سخن تعصب آلود او سخت خشمگین گردید و به عنوان دفاع از ایرانیان و رد سخن "اشعث " فرمود: "این عربهای شکم گنده در بسترهای نرم میآرمند، ولی آنها (حمراء و ایرانیان) در روزهای سوزان در تلاش و فعالیت هستند، آنگاه همین رفاه طلبان شکمباره به من میگویند آنها (ایرانیان) را طرد کنم. أأطردهم؟ انی ان طردتهنم لمن الظالمین ؛ آیا آنها را طرد کنم؟ که اگر چنین کنم از ستمگران خواهم بود. "
سپس فرمود: "سوگند به خدا، از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: "آنها (ایرانیان) شما را به خاطر برگرداندن به سوی اسلام میزنند، همانگونه که شما آنها را در آغاز برای گرایش یافتن آنها به اسلام میزدید. "[7]
دفاعیات و آموزشهای فرهنگ ساز امام علی علیه السلام که از آبشار حقیقت و صداقت سرچشمه میگرفت، نقش به سزایی در جذب مسلمانان و ایرانیان به سوی تشیع داشت. امام علاوه بر بیان کلیات گاهی به بیان جزئیات میپرداخت، چنانکه خطبه شقشقیه او (خطبه 3 نهج البلاغه) و نامههای او که برای معاویه مینوشت ( که چند نامه ی آن حضرت به معاویه در نهج البلاغه، بخش نامهها آمده است) و ... بیانگر این مطلب است.
از جمله جریان "مناشده " آن حضرت در رحبه کوفه است که در اینجا به ذکر آن میپردازیم:
مناشدهی امام علی علیه السلام در رحبهی کوفه
در کتاب ارزشمند "الغدیر " ( جلد اول) بیست و دو مناشده ذکر شده، شش مناشدهی مذکور از امام علی علیه السلام است که عبارتند از :
1- مناشدهی آن حضرت در خانه شورای شش نفری بعد از در گذشت عمر که این مناشده در سال 23 هجرت در مدینه انجام شد.
2- مناشده ی آن حضرت در زمان آغاز خلافت عثمان در مسجد پیامبرصلی الله علیه و آله در سال 23 ه.ق.
3- مناشده ی آن حضرت در میدان کوفه در سال 35 ه.ق.
4- مناشده ی آن حضرت در جنگ جمل در بصره در سال 36 ه.ق.
5- مناشده ی آن حضرت در برابر هیئت وارد شده به کوفه، در کوفه در سال 36 و 37 هجری.
6- مناشده ی آن حضرت در جبهه ی صفین در سنه 37 هجری.[8]
هر یک از این مناشدههای افشاگر کافی بود که جمعی را به سوی تشیع سوق دهد، غیر از این مناشدههای امام علی علیه السلام ، امامان علیهم السلام دیگر و اصحاب نیز در فرصتهای مناسب، مناشدههایی داشته اند مانند:
مناشده ی امام حسن و امام حسین علیه السلام .
مناشده ی فاطمه زهرا (س).
مناشده ی عبدالله بن جعفر، اصبغ بن نباته، قیس بن سعد و ... [9]
در اینجا به ذکر مناشدهی امام علی علیه السلام در کوفه میپردازیم. این مناشده در روایات گوناگون از طرق مختلف نقل شده که خلاصهی آن چنین است:
امام علی علیه السلام مردم را در رحبه (میدان یا صحن مسجد) کوفه جمع کرد و در میان آنها گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز حضور داشتند. بعد از حمد و ثناء به جمعیت رو کرد و فرمود:
"شما را به خدا سوگند میدهم هر کسی ماجرای غدیر را دیده و سخن پیامبرصلی الله علیه و آله را در روز غدیر در شأن من شنیده هم اکنون برخیزد و شهادت دهد. "
جمعی برخاستند و گواهی دادند که ما در روز غدیر خم (18 ذیحجه سال دهم هجرت) بودیم و شنیدیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
"من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه ؛ هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علی علیه السلام مولا و رهبر او است. خداوندا دوست بدار کسی را که علی علیه السلام را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که علی علیه السلام را دشمن دارد و کمک کن کسی را که او راکمک کند. "
در این روایت آمده است، حدود ده نفر برخاستند و شهادت دادند که ما در آنجا حاضر بودیم، و این گفتار را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم.[10]
در بعضی از این روایات آمده است که سیزده نفر، و در بعضی هفده نفر، و در بعضی 30 نفر، برخاستند و گواهی دادند.
علامه "امینی " ، نام بیست و چهار نفر را از مجموع روایات استخراج کرده که در رحبه کوفه گواهی دادند که در ماجرای غدیر حاضر بوده اند و سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله را در شأن امام علی علیه السلام شنیدهاند، این 24 نفر عبارتند از:
1- ابوزینب بن عوف انصاری.
2- ابو عمره بن عمروبن محصن انصاری.
3- ابوفضاله انصاری - که در جبهه ی صفین شهید شد و رزمنده ی بدری بود.
4- ابو قدامه ی انصاری - که در جبهه ی صفین شهید شد.
5- ابو لیلی انصاری - که به قولی در جبهه ی صفین شهید شد.
6- ابو هریره ی دوسی.
7- ابوالهیثم بن تیهان- که در جبهه ی صفین شهید شد و رزمنده ی بدری بود.
8- ثابت بن ودیعه ی انصاری خزرجی.
9- حبشی بن جناده - که در یکی از جنگهای علی علیه السلام به شهادت رسید.
10- ابو ایوب انصاری، که در جبهه ی روم شهید شد، و رزمنده ی بدری بود.
11- خزیمه بن ثابت انصاری- که در جبهه ی صفین شهید شد و رزمنده ی بدری بود.
12- ابوشریح، خویلد بن عمرو خزاعی.
13- زید ( یازید) بن شراحیل انصاری .
14- سهل بن حنیف انصاری اوسی.
15- ابو سعید خدری انصاری.
16- ابوالعباس، سهل بن سعد انصاری.
17- عامر بن لیلی غفاری.
18- عبدالرحمن بن عبد رب انصاری.
19- عبدالله بن ثابت انصاری خادم رسول صلی الله علیه و آله.
20- عبید بن عازب انصاری.
21- ابو طریف عدی بن حاتم.
22- عقبه بن عامر جهنی.
23- ناجیه بن عمرو خزاعی.
24- نعمان بن عجلان انصاری- سخنگو و شاعر.[11]
در بعضی از عبارات محدثان اهل تسنن چنین بیان شده است:
"فقام ناس کثیر فشهدوا؛ عده ی بسیاری برخاستند و گواهی دادند. " [12]
آری این مناشدههای امام علی علیه السلام که در فرصتهای مناسب در برابر جمعیت انجام میگرفت، و گواهی اصحاب بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله یکی از بهترین طرق شناساندن مذهب تشیع اعتقادی بود که بذر تشیع را در دلهای ایرانیان و... میپاشید، و این بذر، بسیار زودتر به ثمر میرسید، و به تدریج بر گسترش طرفداران تشیع میافزود.
کوتاه سخن آن که: ورود امام علی علیه السلام در سال 36 هجری به سرزمین بصره و سپس کوفه، و سکونت او تا پایان زندگی در کوفه ( چهارسال و اندی) ، مرحله ی جدید و مهمی برای گرایش ایرانیان به تشیع بود، و در این راستا، بسیار بودند کسانی که نخست به آیین تسنن در اسلام گرویده بودند، ولی با ورود امام علی علیه السلام به کوفه و ملاقات آنها با آن حضرت، به صف تشیع پیوستند، و رسما دین تشیع، به عنوان اسلام ناب، در برابر آیین عثمانی و ... قرار گرفت، و قضاوتها و برنامهها و گفتار امام علی علیه السلام ، انحراف و قساوت دشمنان علی علیه السلام عدالت و مستضعف نوازی آن حضرت و ... نیز هر کدام، نقشی در تقویت این جریان داشتند.
شرکت ایرانیان مسلمان در جنگ صفین
زاهد مشهور ربیع بن خثیم، معروف به خواجه ربیع کوفی تمیمی که از اصحاب امام علی علیه السلام بود، و آرامگاهش در مشهد مشهور است، به دستور امام علی علیه السلام به ایران آن روز مانند ری، قزوین و آذربایجان آمد، و حاکم آن حضرت، در این سرزمینها گردید.
در تاریخ ابن اعثم کوفی میخوانیم: وقتی که امیرمؤمنان علی علیه السلام ، برای جنگ با سپاه معاویه عازم سرزمین صفین شد، برای فرمانداران و استانداران خود، نامه نوشت و آنها را به فرستادن سرباز و کمک دعوت کرد.
خواجه ربیع، با چهار هزار نفر از سپاه ری با تجهیزات جنگی، به سوی صفین حرکت کردند، امام علی علیه السلام با سپاه خود، منتظر رسیدن آنها بودند، وقتی که آن لشگر رسید، بی درنگ امام علی علیه السلام فرمان حرکت به سوی جبهه ی صفین را صادر کرد. [13]
این فراز تاریخی بیانگر شرکت فعال مسلمانان ایران در جنگ صفین است، و نشان میدهد که در همان عصر، جریان شیعی، توسط فرمانداران علی علیه السلام در ایران ، استقرار یافته است.
مظلومیت شیعیان و محبوبیت علویان
در عصر خلافت حضرت علی علیه السلام ، در همه ی سرزمینهای اسلامی ، از حجاز، یمن، عراق و نواحی ایران و ... بر طرفداران تشیع افزوده میشد، خاندان اموی و معاویه، خشونت بارترین سیاست را برای نابودی و تضعیف شیعیان، اتخاذ کردند، دژخیمان خونخوار معاویه، مانند: زیاد بن ابیه، بسر بن ارطاه، سمره بن جندب و ... به کشتار و غارت شیعیان پرداختند، و با بدترین شکنجه ها، آنها را میکشتند.
بسر بن ارطاه، تنها در صنعاء و بخشی از یمن، سی هزار نفر از شیعیان را کشت، از بی رحمی او اینکه دو پسر خردسال عبیدالله بن عباس، پسر عموی پیامبرصلی الله علیه و آله را که نامشان سلیمان و داود بود، در برابر مادرشان سربریدند، و همین خون آشام، به صنعاء بازگشت و صد نفر پیرمرد ایرانی الاصل را به جرم اینکه همسر فرزند یکی از آنها، دو کودک عبیدالله بن عباس را مخفی کرده بودند، کشت.[14]
به این ترتیب میبینیم که شیعیان ایرانی، در سالهای 37 و 39 هجری، در یمن نیز حضور داشتند، به طوری که در یک واقعه، به جرم حمایت از خاندان رسالت علیه السلام و مخفی کردن دو نوه ی عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله، مظلومانه به شهادت میرسند.
در چنین شرایط خطرناک و سختی، نه تنها از گسترش تشیع کاسته نشد، بلکه مسلمانان، بیشتر به ماهیت پلید بنی امیه و مخالفان تشیع پی بردند، و از سوی دیگر بیشتر به مظلومیت علی علیه السلام و آل علی علیه السلام ، اطلاع یافتند، این موضوع، عامل دیگری بر افزایش طرفداران تشیع در ایران بود، چرا که ایرانیان متوجه میشدند که همیشه رهبران تشیع در برابر ستمگران و طاغوتیان، قرار گرفتهاند.
بر همین اساس، محقق معروف "فان فلوتن " میگوید:
"یکی از علل گرایش خراسانیان، و ایرانیان دیگر به تشیع ، این بود که آنها شیوههای انسانی را جز در خط فکری امام علی علیه السلام نیافتند. " [15]
به عبارت روشنتر: فضایل انسانی و ارزشهای عالی که در زندگی حضرت علی علیه السلام و خاندان رسالت، دیده میشد، موجب محبوبیت عمیق آنها در نزد ایرانیان گردید، همین محبوبیت، گر چه جنبهی اجتماعی و سیاسی داشت و آنان را به سوی تشیع سیاسی، سوق میداد، ولی چندان، طول نکشید که همین تشیع برای بسیاری، به تشیع اعتقادی منجر گردید، و آنها دریافتند که امامت علی علیه السلام و حسن و حسین علیهماالسلام، یک امر الهی است ،و از مبانی وحی سرچشمه میگیرد.
البته نباید نقش شیعیان متدین و استوار، مانند: حجر بن عدی و یارانش، عمار یاسر، عمرو بن حمق، میثم تمار، مالک اشتر، اویس قرنی، کمیل بن زیاد، سعید بن جبیر، و پارسایان پاکباز بزرگ دیگر شیعی را، در این راستا، از نظر دور داشت، چرا که شخصیت عرفانی و مذهبی و کمالات ارجمند آنها، هر کدام نقش مؤثری در ایجاد محبوبیت و جذب توده ی ستم دیده، به سوی تشیع علوی داشت.
بر همین اساس، دکتر "وردی " میگوید: "تشیع در سه شهر، رونق و گسترش خاصی گرفت:
1- در کوفه به خاطر وجود عمار یاسر.
2- در مدائن به خاطر وجود سلمان فارسی.
در جبل عامل به سبب تلاش ابوذر غفاری.[16]
در اینجا باید بر سخن این دانشمند افزود که "حجر بن عدی " و یارانش که به راستی از قهرمانان نستوه و تلاشگر از شیعیان امام علی علیه السلام بودند، و در عصر خود نهضتی تاریخ ساز پدید آوردند، نیز نقش مؤثری در استحکام مبانی شیعی و گسترش آن در کوفه و اطراف داشتند.
حجر بن عدی همان سردار دریا دلی است که در ماجرای جنگ مسلمانان با سپاه ایران، و فتح چند شهر ایران، نقش چشمگیر داشت و از دوستان و یاران نزدیک امام علی علیه السلام بود، و سرانجام او با شش نفر از یارانش، به دستور معاویه در سرزمین مرج عذراء ( سی کیلومتری دمشق) به شهادت رسیدند، جرم آنها فقط این بود که شیعه و طرفدار امام علی علیه السلام بودند، و در این راه قیام کردند، عجیب اینکه: یکی از شهیدان همراه حجر بن عدی، پسرش بنام "همام " بود، هنگامی که "هدبه بن فیاض " جلاد معاویه، حجر را به پیش کشیدند تا گردنش را بزند، حجر به جلاد گفت: " اگر مأمور هستی تا فرزندم را نیز اعدام کنی، اول او را اعدام کن. "
جلاد، نخست همام پسر حجر را اعدام کرد، شخصی از حجر پرسید: "در سوگ پسرت شتاب کردی! "
حجر در پاسخ گفت: "ترسیدم، او شمشیر را برگردنم بنگرد و از ولایت حضرت علی علیه السلام برگردد، آنگاه در آخرت که خداوند پاداش مخصوصی به افراد صابر داده است، به او ندهد و در نتیجه پسرم در نزد من نباشد! " [17]
درود بی پایان پاکبازان راه جهاد و خلوص، بر شما حماسه سازان سلحشور علوی باد، که با خون پاک و جوشان خود، درخت تنومند تشیع را آبیاری کردید.
توجه مهرآمیز امام علی علیه السلام به شیعیان مدائن
در کتاب خرائج راوندی نقل شده: روزی امام علی علیه السلام در عصر خلافتش، در مسجد در حضور مردم فرمود:
"اگر یک نفر مورد اطمینان داشتم، توسط او مقداری خوار و بار برای شیعیانم که در مدائن سکونت دارند، میفرستادم ".
شخصی (از منافقان) پیش خود گفت: "اکنون نزد علی علیه السلام میروم، و به او میگویم، من حاضرم که آن اموال را به من میسپارد، آنگاه آن اموال را گرفته و در مسیر راه به سوی شام میگریزم و به معاویه میپیوندم! "
او با این فکر انحرافی، به حضور علی علیه السلام آمد و گفت: "من آن اموال را به مدائن نزد شیعیانت میبرم ".
امام علی علیه السلام سرش را بلند کرد، و به او فرمود: "از من دور شو، تو میخواهی به طرف شام، به سوی معاویه بروی. "[18]