نویسنده: جواد محدثی
حادثه کربلا و سخنانی که امام حسین علیهالسلام و خانواده او داشتند و روحیات و خلق و خویی که از حماسهسازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینه خودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت دینی و کرامت انسانی است.
مسائلی همچون: صبوری، ایثار، جوانمردی، وفا، عزت، شجاعت، وارستگی از تعلقات، توکل، خداجویی، همدردی و بزرگواری، نمونههایی از«پیامهای اخلاقی» عاشوراست و در گوشه گوشه این واقعه جاویدان، میتوان جلوههای اخلاقی را دید.
آزادگی در کربلا
آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است؛ اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حریت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلت آور و حقارت بار است. تعلقات و پای بندیهای انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد میکند. اسارت در برابر تمنیات نفسانی و علقههای مادی، نشانه ضعف اراده بشری است.
وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن. حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «الا حر یدع هذه اللماظه لاهلها؟ انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه فلا تبیعوها الا بها: آیا هیچ آزادهای نیست که این نیم خورده (= دنیا) را برای اهلش واگذارد؟ یقیناً بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست. پس خود را جز به بهشت نفروشید! «آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
در پیچ و خمها و فراز و نشیبهای زندگی، گاهی صحنههایی پیش میآید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ آنچه دارند یا تأمین تمنیات و خواستهها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را میپذیرید. اما احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را میپردازند و تن به ذلت نمیدهند. امام حسین علیهالسلام فرمود: «موت فی عز خیر من حیاه فی ذل: مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.»
این نگرش به زندگی، ویژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین علیهالسلام و خاندان و یاران شهید اوست و اگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت میداد و کشته نمیشد. وقتی میخواستند به زور از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که: «لا والله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید: نه به خدا سوگند، نه دست ذلت به آنان میدهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان میشوم! « صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود: «الا و ان الدعی بن الدعی قدر کزنی بین اثنتین: بین السلّه و الذله و هیهات منّا الذله: بر ما گمان بردگی زور بردهاند، ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود».
انسانهای آزاده، در لحظات حسـاس و دشوار انتـخاب، مرگ سـرخ و مبارزه خونـین را بر میگزینند و فداکارانه جان میبازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند. امام در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را میخواند:
الموت اولی من رکوب العار
و العار اولی من دخول النار
مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.
روح آزادگی امام سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود، نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فرزندان برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند: «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم: گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست، لااقل مردم آزاده به دنیا باشید.» فرهنگ آزادگی در یاران امام و شهدای کربلا نیز بود. حتی مسلم بن عقیل پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز، هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز را میخواند و میجنگید:
اقسمت لا اقتل الا حرا
و ان رایت الموت شیئا نکرا
هر چند که مرگ را چیز ناخوشایندی میبینم، ولی سوگند خورده ام که جز با آزادگی کشته نشوم.
جالب اینجاست که همین شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقیل، در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا میخواند. این نشان دهنده پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.
دو شهید دیگر از طایفه غفار، به نامهای عبدالله و عبدالرحمن، فرزندان عروه، در رجزی که در روز عاشورا میخواندند، مردم را به دفاع از «فرزندان آزادگان» میخواندند و با این عنوان، از آل پیامبر(ص) یاد میکردند: «یا قوم ذودوا عن بنی الاحرار...»
مصداق بارز دیگری از این حریت و آزادگی، حر بن یزید ریاحی بود. آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست آن، خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایه شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به حسین علیهالسلام پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید. وقتی حر نزد امام حسین علیهالسلام آمد، یکی از اصحاب حضرت، با اشعاری مقام آزادی و حریت او را ستود:
لنعم الحر حر بنی ریاح
و حر عند مختلف الرماح
چون به شهادت رسید، سیدالشهدا علیهالسلام بر بالین او حضور یافت و او را حر و آزاده خطاب کرد و فرمود: «انت حرّ کما سمتک امک، و انت حر فیالدنیا و انت حر فی الاخره: تو آزادهای؛ همچنان که مادرت تو را حر (آزاد) نامید.»
تکریم انسان در کربلا
برخلاف جبهه باطل که به انسانها به عنوان ابزاری برای تامین خواستهها و منافع خویش مینگرند، در جبهه حق، مومن ارزش و کرامت دارد. کرامتش هم نشات گرفته از ارزش حق است. انسانها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم اند، معیار هم تقوا و ایمان و تعهد است نه رنگ و زبان و قبیله و نژاد و منطقه جغرافیایی. امام حسین علیهالسلام در عاشورا به یاران خویش عزت بخشید، آنان را با وفاترین یاوران حق نامید، خود را به بالین یکایک یاران شهیدش میرساند و سر آنان را بر دامن میگرفت. بین آنان تفاوت قائل نمیشد؛ هم بر بالین علی اکبر علیهالسلام حاضر شد و هم بر بالین غلام خویش.
یک جا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت در دین ما سیه نکند فرق با سفید وقتی حر بیدار شد و توبه کرد و به اردوی امام پیوست، تردید داشت که امام حسین او را میپذیرد یا نه؟ سوال حر«هل لی من توبه: آیا برای من توبهای هست؟» نشان دهنده نقطه امید او به بزرگواری امام حسین علیهالسلام بود. حضرت هم توبه و بازگشت و حق گرایی او را ارج نهاد و با سخن «نعم، یتوب الله علیک»، او را به بخشایش و رستگاری امید داد. این ارج نهادن به مقام یک انسان تائب است که خود را از ظلمت رهانده و به نور رسانده است. هر چند سابقهای تیره و گناه آلوده دارد، ولی اینک به نور، ایمان آورده است.
عفاف و حجاب در کربلا
کرامت انسانی زن، در سایه عفاف او تامین میشود. حجاب نیز یکی از احکام دینی است که برای حفظ و پاکدامنی زن و نیز حفظ جامعه از آلودگیهای اخلاقی تشریع شده است. نهضت عاشورا برای احیای ارزشهای دینی بود. در سایه آن حجاب و عفاف زن مسلمان نیز جایگاه خود را یافت و امام حسین علیهالسلام و زینب کبری و دودمان رسالت، چه با سخنانشان و چه با نحوه عمل خویش، یادآور این گوهر ناب گشتند.
برای زنان، زینب کبری و خاندان امام حسین علیهالسلام الگوی حجاب و عفاف است. اینان در عین مشارکت در حماسه عظیم و ادای رسالت و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوه همگان شدند.
حسین بن علی علیهالسلام به خواهران خویش و به دخترش، فاطمه توصیه فرمود که اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید و سخنان ناروا و نکوهیده مگویید. این گونه حالات، در شان خاندان قهرمان آن حضرت نبود، به خصوص که چشم دشمن ناظر صحنهها و رفتار آنان بود. در آخرین لحظات، وقتی آن حضرت صدای گریه بلند دخترانش را شنید، برادرش، عباس و پسرش، علی اکبر را فرستاد که آنان را به صبوری و مراعات آرامش دعوت کنند.
رفتار توأم با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهدای کربلا و حضرت زینب، نمونه عملی متانت بانوی اسلام بود. امام سجاد علیهالسلام نیز تا میتوانست، مراقب حفظ شئون آن بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت: مرد مسلمان و پاکدامنی را همراه این زنان بفرست، اگر اهل تقوایی!
دختران و خواهران امام حسین(ع) مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهل بیت پیامبر تا آنجا که میشود، حفظ و رعایت شود. ام کلثوم به مامور بردن اسیران گفت: وقتی ما را وارد شهر دمشق میکنید از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشته باشد. و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوههای اهل بیت فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول الله را تماشا نکنند و گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.!
از اعتراضهای شدید حضرت زینب علیهاالسلام به یزید این بود که: ای یزید! آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشتهای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر میگردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهرههایشان را در معرض دید همگان قرار دادهای که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه میکنند؟!
فتوت و جوانمردی در کربلا
مردانگی و جوانمردی، از خصلتهای ارزشمندی است که انسان را به اصول انسانی، شرافت، تعهد و پیمان و رعایت حال درماندگان پایبند میسازد. کسی که به حق وفادار بماند و از پستی و ستم گریزان باشد، از ضعیفان پشتیبانی کند، از خیانت و نیرنگ دوری گزیند، به ظلم و حقارت و دنائت تن ندهد و اهل گذشت و ایثار و فداکاری باشد «جوانمرد» است. «فتی» به جوانمرد گفته میشود و فتوت همان مردانگی است.
در فرهنگ دینی «فتوت» به نوعی بذل و بخشش، نیکی به دیگران، گشاده رویی، عفاف و خویشتن داری، پرهیز از آزار دیگران، و دوری از دنائت و پستی تفسیر شده است. حضرت علی علیهالسلام فرموده است: «نظام فتوت و جوانمردی، تحمل لغزشهای برادران و رسیدگی شایسته به همسایگان است.» قرآن کریم از جوانان یکتاپرستی که در دوران حاکمیت دقیانوس، از ظلم و شرک او گریختند و به غار پناه بردند (اصحاب کهف) با تعبیر «فتیه» ( جوانمردان) یاد میکند.
یاران امام حسین علیهالسلام زیباترین جلوههای جوانمردی و فتوت را درحماسه عاشورا از خود نشان دادند؛ چه با حمایتشان از حق، چه با جانبازی در رکاب امام تا شهادت و چه در برخورد انسانی با دیگران، حتی دشمنان. اباعبدالله الحسین علیهالسلام، خود مظهر اعلای فتوت بود. وی از یاران شهیدش و جوانمردانی از آل محمد صلی الله علیه و آله که روز عاشورا به شهادت رسیدند، با همین عنوان یاد میکند و از زندگی پس از شهادت آن عزیزان به خون آرمیده، احساس دلتنگی میکند. به نقل تواریخ، حتی سر مطهر امام حسین علیهالسلام بر فراز نی، آیاتی از سوره کهف تلاوت کرد و از ایمان آن جوانمردان (فتیه) یاد نمود.
عمل مسلم بن عقیل در خانه هانی مبنی بر ترور نکردن ابن زیاد را نیز میتوان از جوانمردی مسلم دانست.هانی هم به نوبه خود جوانمرد بود. وقتی او را به اتهام پنهان کردن مسلم در خانه اش دستگیر کرده به دارالاماره بردند، ابن زیاد از او میخواست که مسلم را تحویل دهد، اماهانی این را نامردی دانسته و در پاسخ آنان گفت: «به خدا قسم هرگز او را نخواهم آورد. آیا مهمان خودم را بیاورم و تحویل بدهم که او را بکشی؟ به خدا قسم سوگند اگر تنهای تنها و بدون یاور هم باشم، او را تحویل نخواهم داد، تا در راه او کشته شوم.»
در مسیر راه کوفه، وقتی امام حسین علیهالسلام با سپاه حر برخورد کرد و آنان راه را بر کاروان حسینی بستند، زهیر بن قین به امام پیشنهاد کرد که اینان گروهی اندکند و ما میتوانیم آنان را از بین ببریم و جنگ با اینها آسانتر از نبرد با گروههایی است که بعدا میآیند. امام فرمود: «ما کنت لابداهم بالقتال: من شروع به جنگ نمیکنم.» این یک گوشه از مردانگی امام است. صحنه دیگر آب دادن به سپاه تشنه حر بود که از راه رسیده بودند. سیدالشهدا علیهالسلام دستور داد همه آن لشکر هزار نفری را حتی اسبهایشان را سیراب کنند.مردانگی و وفای اباالفضل نیز در کنار نهر علقمه جلوه کرد. وقتی تشنه کام وارد فرات شد و خواست آب بنوشد با یادآوری عطش برادر و کودکان خیمهها، آب ننوشید و لب تشنه از شریعه فرات بیرون آمد. زندگی و مرگ و پیکار و شهادت حسین بن علی علیهالسلام همه مردانه بود و از روی کرامت و بزرگواری. در زیارتنامه آن حضرت آمده است که: «کریمانه جنگید و مظلومانه به شهادت رسید.»
شجاعت در کربلا
شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختیها و خطرها، دلی استوار داشته باشد. بیشتر کاربرد این واژه، در مسائل مبارزات و جهاد و برخورد با حریف در نبرد و نهراسیدن از رویارویی با دشمن در جنگهاست. نترسیدن از مرگ یکی از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل امام حسین علیهالسلام و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسهای ماندگار بیافرینند. وقتی امام از مکه به سمت کوفه حرکت میکرد و در طول راه کسانی با وی برخورد میکردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلای ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر میترساندند، شجاعت و بیباکی امام حسین علیهالسلام از مرگ بود که این سفر را حتمی میساخت. خصلت شجاعت در بنیهاشم و خاندان پیامبر زبانزد بود. امام سجاد علیهالسلام نیز در سخنرانی شورانگیز خویش در مجلس یزید فرمود که به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز از دیگران برتریم و شجاعت را در زمره آنها برشمرد: «اعطینا العلم و الحلم و السماحه و الشجاعه...»
بالاتر از همه اینها، شجاعتی است که امام حسین علیهالسلام و اهل بیت او و یارانش در صحنههای مختلف عاشورا نشان دادند که خود کتابی مفصل میشود؛ مانند رشادتی که مسلم بن عقیل در کوفه هنگام نبرد از خود نشان داد یا شجاعت و رزم آوری یاران امام در میدان کربلا، آن چنان بود که فریاد همه را برآورد و یکی از سران سپاه کوفه خطاب به سربازان فریاد زد: «ای بیخردان احمق! میدانید با چه کسانی میجنگید؟ با شیران شرزه (تند و تیز و خشمگین)، با گروهی که مرگآفرین اند. هیچ کدامتان به هماوردی آنان به میدان نروید که کشته میشوید!»
دشمنان، امام حسین علیهالسلام و یاران شجاع او را این گونه توصیف کرده اند: کسانی بر ما تاختند که پنجههاشان بر قبضه شمشیرها بود، همچون شیران خشمگین بر سوارههای ما تاختند و آنان را از چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ میافکندند....
در زیارتنامههای متعدد، به صف شجاعت سیدالشهدا و یاران او اشاره شده است، از قبیل «بطلالمسلمین»، «فرسان الهیجاء»، «لیوث الغابات» که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و... ستودهاند.
وفا در کربلا
وفا، پایبندی به عهد و پیمانی است که با کسی میبندیم. نشانه صداقت و ایمان انسان و مردانگی و فتوت اوست. وفا هم نسبت به پیمانهایی است که با خدا میبندیم، هم آنچه با دوستان قول و قرار میگذاریم، هم عهدی که با دشمن میبندیم، هم تعهدی که به صورت نذر برعهده خویش میگذاریم، هم پیمان و بیعتی که با امام و ولی امر میبندیم. وقتی به صحنه عاشورا مینگریم، در یک طرف مظاهر برجستهای از وفا را میبینیم و در سوی دیگر، نمونههای زشتی از عهدشکنی و بیوفایی و نقض پیمان و بیعت و زیر پا گذاشتن تعهدات را. حتی از نقاط ضعفی که امام حسین علیهالسلام برای معاویه برمی شمرد آن است که وی به هیچ یک از تعهداتی که نسبت به امام حسن مجتبی و سیدالشهدا علیها السلام داشته است، وفا نکرد. از نقاط ضعف مهم کوفیان نیز بیوفایی بود؛ چه در بیعتی که با مسلم بن عقیل کردند و قول یاری دادند و تنهایش گذاشتند، چه نامههایی که به امام حسین علیهالسلام نوشته، وعده نصرت و یاری دادند، ولی در وقت لازم، نه تنها به یاری امام برنخاستند، بلکه در در صف دشمنان او قرار گرفتند و آن نامهها و عهدها و امضاهای خود را زیر پا گذاشتند. در مقابل خود امام حسین علیهالسلام اهل وفا بود، یارانش تا پای جان وفاداری نشان دادند و به بیعت و تعهد نصرتی که با امام خویش بسته بودند، پایدار ماندند.
ایثار در کربلا
ایثار مقدم داشتن دیگری بر خود است؛ چه در مسائل مالی و چه در موضوع جان. اوج ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر کسی است که حاضر باشد هستی و جان خود را برای دین خدا فدا کند یا در راه رضای او از تمنیات خویش بگذرد. در صحنه عاشورا، نخستین ایثارگر سیدالشهدا
علیه السلام بود که حاضر شد فدای دین خدا گردد و رضای او را بر همه چیز برگزید و از مردم نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند و با او همسفر کربلا شوند. اصحاب آن حضرت نیز، هرکدام ایثارگرانه جان فدای امام خویش کردند. در طول حوادث عاشورا نیز صحنههای زیبایی از ایثارگری دیده میشود.
وقتی نیروهای ابن زیاد، آگاه شدند که مسلم بن عقیل در خانههانی بن عروه است،هانی را احضار کردند و از او خواستند که مسلم را تسلیم آنان کند. ولی او تسلیم نشد و در مقابل درخواست تهدیدآمیز آنان گفت: «به خدا سوگند، اگر تنها و بی یاور هم بمانم، هرگز او را تسلیم شما نخواهم کرد تا آن که در راه حمایت از او بمیرم!»
وقتی مسلم بن عقیل را به دارالاماره بردند، پس از گفتگوهای تندی که رد و بدل شد و تصمیم به کشتن او گرفتند، مسلم گریست. یکی از حاضران گفت: کسی که در پی چنین خواستهایی باشد، نباید گریه کند(و باید پیش بینی این روزها را هم بکند) مسلم گفت: برخودم گریه نمیکنم، بلکه برای حسین علیهالسلام و خانواده او میگریم. این نیز ایثارگری او را نشان میدهد که در آستانه شهادت، اگر هم گریه میکند نه بر حال خویش که بر حسین میگرید. وقتی امام حسین علیهالسلام به فرزندان عقیل فرمود که شهادت مسلم برایتان کافی است، شما صحنه را ترک کنید، یک صدا گفتند: به خدا سوگند چنین نخواهیم کرد. جان و مال و خانواده و هستی خود را فدای تو میکنیم و در رکابت میجنگیم تا شهادت.
اظهارات ایثارگرانه یاران امام در شب عاشورا مشهور است؛ یک به یک برخاستند و آمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خون در راه امام اظهار کردند. از آن همه سخن، این نمونه از کلام مسلم بن عوسجه کافی است که به امام عرض کرد: «هرگز از تو جدا نخواهم شد. اگر سلاحی برای جنگ با آنان هم نداشته باشم، با سنگ با آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم.»
جلوه توکل در کربلا
داشتن تکیه گاهی قدرتمند و استوار در شداید و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسیدن از دشمنان و مشکلات است. توکل، تکیه داشتن بر نیروی الهی و نصرت و امداد اوست. امام حسین علیهالسلام در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخ گویی به دعوت نامههای کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه گاهش خدا بود، نه نامهها و دعوتهای مردم کوفه. به همین جهت نیز وقتی میان راه خبر بیوفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، بازنگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا راه را ادامه داد. حتی توکلش بر یاران همراهش هم نبود. از این رو، از آنان نیز خواست که هرکس میخواهد برگردد. با این توکل بود که هیچ پیش آمدی در عزم او خلل وارد نمیکرد.
در وصیتی که به برادرش، محمد حنفیه، در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود: «ما توفیقی الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب» وقتی در منزل خزیمیه، حضرت زینب علیها السلام شعری را ازهاتفی شنید که خبر از سرانجام مرگ برای کاروان میداد، نگرانی خویش را به امام ابراز کرد. حضرت فرمود: «خواهرم! آنچه تقدیر است، خواهد شد.» در منزل بیضه، در یک سخنرانی که خطاب به اصحاب خود و سربازان حر انجام داد، ضمن انتقاد از پیمان شکنی کوفیان و نیرنگ آنان که به او نامه نوشته بودند، فرمود: «و سیغنی الله عنکم» و از نصرت آنان اظهار بینیازی کرد و چشم به خداوند دوخت.
صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشی به درگاه خدا، این اتکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتاری و شدت و پیشامد سخت چنین بیان کرد: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب و انت رجائی فی کل شده و انت لی فی کل امر نزل بی ثقه و عده...» و خدا را هم به عنوان عامل پشت گرمی و اطمینان نفس (ثقه) و هم نیروی حمایتگر و پشتیبان خویش (عده) خواند و این گونه مناجات در صحنه درگیری و آستانه شهادت، جز از روحهای متوکل بر نمیآید. در سخنرانیهای دیگری که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتی که متضمن ولایت و نصرت الهی نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود: «ان ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین»
این خصلت برجسته در آخرین لحظات حیات حضرت نیز همراه او بود. وقتی زخمی و نیزه خورده بر زمین افتاده بود، در آن مناجات بلند و عارفانه با معبود خویش از این توکل بر ذات قادر متعال دم میزد: «استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا».
صبر و استقامت در کربلا
برای مقابله با فشارهای درونی و بیرونی و غلبه بر مشکلات در راه رسیدن به هدف، پایداری و استقامت لازم است. بدون صبر در هیچ کاری نمیتوان به نتیجه مطلوب رسید. برای اینکه مصیبتهای وارده و دشواریهای راه، انسان را از پای در نیاورد، باید صبور بود. صبر، دعوت دین در همه مراحل است و در عاشورا نیز با این جلوه عظیم روحی روبه رو هستیم و آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگاری و تأثیرگذاری و فتح معنوی رساند، روحیه مقاومت امام حسین علیهالسلام و یاران و همراهان او بود.
با توجه به این که صحنه کارزار، همراه با زخم و ضربه و مرگ و تشنگی و درگیری و اسارت و صدها خوف و خطر است، امام حسین علیهالسلام شرط همراهی را «صبر» دانست تا یاران صبورش تا نهایت کار بمانند. از سفارشهای اکید امام به همرزمان و خواهر خویش و دیگر زنها و دختران حاضر در صحنه، به ویژه در مرحله پس از شهادت، موضوع صبر بود. روز عاشورا پس از نماز با یاران، باز هم دعوت به صبر داشت: «فاتقوا الله و اصبروا». یاران نیز در رجزهای خویش شعار مقاومت و پایداری سر میدادند.
سختترین ضربههای روحی و مصیبت شهادت فرزندان و یاران، بر امام حسین علیهالسلام وارد شد، ولی در همه آنها خود را نباخت و مقاومت و ایستادگی کرد و تن به تسلیم و ذلت نداد. جملات آن حضرت در مورد صبر بر داغ عزیزان و شهادت همراهان بسیار است و از آغاز نیز خود را برای تحمل این پیشامدها آماده کرده بود. هنگام خروج از مکه در خطبهای که خواند و اشاره به آینده حوادث و پیشگویی شهادت خویش داشت، فرمود: «نصبر علی بلائه و یوقینا اجور الصابرین: ما به رضای خدا رضاییم، بر بلای او صبر میکنیم، او نیز پاداش صابران را به ما میدهد.» در شب عاشورا به خواهرش زینب و دیگر بانوان توصیه فرمود: این قوم، جز به کشتن من راضی نمیشوند، اما من شما را به تقوای الهی و صبر بر بلا و تحمل مصیبت وصیت میکنم. جدمان همین را وعده داده و تخلفی در آن نیست.
روز عاشورا، حضرت علی اکبر را به تحمل و مقاومت در برابر تشنگی فرا خواند: «اصبر یا حبیبی...» و نیز فرزند امام حسن را نیز که پس از نبردی، تشنه خدمت امام آمد و آب طلبید، به صبر دعوت کرد: «یا بنی اصبر قلیلا».
پس از شهادت قاسم، عموزادگان و اهل بیت خود را به صبر دعوت کرد: «صبرا یا بنی عمومتی، صبرا یا اهل بیتی.» در آخرین وداع، دخترش سکینه را نیز به صبر بر تقدیر الهی و زبان نگشودن به شکوه و اعتراض دعوت کرد:« فاصبری علی قضاء الله و لا تشتکی.»
از زمزمههای عرفانی خود آن حضرت در واپسین دم حیات نیز که بر زمین افتاده بود، همین صبر بر قضای الهی به گوش میرسید: «صبراً علی قضائک یا رب، لا اله سواک... صبراً علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له.»
عمل به تکلیف در واقعه کربلا
مکتبی بودن یک مسلمان را از اینجا میتوان شناخت که در همه ابعاد زندگی و کارهای فردی و اجتماعی، نسبت به آنچه «وظیفه دینی» است، متعبد و عامل باشد. تکلیف در شرایط مختلف فرق میکند. ممکن است مطابق خواسته قلبی انسان باشد یا مخالف، مورد پسند مردم باشد یا نه. مسلمان چون در برابر خداوند تعهد سپرده است، عملکرد او نیز باید طبق خواسته او باشد و هیچ چیز را فدای «عمل به تکلیف» نکند. در این صورت، هر چند به ظاهر شکست هم بخورد، پیروز است؛ چون در انجام وظیفه کوتاهی نکرده است. فرهنگ «عمل به تکلیف» وقتی در جامعه و میان افرادی حاکم باشد، همواره احساس پیروزی میکنند. به تعبیر قرآن کریم به «احدی الحسنیین» دست مییابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پیروزی نظامی و سیاسی برسند، هر دو صورت برای آنان خوب است.
امام حسین علیه السلام فرموده است: «ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا: امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم.»
امامان شیعه در شرایط مختلف اجتماعی طبق تکلیف عمل میکردند. حادثه عاشورا نیز یکی از جلوههای عمل به وظیفه بود و تکلیف را هم اقتضای شرایط و شناخت زمینهها تعیین میکرد؛ البته در چهارچوب کلی دین و معیارهای قرآنی. فریاد یا سکوت، قیام یا قعود امامان نیز تابع همین تکلیف بود. امام حسین علیه السلام، امام برحق بود و خلافت و رهبری را حق خود میدانست، ولی در نامهای که به اهل بصره نوشت، فرمود: «قوم ما حکومت را برای خود برگزیدند و ما به خاطر آن که تفرقه امت را خوش نداشتیم، به آن رضایت دادیم، درحالی که ما خاندان پیامبر میدانیم که ما به خلافت و رهبری، شایستهتر از کسانی هستیم که آن را برعهده گرفتهاند.» همان حسین بن علی علیهالسلام که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، چرا که تکلیف امام در این دو دوره متفاوت بود.
امام حسین علیهالسلام وقتی میخواست از مکه به سوی کوفه بیرون آید، بعضی از اصحاب، از جمله ابن عباس او را نصیحت میکردند که رفتن به سمت عراق، صلاح نیست. ولی امام حسین علیهالسلام به او فرمود: با آن که میدانم تو از روی خیرخواهی و شفقت چنین میگویی، اما من تصمیم خودرا گرفتهام. در منزل صفاح نیز پس از ملاقات با فرزدق و گزارش او به امام از اوضاع نامطمئن کوفه، حضرت سخن زیر را فرمود و سپس به حرکت خود ادامه داد: اگر قضای الهی بر همانچه که دوست میداریم نازل شود، خدا را بر نعمتهایش سپاس میگوییم و از او برای ادای شکر، کمک میخواهیم و اگر تقدیر الهی میان ما و آنچه امید داریم مانع شد، پس کسی که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است
اینها همه نشان دهنده آن است که امام، خود را برانجام تکلیف مهیا کرده بود، نتیجه هرچه که باشد، راضی بود. وقتی دو نفر از سوی والی مکه برای ایشان امان نامه آوردند تا از ادامه این سفر بازش دارند، حضرت فرمود: در خواب، پیامبر خدا را دیدم و به چیزی فرمان یافتم که درپی آن خواهم رفت، به زیانم باشد یا به سودم...
وقتی نامههای پیاپی مردم کوفه به امام حسین علیهالسلام رسید و از او دعوت برای آمدن به کوفه کردند و وعده نصرت و حمایت دادند، امام احساس تکلیف کرد که برود. هر چند میدانست مردم کوفه چگونه اند، ولی آن دعوتنامهها و اعلام حمایتها تکلیف آور بود. پس از برخورد با سپاه حر که راه را براو بستند، حضرت در ضمن خطبهای به آنان فرمود: «آمدنم برای عذر آوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم، مگر پس از آن که نامهها و فرستادههایتان رسید که: نزد ما بیا که ما پیشوایی نداریم... اگر بر سر پیمان و سخن خویشید که آمدهام و اگر خوش ندارید و نمیخواهید، برمی گردم.»
یاران امام نیز همین گونه بودند و به خاطر انجام تکلیف الهی در راه نصرت او شهید شدند. وقتی امام از آنان خواست که هرکه میخواهد برود، سخن یاران او چنین بود: «به خدا سوگند هرگز از تو جدا نخواهیم شد و جانمان را فدای تو میکنیم و با خون گلو و رگها و دستانمان از تو حمایت میکنیم. اگر کشته هم شویم وفای به عهد کرده و تکلیفی راکه برعهده ما بوده است انجام دادهایم: فاذا نحن قتلنا و فینا و قضینا ما علینا.»