25 بهمن 1396, 14:10
رابطهای مستقیم و دو سویه بین سلامت روانی و رعایت اخلاقیات وجود دارد. اصولاً اخلاقی بودن انسان جزو ویژگیهای عمده اوست. فیلسوف آلمانی امانوئل کانت میگوید دو چیز همیشه مرا به شگفتی وا میدارد: آسمان پر ستاره بالای سرما، و وجود اخلاق در ذهن ما.
بی شک هر دو این موضوعات جزو پیچیده ترین رازهای آفرینش است. در عین حال برخی نکات از نظر زیستی در باب اخلاق برای انسان مکشوف شده است. از جمله اینکه هرچه موجود زندهای متکاملتر باشد رفتار او هم اخلاقیتر است، به این معنی که حقوقی را برای دیگران، گرچه با او خویشاوند هم نباشند قائل میشود.
به ظاهر، رعایت اخلاق شانس بقای فردی را که اخلاقی رفتار میکند میکاهد، به این معنی که او حاضر میشود از امتیازی که دلخواه او و به نفع اوست بگذرد تا دیگری از آن استفاده کند. اما در نهایت رعایت اصول اخلاقی به نفع جوامعی است که چنین دیدگاه و رفتاری را دارند.
در مغز انسان، در ناحیه پیشانی یاختههای عصبی ویژهای وجود دارند که «پی یاختههای آینهای» نامیده شدهاند. علت این نامگذاری آن است که این یاختهها با ارتباطهایی که با مناطق بینایی و شنوایی مغز انسان دارند میتوانند احساسات و عواطف دیگران را دریابند و همان احساس و عاطفه را به انسان انتقال دهند. یعنی همچون آینهای هستند که عواطف را باز میتابند و در نتیجه انسان به همدلی و هم حسی با انسانهای دیگر قادر میشود و حتی تا حدودی هیجانات و عواطف جانوران را هم میتواند در یابد. این امر شاید زیربنای تشریحی- فیزیولوژیک احساس اخلاقی در انسانها باشد.
از سوی دیگر میدانیم نوزاد انسان که به دنیا میآید در آغاز از نظر روانی فقط دارای «نهاد» است یعنی بخشی از شخصیت که تنها در کار رفع تنشهای فیزیولوژیک مانند تشنگی و گرسنگی است و توجهی به واقعیات محیط ندارد. از حدود یک سال و نیمگی بخش دیگری از شخصیت شکل میگیرد که به آن «من» گفته میشود یعنی بخشی که از اصل واقعیت پیروی میکند و نیازها و خواستههای انسان را با واقعیتهای محیطی و توان فرد میسنجد و تصمیم میگیرد. در این مورد مثالی میزنم. کودک یکسال و نیمهای را مجسم کنید که در روان او فعلاً فقط «نهاد» وجود دارد. شیرینی اشتها برانگیزی را در دست کودکی یکساله میبیند.
نهاد به این کودک یکسال و نیمه نهیب میزند که «شیرینی را بگیر و بخور!» این کودک چنین میکند و شیرینی را بر خلاف میل کودک کم سن تر از او میگیرد و به دهان میبرد. چندی بعد این کودک شیرینی اشتهاانگیز دیگری را در دست کودک چهارساله میبیند.
نهاد نهیب میزند که «شیرینی را بردار و بخور!» اما این بار چون زور کودک چهارساله از او بیشتر است نه تنها شیرینی را از او نمی تواند بگیرد، بلکه تنبیه نیز میشود. کودک یکسال و نیمه به این نتیجه میرسد هر وقت شیرینی در دست فردی کوچکتر از او بود میتواند آن را به زور بگیرد اما اگر در دست فرد بزرگتر از او بود این کار مقرون به صرفه نیست. این تجربه نخستین جوانه تشکیل بخش منطقی روان یعنی «من» است. بدین سان کودک به تدریج به واقعیت و علیت دست پیدا میکند.
ما همین کودک را زمانی که 9سال دارد میبینیم. او شیرینی خوشمزهای را در دست کودکی دوساله میبیند. نهاد به او نهیب میزند «بگیر و بخور!». «من» یعنی بخش منطقی روان هم به او میگوید: «زور این کودک از تو خیلی کمتر است، بزرگتری هم در این گوشه و کنار نیست که مانع شود بنابراین میتوانی شیرینی را بگیری و بخوری» اما با شگفتی میبینیم این کودک 9 ساله چنین نمی کند زیرا از حدود 3سالگی به بعد بخش اخلاقی روان در وجود او شکل گرفته است که میگوید: «اگر تو شیرینی را میخواهی و از نظر منطقی هم میتوانی بگیری، اما این کار را نکن زیرا اخلاقاً شیرینی مال تو نیست و تو حق نداری چیزی را به زور بگیری».
در اینجا میبینیم سومین بخش روان یعنی «فرامن» که نهادینه شدن بایدها و نبایدهای اجتماعی به وسیله تایید و تشویق، یا تکذیب و تنبیه است، در شخصیت او شکل گرفته است.
میبینیم تکامل روان و شخصیت انسان که سرانجام منجر به شکلگیری «فرامن» میشود با پیدایش اخلاقیات در کودک همراه و همگام است.
از مهمترین معیارهای سلامت روان نیز آن است که فرد با مردم اطراف خود رابطهای صمیمانه داشته باشد و توانمندیهای خود را نیز در جهت هدفهای انسانی و الهی به کار ببرد که اینها به معنی رعایت اصول اخلاقی در زندگی است. با همین دلایل است که در مییابیم رابطه مستقیم و دوسویهای بین سلامت روان و رعایت اخلاقیات وجود دارد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان