كلمات كليدي : تاريخ، كليسا، الهيات، شرك، فرهنگ
نویسنده : محمد صادق احمدي
برای شناخت کامل از هر مقوله تاریخی باید در ابتدا به بسترهایی که آن مقوله در آن رخ داده توجه شود تا با بررسی فضای حاکم بر آن معنای آن بخوبی درک شود. این مساله در اسلام نیز اهمیت بالایی دارد و به عنوان نمونه برای فهم دقیق تر معنای یک آیه از قران به شان نزول آن مراجعه میکنند تا با شناخت فضایی که آیه در آن نازل شده به فهم بهتری از معنای آیه دست یابند.
در مسیحیت نیز حوادث و جریاناتی به وقوع پیوسته که جز با مطالعه دقیق در حاشیه ماجرای اصلی نمیتوان به معنای صحیح آن رسید. بنابراین برای رسیدن به شناخت عمیقتر از پدیدههای مسیحی امروز، مناسب است که با ریشههای نخستین آن در عصر ظهور مسیحیت آشناتر شویم.
در شمارههای پیشین از سری بررسیهای تاریخ کلیسا به دو پیش زمینه سرنوشت ساز در تاریخ مسیحیت یعنی نفوذ تمدن و فرهنگ یونانی و سیطره امپراتوری روم اشاره شد که در شکل گیری سنت مسیحی تاثیر شگرفی داشتند.
در ادامه این روند و در این نوشتار به مؤلفه مهم دیگری از فضایی که مسیحیت در آن متولد شده و رشد کرد میپردازیم تا با اندازه و چگونگی تاثیر یا عدم تاثیر این عنصر در مسیحیت آشنا شویم.
فضای فرهنگی و الهیاتی حاکم بر امپراتوری روم و یونان و مسائل اجتماعی و اقتصادی و علمی آن روزگار به این مساله کمک شایانی میکند. از این رو در این شماره به اختصار به بررسی فرهنگی عصر ظهور مسیح میپردازیم.
گونههای پرستش خدا و خدایان
با توجه به گفتههای پیشین، هنگام ظهور مسیحیت آداب و رسوم و فرهنگهای متفاوتی بر جامعه حکمفرما بوده و سراسر امپراتوری از تنوع الهیاتی برخوردار بوده است. مسیحیت با آموزههای جدید خود در واقع فرهنگ جدیدی را به فرهنگهای پیش از خود افزود.
یکی از مواردی که هنگام ظهور مسیحیت خود نمایی میکرد اعتقاد به خدایان گوناگون در سرتاسر امپراتوری بود. پرستش خدای آب و باران برای رفع کم آبی و پرستش خدای خاک و خدای آتش و خدایان دیگر و به طور کلی پرستش خدایانی که آثار ایشان را در طبیعت میدیدند؛ برای مردم امری عادی بود و حتی برخی از یهودیان (که قومی یکتا پرست بودند) در اثر مجاورت با اقوام بت پرست به تدریج به این خدایان اعتقاد پیدا کردند و برای رفع مشکلات از آنها استمداد میطلبیدند.
البته این نوع پرستش و اعتقاد فقط مربوط به زمان ظهور عیسی نبود بلکه در سالهای پیش از آن نیز مردم چنین باورهایی داشتند. به عنوان نمونه برخی از مردم دوره عمر نباتات را با خدایان زمینی کاملا مرتبط میدانستند و در هنگام تولد خدای یعنی روییدن گیاه، در فصل بهار جشن و رقص و مراسم مفصلی ترتیب میدادند و در هنگام مرگ او یعنی فصل خزان و نابودی گیاهان، مراسم عزاداری و شیون بپا داشته و در این راه حتی گیسوان خود را نیز میبریدهاند.[1]
یکی دیگر از حوادثی که از ترکیب فرهنگ یونانی و سیطره امپراطوری روم پدیدار شده بود، ادغام خدایان متعدد امپراتوری در یکدیگر بود. رومیها ژوپیتر، ژوئو (همسر ژوپیتر)، نپتون (خدای دریا) و پلوتو (خدای زیر زمین) را میپرستیدند؛ در همان زمان در معابد یونان زئوس، هرا (همسر زئوس)، پوزدیون (خدای دریا) و خدای زیر زمین پرستیده میشد. پس از مدتی این خدایان در هم ادغام شدند و با بنای معابد جدید در زمان آگستس، خدایان جدید رسمیت یافتند و در کنار خدایان قبلی به فعالیت خود ادامه دادند.
البته پرستش این خدایان در تمام امپراتوری یکسان نبود و بیشتر جنبه سیاسی داشت و هر کسی خدای محل سکونتش را پرستش میکرد. این مساله به وضوح در قسمتی از کتاب مقدس که گزارش برخورد مردم افسس با پولس است نمایان است؛ اما چون مردم دریافتند که یهودی است همه یک صدا حدود دو ساعت فریاد می زدند «بزرگ است ارتمیس افسسیان»[2]
پرستش امپراتور
پرستش این خدایان کوچک و بزرگ محلی با گونه های مختلفشان،غیر از رسم پرستش امپراتور به عنوان خدا بود. البته پرستش امپراتور به طور ناگهانی و با تصمیم مردم بوجود نیامد بلکه به تدریج و با ارج نهادن ایشان، کم کم القاب الهی برای ایشان پدیدار شد.
بنابراین ریشه امپراتور پرستی را باید در دستگاه حاکمیت دانست؛ زیرا از نظر دستگاههای دولتی و شخص امپراتور، به وسیله پرستش امپراتور، عبادت با حس وطن پرستی عجین میشد و پشتیبانی از حکومت به یک وظیفه مذهبی تبدیل میشد.
با پژوهش در تاریخ الهیات مسیحی با تاثیری که این رسم در الهیات باقی گذاشت روبرو میشویم که همان دخالتهای وقت و بیوقت امپراتور در تصمیمهای مهم دینی است و این از آن رو بود که امپراتور خود را قدرت برتر دینی میدانست و رای خود را نیز بالاتر از نظر سایرین میپنداشت.
میتراییسم
البته یکی از این فرهنگها که به سادگی نمیتوان از آن گذشت مهرپرستی رایج در این دوره است. آیین میترا (الهه مهر) بر سراسر امپراتوری سایه سنگینی انداخته بود و غرب تا شرق امپراتوری را درنوردیده بود. در میتراییسم قربانی کردن گاو رایج بود و آموزههایی مثل تولد میترا در 25 دسامبر برای همگان مسالهای قابل باور بود.
توجه به میتراییسم نیز با توجه به آثارش بر میسحیت امری اجتناب ناپذیر است که در پژوهشی مستقل به آن پرداخته میشود.
پرستش ارواح و مکاتب راز گونه
بنابر نظر کارشناسان علوم اجتماعی پرستش ارواح از همان نخستین روزهای حیات بشر، در میان جوامع انسانی پدیدار شد. زیرا انسانها در اجتماعات اولیه اشیاء را دارای ارواح شیطانی و یا خوب میدانستند و برای فرار از آزارهای ایشان به خدایان پناه میبردند. البته ایشان این نیروها و ارواح خیر و شر را درک نمیکردند و فقط احساس میکردند که آنها وجود دارند.
از نظر مردم زمان ظهور عیسی نیز جهان از ارواح و شیاطین پر بود و انسانها برای انجام خواستههای خود باید با روش صحیح با ایشان برخورد میکرد. البته این عقاید فقط مربوط به غیر یهودیان نبود بلکه یهودیان نیز همراه اقوام مشرک به این امور علاقهمند بودند و بلکه بیشتر از سایرین به جادوگری علاقه داشتند.
در روایات کتاب مقدس نیز اشارههایی دال بر چگونگی اعتقاد مردم به جادوگری در سامره و دیگر شهرهای آن سامان وجود دارد: «و اما در آن شهر مردی میزیست شمعون نام که مردم سامره را مدتی با جادوگری خود در شگفت کرده بود...»[3]
البته با وجود تمام این رسوم و خدایان پرستیدنی باطن مردم هیچ گاه راضی نمیشد و عطش معنوی مردم سیراب نمیشد؛ زیرا تنها عبادتهای معنوی ایشان، قربانی بود که بطور دسته جمعی انجام میشد و این مساله آرامش روحانی در بر نداشت و در موارد نیاز پاسخگوی نیازهای ایشان نبود. از این رو به تدریج مذاهب راز گونه و مخفی پدیدار شد که پاسخگوی نیازهای معنوی مردم نیز بود.
این آیینها به شکلهای گوناگون و با نامهای متفاوت در نقاط مختلف جهان آن روزگار بوجود آمدند. مثلا در ایران مذهب میترائیسم یا مهرپرستی پیدا شد و در مصر آیین پرستش ایسیس و اوزیریس و در یونان نیز مذاهب رمزی الوسین برقرار بود.[4]
در مورد این مذاهب یه صراحت در کتاب مقدس مطلبی ذکر نشده است؛ گرچه برخی معتقدند که وقتی پولس از «عبادت فرشتگان» [5]سخن به میان میآورد در واقع این سخن او اشارهای است به کوششی که در کولسی برای وارد کردن بعضی از عقائد این مذاهب به مسیحیت به عمل میآمد.
اما در نهایت آنچه اهمیت دارد آثاری است که این اوضاع بر مسیحیت فعلی داشته تا جایی که حتی این احتمال وجود دارد که آن را از مسیر اصلی خود منحرف کرده باشد.
در این زمینه به یاد آوردن چند شاهد خالی از لطف نیست. به عنوان نمونه میتوان به جشن کریسمس اشاره کرد؛ در روم باستان در آغاز فصل زمستان جشنهایی به مناسبت شروع فصل جدید برپا میشد و از چندین سال پس از ظهور مسیح تاکنون در میان مسیحیان نیز جشن کریسمس در زمستان برگزار میشود. یک نویسنده مسیحی نیز به این مساله تصریح کرده است.[6]
نمونه دیگر در این زمینه، پرستش امپراتوری به عنوان نماینده خدا و یا نماد خداست که این جریان نیز به شکلی چشمگیر در سیر تاریخی مسیحیت تاثیر گذاشته است. برای نمونه میتوان به بحث امپراتوری مقدس که از زمان شارلمانی آغاز شد و یا دخالتهای بیشمار امپراتوران در الهیات و شئون مختلف کلیسای مسیح اشاره کرد که گاه حتی آموزههای مسیحیت دستخوش خواستهای ایشان میشد و این بیگمان نشات گرفته از پرستش امپراتور و تقدس او در ذهن مردم است.
نمونه دیگر این آثار را نیز میتوان در مشابهت روزافزون میان تثلیث مسیحی و خدایان سه گانهای که در ادیان آن روزگار وجود داشته مشاهده کرد. در مورد این مشابهتها ارل کرنز مسیحی مینویسد: «... همه این مذاهب (مذاهب موجود در امپراتوری روم) بر یک خدای نجات دهنده تاکید داشتند... به خاطر نفوذ و رواج تعالیم این مذاهب، تعالیم و روشهای مسیحیت چندان غریب و دور از ذهن نبودند...»[7]
بنابراین مشاهده میشود که این سه مساله ( امپراتوری روم، تمدن یونانی و الهیات مردم پیش از میلاد) در تاریخ کلیسای مسیح از اهمیت فوق العادهای برخوردارند و برای درک هرچه بهتر تاریخ کلیسا و الهیات مسیحی ناگزیر از پرداختن به این امور هستیم.