چگونگي و چرايي انقلاب اسلامي
امیر نعمتی لیمائی
انقلاب مردم ایران که بهمن 1357 رخ نمود و طومار سلسله پهلوی را درهم پیچید، از آن جمله تحولها و دگردیسیهای اجتماعی بود که به دلایل عدیده همچون، ثبات ظاهری اوضاع سیاسی ایران اندک زمانی پیش از انقلاب (1)، ماهیت مذهبی انقلاب، ناهمخوانی چگونگی و ناسازگاری چرایی انقلاب اسلامی با فرضیهها و نظریههای رایج درباره کلیت و ماهیت انقلابها و... مورد توجه و عنایت افزون کاوشگران وادی تحولات سیاسی، جستجوگران آوردگاه تاریخ و پژوهشگران عرصه علوم اجتماعی قرار گرفت. از این رهگذر، شمار بسیاری کتاب و مقاله درباره چند و چون انقلاب اسلامی نگاشته شد و تلاش گشت تا با تحلیلی نظری وجوه تمایز انقلاب ایران با دیگر انقلابهای جهان درک گردد و به علت وقوع آن پی برده شود.
واکاوی و بررسی آثار نوشته شده در این زمینه هویدا میسازد که نویسندگان آنها در تحلیل خویش رهیافتهای گوناگونی را مدنظر داشتهاند. عمده ترین این رهیافتها را میتوان در دسته بندیهای ذیل مشاهده کرد:
الف: آثاری که در آن تحلیل انقلاب با تاکید بر عوامل سیاسی انجام گرفته است. از جمله افرادی که تاکید بر چنین عاملی را پایه و اساس تحلیل خویش قرار داده اند میتوان به یرواند آبراهامیان نویسنده کتاب ارزشمند «ایران بین دو انقلاب» و نگارنده مقاله «علل ساختاری انقلاب ایران» و همچنین میثاق پارسا مولف کتاب «ریشههای اجتماعی انقلاب» اشاره کرد. نبود نوگرایی و عدم نوسازی در حوزه سیاسی و تاثیر سیاستهای جهانی و وابستگیهای سیاسی شاه به دول بزرگ از جمله براهین مورد تاکید نویسندگانی است که عوامل سیاسی را دلیل اصلی انقلاب برشمردهاند.
ب: کتابها و مقاله هایی که بر عوامل فرهنگی و ایدئولوژیکی در آن تاکید بیشتری شده است. کتابهای «ریشههای انقلاب اسلامی، حامد الگار» و «نهضت روحانیون ایران، علی دوانی» را میتوان از این زمره برشمرد. کاربران این رویکرد بیشتر بر آن ایده بوده اند که یگانگی انقلاب ایران در نگرش ایدئولوژیکی آن است و عامل اصلی سقوط شاه آن بود که اصول اسلامی را مراعات نمیکرد.
ج: مجموعه کتابها و مقالاتی که در آنها بر عوامل اقتصادی و اجتماعی تاکیدی افزون شده است. از جمله کسانی که چنین روشی در تحلیل خویش پیشه نمودند میشود محمدعلی همایون کاتوزیان نویسنده کتاب «اقتصاد سیاسی ایران»، رابرت لونی مولف کتاب «ریشههای اقتصادی انقلاب ایران»، مارک گازیورسکی نویسنده کتاب «سیاست خارجی آمریکا و شاه» و تدا اسکاچپل نگارنده مقاله «دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران» را نام برد. باورداران به این رویکرد مدعی آنند که شکست نظام پهلوی در ایجاد تعادلی متناسب میان ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی و ساختارهای سیاسی عامل اصلی انقلاب بود. شگفت آنجاست که برخی از اینان عامل اقتصادی را دو چندان مهم پنداشته و رستاخیز اسلامی را معلول انقلاب برشمرده اند نه علت آن.
د: مجموعه آثاری که تحلیل دادهها درباره انقلاب اسلامی در آنها با تاکید افزون برعوامل روان شناختی انجام گرفته است. کتابهای «شکست شاهانه، ماروین زونیس» و «دولت و انقلاب اجتماعی ایران، فرخ مشیری» در ردیف این گونه آثار به شمار میآیند. افرادی که براساس روش، روان شناسی اجتماعی جیمز دیویس، وقایع و رخدادهای اجتماعی و تاریخی را واکاوی و تحلیل میکنند نیز از جمله کسانی هستند که عوامل روان شناختی را دلیل اصلی وقایع محسوب میکنند. آنچه روشن است معتقدان این رهیافت روان کاوی شخصیت محمدرضا شاه را محور و اساس تحلیل خود قرار داده اند. با این وجود این ایراد بر آنان وارد است که ارائه یک تحلیل کامل تر نیازمند توجه به رفتار مخالفان شاه و نوع اقداماتی که حکومت از خود بروز میداد میباشد، چرا که بسیار بوده اند جوامعی که به رغم داشتن زمامدارانی با خصوصیات روانی و اخلاقی پهلوی دوم دستخوش انقلاب نشده اند.
هـ: کتابهایی که با رویکردهای غیرعلمی یا دیدگاههای ژورنالیستی نگاشته شده اند و چندان پشتوانه نظری ندارند. اهمیت این دسته از آثار تنها از آن جهت است که برخی از اسرار پشت پرده حکومت پهلوی را نمایان میسازند. کتابهای «سقوط شاه، فریدون هویدا»، «دخترم فرح، فریده دیبا»، «اعترافات ژنرال، ارتشبد عباس قره باغی»، «خدمتگزار تخت طاووس، پرویز راجی» و «ماموریت در ایران، ویلیام سولیوان» از این جمله اند. با اطمینان کامل میتوان اقرار داشت که این کتابها چارچوب نظری خاصی نداشته و معمولااگر واجد تحلیل هایی نیز باشند متکی بر اسناد و مدارک معتبر نیستند.
و : کتابها و مقاله هایی که مجموعه ای از عوامل را دلیل و برهان برشمرده و درحقیقت، رهیافت چند علیتی به انقلاب را مبنای تجزیه و تحلیل قرار داده اند. پژوهشگرانی همانند نیکی کدی در کتاب «ریشههای انقلاب ایران»، جان فوران در کتاب با ارزش «مقاومت شکننده»، مایکل فیشر در کتاب «ایران از اختلاف مذهبی تا انقلاب» و فرد هالیدی در مقاله «انقلاب ایران: توسعه ناموزون و مردم گرایی مذهبی» چنین رویه ای را به کار برده اند. در این رهیافت برای انقلاب ایران ریشه هایی متعدد چون عوامل اقتصادی، سیاسی، مذهبی، فرهنگی، علتهای تاریخی و مقطعی، فرآیندهای اجتماعی و داخلی و تحولات خارجی معرفی شده است. به تعبیر دیگر، در پیش گرفتن روند سکولاریستی لجام گسیخته از سوی پهلوی ها، مشکلات اقتصادی، قطع ریشههای فرهنگی، برخورد تحولات اقتصادی جدید با سنت اسلامی، بحران اقتصادی، سازمان دینی، اشتباهات سیاسی، وابستگی اقتصادی و سیاسی به آمریکا و... همه و همه از جمله براهینی هستند که معتقدان به این استراتژی تحلیلی از آن بسیار سخن گفتهاند.
بایسته و شایسته است یاد شود تقسیم بندی فوق را نباید چندان مطلق برشمرد، زیرا در بیشتر آثار یاد شده تداخل هایی در مضامین و مفاهیم کلی دیده میشود و نویسندگان این آثار در کنار عواملی که بر آنها به عنوان عامل اصلی تاکید کرده اند دیگر عوامل را نیز چندان دور از نظر نداشته اند. به عنوان نمونه، یرواند آبراهامیان، در تالیف خویش، هیچ گاه عوامل اقتصادی و اجتماعی را نیز از نظر دور نداشته است. مارک گازیورسکی نیز به رغم التفات بسیار به مناسبات اقتصادی و اجتماعی از توجه به عوامل سیاسی و از جمله سیاستهای استعماری غافل نمانده است. در واقع، دسته بندی نسبی فوق تنها از آن جهت انجام شد تا اشرافی کلی بر نوشته هایی که درباره انقلاب اسلامی به رشته تحریر درآمده اند حاصل آید.
گفتنی است در این نوشتار سودای آن به سر نیست تا به نقد و بررسی هر یک از رویکردهای یادشده پرداخته شود و نقاط ضعف و قوت هریک از رهیافتهای فوق بیان گردد، چرا که این امر خود مثنوی هفتاد من کاغذ را میطلبد و این مختصر وجیزه را مجال و یارای بیان دقیق آن همه نیست.
مع الوصف، راقم این سطور بر آن باور است که برای تحلیل دقیق چند و چون انقلاب اسلامی بهترین رویکرد آن است که در پی یافتن مجموعه ای از عوامل و دلایل رفت و به کار گرفتن رویه ای چنین بهتر از دیگر شیوه ها، پژوهشگر را به سرمنزل مقصود میرساند. البته این مهم لزوما به معنای موافقت با نظرات تمامی کسانی نیست که استراتژی تحلیلی اینچنینی را به کار برده اند، زیرا بسیاری از اینان به رغم اعتقاد مشترکشان به دخیل بودن عوامل مختلف در برپایی انقلاب اسلامی، نه عوامل مشترکی را مدنظر قرار داده اند و نه برآیند تحلیل شان یکسان و همانند بوده است.
چنان که پیشتر نیز بیان شد، نگارنده معتقد است که وقوع انقلاب اسلامی نه فقط به یک عامل بلکه وابستگی به علل و عواملی چند دارد. از این منظر میتوان به عواملی چون ساختار اجتماعی، نظام جهانی، سیاست توسعه ناهمگون و وابسته، سرکوبگری حکومت، فرهنگ سیاسی و مذهبی مخالفان، باز شدن نسبی نظام جهانی در سال 1357، افت اقتصاد داخلی در سالهای پایانی حکومت شاه، ائتلاف چند طبقه ای، توانمندی سنتهای مذهبی و باورمندی بیشینه مردم ایران به مذهب و رهبری هوشمندانه امام خمینی اشاره داشت.
در حقیقت، همان گونه که میشل فوکو، فیلسوف مشهور فرانسوی و نظریه پرداز پسامدرنیسم و نویسنده کتاب «ایرانیها چه رویایی در سر دارند»، نیز اذعان داشته است انقلاب اسلامی نه امری عارضی، تصادفی و اتفاقی بود و نه فقط به واسطه انگیزه هایی چون انگیزههای اقتصادی و مادی شکل گرفته بود. جان فوران توالی عوامل و مراحل انقلاب را چنین برشمرده است:
نکته: فوکو در تحلیلهای خویش توجهی ویژه به هدایتهای رهبر کبیر انقلاب و ظهور معنویت در عرصه سیاست ایران مینماید. به باور او آنچه مردم ایران را متحد ساخته، معنویتی بود که غرب پس از رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت از دست داده بود
دو عامل نظام جهانی و ساختار اجتماعی از پیش موجود ایران، توسعه ای وابسته در همه زمینهها و البته ناهمگون را پدید آورد. این فرآیند به جابه جایی شدید اقتصادی منجر شد. بسیاری از این وابستگی و ناهمگونی برآشفتند و با سیاستهای حکومتی به مخالفت برخاستند. دولت سرکوبگر پهلوی به حذف و کنار نهادن مخالفان دست یازید و سرکوب سیاسی طبقهها و گروههای اجتماعی متعدد (روحانیت، بازرگانان و پیشه وران، روشنفکران، دانشجویان، طبقههای حاشیه شهری، دهقانان و حتی عشایر) را مطلوب نظر پنداشت. در این هنگام فرهنگهای سیاسی مختلف به کار مخالفان آمد و رژیم پهلوی و دولت حامی اصلی آن آمریکا در حد فراگیر علت عمده مشکلات ایران تلقی شدند. فرهنگهای سیاسی مخالفان، در کنار باز شدن فضایی جدید در نظام جهانی (در پی به قدرت رسیدن کارتر در آمریکا) و افت اقتصادی داخلی سبب شد ائتلاف چند طبقه ای بروز یابد و ائتلاف چند طبقه ای سرانجام بروز انقلاب را موجب گشت.
الگویی که فوران ترسیم مینماید مجموعه خاصی از شرایط ضروری بود که هیچ یک از آنها به تنهایی نمی توانست موجب انقلاب شود، اما مجموعه آنها به بروز انقلابی بزرگ منجر گردید. برابر با این نظر عوامل انقلاب مجموعه ای از عوامل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بودند که هر کدام تعیین کنندههای داخلی و خارجی داشتند. این نظر تا اندازه ای درست به نظر میآید اما پرسش آن است ائتلاف چندطبقه ای بر چه اساسی شکل گرفت؟ جان فوران، خود اشاره ای به دین و مذهب و همچنین نقش رهبری انقلاب در بروز این مهم داشته است، معالوصف توضیح میشل فوکو در این زمینه هوشمندانه تر به نظر میرسد.
فوکو در تحلیلهای خویش ضمن آن که نقش فرهنگ را از نظر دور نمیدارد توجهی ویژه به هدایتهای رهبر انقلاب و ظهور معنویت در عرصه سیاست ایران مینماید. به باور او آنچه مردم ایران را از هر طبقه و قشری متحد ساخت، دین و معنویتی بود که غرب پس از رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت از دست داده بود. دینی که به باور او در ایران سال 1978 (1357) دیگر «افیون مردم نبود، دقیقا روح یک جهان بی روح بود». ایرانیان بدان روی آوردند زیرا دینی روزآمد و کارآمد و واقف به واقعیتهای زمانه بود و علاوه بر آن که از واقعیتهای بالاسخن میگفت به دگرگونی این دنیا هم میاندیشید.
به هر ترتیب، از مجموع آنچه گفته آمد میتوان اذعان داشت چرایی و چگونگی وقوع انقلاب اسلامی به علل ذیل بوده است:
الف: نارضایتی عمیق از شرایط حاکم: روند تاریخی نارضایتی مردم از سلطنت محمدرضا شاه به دوران پس از کودتای 28مرداد 1332 باز میگردد. ضعف و ناکارآمدی ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سالهای منتهی به انقلاب اسباب زدوده شدن مشروعیت حکومت و بیگانگی گروهها و طبقات اجتماعی از حکومت را تدارک دید. این نارضایتیها زمینه پذیرش و گسترش ایدئولوژی جدید و توجه به رهبری انقلابی و گسترش روحیه انقلابی را فراهم آورد.
ب: پذیرش ایدئولوژی اسلامی از سوی اکثریت مردم: تعالیم اسلامی با پردازشی نوین به عنوان اندیشه و ایدئولوژی جدید از سوی رهبر انقلاب و روحانیت تشریح شد و اندک اندک گوی سبقت را از ایدئولوژیهای رقیب چون مارکسیسم و ناسیونالیسم ربود و در سطح گسترده ای میان نخبگان سیاسی و فرهنگی و تودههای مردم نفوذ کرد.
ج: رشد روحیه انقلابی: کم ثمر بودن اقدامات رفرمیستی شاه بویژه در سال 1357 (تغییر نخست وزیران، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی نسبی مطبوعات و...) و ظهور گسترده احساسات شهادت طلبانه و فداکارانه، نشات گرفته از تعالیم اسلامی تبلیغی، منجر به آن شد که روحیه انقلابی گسترش افزونی در میان مردم بیابد و به این ترتیب بیشینه مردم خواستار تحول اساسی در تمامی زمینهها شدند.
د: نقش آفرینی رهبری انقلاب، نهادهای سازمان دهنده و شخصیتهای تاثیرگذار: رهبری هوشمندانه، قاطع و بلامنازع امام خمینی، پیوند دیرین روحانیت و مردم، همراهی نهادهای سازمان دهنده ای چون روحانیت و شبکه مساجد و شخصیتهای روشنفکر تاثیرگذار، روند انقلاب را سرعتی دوچندان بخشید و سرانجام به پیروزی آن در 22 بهمن 1357 منجر شد.