كلمات كليدي : فيني، رد گناه نخستين، انجيلي، برده داري، آزادي اراده
نویسنده : محمد صادق احمدي
پس از دوره خِرَدگرایی در جهان مسیحیت و نقدهایی که از جانب عقل گراها به کتاب مقدس و الهیات مسیحی وارد شده بود عالمان الهیات با رویکردهای متفاوت به مقابله با این پدیده و احیای اعتبار از دست رفته مسیحیت پرداختند.
ظهور انجیلیها
هر چند رویکردهای متفاوتی در برخورد با انتقاد از الهیات و کتاب مقدس وجود داشت اما در این بین انجیلیها از دیگران موثرتر واقع شدند. زیرا انجیلیها در پی این بودند تا خود را با دنیای معاصر هماهنگ کنند اما در عین حال این هماهنگی نباید منجر به تحریف و مسخ انجیل میرسید. [1]
انجیلیها عضو فرقههای مختلفی از پروتستانها میباشند به حدی که فقط در آمریکا تاکنون بیش از 1500 فرقه در میان پروتستانها به وجود آمده و این تعداد مرتب رو به افزایش است. جالب است که پروتستانها آنها را مافوق کلیسا مینامند و افرادی مانند بیلی سندی (Billy Sunday) و دیوایت ال مودی (Dwight L. Moody) را رهبران «جنبش تبلیغ انجیل» و «مافوق کلیسا» میدانند. [2]
انجیلیها بر خلاف لیبرالها که بطور کامل تسلیم نتایج نقد تاریخی شدند و بر خلاف بنیادگراها که بطور کامل آن را رد کردند در عین پذیرش این نکته که اموری باید اصلاح شود بر این مطلب تاکید میکردند که این امر نباید به گونهای باشد که اصول اساسی مسیحیت را جنان تغییر دهد که چیزی از آن باقی نماند.
انجیلیها تلاش میکردند که حجیت کتاب مقدس را که توسط خردگراها و در پرتو عقاید مارتین لوتر زیر سوال رفته بود بازگردانند. [3] یکی از شاخصترین چهرهای انجیلی قرن نوزده که تاثیر شگرفی بر الهیات مسیحی نهاد چارلز فینی است.
فینی؛ وکیلی که شبان شد
چارلز گراندیسون فینی در سال 1792 در شهر وارن ایالت کانکتیکات چشم به جهان گشود. او در رشته حقوق به تحصیلات خود ادامه داد و وکیل دعاوی شد. او در ابتدا از پیروان نظریه شکگرایی بود اما پس از مدتی در سال 1821هنگامیکه به مطالعه کتاب مقدس بود به مسیح ایمان آورد و از اینجا مسیر زندگی او عوض شد.
در همین زمان و مدت کوتاهی پس از ایمان آوردن به مسیح، احساس کرد که خوانده شده است که انجیل را برای مردم موعظه کند. این کار بقدری وقت او را گرفته بود که اگر فردی از او خواست که وکالت او را به عهده بگیرد فینی در جواب میگفت: «من حکمیاز سوی خدا گرفتهام که وکالت او را بر عهده گیرم. بنابراین نمیتوانم وکالت شما را به عهده بگیرم. »[4]
بنابراین چارلز شروع به موعظه کرد و در سال 1824 به عنوان خادم در کلیسا دست گذاری شد و از این به بعد مشغول برگزاری جلسات بیداری روحانی گشت که بویژه در شرق ایالات متحده تاثیرگذاری خوبی داشت. چون فینی پیش از این حقوقدان بود و در برخی جنبشهای سیاسی – اجتماعی نیز صاحب نظریه بود بنابراین از روشهایی که در سیاست کاربرد داشت برای جلسات خود استفاده کرد و مردم که این شیوهها برایشان تازگی داشت مجذوب جلسات او شدند. او در این جلسات عمومی کسانی که در پی یافتن راه نجات بودند را به پرسش و تحقیق وا میداشت.
استاد شدن چارلز
در سال 1835 چارلز فینی به اوهایو رفت و در کالج اوبرلین سمت استادی الهیات را به عهده گرفت و پس از پانزده سال یعنی در سال 1851 به ریاست کالج منصوب شد.
فینی از این پس تا سال 1866 در سمت ریاست کالج باقی ماند و پس از این تا پایان عمر مشغول تبشیر بود و برای مردم جلسات بیداری روحانی برگزار میکرد.
مرگ فینی
سرانجام در سال 1875 این مبشّر که در قامت یک مصلح اجتماعی در صحنه سیاست نیز کوشا بود در سن 83 سالگی چشم از جهان فرو بست. [5]
آثار نویسنده
فینی علاوه بر اینکه الهیدان بود نویسنده و ادیب پر کاری نیز بود و آثار او هم اکنون در تیراژهای بالا به چاپ میرسد. اما در زمینه الهیات از او آثار چندی بجای مانده که از این قرار است:
1- سخنرانیهایی در مورد بیداریهای مذهبی:
فینی در این کتاب که در سال 1835 منتشر شده بر تدارک دیدن برای بیداری روحانی تاکید زیادی میکند. از نظر او بیداری روحانی را میتوان به وجود آورد و وقتی شرایط خاصی حاصل میشوند بیداریهای روحانی به شکل اجتناب ناپذیری به وقوع میپیوندد.
وقتی این کتاب فینی منتشر شد تعالیم فینی تاثیر عمیقی بر جای گذاشت و نحوه بشارت دادن را در جامعه آمریکایی عمیقا متحول کرد.
2- سخنرانیهایی در باب الهیات نظام مند:
چارلز در این کتاب به بیان دیدگاههای الهیاتی خود پرداخته که به آنها اشاره خواهد شد.
اندیشههای فینیپ
فینی را از رهبران جنبش انجیلی میدانند و این به خاطر قدرت نظریهپردازی او در آغاز حرکت انجیلیهاست. برخی از نظریات فینی آموزههای سنتی را با چالش جدی مواجه کرده به طوریکه بسیاری در صدد مقابله با او بر آمده اند و البته برخی آزاد اندیشان نیز از او تاثیر گرفتهاند. از مهمترین اندیشههای او میتوان به این موارد اشاره کرد:
1- بردهداری ممنوع!!:
پس از صعود عیسی تا قرن نوزده برده داری میان مسیحیان، امری رایج به شمار میآمد و این مساله در قرن هفده با چالشهای جدی مواجه شده و به مشکلترین مساله اخلاقی تبدیل شده بود. البته مدافعان برده داری به خود انجیل و جواز دانستن بردهداری در آن اشاره میکردند. مثلا جان انگلند (اسقفایالت کارولینای جنوبی) در این مورد میگفت:
«در عهد جدید مواردی را مییابیم که مردمان پارسا و خوب، بردگانی دارند و در هیچ جا نمیبینیم که منجی ما در این مورد به آنها جرمینسبت دهد و یا از آنها بخواهد بردههایشان را آزاد کنند... منجی ما در بسیاری از مثالهایش ارباب و بردگانش را به روشهای گوناگون توصیف میکند بدون اینکه هیچ گونه محکومیتی یا سرزنشی در مورد بردگی داشته باشد. او در باب هفدهم انجیل لوقا روش معمول رفتار با بردگان را به گونهای توصیف میکند که یکی از مفیدترین درسهای پارسایی مسیحی را بر همان اساس تعلیم میدهد...»[6]
بنابراین فینی که از یک طرف در این فضای بردهداری و تبعیض رشد کرده بود و از طرفی یک مصلح اجتماعی بود و در سخنانش به اخلاق اهمیت زیادی میداد نمیتوانست این رویه برخورد با بردگان را تحمل کند و از مخالفان سرسخت و جدی آن شد. [7]
2- رد گناه نخستین:
فینی آموزه گناه نخستین را رد میکرد و به آن اعتقادی نداشت. از نظر او کودکان با طبیعت گناه آلودی که اراده آنان را تحت تسلط خود دارد به دنیا نمی آیند. او معتقد بود که انسان وقتی گناه میکند با وسوسه و حس لذت جویی و در نهایت با انتخاب خودش و به صورت داوطلبانه گناه را انتخاب میکند در حالیکه میتواند انتخاب بهتری داشته باشد و گناه نکند. [8]
3- آزادی ارده انسان:
تعالیم فینی در تقابل با تعالیم کالون بود. در حالی که کاونیسم اشخاص را به انتظار منفعلانه برای نجات تشویق میکرد. فینی نجات و ایمان را عمل اراده انسانی میدانست که در دسترس همه قرار دارد.
چارلز فینی بر آزادی و قدرت اراده انسان تاکید میکرد و همین مساله سبب رد گناه نخستین از طرف او بود. او در کتاب سخنرانیهایی در باب الهیات نظام مند در مورد آزادی ارده برای انجام عمل نیک و یا بد و اینکه در یک آن نمیتوان هم اطاعت کرد و هم گناه، چنین میگوید:
«اطاعت از قانون اخلاقی (قوانینی که خدا وضع کرده) نمیتواند ناقص باشد؛ به این معنی که وقتی فردی دست به عمل اخلاقی میزند نمیتواند در یک لحظه هم تا حدی اطاعت کند و هم تا حدی نا اطاعتی... ممکن است فرد دریک لحظه خودخواه باشد و در پی ارضای نیازهای خود برآید و به رضای خدا توجهی نداشته باشد و ممکن است در لحظهای دیگر هدفش رضای کامل خدا و کل مخلوقات باشد...»[9]
بنابراین او اراده را کاملا آزاد میپنداشت نه آن گونه که کلیسا و مخصوصا کالونیسم دوره او در بند میپنداشتند و انسان را محتاج فیض محض میدانستند.
اما از آنجا که کلیسای مسیحی به مرور زمان تعالیم آگوستین را مبنی بر آلوده بودن سرشت انسان و نیاز بی قید و شرط انسان به فیض خدا برای نجات و عدم دخالت اعمال نیک در رهایی انسان، پذیرفته بود با این تعلیم فینی نیز به مخالفت برخاست.
نمونه این مساله در زمان حاضر تونی لین است که با این که در ابتدای کتابش خود را از قضاوت مبّرا میکند و قصد خود را فقط نقل گذشته میداند در بررسی چند مورد از آموزههای فینی به قضاوت در مورد او میپردازد و او را به برداشت افراطی و یا برداشت ضعیف در فهم مسائل متهم میکند.