عاشورا، تحريفات، دموكراسي
سيد محمد مهدي ميرباقري
امروز اثر گذارى حادثه عاشورا بر فرآیند جامعه جهانى کاملاً مشهود شده و دوست و دشمن فهمیدهاند که امواج این حادثه دارد به یک موج فرهنگ جهانى در مقابل فرهنگ مدرن تبدیل مى شود. اگر صحبت از جنگ بین تمدن ها، یعنى تمدن اسلام و تمدن غرب، در کانون این تمدن، اسلام انقلابى و اسلام شیعى است.
هدف همه آموزه هاى قدسى ادیان و حوادث بزرگى که بر پیرامون آنها از طریق انبیا و اوصیاى آنها و مؤمنان اتفاق افتاده این بوده که زندگى دنیایى انسان، اعم از زندگى شخصى و اجتماعى او را تحت تأثیر قرار دهند و آهنگ این زندگى را به سمت پرستش خداى متعال و عبودیت و بندگى هدایت کنند. به گونه اى که تمام زندگى بشر یک آهنگ بیشتر نداشته و آن هم آهنگ توحید و پرستش خداى متعال باشد. تمام مفاهیم قدسى که در باطن دین و یا ظاهر دین در صورت شریعت تجلى کردهاند و تمام درگیرى هاى انبیاى الهى بر این امر بوده که همه زندگى بشر بر محور حقایق قدسى و بر محور عبادت و بندگى خداى متعال شکل بگیرد طبیعتاً در این دنیا دستگاه باطل هم با خط و جریان قدسى سازى زندگى بشر یک درگیرى تاریخى مستمر و همه جانبه دارد و یکى از جبهه هایى که در این درگیرى گشوده است جبهه «تحریف کلمه حق و کلمه توحید و راه انبیا» است که اشکال مختلفى دارد و از نظر اثر گذارى هم متفاوت هستند.
تحریفاتى که نسبت به کل مفاهیم و آموزه ها و حوادث قدسى اتفاق افتاده است متفاوت هستند. در عین این که باید به همه این تحریفات توجه داشت، نباید همه آنها را یکسان انگاشت و تحریفات اصلى و اثرگذارتر را همسان با تحریف هاى ساده و عادى در نظر گرفت.
به عنوان نمونه در دنیاى معاصر خودمان چیزى که در مورد این تحریف هاى متفاوت اتفاق افتاده است، همین ادیان مشابه یا فرقه هاى جزئى هستند که در درون دنیاى اسلام یا مسیحیت یا امثال آنها شکل گرفتهاند یا ساخته شدهاند. به بیان دیگر همان «دین پردازى و آیین سازى».
تحریفاتى که نسبت به دین و این حقیقت قدسى به شکل مدرن اتفاق افتاده و در گذشته هم بوده- بخصوص در سر آغاز رنسانس- تا زندگى بشر را زمینى و خاکى کنند این است که، دین را امرى شخصى و فردى و مربوط به حوزه خصوصى زندگى انسان تفسیر کردند و این خود نوعى تحریف دین بود.
ولى آن جبهه اصلى که مقابل ما است، اینها نیست. جبهه اصلى، جبهه مدرنیسم است که از طریق محیط سازى، مجارى حسى انسان ها را تغییر مى دهد ، فرهنگ اجتماعى درست مى کند و بستر را براى تغییر باورها و ارزش هاى اجتماعى و فرهنگى مهیا مى کند.حقیقتاً کدام یک از این دو اثر گذارترند که ما باید در خط مقدم مورد توجه قرار دهیم ما اگر بخواهیم به یک تمدن فراگیر دینى بر محور توحید برسیم، باید در مقابل این جبهه فراگیر که برنامه جهانى تاریخى دارد و دنبال ایجاد یک جامعه جهانى واحد بر محور لیبرال دموکراسى است، طرح و برنامه داشته باشیم.
تحریفاتى که نسبت به دین و این حقیقت قدسى به شکل مدرن اتفاق افتاده و در گذشته هم بوده- بخصوص در سر آغاز رنسانس- تا زندگى بشر را زمینى و خاکى کنند این است که، دین را امرى شخصى و فردى و مربوط به حوزه خصوصى زندگى انسان تفسیر کردند و این خود نوعى تحریف دین بود. این تحریفات کم کم به تفسیرجدید از دین در قالب روانشناسى دین منتهى شد که دین را به عنوان امرى زائیده ماده تفسیر کردند یا تفسیرهاى مختلفى که کم کم دین را زائیده واژگونگى اوضاع اقتصاد معرفى کردند، که ناشى از جهالت بشر و آشفتگى هاى روانى و اضطراب ها و ترس هاى درونى بشر در مقابل خطرات طبیعى و امثال اینها است. این نوع تحریفات که دین را اول به یک امر قدسى شخصى و بعد به یک امر خاکى تبدیل کند، در زمره تحریف هاى مدرن است. در تاریخ چنین تحریف هایى سابقه ندارد.
به عنوان نمونه یکى از مفاهیم اثر گذارى که در فرهنگ اسلام بوده و همیشه هم تلاش مى شده به نحوى تحریف شود و در فرهنگ همه ادیان الهى نیز بوده است، فرهنگ انتظار است که یک روح امیدوارى در بشر ایجاد مى کند . لذا سعى کردند در طول تاریخ دائماً آن را تحریف کنند. مثلاً مفهوم انتظار را این طور تفسیر کردند که پدیده عصر ظهور پدیده اى است که در آن یک جهش تاریخى اتفاق مى افتد و این جهش بوسیله فرد فوق العاده اى که از نظر مذهب تشیع وجود مقدس امام عصر (ارواحنا فداه) است و سایر ادیان هم به نحوى او را معرفى کردهاند، اتفاق مى افتد که در این جهش تاریخى کلمه توحید فراگیر و جهانگیر مى شود. بعد آمدهاند تحریف کردهاند وگفتهاند هیچ رسالتى بر عهده ما نیست. این یک جهشى است که در تاریخ بشر بر محور یک ابرمرد الهى و ملکوتى، اتفاق مى افتد، ما هیچ رسالتى نداریم و باید منتظر باشیم و سکوت کنیم ببینیم چه اتفاق مى افتد! این یک نوع تحریف است.
در کنار این نوع تحریف که یک نوع تحریف سنتى و بدیهى است، یک تحریف مدرن داریم که مى گوید : جامعه بشرى به سمت یک نقطه روشن حرکت مى کند. این حرکت اوّلاً یک حرکت تدریجى است و هیچ جهشى در آن نیست و ثانیاً حرکتى است که خود انسان ها آن را مى سازند، این طور نیست که یک انسان الهى و یک ولى الهى محور شکل گیرى حادثه باشد، این هم یک نوع تحریف است. یعنى دقیقاً مفهوم انتظار را به یک مفهوم کاملاً زمینى و خاکى تبدیل مى کند. بعد هم آن چیزى را که بناست تحقق پیدا کند در نهایت به گونه اى تفسیر مى کند که مثلاً با یک نظام لیبرالى تطبیق مى کند.
این هم نوعى تحریف مفهوم انتظار است. این تحریف در دنیاى معاصر اثرگذارى اش بیشتر و خطرناک تر است، یعنى مفهوم انتظار را سکولار تفسیر کردن و پیوند بین این مفهوم مقدس دینى و حیات سکولار برقرارکردن. به گونه اى که این انتظار دیگر یک جهش معنوى به سمت اصل ظهور ایجاد نمى کند. تلقى انسان در این فرهنگِ جدید از انتظار این است که جریان انتظار، همین شیب تحولاتى است که به سمت مدرنیسم و لیبرال دموکراسى در حال جریان است. در واقع جامعه موعود انبیا همان جامعه لیبرال دموکراسى است.
نسبت به واقعه عاشورا هم دقیقاً همین اتفاق افتاده است. یعنى تحریف ها از قدیم هم وجود داشته است. از قدیم هم بعضى تحریف ها خرداند و بعضى تحریف ها بسیار اساسىاند.
از جمله تحریفاتى که اتفاق افتاده - که ما خیلى آن را درشت مى کنیم که در جاى خود هم خیلى مهم است - این تحریف است عده اى که احیاناً دوست هم بودهاند، جایى که مى خواستهاند این حقیقت قدسى و ماورائى را مثلاً در قالب یک حماسه تحلیل کنند گاهى دچار مبالغه شدهاند، مبالغه هاى صورى، چون نمى توانستهاند باطن عظیم این حادثه را تبیین کنند، ناچار به مبالغات صورى کشیده شدهاند. فرض کنید تعداد لشکر را افزایش دادهاند، زمان حادثه عاشورا را افزایش دادهاند و امثال این گونه تحریف ها. این قبیل مبالغات غلط است و نباید اتفاق بیفتد.
ولى واقعاً این تحریفها درمقابل تحریفهاى بزرگ، تحریفهاى مهمى نیستند، تحریفهاى مهم، تحریفاتى هستند که در طول تاریخ، براى فروکاستن از اثر بخشى این حادثه صورت گرفته است.
تحریف مدرنى که اخیراً در مفهوم عاشورا در حال وقوع این است که مى خواهند عاشورا را در دوره گذار از دیندارى به سکولار تفسیر کنند! یعنى بر این باورند که جامعه جهانى در حال حرکت به سمت سکولاریسم است و در این حرکت عمومى عاشورا را باید به گونه اى تفسیر کرد که هماهنگ با جامعه جهانى شده و به مانعى بر سر راه سکولاریسم و مدرنیسم بدل نشود و با گذار به سکولاریسم سازگارى داشته باشد.
به دلیل این که اثر گذارى حادثه عاشورا بر فرآیند جامعه جهانى کاملاً مشهود شده و دوست و دشمن فهمیدهاند که امواج این حادثه دارد به یک موج فرهنگ جهانى در مقابل فرهنگ مدرن تبدیل مى شود. اگر صحبت از جنگ بین تمدن ها، یعنى تمدن اسلام و تمدن غرب، یعنى تمدن اسلامى و تمدن مدرن مى شود، در کانون این تمدن، اسلام انقلابى و اسلام شیعى است. این را دوست و دشمن مى دانند و حرف هاى هانتینگتون که تئورى پرداز این جنگ است، در این باره کاملاً گویا است. آنها معتقدند اسلام انقلابى و رادیکال و به تعبیر خودشان بنیادگرا سرآغاز این درگیرى است و نقطه کانونى جوشش این فرهنگ اثر گذار بر حیات بشر عاشورا است. این که در همایش 23 سال قبل صهیونیست ها گفته شد شیعه دو نقطه اصلى اتکا دارد عاشورا و انتظار و ما باید این دو را در فرهنگ تشیع و جامعه جهانى تغییر بدهیم علامت این است که دشمن دقیقاً به اثر گذار این حادثه و فرهنگ سازى این حادثه توجه پیدا کرده است و فهمیده است که این حادثه از یک حادثه شخصى و قدسى به یک حادثه اثرگذار در فرآیندهاى سیاسى جهانى تبدیل شده است و امواجش جامعه جهانى را تحت تاثیر قرار داده و به اصطلاح جهانى سازى را با خطر جدى مواجه کرده است. یعنى به رقیبى براى جهانى سازى مادى بدل شده است. این بسیار مهم است.
تحریف مدرنى که اخیراً در مفهوم عاشورا در حال وقوع این است که مى خواهند عاشورا را در دوره گذار از دیندارى به سکولار تفسیر کنند! یعنى بر این باورند که جامعه جهانى در حال حرکت به سمت سکولاریسم است و در این حرکت عمومى عاشورا را باید به گونه اى تفسیر کرد که هماهنگ با جامعه جهانى شده و به مانعى بر سر راه سکولاریسم و مدرنیسم بدل نشود و با گذار به سکولاریسم سازگارى داشته باشد. بنابر این، تحریفات مدرن دیگرى اتفاق مى افتد. تحریفى که مى خواهد عاشورا را بازسازى کرده و منطق سازى کند، یعنى مى خواهد جریان هیبرنتیک را هم در تفسیر عاشورا بیاورد و عاشورا را حسى تفسیر کند؛ به گونه اى که با گذار به دنیاى سکولار و جامعه جهانى سکولار سازگار باشد، به بیان دیگر مسأله این است که چگونه حول عاشورا فرهنگ سازى کنیم که مزاحم جهانى سازى مدرنیسم و لیبرال دموکراسى نشود این بزرگترین تحریف درباره عاشورا است که در اینجا به بررسى چند مورد از آن مى پردازیم.
یک نمونه از این تحریفات این است که تلاش مى شود این حقیقت قدسى که یک اقدام ملکوتى و در عین حال زمینى، یعنى اثر گذار بر فرآیند جامعه جهانى که دنبال اصلاح جامعه است - «خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدى»- را بر محور مفاهیم مدرن تفسیر کنند. یعنى اصلاحاتى را که اباعبدالله علیه السلام دنبال مى کردند همان اصلاحاتى تلقى کنیم که لیبرال ـ دموکراسى پیشنهاد مى کند.
نخستین پیشنهاد لیبرال دموکراسى اصلاح ساختار سیاسى بر محور اومانیسم و انسان مدارى است که عاشورا هرگز بر این محور شکل نگرفت. اصلاحاتى که لیبرال دموکراسى دنبال مى کند داراى چند ویژگى است:
1) فراگیر بودن؛ اصلاحاتى که در قالب لیبرال دموکراسى دنبال مى شود، به دنبال توسعه جهانى است. اصلاحاتى که از این طریق در مقیاس جهانى تولید مى شود، فراگیر است و مى خواهد همه جامعه جهانى را دستخوش تغییر و تحول کند؛
2) همه جانبه بودن؛ این اصلاحات ناظر به نظام سیاسى و فرهنگى یا اقتصادى نیست و مى خواهد همه ابعاد جامعه را دستخوش تحول هماهنگ کند، همان چیزى که از آن با عنوان «توسعه جامع» یاد مى شود.
3) این اصلاحات را قرار است از اعماق جامعه ایجاد کنند. مى گویند مى خواهند عمیق ترین لایه هاى فرهنگى جامعه را دستخوش تحول کنند که شالوده هاى این بنا آن جا گذاشته مى شود. این اصلاحات عمیق است، فراگیر است، همه جانبه است، تاریخى است، توسعه جامعه پایدار است و بر یک محور واحد یعنى لیبرال دموکراسى قرار دارد.
اما اصلاحاتى که سید الشهدا (ارواح العالمین له الفداء) دنبال مى کردند دقیقاً در مقابل لیبرال دموکراسى مقاصد بوده است. اقدام اصلاحى حضرت داراى چند ویژگى است:
4) اصلاحى است تاریخى. حضرت هرگز دنبال دولت مستعجل سال 61 در کوفه نبودند، بلکه ایشان دنبال یک حکومت تاریخى در مقیاس جامعه جهانى بودند.
5 ) بسیار عمیق مىاندیشیدند؛ ایشان نمى خواستند پایه هاى حکومتشان را روى دوش انسانهایى بگذارند که دنیا پرستند، زیرا انسانهاى دنیاپرست تحمل بار حکومت حق را ندارند. این حکومت پایه هایش بر قلوب انسانهایى هست که خانه قلبشان مسجد است. حضرت خوب مى فهمیدند که نقطه قرار حکومت دینى ارواح انسانهاست و باید اعماق روح انسانها را دستخوش تحول کرد. بنابراین حضرت نگاهشان به اعماق تاریخ است.
6)توجه به اعماق وجود انسانها و جامعه انسانیت. ایشان مى خواهند از عمیق ترین لایه ها، نفسانیات انسان را تغییر دهند و خدا خواهى را در باطن انسان به جاى خود خواهى بنشانند. یعنى به جاى انسان مدارى، انسان را خدا مدار کنند؛ نه این که به انسان خودمدار بگویند خدا را بپرست. حضرت مى خواهند مدار وجود انسان را تغییر دهند و تا این تغییر نکند توحید اقامه نمى شود. مشکل اصلى انبیا این بود که مى خواستند این تحول از عمیق ترین لایه هاى فطرت انسان و وجود انسان اتفاق بیفتد و بعدها شکوفا شود. بنابراین اصلاحات حضرت یک اصلاحات همه جانبه، فراگیر، تاریخى، عمیق و اثرگذار بود. این طور نیست که حضرت بگویند من مى خواهم انسانها را در درون شخصى خودشان متحول کنم اما در روابط اجتماعى شان بت بپرستند یا نفس پرست باشند. حضرت مى خواهند ساختارهاى طاغوت را بشکنند. هم مى خواهند اعماق وجود انسانها را تغییر دهند و همه ابعاد جامعه را با هم بر محور توحید دگرگون کنند وهم نگاهشان نگاه تاریخى است. عجله اى هم ندارند، یعنى شالوده ها عصر ظهور را پایه گذارى مى کنند.
حال چنین اقدام اصلاحى اثر گذار را که بر محور فرهنگ توحید هست، چگونه مى توان بر محور آموزه هاى لیبرالیسم و لیبرال دموکراسى تفسیر کرد و مدعى شد حضرت دنبال اصلاح بود اما اصلاح این است که حکومت مشروع برقرار شود.
تحریفى که وارد شده است این است که مى گویند عاشورا را در گذار سکولاریسم تفسیر کنیم، همانطور که انتظار را مصادره کردند. مى گویند انتظار یعنى افق آینده روشن؛ در یک اصلاحات تدریجى خود بشر عقلانیتش رشد مى کند و به جامعه لیبرالى مى رسد، لیبرالیسم جهانى شده و دموکراسى فراگیر مى شود، این تفسیر از انتظار تحریف انتظار به نفع لیبرالیسم و لیبرال دموکراسى است و به جاى این که انسان را در فرآیند کلمه توحید فعال کند، در فرآیند تمدن مادى فعال مى کند. عاشورا را هم مى خواهند دستخوش همین تحریف کنند. مى گویند امام حسین(ع) قیام کرد چون حکومت یزید مشروع نبود، چرا چون حکومتى مشروع است که ناشى از رأى مردم باشد، چه امام حسین(ع) باشد چه یزید! اگر امام حسین (ع)مردمى نبود مشروع نیست، اگر یزید مردمى بود، مشروع است! مى گویند چون حکومت دموکراسى نبود، سلطنتِ موروثى بود، نه انتخابى که مردم به پادشاه رأى دهند؛ امام با این مبارزه مى کرد. آیا واقعاً مبارزه امام حسین(ع) با سلطنت بود آیا مى خواست سلطنت را به دموکراسى تبدیل کند این بدترین نوع تحریف است.
این تحریف، تحریف مدرن است. یعنى مفهوم عاشورا را به مفهوم لیبرال دموکراسى مصادره کردن. مى گویند قیام عاشورا این است که براى اقامه دموکراسى بجنگیم و امام حسین(ع) براى اقامه دموکراسى مى جنگید! آیا امام حسین(ع) براى اقامه کلمه توحید مى جنگید یا دموکراسى
این خون را ما بریزیم تا دموکراسى برپا شود، چه تحریفى بدتر از این. سخیف تر از این در باب امام حسین(ع) نمى توان صحبت کرد. این خلاف همه مفاهیمى است که از عاشورا باقى مانده است. امام حسین(ع) درباره قیام خود بسیار سخن گفتهاند. آیا یک جا عدم مشروعیت یزید را به این بر مى گردانند که چون سلطنت موروثى است یا چون دموکراسى نیست یا مى گویند یزید فاسق است، فاجر است، شارب الخمر است، چنین است، چنان است. مى گویند از محیط بندگى خدا خارج شده است. حکومتش حکومت الهى نیست، نه این که دموکراسى نیست. البته من نمى خواهم بگویم مردم نباید حضور داشته باشند، این غلط است.لذا آنها که مى خواهند مفهوم عاشورا را به نفع دموکراسى تحریف کنند، واقعاً معنى کلمه توحید را نمى فهمند.
دومین تحریف این است که وقتى مى خواهیم بین فرهنگ عاشورا و فرهنگ سکولار تعامل برقرار کنیم روشهاى تغییر حسى، نظیر قبض و بسط و یاگرایشهاى موجود در هرمنوتیک را در تفسیر فرهنگ عاشورا بیاوریم و بر اساس روشهاى هرمنوتیکى عاشورا را تفسیر کنیم. یعنى بیاییم عاشورا را در تعامل با فرهنگ دنیا پرستى و مادى تفسیر کنیم.
دو نمونه تحریف دیگر هم وجود دارد. یک تحریف این است که گفته شود ما اکنون در تعامل با دنیا هستیم. دنیاى کنونى دنیایى است که همه فرهنگها با هم تعامل دارند. ما چگونه بین فرهنگها و عاشورا تعامل ایجاد کنیم. در دنیاى گسترش ارتباطات که دائماً هم در حال توسعه است ما هرگز نمى توانیم ارتباط فرهنگها و تعامل را قطع کنیم. اما چگونه بین فرهنگ عاشورا و فرهنگ سکولار تعامل ایجاد کنیم درست است که فرهنگ سکولار در دنیاى معاصر یک واقعیت است، ولى عاشورا هم یک واقعیت است. چگونه بین این دو واقعیت تعامل ایجاد کنیم. به سه طریق مى توان بین این دو واقعیت تعامل برقرار کرد:
یک نوع تعامل این است که بخواهند فرهنگ عاشورا را با فرهنگ سکولار آشتى دهند. یعنى جریان سکولار جهانگیر شود و جریان عاشورا در آن منحل بشود. این همان چیزى است که بوش دنبال مى کند. بوش مى گوید: فرهنگ حاکم بر جهان باید فرهنگ لیبرال دموکراسى و ارزشهاى آمریکایى باشد. بدترین نوع تحریف این است که به اسم تعامل ، بین فرهنگ عاشورا به عنوان یک واقعیت و فرهنگ سکولار به عنوان یک واقعیت آشتى برقرار کنیم. مگر بین دنیا پرستى و خدا پرستى آشتى برقرار مى شود !
دوم این که دو جهان را موازى تفسیر کنیم و کارى به کار همدیگر نداشته باشیم و بگوییم یک فرهنگ عاشورا که طرفداران خودش را دارد، یکى هم فرهنگ لیبرال دموکراسى. این چیزى نیست که در دنیاى ارتباطات تحمل بشود، چون دشمن مى داند در دنیاى ارتباطات جهانى شدن جز بر محور یک فرهنگ ممکن نیست. بقیه فرهنگ ها باید خرده فرهنگ باشند، فرهنگ تابع باشند. دو فرهنگ، دو متغیر از هم جدا با جهانى سازى نمى سازد. این تخیل است.
سومین تلقى این است که ما به دنبال جهانى سازى فرهنگ عاشورا، یعنى فرهنگ عبادت، فرهنگ فداکارى براى گسترش کلمه توحید، فرهنگ فداکارى براى ارتقاى وجدان اخلاقى بشر و همه ساختارهاى زندگى بشر باشیم؛ به طورى که همه زندگى بشر، آهنگ و بوى خدا داشته باشد. «حتى تکون اعمالى و اورادى وردا واحدا و حالى فى خدمتک سرمدا »این هم تحلیل سوم است. اما چگونه در گذار به یک جامعه جهانى، بر محور فرهنگ عاشورا با فرهنگ سکولار تعامل کنیم که فرهنگ سکولار را در فرهنگ عاشورا منحل کنیم. دیگر نمى شود بگویید تحلیل عاشورا در گذار به دنیاى سکولار؛ بلکه باید بگوییم تحلیل جریان سکولار در گذار به دنیاى عاشورایى. جهانى سازى بر محور فرهنگ عاشورا. البته در تعامل با فرهنگ هاى معاصر، تعامل باید به گونه اى باشد که شیب به سمت منحل شدن آن فرهنگ ها در فرهنگ اسلام باشد.
لذا دومین تحریف این است که وقتى مى خواهیم بین فرهنگ عاشورا و فرهنگ سکولار تعامل برقرار کنیم روشهاى تغییر حسى، نظیر قبض و بسط و یاگرایشهاى موجود در هرمنوتیک را در تفسیر فرهنگ عاشورا بیاوریم و بر اساس روشهاى هرمنوتیکى عاشورا را تفسیر کنیم. یعنى بیاییم عاشورا را در تعامل با فرهنگ دنیا پرستى و مادى تفسیر کنیم.
اما تفسیر سوم، تفسیر عرفانى از حادثه عاشورا است. بله، عمیق ترین لایه عاشورا، لایه عرفانى و لایه عبودیت و فداکارى حضرت سید الشهدا به حضرت حق است؛ همه اینها صحیح هست. اما این حادثه عرفانى از یک زاویه دیگر یک اقدام اصلاحى و اثرگذار بر تاریخ است. مى خواهد کل امت را در تاریخ اصلاح کند « لطلب اصلاح فى امت جدى».
لذا مى آیند و مى گویند این درگیرى بین بنى هاشم و بنى امیه است ودوره اش گذشته، عاشورا را کنار بگذارید، لعن را کنار بگذارید و... ! این چه نوع تفسیرى است. اثر گذارى یک حادثه اى که محور کلمه توحید در عالم است و شعار پرچمداران امام زمان « یا لثارات الحسین » است، این را تبدیل کنیم به یک حادثه محدود که متعلق به دوره بنى امیه است و تمام شده است. این تحریف عاشوراست، محدود کردن دامنه اثر گذارى عاشورا از نظر تاریخى است، در حالیکه این حادثه، حادثه اى تاریخ ساز است.
باش تا صبح دولتش بدمد. لیبرالها که سادهاند، رضاخان ها، دیگران، متوکل ها تلاش مى کردند این موج را خاموش کنند و هر چه آب روى این آتش ریختند شعله ورتر مى شد. «یریدون لیطفئوا نور ا... بافواههم و ا... متم نوره». خیال مى کنند که نور خدا را با فوت و با دهان مى شود خاموش کرد. این بیان خداست، خدا مى خواهد این چراغ را روشن کند و هر روز هم روشن تر مى کند. شما مى خواهید این کانون عبادت، یکى از اصلى ترین بندگى هاى خدا و عمیق ترین عبادتهاى تاریخى را تفسیر مادى کنید و بگویید سیدالشهدا براى نفسانیات مى جنگید، مى جنگید که دموکراسى اقامه بشود، مى خواست نفس پرستى را مدرن کند!
«باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است»